میگویند این شرمگاهنمایی زنان، روح زمانه و رسم هنر مدرن است و نمیاندیشند که نه هر مدرنی نیکوست. فاشیسم هم پدیدهای بود کلاً و کاملاً مدرن! مارکسیسم هم... بهعلاوه دنیای مدرن حاوی گفتمانهای گوناگون است. مگر ذاتی و گوهری دارد که بهدست آنان افتاده و دیگر عقلا از آن بیخبرند؟ ازین گذشته اکنون که فیلسوفان دم از جامعه پست سکولار و مدرنیتههای چندگانه (multiple modernities) میزنند.
چندی پیش عبدالکریم سروش در انتقاد از رویه کسانی که خود را اپوزسیون جمهوری اسلامی معرفی میکنند، انتقاداتی مطرح و مشخصا گلشیفته فراهانی را به دلیل برهنگی مورد انتقاد قرار داد. تیغ تیز نقد سروش سوی کسانی بود که به نام تنمالکی و زنانگی و تنانگی، شرم و حیا و خانواده و اخلاق را از میان برمیدارند. در جانب دیگر گروهی به دکتر سروش تاختند که او حق زنان بر بدن خویش را به رسمیت نمیشناسد. سروش تا کنون دوبار به انتقادات آنها پاسخ داده است.
به گزارش فرهیختگان، وی در آخرین یادداشت خود دوباره به این موضوع پرداخته که خلاصهای از آن را در ادامه میخوانید:
۱) دوران مدرن و پیشامدرن به ترتیب دوران حقمداری و تکلیفمداری است... تبدیل انسان تکلیف مدار به انسان حق مدار، ماحصل مدرنیته است. من، دینداری را یک حق، نه یک تکلیف میدانم.
۲) چالش بزرگ این دوره چالش حقوق و اخلاق است. شرم پایه اخلاق و بیشرمی بنیاد بیاخلاقی است.
۳) نقد من به دوران مدرن این است که توازن حق و تکلیف بهم خورده و غلبه مطلق حق بر تکلیف ایجاد شده.
۴) کسانی که از تنانگی و فمینیزمی افراطی دفاع میکنند، دشمن شرم و شرف و اخلاق اند. گرفتار حسن و قبح مُدهای زمانهاند که گویی حقایقی ازلی و ابدیاند و همیشه درست بودهاند و درست خواهند ماند! عریانی و عورت نمایی که اکنون به گمان آنان بدل به فضیلت شده، تا چندی پیش یک رذیلت بود، و شاید فردا دوباره ورق برگردد و باژگونه رذیلت شود. گرفتار رسوم زمانهاند نه حقایقی جاودانه. نه مقدس اند، نه پایدار.
۵) میگویند این شرمگاهنمایی زنان، روح زمانه و رسم هنر مدرن است و نمیاندیشند که نه هر مدرنی نیکوست. فاشیسم هم پدیدهای بود کلاً و کاملاً مدرن! مارکسیسم هم... بهعلاوه دنیای مدرن حاوی گفتمانهای گوناگون است. مگر ذاتی و گوهری دارد که بهدست آنان افتاده و دیگر عقلا از آن بیخبرند؟ ازین گذشته اکنون که فیلسوفان دم از جامعه پست سکولار و مدرنیتههای چندگانه (multiple modernities) میزنند.
۶) میگویند حق آنان است که عریان شوند و بدن برهنهشان را به جنّ و انس و دیو و دد نشان دهند و نمیاندیشند که این هم حقّ آنان است که انتخاب دیگر کنند و آن را نشان ندهند.
۷) میگویند کسی حق قضاوت در باره برهنهشدنشان را ندارد و قضاوتگری را محکوم میکنند... نمیاندیشند که خود غرق در قضاوتاند و آن عمل را نیکو میشمارند و ملامتِ ملامتگران را بر نمیتابند؛ و با این قضاوت، درک ناقص خود از مقوله قضاوت نکردن را آشکار میکنند.
۸) میگویند برهنهشدن، تابوشکنی و سنتشکنی است و نمیاندیشند که نه هر تابوشکنی و سنّتشکنی نیکوست. اکنون کسی اگر بَرده شود یا بردهگیری کند و آن را تابو شکنی بداند، محکوم به ملامت عقلاست.
۹) میگویند زن مالک بدن خویش است و حقّ هرگونه تصرّفی در آن را دارد و نمیاندیشند که این حق مالکیت، همچون حقوق دیگرست و محدود به حدودی است. هیچکس حق ندارد به دلیل مالکیت بر بدن خویش، خود را به فروش برساند و بَرده دیگری شود و یا چشم خود را درآورد، یا تن به ذلّت بدهد.
۱۰) گفتهاند عریان شدن بخشی از هنر مدرن است. به این میگویند مغالطه ارجاع معلوم به مجهول! عملی را که چند و چونش معلوم است، به مفهومی ارجاع میدهند، یعنی هنر، که هیچ تعریف ثابت و معینی ندارد، و بلکه از نظر بعضی دانایان مدرن و پسامدرن، دوران جدید دوران مرگ یا پایان هنر است (از هگل گرفته تا آرتور دانتو و بسیاری دیگر)
۱۱) میگویند این کار مبارزهایست برای رهایی از مردسالاری و تبعیض جنسیتی. بلی، آن رهایی نیکوست، ولی راهش این نیست. میدانم بعضی از فمینیستها بدن زن را قدرت زن انگاشتهاند، و بدننمایی و بیپروایی جنسی را از جنس قدرتنمایی شمردهاند (empowerment)، اما این افسونی شیطانی است که باطلی را به حق میآمیزد و نشانی بهشت را از مسیر جهنم میدهد. قدرت زن در هنر و دانش اوست نه در نمایش شرمگاه او.
۱۲) درک و دانستههای این نافرهیختگان از فرنگستان سطحی و داوری ترازویشان سست است. چیزکی از ارتجاع و قرون وسطا شنیدهاند. اغلب اینان نه یکروز به کلیسا رفتهاند و نه یکبار به جدّ در کنفرانسی دینی با دانشمندان جهانی نشستهاند تا بدانند تاریخ و جامعه مغرب زمین تا چه اعماقی دینیست.
تاریخ آمریکا تاکنون یک رئیسجمهور آتئیست یا غیرمسیحی نداشته و کلیساها و دینداران، به جد و قوّت درکارند که چنین نشود.