اگر بهدنبال کارکنانی پویا و پرانگیزه هستید، یکی از قوانین مهمی که باید رعایت کنید، برجسته سازی و توجه به موفقیتهای آنهاست. این قانون به طور مستقیم از علم عصب شناسی و روانشناسی تغییر رفتار از طریق توجه و قدردانی ناشی میشود.
دنیای اقتصاد نوشت: طی یک ساعت کلاس درس میتوان یک استاد دانشگاه را به دیوار چسباند! برخی استادان دانشگاه، هنرپیشه هستند. بسیاری از آنها فقط آموزش نمیدهند، بلکه دانشجویان را سرگرم میکنند. آنها داستان میگویند و برای تفهیم مطالب از لطیفه استفاده میکنند. آنها مانند یک موسیقی دان، درسها و مطالب مختلف را پاره پاره در کنار یکدیگر میچینند تا به نتیجه گیریهایی شگرف برسند. آنها میخواهند افرادی جذاب، شوخ طبع و خودمانی بهنظر برسند.
همواره شیوه کار آنها همین بوده است. امروزه با رواج شبکههای اجتماعی و وبسایتهای مختلفی که به نقد و ارزیابی استادان دانشگاه میپردازند، کار آنها دشوارتر هم شده است. احتمالا اکثر قریب به اتفاق آنها اعتراف کنند که شیفته تایید و بازخورد دانشجویان هستند.
آنها از دانشجویان خود میخواهند که در بحثها مشارکت کنند. استادان دانشگاه میخواهند توجه دانشجویان را به خود جلب کنند و شاید در رقابت با گوشیهای هوشمند آنها باشند. آنها میخواهند دانشجویان سر خود را تکان دهند، واکنش داشته باشند، دستشان را بلند کنند و بخندند.
این ویژگیها را در کنار شیوه قدم زدن و ایستادن استادان در کلاس درس قرار دهید تا بتوانید متوجه شوید با یک روز دیر آمدن استاد چه اتفاقی میتواند بیفتد. قبل از آمدن استاد، دانشجوی فتنه گر کلاس بلند میشود و به همکلاسیهای خود میگوید: «بچه ها، بیایید یک آزمایش انجام دهیم. هر قدر که دکتر اسمیت به سمت چپ رفت، بیشتر توجه خواهیم کرد.
اگر در آنجا ماند، حتما به او نگاه کنید، به لطیفههایش بخندید و از گفته هایش یادداشت برداری کنید. اما هر قدر که به سمت راست رفت، توجه کمتری به او خواهیم کرد. سرهایتان را به زیر بیندازید. طوری رفتار کنید که انگار حوصله تان سر رفته است. دستتان را راحت رو نکنید، ولی شیوه برخوردتان بر اساس راست یا چپ ایستادن استاد در کلاس فرق داشته باشد.»
کسانی که چنین آزمایشی را انجام داده اند، میگویند که همواره نتیجه میدهد. استاد طی کلاس شروع به تغییر مکان خود خواهد کرد. یکی از استادان که این شوخی با او انجام شده بود، گفت: «متوجه شدم که به سمت چپ کلاس تمایل مییابم. نمیدانستم چه میکنم و سعی کردم به هر دو سمت کلاس به طور برابر توجه کنم. با این حال، باز هم ناخودآگاه به سمت چپ کشیده میشدم.»
انگار تدریس از آن ناحیه کلاس، راحتتر و نتیجه بخشتر بود. زمانی که در سمت راست کلاس بودم، گویا بحثها به نتیجه نمیرسیدند؛ با آنکه همه مطالب بخشی از یک خطابه واحد بودند. اگر این کار با انسجام و ظرافت کافی انجام شود که استاد متوجه نقشه دانشجویان نشود، میتوان او را به دیوار سمت چپ اتاق چسباند و از طریق نیرویی نامرئی در همان مکان نگاهش داشت. آن نیرو، توجه و قدردانی است.
یکی از قربانیان این نقشه گفت: «همه ما بسیار به نتایج این آزمایش در تغییر رفتار خندیدیم. اما نتایج آن جای هیچ شک و تردیدی ندارند. رفتار من واقعا به وسیله رفتار گروه تغییر کرده بود و حتی متوجه آن هم نبودم.»
اگر بهدنبال کارکنانی پویا و پرانگیزه هستید، یکی از قوانین مهمی که باید رعایت کنید، برجسته سازی و توجه به موفقیتهای آنهاست. این قانون به طور مستقیم از علم عصب شناسی و روانشناسی تغییر رفتار از طریق توجه و قدردانی ناشی میشود. اگر هنگام جابهجایی استاد دانشگاه داستان ما از یک سمت کلاس به سمت دیگر آن، امکان اسکن مغزی او وجود داشت، تغییرات قابلتوجه ترشحات شیمیایی مغز او را میدیدیم.
آن ماده شیمیایی که نقش پیام رسانی عصبی را بر عهده دارد، دوپامین است. هرگاه شخصی در انجام هر کاری موفق شود، مقداری از این ماده شیمیایی در بخشی از مغز او آزاد میشود که غیرمتخصصان به آن بخش «مرکز پاداش» مغز میگویند. طراحی مغز ما به شیوهای است که میل به موفقیت داشته باشیم و این پاداش احساسی را دریافت کنیم؛ دست کم موفقیتهایی شبیه آنچه به بقای نیاکان ما و خانواده هایشان کمک میکرد.
اگر هنگام ماهیگیری یک قزل آلا به قلاب شما بیفتد؟ دوپامین ترشح میشود. شما امروز از گرسنگی نخواهید مرد. اگر یک کلوچه بخورید؟ دوپامین ترشح میشود. بدن شما به شکر و چربیهایی دست مییابد که نیاکان نخستین شما را از قحطی نجات میداد.
اکنون وعده غذایی بعدی شما فوریت کمتری دارد. در گلف ضربه دقیقی به توپ میزنید؟ دوپامین ترشح میشود. نشان میدهد که شکارچی خوبی هستید و با تیراندازی بهتر، دفعه بعد یک گوزن شکار خواهید کرد. هنگام معاشقه؟ به دلیل احتمال زادآوری، دوپامین ترشح میشود. تشویق دسته جمعی در یک مسابقه هاکی؟ باز هم دوپامین. گویا قبیلهای بزرگ دارید که آماده دفاع از خود در مقابل دیگر قبیله هاست.
مجله تایم توضیح داده است: «از نظر صرفا شیمیایی، هرگونه تجربه انسانی لذت بخشی (از گوش دادن به موسیقی تا بلعیدن شکلات) اندکی دوپامین بیشتر در مغز آزاد میکند که سرخوشی ناشی از آن به اندازه یک ترقه، گذراست.»
در آزمایشها مشخص شده است که هنگام گوش دادن به موسیقی، پیروزی در بازیهای کامپیوتری یا قمار و برنده شدن، دوپامین بیشتری در مغز آزاد میشود. همچنین مشخص شده است که شیوه آزادسازی دوپامین در افراد مصمم و افراد کم انگیزه فرق دارد. افرادی که چرخه ترشح و دریافت دوپامین آنها معیوب است، به سختی میتوانند چیزی یاد بگیرند. از منظر عصب شناسی، دوپامین سوخت انگیزه و یادگیری است.
میزان دوپامین در شرایطی به اوج میرسد که نه تنها فرد به موفقیت برسد، بلکه مدیر و همکارانش نیز موفقیت او را به رسمیت بشناسند. از آنجا که نیاکان ما هنگام همکاری با یکدیگر شانس بقای بیشتری داشتند، ما نیز موجوداتی اجتماعی مشتاق به تشویق، توجه و قدردانی دیگران هستیم؛ چه این تشویق و دلگرمی به شیوه آوازخوانی دور آتش باشد یا لایک در فیسبوک و اینستاگرام. توجه و قدردانی از یک موفقیت، میتواند به همان میزان یا بیشتر از آن دوپامین ترشح کند.
همین موضوع نشان میدهد چرا توجه و قدردانی از تلاشها و دستاوردهای کوچک و بزرگ کارکنان، انگیزه بیشتری به آنها میدهد. این موضوع به دلیل سبک زندگی کنونی و افزایش نقش شبکههای اجتماعی که هرکدام مقادیری دوپامین (شاید نه چندان سازنده) نصیب افراد میکنند، اهمیت بیشتری نیز یافته است.
نویسنده: Rodd Wagner
منبع: کتاب مهرهها