bato-adv
bato-adv
تحولات توئیتر و پشتوانه تیک‌تاک نگرانی‌ها درباره آینده شبکه‌های اجتماعی را دامن زده است

خطر راست‌گرایی و اقتدارگرایی دیجیتال

خطر راست‌گرایی و اقتدارگرایی دیجیتال

بحث‌های زیادی در رسانه‌ها جریان دارد که آیا آنچه ماسک بر سر توئیتر می‌آورد، نتیجه ناکارآمدی ماسک است، یا برنامه‌ها و نقشه‌های او یا ترکیبی از این دو؟ اما شاید آنچه مهم‌تر است این است که با تغییر رسمی کارکرد شبکه‌های اجتماعی از بستر‌های نسبتا بی‌طرف به بازیگرانی که مستقیم درگیر بازی پول و قدرت می‌شوند، مسیر گفتگو‌های سیاسی، رسانه‌ای و عمومی به کدام سمت می‌تواند برود و به کدام سمت خواهد رفت.

تاریخ انتشار: ۱۰:۱۸ - ۲۰ فروردين ۱۴۰۲

ساباستک را کاربران ایرانی کمتر می‌شناسند، مگر اینکه اهل پیگیری جدی اخبار و تحلیل به زبان انگلیسی بوده و در گردش بین صفحات شبکه‌های اجتماعی یافته باشند.

به گزارش هم میهن، ساب‌استک یک سرویس انتشار محتواست که کاربردی شبیه کانال‌های تلگرام برای کاربرانش فراهم می‌کند، با این تفاوت که عمدتا صاحبان صفحات در این سایت، محتوای خود را می‌فروشند. به عبارتی ساب‌استک سرویسی است برای کسب درآمد فردی از طریق تولید محتوا و به همین مناسبت، بین نویسنده‌ها و کارشناسان و تحلیلگران و حتی برخی روزنامه‌نگاران، ابزار مناسبی برای کسب درآمد مستقیم شده است. البته، مثل خیلی سرویس‌ها و سایت‌های دیگر، صاحبان صفحات این وب‌سایت، باید محتوای خود را در شبکه‌های اجتماعی معرفی و تبلیغ کنند و برای آن‌هایی که در حوزه اخبار و تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی فعالیت می‌کنند، مناسب‌ترین شبکه اجتماعی برای این کار توئیتر بوده است، تا وقتی که ساب‌استک تصمیم گرفت سرویسی به ابزار‌های انتشار محتوایش اضافه کند که قابلیتی شبیه به توئیتر به کاربرانش ارائه می‌داد: ساب‌استک نوتس. قابلیتی برای انتشار محتوای نوشتاری کوتاه.

کمی بعد از اعلام این قابلیت، ناگهان مشخص شد که توئیتر قابلیت معرفی و تبلیغ محتوا از این سایت را به شکلی بی‌سابقه محدود کرده است: توئیت‌هایی که حاوی مطالب مربوط به ساب‌استک باشند، علاوه بر اینکه در الگوریتم، جای پایین‌تری می‌گیرند و کمتر دیده می‌شوند، لایک و ریتوئیت نمی‌شوند! این یعنی عملا بسیاری از کسانی که با استفاده از قابلیت این سایت به انتشار محتوا می‌پرداختند و از طریق توئیتر مخاطبان خود را از مطالب تازه باخبر می‌کردند، با کاهش جدی و شدید دسترسی به مخاطب و در نتیجه کاهش جدی درآمد مواجه می‌شوند. این خبر البته در فضای توئیتر کاربران رسانه‌باز انگلیسی سروصدا کرد، اما کسی را متعجب نکرد، چراکه از دیدگاه بسیاری، به‌خصوص منتقدان رویکرد جدید توئیتر، اتفاقاتی مثل این در ادامه روندی هستند که از پاییز گذشته پیش‌بینی شده بود، روندی که در پایانش، توئیتر دیگر شبیه به کارآیی پیشین خود را هم نخواهد داشت.

دانشمند موفق یا ثروتمند بدخلق

سال گذشته زمزمه‌ها و سروصدای تصمیم ایلان‌ماسک برای خرید توئیتر شروع شد و به دنبال آن بحث‌ها درباره شخصیت ماسک، از گوشه به وسط آمد. طیف دیدگاه‌ها درباره ماسک از یک طرف به کسانی می‌رسید که او را دانشمندی باهوش، خاص، دغدغه‌مند و مسلط به فضای کسب‌وکار می‌دیدند که با تولید ماشین‌های الکتریکی و فضاپیما در خدمت علم و فرهنگ و سلامت بشر است و توانسته ثروت خوبی هم از این طریق کسب کند. طرف دیگر، آن‌هایی بودند که می‌گفتند ماسک، ارث‌بر پدر ثروتمندی بوده که معادن زمرد در آفریقا با وضعیت مشهور کارگران‌شان بخشی از منابع درآمدش بوده‌اند و حالا ماسکِ پسر هم با رویکردی شبیه همان معدن‌داران در آفریقا و البته با استفاده از نتایج کار دیگران، شهرتی برای خودش درست کرده است و البته با نگاه به کار‌هایی مثل نوشتن توئیت‌هایی که یک‌شبه سهام شرکت خودش را پایین می‌آوردند، روایت مربوط به «بیزنس‌من باهوش» را هم رد می‌کردند.

گروه اول، خوشحال از اخبار مربوط به تمایل او به خرید توئیتر امیدوار بودند که با مدیریت او، آزادی بیان رواج پیدا کند، بساط اخبار جعلی جمع شود و جریان آزاد اطلاعات روان‌تر پیش برود. گروه دوم منتقدانی بودند که پیش‌بینی می‌کردند، توئیتر به حیاط‌خلوت امیال شخصی و بازی‌های عجیب و غریب او تبدیل خواهد شد و از کارآیی خواهد افتاد. سروصدا‌ها البته ادامه داشت و بعد از فرازوفرود‌های متعدد، در نهایت توئیتر به دست ماسک افتاد. حدود شش ماه بعد، حالا، اما به نظر می‌رسد آنچه در عمل رخ داده است، آزادی بیان و اتکاپذیری بهتر نبوده است، بلکه روندی در جهت مخالف پیش رفته است. نتیجه اصلاحات در الگوریتم توئیتر و بررسی کد‌های این سایت در هفته‌های اخیر تغییراتی را نشان داده است که برای بسیاری کاربران مطلوب نبوده است.

بی‌اعتباری برچسب اعتبار

معروف‌ترین تغییر در توئیتر، تصمیم او برای فروشی‌کردن انواع قابلیت‌های پیشتر رایگان توئیتر بود که در صدر آن‌ها «تیک آبی» قرار می‌گیرد. تیک آبی، علامتی بود که کنار نام برخی کاربران قرار می‌گرفت تا به مخاطبان نشان دهد صاحب این تیک، از طرفی چهره‌ای بود که هویتش برای کاربران موضوعیت داشت، یعنی احتمالا مقامی سیاسی، چهره مشهوری در فرهنگ و هنر یا شرکت یا سازمانی بود و توئیت‌هایش به این واسطه مهم بودند و از طرف دیگر، وقتی حسابی صاحب این تیک بود، کاربر می‌دانست که این حساب واقعا متعلق به کسی است که نامش را دارد و به‌عبارتی حساب جعلی یا پارودی نیست. فروشی‌کردن این تیک، با ادعای ماسک برای ایجاد برابری انجام شد. در ظاهر قرار بود خریداران بتوانند وجهه‌ای جدی‌تر به حساب خود بدهند، اما در عمل، این پیام را برای مخاطبان داشت که صاحب این تیک ممکن است هیچ‌کدام از ویژگی‌های قبلی را نداشته باشد و تنها پول لازم را برای تصاحب این تیک داده باشد. اواخر ماه مارس، اوایل فروردین، ماسک اعلام کرد صاحب تیک‌های رایگان قبلی هم از اول آوریل، یعنی از اواخر فروردین، باید برای حفظ این تیک پول بدهند وگرنه تیک‌شان برداشته خواهد شد تا دیگر معنای قبلی آن تیک تماما از بین برود.

این البته تنها تغییری نبود که اعتبار و اتکاپذیری محتوای توئیتر را برای بسیاری کاربران متزلزل می‌کرد. تغییرات در الگوریتم توئیتر باعث شده بود، کاربران پولی جایگاه بالاتری در خط زمانی توئیتر پیدا کنند. در روال سابق، کاربر توئیتر در مراجعه به این سایت ترکیبی از این توئیت‌ها را می‌دید: توئیت‌های افرادی که خود فرد دنبال کرده بود و توئیت‌هایی که جمعی از افراد دنبال‌شده به آن واکنش نشان داده بودند، با واکنش گسترده جمع زیادی از کاربران مواجه شده بود یا لااقل موضوع آن در زمره موضوعات مورد علاقه کاربر بود. در توئیتر جدید توئیت‌هایی از کاربرانی که هیچ‌کدام از این ویژگی‌ها را نداشتند بالا می‌آمدند و در مقابل، توئیت‌های افراد دنبال‌شده مدت‌ها در صفحه غایب بودند. این توئیت‌های ناخوانده هم البته بسیاری اوقات، نوشته‌های کاربران دست‌به‌جیب توئیتر بودند. تا پیش از این تغییرات، کاربرانی که برای پیگیری محتوای خبری، سیاسی، اجتماعی یا امثال این‌ها به این سایت می‌آمدند، می‌توانستند مجموعه‌ای نسبتا کامل از آخرین حرف‌ها در این حوزه‌ها را از منابع مطلوب‌شان ببینند. اما در سیستم جدید، هر کسی ممکن بود وسط صفحه شما ظاهر شود.

البته تغییرات تازه، تنها منحصر به تصمیمات جدید درباره ساختار سایت نمی‌شدند. بررسی کد‌های توئیتر نشان داد آقای رئیس جدید، در دسته‌بندی‌های جدیدی که برای کاربران در الگوریتم سایت تعریف کرده، دسته جداگانه‌ای برای شخص خودش تعریف کرده است تا مشخص شود چرا خیلی از کاربران که او را دنبال نمی‌کردند، ناگهان توئیت‌های او را به تکرار در توئیتر می‌دیدند. این تنها یکی از علائمی بود که نشان می‌داد ماسک در خرید توئیتر چه چیز‌هایی در نظر داشته است. کپی‌کردن محتوا‌های «طنز» از کاربران کمترشناخته‌شده و بازنشر آن‌ها در صفحه خودش، حتی وقتی این شوخی‌ها حاوی تصاویری از فیلم‌های پورن بودند، بیشتر مشخص می‌کرد که ماسک از حضور در فضای رسانه چه می‌خواهد: دیده‌شدن به ساده‌ترین معنای کلمه. او حتی در ادامه رفتار‌هایی که از سوی برخی کودکانه تصور شده است، لوگوی توئیتر را در نسخه دسکتاپ به سگی که در اوایل دهه ۲۰۱۰ سوژه یکی از شوخی‌های اینترنتی بوده است، تغییر داده است تا بیش از پیش این تصویر را ایجاد کند که کار مدیریت توئیتر از نگاه او تا چه حد جدی است.

تا اینجای ماجرا البته لزوما بحرانی ایجاد نمی‌کرد، اما تغییرات در این وب‌سایت مهم، محدود به این دستکاری‌ها نشد و جانب‌داری‌های سیاسی آقای تسلا هم به بازی وارد شد.

گردش به راست پرنده آبی

تغییر رفتار در الگوریتم توئیتر، تا وقتی مربوط به بالاتر آمدن توئیت‌های ماسک می‌شد، حداکثر اذیتی کوچک بود که حتی سوژه خنده برخی را فراهم کرده بود. تغییراتی که فضای بهتری برای حساب‌های بی‌حساب فراهم می‌کرد هم تا حدی قابل تحمل بود، اما در یکی دو ماه اخیر، ماسک به تیم و تیم‌کشی‌های سیاسی در این شبکه هم وارد شده است. توئیت‌های کاربرانی که به جریان راست افراطی آمریکا نزدیک باشند جایگاه بالاتری پیدا کرده‌اند و در مقابل بسیاری از کاربرانی که درباره حقوق برخی اقلیت‌ها، از جمله ترنس‌جندر‌ها فعالیت می‌کردند، در سایه قرار گرفته بودند. فضایی که در آن اعتبار و اتکای حساب‌ها به منابع قابل‌قبول از اهمیت افتاده بود باعث می‌شد فضا برای خبرسازی و شایعه‌پردازی مهیاتر شود و نوشتن «هر چیزی» که واکنش بگیرد، راه بسیار مناسب‌تر و هموارتری برای جلب مخاطب مثبت و منفی باشد.

ماجرای جدید تیک‌های آبی این پیامد را هم به دنبال دارد که شما هم می‌توانید، همین امروز حسابی به نام یک چهره معروف که شاید در توئیتر حضور نداشته باشد بسازید یا نام یک حساب موجود را به نام او تغییر دهید و با پول، تیک آبی را هم کنار نام خود بگذارید و به جای او حرف بزنید. اتفاقی که تا امروز هم افتاده است. از طرف دیگر، سایت‌هایی که با استفاده از هوش مصنوعی، تصاویری قابل قبول، اما جعلی می‌سازند هم درست در همین چند ماه شهرت پیدا کرده‌اند و تا همین امروز از تصویر بی‌خطری مثل پاپ با یک کاپشن مد روز تا نمونه جنجال‌سازتری مثل تصاویر ساختگی از تعقیب و گریز بازداشت دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق آمریکا، در توئیتر دست‌به‌دست و تا حدی باور شوند. حتی روند مدیریت گزارش‌ها هم دچار تغییر محسوسی شده است. توئیت‌ها و کاربرانی که نقض قوانین می‌کنند کمتر با برخورد مواجه می‌شوند و در مقابل، اخبار مربوط به حذف گروهی حساب‌های مربوط به برخی جریان‌های سیاسی و اجتماعی به گوش می‌رسد. این مجموعه تغییرات دو پیامد به همراه داشته است که هر کدام به تنهایی می‌توانند خطرساز باشند.

صفر و یک‌ها بی‌طرف نیستند

به‌طور خلاصه، آنچه ماسک بر سر توئیتر آورده است را می‌توان در دو نتیجه خلاصه کرد: اعتبار کمتر و کنار رفتن بی‌طرفی. توئیتر و به‌طور کلی شبکه‌های اجتماعی، البته هیچ‌وقت آن‌طور که در اوایل قرن تازه تصور می‌شد، مهد گسترش علم و صداقت نبودند، اما تا حد زیادی با انتخاب هوشمندانه حساب‌ها می‌شد توئیتر را به محل مناسبی برای دریافت خلاصه خوبی از مواضع و اخبار به حساب آورد، اما حالا، غلظت محتوای بی‌پایه در این وب‌سایت بالاتر رفته است، به‌خصوص که این تغییرات در کنار فعال‌شدن برخی سایت‌ها به‌عنوان رقیب بالقوه توئیتر باعث شده است، بسیاری از کاربران جدی‌تر، کمتر در این سایت فعال باشند. این بیشتر تحت عنوان مدیریت ضعیف توئیتر قابل تحلیل است. اما پدیده دوم را می‌توان مسئله‌ای جدی‌تر دانست.

ماسک تمایلی به رعایت قواعد بی‌طرفی یک شبکه اجتماعی حتی در شکل ظاهری‌اش را هم ندارد. او آشکارا ترجیحات سیاسی و جناحی خود را در روند مدیریت این سایت دخالت داده است و این در شرایطی خطرناک‌تر می‌شود که ترجیحات سیاسی و جناحی او، به جریان‌های افراطی چه در صحنه سیاست داخلی آمریکا چه در صحنه بین‌المللی، نزدیک هستند. مخالفت‌های او با جریان‌های حامی حقوق اقلیت‌ها، همراهی او با دولت راست افراطی هند در سانسور محتوایی که دولت هند نپسندد، اعلام حمایت تبخترآمیزش از کودتا در کشور‌های جنوب جهانی و بالاآوردن حساب‌های بی‌نام‌ونشان راست افراطی در آمریکا از نشانه‌های ترجیحات مدیری هستند که حالا یکی از ابزار‌های اصلی گردش اطلاعات در فضای عمومی را به دست گرفته است.

چرا توئیتر مهم است؟

اما این حرف‌ها چرا اهمیت دارد؟ چرا تغییرات در مدیریت یک سرویس اینترنتی باید مهم باشد؟ شاید به خاطر جایگاهی که توئیتر به‌طور خاص و شبکه‌های اجتماعی به‌طور کلی در سال‌های اخیر پیدا کرده بودند و اتکایی که به آن‌ها ایجاد شده بود. توئیتر با قالب خاصش برای انتشار لقمه‌های کوچک محتوا و در نتیجه جلب نظر اهالی رسانه، سیاست و خبر، به نوعی سرچشمه در فضای رسانه‌ای تبدیل شده بود، به شکلی که بسیاری اوقات، آنچه در شبکه‌های پرمخاطب‌تر نیز در این حوزه‌ها منتشر می‌شد، از توئیتر به آنجا رسیده بود. این جایگاه برای توئیتر به حدی رسیده بود که مقامات رسمی دولت‌ها، سفرا و وزرای خارجه و فرمانداران و دیگران، توئیتر را به اولین محل انتشار موضع‌گیری‌ها تبدیل کرده بودند و حتی اطلاع‌رسانی در موقعیت‌های اضطراری مثل زمان وقوع سیل و زلزله نیز در بسیاری کشورها، چه از سمت مردم گرفتار زیر آوار ویرانی و چه از سمت نهاد‌های مدیریت بحران از طریق این شبکه انجام می‌شد.

توئیتر عملا به اصلی‌ترین محل گردش اخبار و موضع‌گیری‌های جدی تبدیل شده بود و از جمله مثال‌های اصلی بود وقتی از این صحبت می‌شد که شبکه‌های اجتماعی به گسترش شفافیت و جریان آزاد اطلاعات کمک کرده‌اند و جریان محتوای رسانه‌ای را دموکراتیزه کرده‌اند. این نگاه‌ها البته زمانی هم که مشخص شد فیسبوک حاضر شده اطلاعات کاربرانش را بفروشد، با تردید مواجه شدند و حالا وضعیت توئیتر نیاز به بازنگری و دقت جدی به جایگاه این سرویس‌ها در گفت‌وگوی عمومی را پیشنهاد می‌کند.

مورد عجیب تیک‌تاک

نمونه دیگر این تغییر نگاه را می‌شود از ماجرایی که همین اواخر در ایالات متحده تا حد اعلام دستور و بخشنامه پیش رفت و آن را ماجرای شبکه اجتماعی تیک‌تاک دانست. تیک‌تاک شبکه‌ای است که البته باز در ایران به‌خصوص برای بزرگسال‌ها کمتر شناخته شده است. همان‌قدر که توئیتر متن‌محور و اینستاگرام عکس‌محور است، تیک‌تاک شبکه‌ای است که اختصاصا برای محتوای ویدئویی و البته ترجیحا کوتاه طراحی شده است با قابلیت‌های ساده‌ای که به کاربران اجازه می‌دهد و بلکه آن‌ها را تشویق می‌کند، با همان امکانات ساده شامل یک گوشی و حداکثر یک هندزفری در کنارش، با صرف زمانی اندک، همه نوع محتوا تولید، تدوین، صداگذاری، متن‌گذاری و منتشر کنند.

در ایالات متحده و دیگر کشورها، قالب این ابزار باعث شکل‌گیری کاربری‌های خاص متعددی در آن شده است که در شبکه‌های اجتماعی دیگر شکل نگرفته‌اند. به‌عنوان مثال، تحقیقاتی که یکی از آن‌ها در وب‌سایت واکس منتشر شد نشان می‌داد، یک مسیر جدید برای تبدیل‌شدن به یک آهنگساز و خواننده حرفه‌ای درآمددار شکل گرفته است که پله اول آن را تیک‌تاک شکل می‌دهد. محتوا‌هایی که پیش از این کمتر می‌توانستند مخاطب عام پیدا کنند، حالا با استفاده از الگوریتم تیک‌تاک توانسته‌اند مخاطب بسیار گسترده‌تری پیدا کنند، شامل اطلاعات کمترشنیده‌شده درباره انواع حیوانات، خبررسانی از نقاطی در جهان که پیشتر زیر رادار رسانه‌های رسمی بودند یا حتی مکالمه مستقیم بین فرهنگی توسط جوامع کم‌جمعیت‌تری که پیش از این شاید، فرصت چندانی برای شنیده‌شدن نداشتند. سرعت رشد این شبکه کم‌نظیر بود و به‌سرعت هم جدی گرفته شد تا رسانه‌های رسمی و نامزد‌های انتخابات فدرال در آمریکا هم به سمت این شبکه بیایند. اما ماجرا یک گیر کوچک هم داشت: تیک‌تاک، برخلاف فیسبوک، گوگل، توئیتر، اینستاگرام و تقریبا همه شبکه‌های دیگر، آمریکایی نبود و نه‌تن‌ها آمریکایی نبود، بلکه از کشوری می‌آمد که رسما رقیب آمریکا بود؛ یعنی چین.

نگرانی درباره قرارداشتن اطلاعات کاربران عادی و غیرعادی به شکل انبوه در دستان یک شرکت، البته قدمتی بیشتر از تیک‌تاک داشته است، اما وقتی پای چین به میان آمد، ماجرا شکل دیگری پیدا کرد. از ادعا‌های کلی مبنی بر کنترل چین بر «حرف‌های مردم» که بگذریم، دغدغه‌هایی مطرح شده‌اند که مربوط به شکل خاص سیستم حکومتی چین هستند. اتکای جدی هرگونه کسب‌وکار به دولت چین و دست پرقدرت حکومت این کشور در بازارش برای ناظران آمریکایی و سایرین به معنای این خطر بوده است که دولت چین به‌طور بالقوه بتواند به اطلاعات کاربران این شبکه دست پیدا کند و از آن استفاده کند. این به‌خصوص در سایه سابقه‌های پیشین چین معنا پیدا کرده است که در حوزه‌هایی مثل مالکیت معنوی و هک نشان داده است، در دنیای فناوری اطلاعات، بسیار مایل به استفاده از گزینه‌های غیرمتعارف است.

پیگیری‌ها در این زمینه تا احضار یکی از مدیران تیک‌تاک به کنگره برای استنطاق و ممنوعیت استفاده از این شبکه توسط کارکنان دولت ایالات متحده پیش رفته است و بسیاری از چهره‌های سیاسی ایالات متحده، به‌خصوص در جریان محافظه‌کار با جدیت مردم را از استفاده از این شبکه برحذر می‌دارند. این واکنش‌ها نتیجه این تصویر واقعی یا ساختگی است که مالکان و گردانندگان تیک‌تاک، به لحاظ سیاسی و مالی بی‌طرف و امین نیستند. در سایه جنجالی که تیک‌تاک به این مناسبت در آمریکا درست کرده است، بهتر می‌شود فهمید که چرا قرارگرفتن فرمان شبکه اصلی گردش اخبار در دستان کسی مثل ماسک، برای بسیاری خبری بد، نگران‌کننده و هشدارآمیز بوده است.

کجا حرف‌های هم را می‌شنویم

جانب‌داری آشکار یکی از شبکه‌های اجتماعی اصلی در موضوعات سیاسی و اجتماعی یک پیامد بالقوه دیگر هم دارد، حامیان و موافقان ماسک در توئیتر بمانند و مخالفانش به یکی از جایگزین‌های تازه‌سربرآورده بروند. در چنین سناریویی، فضای اخبار و سیاست بیش از پیش با واقعیت‌های موازی مواجه خواهد شد که در آن باورمندان به تفکرات مختلف درباره واقعیت‌های بدیهی روی زمین هم نمی‌توانند توافق کنند. چنین فضایی البته برای برخی جریان‌های سیاسی و اجتماعی می‌تواند مطلوب هم باشد. در فضایی که حرف‌ها پیش از گفتن پذیرفته یا رد می‌شوند، جعل اخبار، پخش شایعه و گسترش دروغ، هزینه کمتری دارد و در فضای سیاسی، وجود امکان دروغ‌گفتن همیشه کار را برای بازیگران بازی قدرت راحت‌تر می‌کند.

بحث‌های زیادی در رسانه‌ها جریان دارد که آیا آنچه ماسک بر سر توئیتر می‌آورد، نتیجه ناکارآمدی ماسک است، یا برنامه‌ها و نقشه‌های او یا ترکیبی از این دو؟ اما شاید آنچه مهم‌تر است این است که با تغییر رسمی کارکرد شبکه‌های اجتماعی از بستر‌های نسبتا بی‌طرف به بازیگرانی که مستقیم درگیر بازی پول و قدرت می‌شوند، مسیر گفتگو‌های سیاسی، رسانه‌ای و عمومی به کدام سمت می‌تواند برود و به کدام سمت خواهد رفت.

bato-adv
bato-adv
bato-adv