بولیمیا در گروه اختلالات تغذیه و خوردن طبقهبندی میشود؛ ربطی به دوست داشتن غذا، شکمو و بیاراده بودن، ندارد. مبنای روانشناختی دارد، اما عوارض جسمانی هم ایجاد میکند.
همچنین بالاترین میزان مرگومیر را در بین انواع اختلالات روانشناختی دارد. از آنجاییکه افراد مبتلا، از رفتار پرخوری خجالت میکشند و ابتلایشان به اختلال را انکار میکنند، در دریافت کمک تخصصی به مشکل میخورند. بههمین دلیل آگاهی اطرافیان از این اختلال اهمیت زیادی دارد تا هم تشخیص و درمان بهموقع صورت بگیرد و هم سرزنش و اضافهبار روانی به فرد تحمیل نشود.
دختر جوان وقتی در بیمارستان بستری شد، در اتاق مشترکش با مریضهای دیگر و حتی در بخش بین بیمارهای بیرون از آن اتاق و همراهانشان، پچپچههایی درباره خودش میشنید: «میگن بهخاطر پرخوری بستری شده.»، «شنیدم دکتر گفته یه مشکلی برای سدیم خونش پیش اومده. آخه آدم مگه مجبوره اینقدر غذا بخوره که کارش به بیمارستان بکشه؟»، «پرخوری هم شد مریضی؟»
دختر جوان با تشخیص تعادل نداشتن الکترولیتهای پتاسیم، سدیم و کلسیم بهدلیل ابتلا به اختلال پراشتهایی عصبی (بولیمیا) بستری شدهبود. اختلالی که اسمش به گوش خیلیها نخورده و درنتیجه ناشناخته بودن، با قضاوتهای منفی زیادی همراه است. بولیمیا در گروه اختلالات تغذیه و خوردن طبقهبندی میشود؛ ربطی به دوست داشتن غذا، شکمو و بیاراده بودن، ندارد. مبنای روانشناختی دارد، اما عوارض جسمانی هم ایجاد میکند.
همچنین بالاترین میزان مرگومیر را در بین انواع اختلالات روانشناختی دارد. از آنجاییکه افراد مبتلا، از رفتار پرخوری خجالت میکشند و ابتلایشان به اختلال را انکار میکنند، در دریافت کمک تخصصی به مشکل میخورند. بههمین دلیل آگاهی اطرافیان از این اختلال اهمیت زیادی دارد تا هم تشخیص و درمان بهموقع صورت بگیرد و هم سرزنش و اضافهبار روانی به فرد تحمیل نشود. در این پرونده اختلال پراشتهایی عصبی را بهتر میشناسیم.
نگرانی بیشازحد درباره وزن و فرم بدن، غذا خوردن بسیار بیشتر از حد نیاز و تلاش برای جبران پرخوری از طریق روشهای پاک سازی مثل وادار کردن خود به استفراغ، بارزترین مشخصههای اختلال پراشتهایی روانی است.
فرد، غذا را نمیخورد، چون از آن لذت میبرد بلکه برای غذا خوردن احساس فشار میکند. راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی DSM-۵ که مرجعی برای شناخت اختلالات روانپزشکی است، پراشتهایی روانی را با این معیارها تعریف میکند:
دورههای مکرر پرخوری دوره پرخوری، دو مشخصه دارد که هر دو باید وجود داشتهباشند؛ اول) در یک دوره زمانی (مثلا طی ۲ ساعت) مقدار غذایی که فرد میخورد، بسیار بیشتر از میزان غذایی است که بیشتر افراد در مدت زمان مشابه و تحتشرایط مشابه میخورند. دوم) در طول این دورهها، فرد احساس میکند کنترلی بر رفتار خوردن ندارد؛ نه میتواند خوردن را متوقف کند و نه کنترلی بر نوع و میزان غذا دارد.
رفتارهای جبرانی فرد برای جبران پرخوری و جلوگیری از افزایش وزن، شروع میکند به رفتارهای جبرانی مکرر و افراطی؛ یعنی خودش را وادار به استفراغ میکند، از داروهای ملین و مُدر استفاده میکند، رژیم میگیرد یا ورزشهای شدید انجام میدهد.
نگرانی درباره بدن فرد خودش را براساس شکل و وزن بدنش ارزیابی میکند و این ارزیابی عموما غیرمنطقی است یعنی فرد، لزوما اضافهوزن ندارد.
مدت زمان برای آنکه فرد تشخیص اختلال پراشتهایی بگیرد، لازم است پرخوری و رفتارهای جبرانی، بهطور متوسط، دستکم یکبار در هفته و به مدت سه ماه ادامه داشتهباشد.
خب تا الان میدانیم پراشتهایی عصبی درواقع نابهنجاری در مقدار غذایی است که مصرف میشود نه میل به غذایی خاص. با اینحال، افراد ممکن است در دورههای پرخوری، غذاهایی بخورند که در شرایط متفاوت، میلی به خوردن آنها ندارند. نکته مهم، فقدان عامل لذت در این رفتار است. افراد مبتلا به پراشتهایی عصبی، از پرخوری خجالت میکشند و سعی میکنند تا حدامکان نشانههایشان را مخفی کنند. برای همین خوردن یواشکی، شبانه و دور از چشم دیگران، معمولا در آنها زیاد دیده میشود.
پراشتهایی عصبی معمولا در نوجوانی یا اوایل جوانی شروع میشود. DSM-۵ میگوید شروع این اختلال، قبل از بلوغ و بعد از ۴۰سالگی نادر است. شروعش در افراد مختلف، متفاوت است، اما اغلب سروکلهاش بعد از تجربیات استرسزا پیدا میشود. دورههای پرخوری میتواند متناوب یا مزمن باشد و گاهی دورههای بهبودی هم وجود دارد. ابتلا به این اختلال، به مجموعهای از عوامل نسبت داده میشود و یک دلیل مشخص و قطعی را نمیتوان برایش ردیابی کرد. در ادامه با رایجترین این عوامل آشنا میشوید.
بیولوژی شواهد نشان میدهد که پراشتهایی عصبی با مقادیر کم «سروتونین» مغز درارتباط است. احتمالا اسم سروتونین را بهعنوان هورمون شادی شنیدهاید؛ یکجور انتقالدهنده عصبی که به عملکردش در تنظیم خلقوخو معروف است و ردپایش در ابتلا به اختلال افسردگی هم دیده میشود. یکی دیگر از وظایف سروتونین، تنظیم احساس سیری و گرسنگی است. این انتقالدهنده عصبی است که به ما میگوید چه زمانی دست از خوردن برداریم.
وراثت و خانواده احتمال ابتلا به بولیمیا در افرادی که اعضای درجهیک خانوادهشان مبتلا هستند، بیشتر است؛ بهویژه در زنان. درگیری خانوادگی با افسردگی، چاقی و سوءمصرف الکل هم خطر بروز این اختلال را بالا میبرد. نقش خانواده، اما صرفا به وراثت محدود نمیشود. نظریات روانشناسی میگویند خانوادههای درهمتنیده و انعطافناپذیر که مراقبت افراطی دارند و اختلافات را به روشهای نامناسب حل میکنند، در ابتلا به اختلالات خوردن تأثیر دارند. مادران ایرادگیری که به ظاهر فرزندان دخترشان بیشازحد اهمیت میدهند هم میتوانند در بروز این اختلال نقش داشتهباشند.
رویدادهای استرسزا شواهد از تأثیر تجربههای آسیبزا در ابتلا به بولیمیا حمایت میکنند. گفته میشود افراد مبتلا به پراشتهایی عصبی، طی یک سال پیش از شروع اختلال، رویدادهای منفی بیشتری تجربه میکنند. سابقه سوءاستفاده جنسی در کودکی، یکی از موقعیتهای تکرارشوندهای است که در مبتلایان به این اختلال مشاهده میشود.
فشار اجتماعی و رسانه باورهای اجتماعی که افراد را براساس وزن و فیزیک بدنی ارزشگذاری میکنند، بر نگرش اعضای جامعه تأثیر میگذارند. این باورها که ازطریق رسانههای جمعی و گروه همسالان منتقل میشوند، به افراد، بابت داشتن اندام ایدهآل فشار میآورند. نکته مهم آنجاست که فشار اجتماعی، حتی میتواند در افراد لاغر هم احساس نارضایتی از بدن ایجاد کند.
همانطور که تا الان متوجه شدید پراشتهایی عصبی، یک اختلال روانشناختی است با ترکیبی از نمودهای جسمی و روانی. آسیبهایی هم که این اختلال به فرد وارد میآورد، جسم و روان را با هم درگیر میکند. خطر مرگومیر بالا براثر خودکشی در مبتلایان به بولیمیا گزارش شدهاست.
احساس گناه، احساس منفی راجع به خود و بروز مشکل در روابط اجتماعی، دلایل روانی دیگری است که فرد را آزار میدهد، اما شدت آسیب میتواند در ظاهر فرد هم خودش را نشان بدهد. رفتارهای جبرانی برای جلوگیری از افزایش وزن معمولا صدمات جسمانی درپی دارند. وادار کردن خود به استفراغ، به پوسیدگی دندانها، بیماریهای لثهای و زخمهای دهانی بهدلیل تماس بیشازحد با اسید معده منجر میشود. سوءمصرف ملینها و داروهای مدر، کم آب شدن بدن، خشکی پوست، نارسایی کلیه و مشکلات گوارشی را بهدنبال دارد. زخم شدن سرانگشتها بهدلیل تلاش برای بالا آوردن هم جزو حداقل پیامدهای جسمانی پراشتهایی عصبی است.
افراد ممکن است برای اجتناب از افزایش وزن، هورمون تیروئید مصرف کنند. گروهی از مبتلایان به پراشتهایی عصبی که به دیابت هم مبتلا هستند، مصرف انسولین را حذف میکنند تا سوختوساز بدنشان را بالا ببرند و پرخوری را جبران کنند. رژیم گرفتنهای چندروزه وافراطی هم راهحل آسیبزای دیگری است که این افراد پیش میگیرند. فرد گاهی به رغم آسیبهای جسمانی، دست از ورزش شدید برنمیدارد و خودش را در معرض مشکلات جسمانی تازهای قرار میدهد. وقتی هم که کار به مرحله برهم خوردن تعادل الکترولیتهای بدن میرسد، عوارض جبرانناپذیر میشود. فرد معمولا نیاز به بستری شدن در بیمارستان پیدا میکند. دریافت نکردن درمان میتواند مشکلات قلبی، زخم معده و مری و مرگ بر اثر این مشکلات را درپی داشتهباشد.
یک روانپزشک، یک متخصص تغذیه و یک رواندرمانگر، کسانی هستند که میتوانند روند درمان را پیش ببرند.
پیشتر گفتیم پراشتهایی عصبی را مجموعهای از عوامل مختلف بهوجود میآورند، بنابراین قابلدرک است که برای درمان و کنترل نشانهها هم به مجموعهای از متخصصهای گوناگون نیاز باشد؛ یک روانپزشک، یک متخصص تغذیه و یک رواندرمانگر، کسانی هستند که میتوانند روند درمان را پیش ببرند، معمولا در این فرایند، همراهی خانواده فرد مبتلا ضروری است.
روانشناس با رواندرمانی به تغییر نگرشهای فرد، کمک میکند. متقاعد کردن فرد به دریافت کمک روانشناختی، سختترین بخش درمان است؛ بنابراین لازم است که اطرافیان فرد مبتلا، متوجه اهمیت رواندرمانی باشند تا از عهده مجاب کردن او بربیایند. آنچه در اتاق درمان رخ میدهد، قرار است ارتباط بین افکار، احساسات و رفتار پرخوری را روشن کند تا این رفتار تحتکنترل دربیاید. رواندرمانی، دسترسی فرد به ریشهها و علل رفتارش را ممکن میکند؛ کاری که ازعهده دارو برنمیآید، اما معنیاش این نیست که پراشتهایی عصبی به درمان دارویی نیاز ندارد.
مقاومت فرد دربرابر مراجعه به روانپزشک بهدلیل ترس از عوارض دارو، از چالشهای دیگری است که خانواده مبتلایان به بولیمیا با آن مواجه میشوند و باید بتوانند بدون ایجاد حساسیت و نگرانی در فرد، او را به مصرف دارو متقاعد کنند. روانپزشک با تجویز داروهای ضدافسردگی و ضداضطراب، روی مبنای زیستی و مغزی اختلال که خارج از کنترل فرد است، تأثیر میگذارد. بهعلاوه با داروهایی که اشتها را کاهش میدهند و مشکلات خلقی را برطرف میکنند، روند درمان را آسان میکند. درمان پراشتهایی عصبی با کمک یک متخصص تغذیه، کامل میشود؛ کسی که با یک برنامه غذایی متناسب با شرایط فیزیکی فرد، به او کمک کند سلامتِ ازدسترفتهاش را جبران کند و جلوی آسیبهای بیشتر را بگیرد.
حالا شما پراشتهایی عصبی را میشناسید و متوجه هستید که مبتلایان به این اختلال نقشی در ابتلایشان نداشتهاند، پس اگر در نزدیکان و آشنایان کسانی را با علایم این اختلال سراغ دارید، میدانید سرزنش و نصیحت نهتنها کمکی به آنها نخواهدکرد بلکه میتواند آسیبزننده باشد. همچنین اگر بین اعضای خانواده و دوستانتان کسی به این اختلال مبتلا باشد، میدانید که برای کمک به او به چه متخصصهایی باید مراجعه کنید. در ابتدای مطلب، پراشتهایی عصبی را جزو خانواده اختلالات تغذیهای معرفی کردیم. بد نیست دیگر اعضای این خانواده را هم بشناسید تا اگر نشانههایشان را در عزیزانتان یافتید، بتوانید درست و بهموقع برای تشخیص گرفتن و درمان، اقدام کنید.
بیاشتهایی عصبی بیاشتهایی عصبی با مصرف محدود غذا تعریف میشود. کاهش بیشازحد وزن، ترس از افزایش وزن، گرسنگی دادن به خود و مقاومت دربرابر داشتن وزن نرمال، از رایجترین مشخصههای این اختلال است. بین بیاشتهایی عصبی و شرایط بدنی فرد، رابطه منطقی وجود ندارد؛ این اختلال هم در افراد دارای جثه بدنی بزرگ، دیده میشود و مبتلایانی هم هستند که به رغم لاغری، احساس چاق بودن دارد.
اختلال پرخوری اختلال پرخوری که از شایعترین اختلالات خوردن است، با دورههای مکرر پرخوری، حداقل یکبار در هفته بهمدت سه ماه شناخته میشود. غذا خوردن سریعتر نسبت به اغلب مردم و احساس کنترل نداشتن بر عادات خوردن و میزان غذا، رایجترین علایم این اختلال است. در اختلال پرخوری، برخلاف بولیمیا، رفتارهای جبرانی وجود ندارد و مبتلایان عموما اضافهوزن دارند.
اختلال در مصرف مواد غذایی اجتنابی-محدودکننده این اختلال که در کودکی تشخیص داده میشود، از سلیقه غذایی خاص بچهها و امتناع از غذا خوردن برای بهدست آوردن خواستههایشان که بهندرت رخ میدهد، متمایز است. در اختلال اجتناب/ محدودیت غذا، کودک از بدغذایی و عادات خوردوخوراک محدودکننده، آسیب میبیند. استرس، اضطراب و افسردگی از دلایلی هستند که در بروز این اختلال در کودکان نقش دارند.
منبع: روزنامه خراسان