هِشام بن حَکَم از بزرگترین متکلمین شیعه و از اصحاب امام صادق (ع) بود. جایگاه او در نزد امام صادق (ع) تا حدی است که حضرت در مورد او میفرمایند «هشام بن حکم مراقب و نگهبان حق ما و مؤید صدق ما و نابودکننده نظرهای باطل دشمنان ماست. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده است و کسی که با او مخالفت کند با ما مخالفت ورزیده است».
امام صادق (ع) زمانی در حال پرورش شاگرد بودند که با پنج خلیفه اموی و دو خلیفه سفاک عباسی بهخصوص منصور دوانیقی که خودش را اعلم میدانست و خونریزیهای او بهخصوص نسبت به سادات حسنی در تاریخ معروف است همزمان بودند؛ در چنین فضای متشنجی امام صادق (ع) بدون هیچ ترسی عاشورای علمی خود را برپا و شاگردان و اصحاب بزرگی را پرورش دادند.
به گزارش ایسنا، امام صادق (ع) در سالهای آخر حکومت امویان و اوایل حکومت عباسیان، با استفاده از درگیری بنیامیه و بنیالعباس و مشغول بودن آنان به مسائل خود که موجب تخفیف خفقان شده بود، نهضت علمی و مذهبی خود را گسترش داده و عملا مدینه را حوزه درسی خود قرار دادند که در آن هزاران پژوهنده مشتاق، در رشتههای گوناگون از محضر آن امام به صورت پنهانی و آشکار بهره میگرفتند.
شهرت علمی امام در بلاد اسلامی آن چنان چشمگیر و زبانزد خاص و عام بود که از نقاط بسیار دور سرزمینهای اسلامی برای کسب فیض به مدینه و حوزه درس ایشان میآمدند و از دریای بیکران علوم الهی ایشان بهره میبردند. حتی بسیاری از متفکران غیرمسلمان نیز برای مذاکره علمی با امام به خدمتشان میرسیدند و حضرت به میزان سطح درک و علمشان پاسخ میگفتند.
محدثان، نام راویان موثق آن امام را گرد آوردهاند که شمار آنان، با وجود اختلاف در آرا و گفتار به چهارهزار تن میرسد. تنها ابن عُقده زیدی که از شیعیان دوازده امامی هم نیست در کتاب رجال خود چهار هزار راوی برای آن حضرت برشمرده و کتابهای آنان را یاد کرده است. اما نکته قابل توجه درباره اصحاب امام این است که حدود ۵۵۰ نفر از آنان ایرانی بودند.
حسن بن علی وَشّاء از اصحاب گرانقدر علی بن موسی الرضا (ع) میگوید: در این مسجد (مسجد کوفه) نهصدتن از مشایخ حدیث را درک کردم که همگی میگفتند: حَدَّثَنی جَعْفَرُ بْن مُحَمَّد جعفر، بن محمد چنین حدیث کرد.
بسیاری از پرورش یافتگان مکتب امام صادق (ع) خود از دانشمندان و بزرگان فقهای زمان خود بودهاند که برای نمونه میتوان به تعدادی از این افراد یعنی زُرارة بن اَعیَن و دو برادرش بَکر و حَمران، جمیل بن صالح و جمیل بن دَرّاج و محمد بن مسلم طائفی و برید بن معاویه و هشام بن حکم و هشام بن سالم و ابوبصیر و عبیدالله و محمد و عمران حلبی و عبدالله بن سنان و ابوالصباح کنانی و بسیاری دیگر از فضلا اشاره کرد.
ابن خَلَکان سنَّی متعصب در شرح حال امام صادق (ع) مینویسد: شاگرد او ابوموسی جابر بن حیّان صوفی طرسوسی است. کتابی در هزار ورق تالیف کرده و رسالههای جعفر صادق (ع) را که پانصد رساله است در آن فراهم آورده است.
او از دیگر خواص امام بوده است و روایت است که حضرت اسراری را به وی میآموخت که به دیگران تعلیم نمیداد.
او از شاگردان امام صادق (ع) و امام باقر (ع) بود و امام صادق (ع) او را از ارکان زمین و از دانشمندان معرفی میکند.
از بزرگترین متکلمین شیعه و از اصحاب امام صادق (ع) بود. جایگاه او در نزد امام صادق (ع) تا حدی است که حضرت در مورد او میفرمایند «هشام بن حکم مراقب و نگهبان حق ما و مؤید صدق ما و نابودکننده نظرهای باطل دشمنان ماست. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده است و کسی که با او مخالفت کند با ما مخالفت ورزیده است».
از خواص امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است. از امام صادق (ع) در مورد او نقل شده است که همانا او را جابر نامیدند، زیرا کمبودهای مؤمنین را با دانش خویش جبران میکند و اوست دریائی بیکران و بابی از علم در عصر خویش.
برادر زراره است که از حواریین حضرت امام محمد باقر (ع) و امام جعفرصادق (ع) به شمار رفته و حضرت امام باقر (ع) به او فرموده که تو در دنیا و آخرت شیعه ما هستید.
واقعا باید علما و فضلا و تئوریسینهای فکری حال حاضر شیعه جمع شوند و ساعتها جلسه بگذارند تا مقداری درباره این قدرت شاگردپروری و کادرسازی امام باقر (ع) و امام صادق (ع) صحبت کرده و این روش را برای جامعه شیعی و اسلامی بازسازی کنند.
برخی وقتی تعداد شاگردان امام صادق (ع) را میشنوند فکر میکنند، چون بنی العباس و بنی امیه درحال جنگ بودند دیگر کاری با خاندان وحی نداشتند و مثلا هر روز صبح هزاران نفر آزادانه به پای درس حضرت میآمدند و میرفتند و کسی کاری به امام نداشت. امام زمانی در حال پرورش شاگرد بودند که با پنج خلیفه اموی و دو خلیفه سفاک عباسی هم زمان بودند به خصوص منصور دوانیقی که خودش را اعلم میدانست، لذا طاقت و صبر اینکه کسی خود را بالاتر از او بداند نداشت و از آن طرف خونریزیهای او بهخصوص نسبت به سادات حسنی در تاریخ معروف است. حال در چنین فضای متشنجی امام صادق (ع) بدون هیچ ترسی عاشورای علمی خود را برپا و چنین شاگردان و اصحاب بزرگی را پرورش دادند.
او کسی است که اهل کوفه است و از کوفه فرسنگها راه را به عشق امام صادق (ع) طی میکند و به شهر مدینه میآید. به غیر از امام صادق (ع) دو امام قبل از حضرت یعنی امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) را درک کرده است و از خرمن معرفت این دو امام همام توشه گرفته است.
رجالیون بزرگی همچون شیخ طوسی، درباره او تعابیری همچون ثقهای جلیل القدر، فقیه، قاری، لغوی و مقدم در هر فنی به کار میبَرند.
او کسی است که امام باقر (ع) به او دستور میداد که در مسجد مدینه بنشیند و فتوی دهد و بعد امام میفرمودند «اِجْلِسْ فِی الْمَسْجِدِ وَ أفْتِ النَّاسَ! فَإنِّی اُحِبُّ أنْ یُرَی فِی شِیعَتِی مِثْلُکَ! / بنشین در مسجد و برای مردم فتوی بده! چرا که من دوست دارم مثل تو در میان شیعیانم دیده شود».
ببینید این شخصیت در علم آموزی و کسب معرفت چه کرده است که باقرآل محمد (ع) این جملات سنگین و عجیب را نسبت به او بیان میکنند.
امروز هرکس از خودش این سوال را بپرسد که آیا وجود امام صادق (ع) اگر اینجا تشریف داشتند یک هزارم این جملات پدر بزرگوارشان را در حق ما بر زبان جاری میکردند؟
نجاشی از بزرگان رجال درباره او روایت کرده است: موقعی که او به مدینه میرفت اهالی مدینه به جهت استماع حدیث و استفاده از محضرش جمع میشدند به طوری که در مسجد جای خالی جز کنار ستونی که به آن تکیه میکرد، باقی نمیماند.
در تاریخ است امام صادق (ع) اینقدر به او علاقه داشتند، وقتی که او را میدیدند دستور میدادند تا برای او بالشتی آورده و بالشت را کنار جایگاه امام بر روی زمین بگذارند تا او بر روی آن بنشینند و خود امام تمام قامت به احترام او بلند میشدند و با وی مصافحه میکردند و او را به آغوش میکشیدند.
حتما افرادی نام این شاگرد امام صادق (ع) را میدانند، وی اَبان بن تَغلِب بر وزن تضرِب بود.
در تاریخ است، چون خبر مرگ اَبان را برای صادق آل محمد (ع) آوردند، امام جملهای در رثای او فرمودند که دیگر در عظمت او حرفی برای گفتن باقی نمیماند. امام با حالتی محزون فرمودند:
رَحِمَهُ اللَّهُ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ أَوْجَع قَلْبِی مَوْت أَبَانٍ. سوگند به خدا آگاه باشید و بدانید که مرگ أبان، دل مرا به درد آورد.
ابن داود حلی از علمای رجالی قرن هفت در کتاب رجالش میگوید: ابان سی هزار حدیث از امام صادق (ع) آموخته و محفوظ بود.
همین امروز اگر میخواهید دل امام صادق (ع) را شاد کنید به این روایت امام صادق (ع) عمل کرده و چند حدیث حفظ کنیم. مَن حَفِظَ عَنَّا أَرْبَعِینَ حَدِیثاً مِنْ أَحَادِیثِنَا فِی الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَقِیهاً عَالِماً وَ لَمْ یُعَذِّبْهُ.
بنا بر روایات وارده وجود نازنین ابان بن تغلب با این عظمت و جایگاه رفیع در دوران زندگی سراسر با برکت خویش دو بار از جانب امام صادق (ع) تذکر جدّی دریافت کرد.
یکی آنجایی بود که ابان میگوید: این افتخار را داشتم که در زیارت بیت الله کنار امام صادق (ع) باشم در حال طواف کردن بودم که مردی از اصحاب به من برخورد و درخواست کرد تا همراه او برای برآوردن حاجتش با او به جایی بروم. او به من اشاره کرد، ولی من به دلیل همراهی امام کراهت داشتم که با او بروم. امام صادق (ع) وقتی این صحنه را دیدند به من فرمودند:ای ابان! این مرد با تو کاری دارد؟ عرض کردم: آری. فرمودند: او کیست؟ گفتم: او مردی از اصحاب ما است. امام فرمودند: او مذهب و عقیده تو را دارد؟ عرض کردم: آری. فرمودند: نزدش برو. عرض کردم: آقاجان آیا طواف را بشکنم؟ فرمودند: آری. گفتم: اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمودند:آری. ابان گوید: پس همراه او رفتم و سپس خدمت امام رسیدم و درخواست کردم که حق مؤمن را بر مؤمن به من خبر دهید. فرمودند:ای ابان این موضوع را کنار گذار و طلب مکن، عرض کردم: چرا، امام فرمودند:ای ابان نیم مالت را به او میدهی، سپس به من نگریست و، چون دید که چه حالی به من دست داد فرمود:ای ابان، مگر نمیدانی که خدای عز و جل کسانی را که دیگران را بر خود ترجیح دادهاند یاد فرموده؟ آنجا که فرموده است:
عرض کردم: چرا قربانت. فرمود: آگاه باش که، چون تو نیمی از مالت را به او دهی او را بر خود ترجیح ندادهای، بلکه تو و او برابر شدهاید، ترجیح او بر تو زمانی است که از نصف دیگر به او دهی.
دومین زمانی که امام صادق (ع) به شدت از دست ابان ناراحت شدند، زمانی بود که حضرت از ابان پرسیدند:
عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قَالَ لِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ یَا أَبَانُ مَتَی عَهْدُکَ بِقَبْرِ الْحُسَیْنِ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا لِی بِهِ عَهْدٌ مُنْذُ حِینٍ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ وَ أَنْتَ مِنْ رُؤَسَاءِ الشِّیعَةِ تَتْرُکُ زِیَارَةَ الْحُسَیْنِ لَا تَزُورُهُ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ سَیِّئَةً وَ غَفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ یَا أَبَانُ لَقَدْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَهَبَطَ عَلَی قَبْرِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَ عَلَیْهِ وَ یَنُوحُونَ عَلَیْهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.
یا ابان چه وقت به زیارت قبر حضرت حسین (ع) مشرف شدی؟ عرض کرد: یابن رسول اللَّه خیلی وقت است که امام حسین (ع) را زیارت نکردهام. امام صادق (ع) آنقدر از این جواب ابان ناراحت شدند که فرمودند:
سبحان اللَّه، تو از رؤسای شیعه هستی و زیارت امام حسین (ع) را ترک میکنی، به زیارتش نمیروی؟! کسی که امام حسین (ع) را زیارت کند خداوند به هر قدمی که برمی دارد یک حسنه برایش مینویسد و از او در مقابل هر قدمش یک گناه محو میفرماید و تمام گناهان سابق و لاحقش را میآمرزد،ای ابان وقتی امام حسین (ع) کشته شد هفتاد هزار فرشته ژولیده و غبارآلود بر قبرش از آسمان هبوط کرده و از آن تاریخ تا ظهور قیامت بر او گریه و نوحه سرائی میکنند.
این موضوع نشان میدهد همه وجود امام صادق (ع) سیدالشهداست. تمام هستی انبیاء و اولیاء سیدالشهداست. تمام هستی و جان حضرت زهرا (س) سیدالشهداست.
حتما میپرسید چگونه میتوانیم این کار را انجام دهیم. راهکار این است که گرهای از کار مومنی باز کنید، ما که بنا بر حدیث شریف نمیتوانیم حق مومنی را رعایت کنیم پس لااقل بیاییم از مومنین دستگیری کنیم. تا محرم مدت زیادی باقی نمانده است و ایام عید قربان و غدیر نزدیک است و خیلی از جوانها میخواهند ازدواج کنند یا خیلیها واقعا مشکل مالی دارند و میتوان به آنها کمک کرده و دستگیری کرد.
ابان بن تغلب روایت میکند که شنیدم امام صادق (ع) میفرمودند: هر کس هفت مرتبه گرد خانه کعبه طواف کند، خدای عز وجل، برایش شش هزار حسنه مینویسد و شش هزار سیئه از او میزداید و شش هزار درجه بالایش میبرد. سپس امام فرمودند: روا ساختن حاجت مؤمنی بهتر است از طواف است، و این یعنی اینکه مردم گره از کار خلق باز کنید نه اینکه گره به کار خلق بزنید.