سروش با تهدید اسلحه امضاهایی از دکتر و همسرش گرفت تا از طریق آن بتواند نقل و انتقالات اموال را انجام دهد و سپس با شلیک اسلحه این زوج را از پای درآورد. او فکر همه جای ماجرا را کرده بود و یک پدر و پسر را هم اجیر کرده بود تا جسد را دفن کنند که آنها اجساد را با خودروی سانتافه دکتر به بیابانهای اطراف شهریار منتقل کرده و در آنجا دفن کردند.
وسوسه ثروت و ویلای ۴۰۰ میلیاردی دکتر سرشناس و همسرش کافی بود تا آنها با شلیک ۲ گلوله به قتل برسند و ۱۱ عضو شبکه سازمان یافته در تجسسهای پلهای پلیس تهران بازداشت شوند. سروش سردسته باند که عامل شلیکهای مرگبار شناخته شده، میگوید در قتل بیگناه است، اما همه شاخههای تحقیقاتی نشان میدهد این مرد دسیسه حذف فیزیکی زن و شوهر را طراحی کرده است.
به گزارش ایران، اوایل اردیبهشت امسال دکتر محمدرضا ضیایی و همسرش دکتر مینو صابری به طرز مرموزی ناپدید شدند و این موضوع باعث تعجب و نگرانی دوستان و آشنایان شد.
همین کافی بود تا خواهرزاده آقای دکتر گم شدن او و همسرش را به پلیس اطلاع داده و رسیدگی به موضوع در دستور کار مأموران اداره چهارم پلیس آگاهی تهران قرار بگیرد.
در اولین قدم از تحقیقات تیم کارآگاهان مشخص شد که دکتر ضیایی این اواخر در یک دفترخانه وکالتی تنظیم کرده و خانهاش واقع در خیابان سعادتآباد را به نام فرد دیگری زده است که احتمال میرود آن وکالتنامه هم جعلی بوده باشد.
اولین کسی که در این پرونده بازداشت شد همان فردی بود که میگفت به درخواست دوستان مشاور املاکیاش این معامله را انجام داده است که دوستان او هم دستگیر شدند و کارآگاهان پله پله به فردی به نام سروش رسیدند!
تجسسها نشان داد سروش با دکتر در ارتباط بوده و این مرد خانه ویلایی هزار متری دکتر واقع در سعادتآباد تهران را اجاره کرده است.
ردیابیها حکایت از آن داشت که سروش به همراه چند مرد دیگر در همان روزی که دکتر و همسرش ناپدید شدند در خانه آنها واقع در خیابان ولنجک حضور داشتها ند. به این ترتیب این افراد شناسایی و دستگیر شدند و راز جنایت هولناک آنها فاش شد و همه همدستان سروش یکی پس از دیگری بازداشت شدند.
در تحقیقات مشخص شد که سروش با طراحی نقشه قتل دکتر و همسرش، رسیدن به اموال آنها را هدف قرار داده بود، برای همین عدهای را اجیر کرده تا سند نقل و انتقال املاک دکتر را جعل کنند.
او با یک نقشه حساب شده متوجه شده بود که فرزندان دکتر ضیایی در ایران زندگی نمیکنند و از تنهایی او و همسر اقتصاددانش سوءاستفاده کرد و به آنها نزدیک شد.
سروش با دکتر و همسرش رابطه دوستی برقرار کرد و با آنها رفت و آمد میکرد تا اعتمادشان به صورت کامل جلب شد.
متهم با کمک دوستان مشاور املاک خود ابتدا نقشه اجاره خانه دکتر در سعادتآباد را مطرح کرد و بعد پیشنهاد خرید خانه به صورت اجاره به شرط تملیک را به دکتر داد و قرار شد که خانه را از دکتر خریداری کند.
او با پرداخت ۱۷۰ میلیارد ابتدا خانه را اجاره کرد و قرار شد بعد از گذشت سه ماه الباقی پول خانه را به صورت ارز و تتر به دکتر بپردازد، اما اجاره این خانه تنها با هدف نزدیک شدن سروش به دکتر صورت گرفته بود.
بالاخره با نزدیک شدن موعد پرداخت الباقی پول بود که سروش به بهانه گفتگو با دکتر در مورد مسائل مالی مربوط به خانه او را به ملک سعادتآباد دعوت کرد و دکتر آن شب به همراه همسرش پا به خانه خودشان گذاشتند و نمیدانستند به قتلگاه قدم میگذارند چرا که نقشه جنایت از قبل طراحی شده بود.
سروش با تهدید اسلحه امضاهایی از دکتر و همسرش گرفت تا از طریق آن بتواند نقل و انتقالات اموال را انجام دهد و سپس با شلیک اسلحه این زوج را از پای درآورد. او فکر همه جای ماجرا را کرده بود و یک پدر و پسر را هم اجیر کرده بود تا جسد را دفن کنند که آنها اجساد را با خودروی سانتافه دکتر به بیابانهای اطراف شهریار منتقل کرده و در آنجا دفن کردند.
سپس سروش تیمی دیگر از همدستان خود را برای سرقت اموال و اسناد دکتر به خانه محل سکونت او واقع در ولنجک تهران فرستاد که با فریب سرایدار خانه، اقدام به سرقت کرده و از مهلکه گریختند. متهمان چند روز بعد از دستگیری اقدام به شرح ماجرا کرده و محل دفن اجساد را هم افشا کردند، اما این در حالی است که سروش اتهام قتل با شلیک اسلحه را گردن همدستان خود میاندازد.
یکی از متهمان که به اتهام جعل اسناد و همدستی در قتل دستگیر شده است در اولین اعترافات خود گفت: «من صراف هستم و با سروش در کار خرید و فروش ارز آشنا شدم. او به من میگفت خانههایی را که صاحبان آن خارج از کشور هستند پیدا کنیم و با سند جعلی بفروشیم. میگفت کار جعل از تو و سرمایه اولیه از من!»
در ادامه این گزارش گفتوگوی خبرنگار ما با سروش را بخوانید.
سروش هنوز اصرار دارد قاتل اصلی نیست.
چند وقت بود دکتر را میشناختی؟
از بهمن ماه سال قبل با او آشنا شدم. سالها بود که ساکن محله سعادتآباد بودم و میخواستم خانهای ویلایی در آن منطقه بخرم. دکتر هم خانه ویلاییاش را در آن منطقه به فروش گذاشته بود که من به او گفتم کل پول من آماده نیست. قرار شد به مدت سه ماه خانه را به من اجاره دهد و بعد از آن کل پول را تأمین کرده و سند خانه را هم به نامم بزند.
همان موقع بود که نقشه قتل را طراحی کردی؟
هیچ نقشهای در کار نبود. نمیخواستم کار به اینجا بکشد، اما با دکتر به اختلاف مالی برخوردم.
ماجرای اختلاف شما چه بود؟
دکتر از من خواست الباقی پول خانه را به صورت ارز و تتر به او بپردازم. قبل از عید بود که من پول خانه را با او تسویه کردم و حتی سند را هم به نامم زد، اما با بالا رفتن قیمت ارز دکتر در مورد معامله دبه کرد و گفت باید به نرخ روز با من پول خانه را محاسبه کنی.
بعد چه شد؟
من با چند نفر از دوستانم صحبت کردم و قرار شد با دکتر صحبت کنیم تا موضوع حل و فصل شود. دوستانم مشاور املاک بودند و در مورد اینطور معاملات اطلاعات داشتند. برای همین فکر میکردم که آنها میتوانند دکتر را قانع کنند تا اختلاف ما حل شود، برای همین با دکتر و همسرش در خانه قرار گذاشتیم.
چرا اسلحه تهیه کردی؟
من اسلحه تهیه نکردم، اما وقتی یکی از دوستانم از راه رسید دیدم کیسهای دستش بود که در آن گونی و پلاستیکهای بزرگ پنهان کرده بودند. من فکرش را هم نمیکردم که آنها چنین نقشهای در سر داشته باشند. دوستانم اقدام به تهدید دکتر برای اخذ امضا و سرقت از او کردند و بعد یکی از آنها هر دو نفر را کشت.
شغلت چیست؟
من لیسانس زبان روسی دارم و کارخانه تولید لوازم بهداشتی دارم.
پدر و پسر همدانی همدستان سروش در قتل دکتر و همسرش هستند که در این سناریو نقش دفن کردن جسد را بر عهده داشتند.
در ادامه گزارش گفتوگوی ما را با این پدر و پسر بخوانید.
چطور با سروش آشنا شدی؟
مدتی قبل برای کار به تهران آمدم، وانت دارم و برای سروش بار جابهجا میکردم. میگفت ساکن سعادتآباد است و خانوادهاش خارج از کشور هستند. کمکم با هم آشنا شدیم.
از چه زمان نقشه قتل را با شما در میان گذاشت؟
ما اصلاً خبر نداشتیم چنین نقشهای در سر دارد. با او اختلاف مالی داشتیم و یک روز گفت میخواهد با ما قرار صحبت بگذارد. من و پدرم هم گمان کردیم که میخواهد پولمان را بدهد.
ماجرای اختلاف مالی شما چه بود؟
چند سال قبل وقتی همدان سیل آمد پدر من چند سکه طلای عتیقه پیدا کرد. ما نمیدانستیم به چه کسی آنها را بفروشیم تا اینکه با سروش آشنا شدم و به پدرم گفتم او فرد با اعتباری است و میتواند پول خوبی بابت سکهها به ما بدهد. پدرم با سروش قرار گذاشت و بعد از اینکه صحبت کردند اعتماد پدرم را جلب کرد و سکهها را از او گرفت. در ازای آن یک چک ۵ میلیارد تومانی به ما داد، اما وقتی برای وصول چک رفتیم کارمند بانک گفت موجودی حساب این فرد هرگز چنین مبلغی نداشته است.
بعد چه شد؟
یک روز سروش با من و پدرم تماس گرفت. گمان میکردیم به خاطر اینکه چک دست ما دارد میخواهد ماجرای سکهها را حل و فصل کند. سروش به ما گفت یکی از بستگانش ساکن ولنجک است، اما مشکل سیاسی دارد، برای همین نمیتواند به خانه خودش برود و از من خواست به همراه او و دوستانش برای کمک به آن فرد اموالش را از خانهاش خارج کنیم. وقتی دیدم خود سروش هم تا سر خیابان ولنجک آمد، واقعاً باور کردم راست میگوید.
به من گفت یک خودروی سانتافه هم وجود دارد که آن را به عنوان طلبم به من میدهد. من وقتی وارد خانه شدم دوستان سروش سراغ اسناد و مدارک رفتند. وقتی داشتیم خودرو را از خانه خارج میکردیم، سرایدار پرسید چرا خود دکتر برای خارج کردن خودرو نمیآید؟ دوستان سروش او را دست به سر کردند و از خانه خارج شدیم.
جسد را چطور دفن کردی؟
من نقشی در دفن جسد نداشتم. خودرو را بیرون آوردم و کنار خیابان رها کردم تا بعداً سروش آن را بردارد.
پدر این پسر جوان که اجساد را دفن کرده است در گفتگو با خبرنگار ما در شرح ماجرا گفت: «سروش به ما گفته بود سانتافه را به عنوانطلب به ما میدهد. وقتی ماشین را به من تحویل داد پسرم با خودروی خودش دنبالم حرکت کرد. کمی که از سروش دور شدیم به من زنگ زد و گفت دو جسد بستهبندی شده در صندوق عقب خودرو است که باید آن را دفن کنم. من هم داشتم به منزل اقواممان در شهریار میرفتم که در حاشیه اتوبان چالهای کندم و اجساد را همان جا دفن کردم.»