محل کنونی پادگان جی، یکی از قدیمیترین نقاط نظامی تهران است و در کنار پادگان باغشاه، یکی از نقاط مهم و تعیینکننده ارتش پهلوی اول بود.
به گزارش همشهری آنلاین، دیرزمانی نیست که روستای «جی بیرونک»، تبدیل به منطقه مسکونی و تجاری شده است. باغهای این ناحیه از تهران تا قبل از دهه ۱۳۳۰ شمسی بهصورت وسیع، هوای سمت غربی تهران را با درختان تناور و سر به فلک کشیده خود، تلطیف میساختند و خبر چندانی از آمد و شد افراد نبود. تا چشم کار میکرد مزرعه بود، تا قدرت شنوایی وجود داشت نه صدایی از آمد و شد خودروها بود و نه غرش هواپیماها، شنیده میشد. آنچه دیده میشد مزارع گندم، جو، حبوبات و صیفیکاری بود و صدای انواع و اقسام پرندههای بزرگ و کوچک، از گنجشک و بلبل گرفته تا زاغ و زغن و کلاغ، از فراز درختان این ناحیه به گوش میرسید. آنگاه که زمین ارزش افزوده کاذب پیدا کرد و تهران بهعنوان محل و مأوای مهاجرنشینها، جای خوبی تشخیص داده شد، این باغها یکی پس از دیگری طعمه کلنگ شدند و به جای درختان سر به فلک کشیده، آهن و سیمان به هوا رفت و به جای قار قار کلاغها و نواخوانی بلبلان، امروز صدای سوت دزدگیر خودروها و آمد و شد خودروها و غرش ۱۵۰ دسی بل هواپیماها، باعث تداخل اعصاب میشوند!
محل کنونی پادگان جی، یکی از قدیمیترین نقاط نظامی تهران است و در کنار پادگان باغشاه، یکی از نقاط مهم و تعیینکننده ارتش پهلوی اول بود. با حصارکشی و هدایت آب رودخانه کن به داخل این پادگان، فضای مفرح و زیبایی شکل گرفته بود و از آنجا درختان بسیار زیادی، در کنار یکدیگر به آسمان برخاسته و با انبوه برگهای خودـ بهخصوص چنارـ تداعیکننده جنگلهای شمال کشور بودند.
اطلاق نام جنگل به این ناحیه از تهران، نامی آشنا بود و، چون این منطقه رو بهآبادیگذارد و اهالی میخواستند نشانی محل سکونت خود را ارائه دهند، به شوخی خود را جنگلی معرفی میکردند یا آنکه به مزاح به این نام موسوم میگشتند. تهران در آن سالها، تمام محصولات زراعیاش اعم از جو، گندم، حبوبات، میوهها و سبزیها، از روستاهای اطرافش تأمین میشد و ده جی بیرونک یکی از اصلیترین مراکز و مناطق رفع حوائج مردم بود. در فصول سرد سال شتویکاری بسیار رواج داشت و از کلم، اسفناج و هویج فرنگی گرفته تا زردک و حتی کاهو نیز به فراوانی و ارزانی در این محل کاشته میشدند و، چون این روستا نزدیک تهران قرار داشت، حملونقل به آسانی صورت میگرفت و عرضه این نوع مواد خوردنی نیز در میدان امین السلطان بود. از اسب و قاطر گرفته تا الاغ و خر، این مواد خوردنی را حمل کرده و با عبور از خیابان قزوین و رسیدن به میدان قزوین به سمت جنوب سرازیر میشدند و پس از رسیدن به خیابان شوش به سمت میدان تره و بار روانه میشدند.
هنوز هم یکی از مراکز باقی مانده نظامی در تهران، پادگان جی است و همانند پادگان باغشاه (میدان حر) سالهاست که گفته میشود. این پادگانها به خارج از شهر انتقال خواهند یافت و فضای موجود در آنها، به مراکز فرهنگی و تفریحی تبدیل خواهند شد؛ کاری که در پادگان قلعه مرغی صورت پذیرفت و امروز به بوستان ولایت موسوم است.
این پادگان با اهمیت نظامی، در دوران قاجار، همجوار با روستای حسینآباد (یا بهتر بگویم باغ حسینآباد) بود و گویا نام آن قرینهگیری از اصفهان قدیم، جیگذاشته شده بود. هنگام اوجگیری و قدرتطلبی پهلوی اول، این پادگان شکل گرفت و بخش مهمی از ارتش پیاده نظام آن روزگار، در این پادگان مشق نظامی میکردند.
مرحوم پدرم نقل میکرد: تمام اراضی اطراف پادگان جی، مزرعه و سبزیزار بود و همچون سبزیزار امینالملک (دوراهی منشعب از پل قپان به سمت شرق یا بهتر بگویم بازار مبل یافتآباد) تمامی ساکنان آنکه عدهای بسیار قلیل بودند، به کار کشاورزی مشغول بودند و نظامیان این پادگان، اعم از کادر یا وظیفه، با گذشتن از میان مزارع خود را به پادگان میرساندند. با توجه به عبور آب رود خانه کن از میان پادگان جی، در فصول گرم سال، در ساعات استراحت، سربازها در این آب بسیار خنک، استحمام میکردند. اندکی آن طرفتر نیز نهر فیروزآباد جاری بود و از آنجا که سرچشمه این رودخانه نیز از ارتفاعات فرحزاد به سمت جنوب هدایت میشد، آب صاف و زلالی که قابل شرب بود و کشاورزان این منطقه از آب فراوان آن استفاده میکردند، فضا و محیط مفرحی را فراهم میساخت و استراحت در سایه سار درختان در تابستانها بسیار دلانگیز بود. هر از چند گاهی با عبور یک خودروی نظامی، سکوت این ناحیه شکسته میشد و این تنها سر و صدای غیرمتعارف در این پادگان و اطراف آن بود. مراسم صبحگاهی و شامگاهی نیز با صدای بالابان و فریاد سربازان، به گوش اهالی روستای جی میرسید. گاهی این صدا، تا چند کیلومتر آن سوتر نیز به آسانی شنیده میشد و سکوت، در تمام روز به غیر از این صداها، بر سراسر منطقه حاکم بود.
پدرم نقل میکرد: یک روز صبح، بعد از انجام مراسم صبحگاهی، در حالی که تمامی سربازان در صفوف منظم گوش به سخنرانی فرمانده پادگان داشتند، ناگاه چند کلاغ بر فراز درختان سر به فلک کشیده چنار، شروع به سرو صدا و قارقار کردند و فرمانده که نامش «خدا مراد سیو شانسی» بود، قدری سکوت کرد تا شاید کلاغها از محیط اطراف پرواز کرده و صدای قارقارشان قطع شود، اما هرگاه که میخواست سخنان خود را ادامه دهد، کلاغها سرو صدایشان بیشتر میشد و باعث خنده سربازان و حتی افسران و درجهداران کادر شده بود. از آنجا که بینظمی، آن هم به شکل ظاهریاش، به هیچوجه قابل قبول نبود، او درخواست تفنگ کرد و با نشانهگیری توسط تفنگ برنو که بهصورت «تک» تیراندازی میکرد، لاشه یکی ۲ کلاغ را بر زمین انداخت و بقیه نیز با صدای غرش تفنگ، از فراز درختان پرواز کردند و مجدداً او به سخنرانی و نصیحت سربازان پرداخت، اما لبخند و تبسم سربازان و اعضای کادر، باعث شد تا او نیز به خنده بیفتد و سخنرانی صبحگاهی را برخلاف روزهای قبل، بسیار کوتاه ادا کند و با فرمان «آزاد» سربازان دعایش را به جان کلاغها کردند و برای آن دو کلاغ مرده نیز با آه و اسف، دلسوزی کنند و دست به دعا بردند تا در روزهای دیگر نیز این عمل تکرار شود که هرگز نشد.
پدر نگارنده، تأکید میکرد: اواخر هفته، نیم تا یک روزی را به نوبت به سربازان مرخصی میدادند تا به شهر بروند و از آنجا که در آن سالهاـ ۱۳۱۷ تا ۱۳۱۹ـ وسیله نقلیه چندانی در این نقطه از بیرون تهران یافت نمیشد باید با پای پیاده طی طریق میکردیم و برای آنکه دست خالی نزد برادرم که در محله امیریه کار میکرد، نروم از زارعین این منطقه انواع سبزی یا میوه را میخریدم. آنان با وجود آنکه بسیار تنگدست و فقیر بودند وقتی ما را به لباس سربازی میدیدند نخستین سؤالی که میکردند این بود: اجباری خیلی سخته، نه؟ و هر آنچه میوه و سبزی میخواستیم به رایگان و مجانی به ما میدادند. نکته جالب توجه آن بود که هیچکدام از باغها و مزارع دارای حصار و دیوار و چپر و مانع نبود و هر کسی که میخواست میتوانست به راحتی از آن میوه و سبزیها استفاده کرده و اصلاً مورد بازخواست قرار نمیگرفت. یکی از میوههای فراوان این منطقه انگور و انواع و اقسام از یاقوتی گرفته تا عسکری و بیدانه و مهدی خانی و... بود که از ماه دوم بهار، تا اوایل پاییز روی شاخههای تاک بر روی خاک افتاده مشاهده میشدند و مشتری و خریداری نبود که آنها را ابتیاع کند و بیشتر به مصرف اهالی کم آنجا یا سربازان پادگان جی میرسید.
نکته جالب توجه آنکه پس از هجوم متفقین به تهران و اشغال پادگانهای پایتخت و از جمله پادگان جی، دستاندازی به این محصولات کشاورزی از سوی متفقین زیاد گشت و موجب شکایت زارعین شد. چون به علت هرج و مرج بهوجود آمده و مضمحل شدن ارتش، هیچ توجهی به سربازان نمیشد و آذوقهای در اختیار آنان قرار نمیگرفت، محصولات کشاورزی این زارعین پاکدل و زحمتکش، باعث سد جوع سربازان میشد و آنها هیچ اعتراضی نسبت به این کار سربازان ایرانی نداشتند. با سختگیری افسران ارشد قوی متفقین، آنها دیگر جرئت دستاندازی آشکار به این محصولات را نداشتند و گاهی سربازان ایران را وادار به این کار میکردند و از آنجا که تمام مراکز نظامی، از سربازان ایرانی، تخلیه شده بود آن دسته از سربازانی که از شهرهای دور به تهران آورده شده بودند، به ناچار در پادگانها باقی مانده و بعضاً به این کارها رو میآوردند تا آنکه پس از چند ماه بار دیگر پادگانها و نظامیان ایرانی به محل خدمت خود بازگشتند.
در آن روزگار، یکی از تفریحات مردم، زیارت امامزادههای اطراف تهران بود و با توجه به آنکه زیارت اهل قبور را همگان از ثوابهای بزرگ میشناختند، بهخصوص اگر آشنا یا خویش و فامیلی در میان آنها داشتند، این ناحیه از تهران به علت نزدیکی با امامزاده حسن (ع) و همچنین بقعه شیخ عبدالله در طرشت، در روزهای پایانی هفته، مردم سوار بر گاری و درشکه بهصورت خانوادگی به این دو امامزاده میآمدند و از بام تا شام را در اطراف این دو امامزاده در زیر سایه درختان بیتوته میکردند و ضمن زیارت امامزادهها و قرائت فاتحه برای رفتگان، غذای فراهم آمده را تناول کرده و مجدداً به هنگام غروب آفتاب در فصول گرم سال، شاد و خندان و سرحال، به سر خانه و زندگی خود باز میگشتند. بچهها نیز فارغ البال، با بستن طناب به درختان تنومند در جوار این ۲ امامزاده بازی میکردند و بزرگترها نیز چندان دغدغهای در مواظبت از فرزندانشان نداشتند. همگان راضی از وضع موجود به هنگام بازگشت با خرید سبزی و میوه ارزان و دستههای بزرگ سبزی شاداب و سالم یک روز کامل را با زیارت، سیاحت و استراحت در طبیعت به سر میبردند. در هفتههای آینده، از چگونگی دگرگونی تدریجی این منطقه برایتان خواهم گفت و مروری خواهم داشت بر دهها رشته قنات جاری و مظهر یافته در این منطقه مثل سلسبیل و سابقه تاریخی اراضی مظفری را بازگو خواهیم کرد.
_________________________________________________________
منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۰ به تاریخ ۱۳۹۳/۰۴/۱۷