شورش واگنرها در بحبوحه جنگ اوکراین، روسیه دومین قدرت نظامی جهان را با بحرانی روبهرو ساخت که موجب بروز موجی از نگرانی در دنیا شد. گرچه این بحران ظاهراً با یک مصالحه به پایان رسیده است، اما بهنظر میرسد که این اتفاق سرآغاز علنی شدن بحران جانشینی در روسیه است که آثار و تبعات آن به شکلگیری حوادث و اتفاقات دامنهدار و پیچیدهای منجر میشود که نهتنها روسیه بلکه بسیاری از کشورهای پیرامونی آن از جمله ایران، اروپا و خاورمیانه را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
ساختار قدرت در روسیه از نظر شکل و محتوا منحصربهفرد است. ساختار قدرت در روسیه متأثر از سنت امپراطوری است که انقلاب بلشویکی نتوانست تغییر ماهوی محسوسی در آن بهوجود آورد.
به گزارش هممیهن، در نظام سیاسی امپراطوری روسیه هرم قدرت با انقلاب۱۹۰۷ از یک خانواده اشرافی به گروهی از نخبگان سیاسی منتقل شد که در عمل اقتدار و اعمال قدرت همچنان در دست و اراده فردی متمرکز باقی ماند، لذا ساختار قدرت در روسیه چه قبل و چه بعد از انقلاب۱۹۰۷ و سپس در دوره نوین پس از فروپاشی نظام کمونیستی نوعی دیکتاتوری فردی و مبتنی بر توتالیتاریسم نخبگانی است. این نوع نظام سیاسی فاقد ساختار قانونی انتقال و جانشینی است.
در نظامهای دیکتاتوری کلاسیک از جمله نظامهای پادشاهی انتقال قدرت در چارچوب نظام موروثی یا تصمیم شورای نخبگان و یا در وضعیت بحرانی از طریق جنگ و کودتا صورت میپذیرد. در این نظامها هیچ نهاد قانونی و حقوقی خارج از اراده قدرت حاکم که بتوان آن را نماینده جامعه دانست وجود ندارد و همین موضوع انتقال قدرت و جایگزینی را سخت، پرابهام و دردناک جلوه میدهد.
ولادیمیر پوتین که مدارج ترقی را از هفدهسالگی و با نزدیک شدن و عضویت در سازمان پیچیده اطلاعات و امنیت شوروی سابق آغاز کرد، از همان ابتدا سعی کرد با سازماندهی و نزدیکی با نخبگان زادگاهاش سنپترزبورگ به آرامی وارد عرصه تصمیمگیری شود و زمانی که یلتسین سعی داشت تحولات روسیه پس از فروپاشی شوروی را به سمت نوعی دموکراسی غربمحور سوق دهد، وارد عرصه شود و در شرایطی که نابسامانیهای ناشی از درهمریختگی پس از فروپاشی، روسیه را در آستانه یک بحران اجتماعی فراگیر قرار داده بود با سیاست مشت آهنین در انتخابات ریاستجمهوری پریماکف مهمترین رقیب خود را شکست دهد و قدرت را بهدست گیرد.
پوتین با دست گذاشتن روی امنیت و احیای اعتبار روسیه و قلع و قمع فوری و گسترده حامیان دموکراسی در روسیه به محبوبیت رسید و همین به یک عامل و مؤلفه اصلی احیای سنت امپراطوری در روسیه و پایان آنچه امید و انتظار حامیان دموکراسی بود، منجر گردید. بازگشت روسیه به ریل حکومت و نظام سیاسی یکپارچه نهتنها غرب را نگران نکرد، بلکه آنها را امیدوار ساخت که روسیه در درون یک نظام پیچیده و یکپارچه سیاسی بتواند توازن قدرت در نظمی که پس از جنگ سرد بهشدت دنیا را به سمت بحران و آشفتگی پیش میبرد، مؤثر باشد.
اما ستون رؤیا و انتظار غرب زمانی ترک برداشت که پوتین با سیاست تهاجمی در سیاست خارجی و مشت آهنین در داخل تصویر هولناکی از روسیه ارائه کرد که در آن رؤیاهای پطر کبیر نهفته بود از زمانی که پطر اول سنپترزبورگ را پایتخت روسیه قرار داد تا امروز نخبگان سیاسی دومین و مهمترین شهر روسیه در همه عرصهها نقش مهم و اثرگذاری در ساختار قدرت این کشور داشتهاند و بهنظر میرسد اکنون که پوتین عصر طلایی قدرت را پشت سر گذاشته و بیماری و اشتباهات راهبردیاش تا حدودی از محبوبیت و قدرت او کاسته است، مهمترین پاشنه آشیل روسیه که فصل مشترک در همه ساختارهای قدرت توتالیتار است، یعنی امنیت و یکپارچگی، با خطر جدی روبهرو شده است.
گروه واگنر و نمایشی که در روزهای اخیر توجه افکار عمومی ایران و جهان را بهخود جلب کرده است در واقع نماد روشنی از ساختار قدرت در روسیه و آینده آن است که بهنظر میرسد علت اصلی بروز و طرح علنی آن در افکار عمومی جهان عادیسازی انتقال قدرت در روسیه است که دیر یا زود باید به وقوع بپیوندد.
اما این گروه چرا و چگونه شکل گرفت؟ بنیانگذاران گروه واگنر چند تن از شخصیتهای شهر سنپترزبورگ هستند که همگی زیر پر و بال پوتین مدارج پیشرفت را طی کردهاند. بنیانگذار و رهبر اصلی آنها یوگنیپریگوژین دوست گرمابه و گلستان پوتین است که از آشپزی و به سمت قدرت و سیاست کشیده شد.
او به همراه دیمیتری اوتکین، پیکالوف، تروشف و میزنیسیف ارتشی خصوصی بنیان نهادند تا بتوانند بدون هیچ مانعی ایدهها و اوامر و سیاستهای پوتین را در داخل و خارج اجرا کنند، بدون اینکه از بُعد سیاستهای رسمی و بینالمللی تحت فشار یا مانع روبهرو باشند. تردیدها و بیاعتمادی پوتین نسبت به سیاستمداران و نظام رسمی سیاسی، نظامی و امنیتی روسیه باعث شد که ارتش خصوصی او موسوم به واگنرها از قدرت، نفوذ و همچنین توانایی بسیار زیادی برخوردار شود. این ارتش در بسیاری از نقاط جهان به ابزار برنده سیاستهای پوتین تبدیل شد. آنها در موزامبیک، مالی و سودان جنوبی و لیبی عملاً در برابر آمریکا و اروپا قرار گرفتند و در بسیاری از زمینهها و بحرانها که هیچگاه در رسانههای بهشدت کنترلشده غرب انعکاسی نیافت، این موضوع پریگوژین را به یک رهبر مقتدر نظامی و ثروتمند تبدیل کرد؛ بهگونهای که او را امپراطور واقعی آفریقا میدانند.
زمانی که روسیه تصمیم گرفت مانع از سقوط اسد در سوریه شود و پروژه تشکیل حکومت افراطی داعش در شام را متوقف کند، این واگنرها بودند که به پوتین امکان یک مانور سیاسی و نظامی مؤثر را دادند و پوتین به اتکای همین نیروها بود که بهراحتی توانست شبهجزیره کریمه را از اوکراین جدا و ضمیمه خاک خود کند. در اوکراین زمانی که ارتش روسیه گرفتار شده بود، واگنرها وارد عمل شدند و عملاً پوتین را از مخمصه نجات دادند.
پریگوژین که ارتش تحت امر او ارتشی مزدور، خشن و فاقد هویت است بهرغم اینکه برای پوتین و روسیه تحت امر او یک شمشیر برنده است، اما در واقع بهتدریج به یک خطر بالقوه تبدیل شده است؛ بهگونهای که پوتین دریافته است که عملاً کنترل مسکو روی رهبری این گروه به پائینترین حد خود رسیده و چنین موضوعی برای گروه نخبگان روسیه که درصدد برنامهریزی برای انتقال آرام قدرت در مسکو پس از پوتین هستند، قابل هضم نیست.
تحت فشار این گروه که میتوان مدودف و سرگئی شویکو و لاوروف را در زمره آنها دانست پوتین تصمیم گرفت که با انتقال رهبری واگنرها از پریگوژین به شویکو این گروه را تحت کنترل قرار دهد، اما این موضوع با واکنش پریگوژین مواجه شد و عملاً نشان داد که مسکو و پوتین از قدرت کافی برای اعمال رای و نظر خود برخوردار نیستند. حمله تعمدی نیروهای ارتش تحت امر وزیر دفاع به ارتش خصوصی موسوم به واگنرها در جبهه باخموت، پریگوژین را عصبانی کرد و از همین زمان است که نمایش حرکت بهسوی مسکو آغاز شد. قطعاً و برخلاف آنچه در بدو امر رسانههای غربی مطرح کردند، حرکت پریگوژین نه کودتا بود و نه شورش، بلکه نوعی اعتراض و تمرد از دستور است که با هدف حذف شویکو وزیر دفاع و تضعیف گروه مدودف صورت گرفته است. پوتین با نطق اولیه خود علیه این اقدام عملاً نشان داد که به گروه مدودف و شویکو اعتماد بیشتری برای آینده روسیه دارد و مترصد فرصتی میماند تا پریگوژین و دوستانش را از دعوی قدرت باز دارد.
اکنون و با مصالحهای که با میانجیگری لوکاشنکو شکل گرفته است پریگوژین از دایره قدرت دور شده است، اما مسکو همچنان نگران قدرت ارتشی است که خود ساخته است و اکنون احساس میکند از کنترل خارج شده است. چنین بحرانی البته برای مسکو گران تمام خواهد شد چراکه روسیه در اوج بحران اوکراین عملاً قدرت تهاجمی خود را از دست داده است و دیر یا زود بهدنبال راهحلی خواهد بود که از این مخمصه بهطور آبرومندانه خارج شود. بهنظر میرسد چین و آمریکا بهطور مشترک سعی دارند به پوتین برای گذر از این مخمصه کمک کنند و ایجاد یک سازوکار بینالمللی صلح برای حل بحران اوکراین مهمترین راهبرد پیش روست. قطعاً این موضوع به پوتین کمک میکند که موضوع نزاع بر سر جانشینی را برنامهریزی کند.
پریگوژین و نمایش شورش واگنرها جزئی از برنامههای پیچیدهای است که دو اثر و پیامد در آن مستتر است:
اول، رهایی روسیه از بحران اوکراین که بدون اینکه مسکو بپذیرد شکست خورده است.
دوم، افزایش تأثیر پوتین در اعمال برنامهریزی برای آینده رهبری مسکو.
لولوی پریگوژین همه را متقاعد خواهد کرد که پوتین دیکتاتور بهتری است.