امام جمعه موقت تهران گفت: اگر میبینیم که امام راحل در اوج اقتدار در حسینه زندگی کرد و اگر میبینیم که رهبر معظم انقلاب میهمانان داخلی و خارجی خود را روی زیلو پذرایی میکنند و با استادان دانشگاه و متخصصان و تودههای عادی مردم ارتباط دارند و در جمع آنها حضور مییابند همه سبک امام علی (ع) است.
دبیرکل بنیاد بین المللی غدیر و امام جمعه موقت تهران، با بیان اینکه باید اهمیت ولایت و امامت را بدانیم گفت: امامت و ولایت آینهای است که تمام صفات الهی در آن دیده میشود.
به گزارش ایرنا، کاظم صدیقی سه شنبه در کارگاه آموزشی توسعه و فرهنگ علوی با رویکرد نشر مفاهیم و ارزشهای حکومت داری از سیره امیرالمؤمنین (ع) ویژه دهیاران و بخشداران استان فارس در شیراز افزود: قدرت، علم، حکمت، کرم، دادرسی، رزاقیت و هرچه از صفات خداوند سراغ داریم همه در وجود علی (ع) قابل مشاهده است.
وی ادامه داد: امامت یعنی کمال و جمال مطلق، اگر کسی امام را نشناسد، آیه و نشانه خدا را ندیده و به خدا پی نمیبرد.
امام جمعه موقت تهران بیان کرد: امامت جلوه خدا، عهدالله و حرکت انسان به سمت کمال مطلق است.
حجت الاسلام والمسلمین صدیقی در خصوص واقعه غدیر گفت: غدیر یک روز، زمان و حادثه تاریخی نیست بلکه یک جریان، مکتب و آموزه است.
وی اظهار کرد: روز غدیر توجه به الگو و قداست رهبری است، زمامدار بشر باید طلیعه خدا باشد.
وی ادامه داد: در روش حکمرانی حکمرانان جمهوری اسلامی باید روش امام علی (ع) باشد، همه مسئولان باید نامه امام علی (ع) به مالک اشتر را همواره الگو قرار دهند.
دبیرکل بنیاد بین المللی غدیر گفت: غدیر ارایه الگو، سبک حکمرانی، معیار زندگی و سبک زندگی بشر است، غدیر پیوستن قطره وجود ما به دریای خوبیهای امام علی (ع) است.
حجت الاسلام والمسلمین صدیقی افزود: اگر میبینیم که امام راحل در اوج اقتدار در حسینه زندگی کرد و اگر میبینیم که رهبر معظم انقلاب میهمانان داخلی و خارجی خود را روی زیلو پذرایی میکنند و با استادان دانشگاه و متخصصان و تودههای عادی مردم ارتباط دارند و در جمع آنها حضور مییابند همه سبک امام علی (ع) است.
لُمپنیسمِ افراطی و خشونتِ در دینداری !!
چند روز قبل تلویزیون برنامه ای پخش می کرد درباره امیرالمؤمنین. افراد مختلفی می آمدند و می رفتند و درباره امام صحبت می کردند. سخن طبق معمول تکراری بود و از میان ابعاد وجودی حضرت به یک یا دو بُعد محدود می شد. امّا رنجش من از این نبود. افراد محترم غالباً "داش" بودند، و لهجه ای خاص را که یادآور شخصیت های لوطی فیلم های کیمیایی است به نمایش می گذاشتند. تعاریف در حدّ چشم و ابرو و شجاعت حضرت محدود می شد، بی آنکه سخن گویان سخافت بیانشان را به فخامت کلام امیرِ بیان نزدیک، و تکلیف "او" را که در تاریکی " تیر" انداخت روشن کنند.
کلام امیر بیان، نهج البلاغه شریف است که لطایف فلسفی و سیاسی و اقتصادی را به زبان فاخر عَلَوی که فراتر از کلام خلق و فروتر از کلام خالق است در خود جا داده است. امّا کار به جایی رسیده که برخی ... پشت سر هم سیگار دود می کنند و آب گرم می نوشند تا صدایشان به صوت قلیان شبیه شود و بعد صدایشان را می پیچانند تا به گونه اوباش سخن بگویند!
من نمی دانم که میزان آشنایی افراد این چنینی با سیره امام تا چه حدّ است و چرا ورزش باستانی را - و نه مثلا آیین سخنوری را - به امام علیه السلام نسبت می دهند؟! من قبول دارم که اخلاق "فتوّت" جزء جدایی ناپذیر برخی زورخانه هاست، امّا این را هم می دانم که کودتای "شعبان جعفری" از بعضی زورخانه ها برخاست. می دانم که "دعای کمیل" اِنشادِ حضرت امیر است، امّا از این نکته هم آگاهم که دعا را در خلوت شب و بر سر چاه می خوانده اند، نه با آمپلی فایر و وسط بزرگراه. می دانم که حضرت، "حیدر کرّار" بود. امّا خطبه امام درباره "طاووس" را هم خوانده ام. می دانم که زرهِ امام پشت نداشت. از این هم با خبرم که به دعوت ابوسفیان برای سرنگونی ابوبکر پاسخ منفی دادند و وحدت مسلمانان را برحق خود مقدّم داشتند.
.... و می دانم که نام شمشیرِ امام "ذوالفقار" بود. در عین حال از آن که صورت خود را به تنور نانوایی زنی وارد کرد که به او دشنام می داد آگاهم .شوهرِ زن، سرباز علی بود که در جنگ کشته شد و زن، تمام شوربختی خود را از خلیفه مسلمین می دید. علی علیه السلام از شرم به خود لرزید و - در عوض مقابله به مثل - آتش تنور را به چهره مبارک خود عرضه کرد تا آتش دوزخ الهی را یاد کرده باشد و از آن که سربازی در رکاب او جنگیده و فرزندانی یتیم از او به جا مانده و او بی خبر بوده به درگاه الهی توبه کند.
سالهای قبل از انقلاب، این مملکت پر بود از "ایسم" های مختلف. کراوات شریعتی باعث شد تا گروهی از پیروان مطهری به کفر دکتر رأی دهند، و عمق کلام مطهرّی بیسوادانی از گروه فُرقان - طرفداران پوپولیست شریعتی - را بر آن داشت تا مرتضی را ترور کنند. جالب آنکه علی و مرتضی هر دو عَلَوی بودند و طرفدارانشان عُمَری برخورد کردند. جناب عُمَر به سرعتِ در قضاوت مشهور بود و به تعبیر خودش ... "لولا علی لَهَلَکَ عمر" ... اگر علی نبود، عُمَر هلاک می شد!
همین پارسال مطلبی نوشتم که در "الف" نشر شد. مخاطبه ای بود از سر درد با برخی برادران مکتبی. در بخشی از آن نوشته به دو نمونه از سیره امام اشاره کردم. نوشتم که مرحوم آیة الله محمّد تقی شیخ طاب ثراه کتابی دارند با عنوان " قضاء امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السّلام". گفتم که فصلی مُشبَع از آن کتاب به تلاش امیرالمؤمنین برای جلوگیری از اشاعه فحشاء اختصاص دارد. مثلاً مردی به نزد علی می آید و- در جمع- به عمل شنیع زنا اعتراف می کند. حضرت هربار به بهانه ای از شنیدن مطلب سرباز می زنند....بار اوّل:"فعلاً بنشین"...بار دوّم :"برو توبه کن"...بار سوّم:".قرآن بلدی؟!" ... و بعد که مرد بدون غلط قرآن می خواند :"برخیز و برو" .... و در هر سه مقطع خطاب به حاضران :"هر کدام از شما عمل زشتی مرتکب شده اید، آن را پنهان سازید"... و بار چهارم که اقرار شخص علیه خود مستقر می شود:"ای مردم ! ... ما مسلمانان به چهره کسی که سنگسار می شود خیره نمی شویم. (یعنی جلّاد بالفطره نیستیم)... و اگر حقی بر ذمّه دارید به محل اقامه حد نیائید... چون هر که حقّی بر او باشد نمی تواند از دیگری حقّ خواهی کند".
نمونه دیگری را هم نقل کردم. علی بن ابی طالب در اجرای حدّ بر مردی که به صراحت به عمل شنیع لواط اعتراف کرد، او را در آتش نشاند......مرد که- پس از چهار بار اعتراف و سه بار استنکاف امام از مجازات- از بین "گردن زدن" و "دست و پا بسته از کوه فروافتادن" و "آتش زدن"، سومی را - سخت ترین را - از علی طلب کرده بود، در میانه آتش نشست و زار زار گریه کرد.......علی و اصحابش به گریه افتادند.......امام گفت:" برخیزو برو که فرشتگان را به ضجّه انداختی. خدا گناهت را بخشید. دیگر چنین فعلی را مرتکب نشو"...
اینها را نوشتم و رو به سنگ خواندم. سنگ ترکید و قلب مخاطبان تندرو نلرزید!
قبول دارم. راهبری معنوی کار سختی ست و این را من که سی سالی است به دین پژوهی و فیلسوفی اشتغال دارم، با شَراشِر ِ وجود درک می کنم. وقتی فلسفه هگل به پیدایش مارکسیسم و مائوئیسم از یک سو و لیبرالیسم و لیبرتاریانیسم از سوی دیگر بیانجامد، سرانجام کار آن دسته از پیروان ائمه که تعالیم روشن آنان را نفهمیدند یا فهمیده تحریف کردند روشن است. همین است که اندیشه مهدویت به حجتیه قدیم و جدید ختم شده و عربده "بیات تهران"، بر جای ندای "اَرِحنا یا بِلال" نشسته.
عهد قدیم و عهد جدید با قرآن حکیم در داستان هایی مشترکند. یکی از این داستان ها، حکایت موسی است و یکی حکایت یونس است.
بسیاری قرآن می خوانند و داستان گوساله سامری را از بَرَند. و برخی هم از بوته کدویی که بر سر یونس روئید خبر دارند. امّا شاید ندانند که گوساله سامری نتیجه غروری بود که اسرائیلیان داشتند، و کدویِ یونس نشانه ای از رحم خداوند به امّتی که در اوج فسق آمرزیده شدند.
... بنی اسرائیل، پای که در خشکی گذاشتند، دف و دایره به دست گرفتند و با شادی و خشنودی "جشن پیروزی" برپا کردند. در چه هنگام!؟ هنگامه ای که سپاه فرعون در حال غرق بود، و آب می رفت و می آمد و آنان را می فرسود.
اسرائیلیان، خود را قوم نوح می پنداشتند که به سلامت از گرداب هلاک گذشتند. امّا تفاوتی وجود داشت. نه بنی اسرائیل آنچنان پاک بودند که نوح، و نه نوح بودن مُصحّح ِ عُجب و کبر و غرور بود. خداوند از موسی و هارون خواسته بود که در مذاکره با فرعون - با آن همه غرور نابجا - به زبان "لیّن"(نرم) سخن بگویند(فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّنا/سوره مبارکه طه ، آیه ۴۴). غرق هم که می شدند، خداوند بنی اسرائیل را عتاب کرد که " بندگان من به دریا غرق می شوند و شما به درگاه من سرود می خوانید؟!". اسرائیلیان فقط خود را بنده خدا می پنداشتند و از این آیه قرآن که "إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً" (مریم / ۹۳) خبر نداشتند.
این شد که قوم برگزیده خدا گوساله پرست شدند و به نمی آن یمی را که از آن گذشته بودند فراموش کردند. چرا ؟! چون نمی دانستند که پیام اصلی خداوند، دوری از "عُجب" است و این که "شُتُر ِ شک"، در خانه همه مان خوابیده ست. بی علّت نبود که عیسی فرمود: " شما را می گویم که دشمنان خود را دوست بدارید و برای هرکه شما را فحش دهد و جفا رساند دعا کنید، از آن روی که پسر پدر خویش که در آسمان(=لاهوت)ست گردید. چه او خورشیدش را بر سر نیکان و بدان بر می آوَرَد و باران را بر دادگران و ستمگران می بارد " (انجیل متّی/ باب پنج/ آیات ۴۵ و ۴۶).
یونس هم پس از به ساحل افتادن، به قوم خود پشت کرد. بیرون دروازه شهر نشسته بود تا عذاب الهی بیاید و استکبارِ جهانیِ غرقِ در فساد - یعنی مردم نینوا - را در بنوردد. ناگهان خبر رسید که نینوائیان توبه کردند و از یونس هم مؤمن تر شدند! یونس از آن که خشم الهی بر قوم مستکبر و فاسدی چون آنان فرو نباریده، به خشم در آمد. ناراحت از این که خداوند، قومی را که مستحق عذاب بودند به ساعتی بخشیده، و در عوض او را که مؤمن بالله و اخلاق گرا و صاحب وحی بوده، به دریای متلاطم و سپس به شکم نهنگ کشانده!
"وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِين (سوره مبارکه انبیاء / آیه ۸۷)
خداوند، بوته کدویی را بر سر یونس رویانید و تا یونس به آن اُنس گرفت، به نیمه شبی آن را خشکانید (وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِين ...|ن. ک صافات/ ۱۴۶ به بعد). یونس از در نُدبه در آمد، که چرا بر من تنگ می گیری و بوته ای را که دوستش داشتم خشکاندی؟! خداوند فرمود: "دل تو برای كدویی بسوخت كه برای آن زحمت نكشیدی و آن را نمّو ندادی كه در یك شب بالید و در یك شب ضایع گردید. و آیا دل من به جهت نینوا -شهر بزرگ - نسوزد كه در آن بیش از صد و بیست هزار نفر به سر میبرند كه دست راستشان را از چپ تشخیص نمی دهند و حیواناتی بسیار دارند؟!".(ن. ک. تفسیر قمّی/ ج ۱ / صص ۳۱۹ تا ۳۲۱ و نیز عهد عتیق / کتاب یونس/ باب چهار / آیات ۱۰ و ۱۱)
این است که محمّد، از من و تو و او برتر است؛ چرا که به ندای "فبما رحمة من الله لِنتَ لهم"( به رحمتی از سوی خدا نسبت به مردم نرمخو شدی| آل عمران/۱۵۹) و "لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ" (چه بسا جان خود را از شدّت غمخواری بر بی ایمانی ایشان از دست بدهی|شعرا/۳) مفتخر شده است !!
زیر اسمش مخفی شُدید، القاب مقدس روی خودتان گذاشتید تا کسی اسمتان را آورد، هلاکش کنید!
اتفاقا وقتی آقای میرسلیم فرمودند که ۲۰۶ با لندکروز فرقی ندارد هدفشان ترویج ساده زیستی بود اما اکثر مردم نفهمیدند و به ایشان جسارت نمودند