«مرسیترون» روش دیگری بود که در آن بیمار از یک ماسک گاز آنقدر منواکسیدکربن استنشاق میکرد تا دچار خفگی شود. پس از آنکه اخبار مربوط به جنایتهای او در شهرپیچید تحقیقات گستردهای درباره این اقداماتش انجام شد و در پی آن، او به جرم قتل از نوع درجه دوم محکوم شد و از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۷ را در زندان گذراند و پس از آن با داشتن آزادی مشروط از زندان آزاد شد. با این حال عنوان یک پزشک قاتل برای همیشه روی پیشانی او ماند!
انگیزه قتل، متفاوت است. کشتن و به قتل رساندن مختص طبقه اجتماعی خاصی نیست. قاتلان سریالی در طول تاریخ از هر گروه و با هر شغل و جایگاه اجتماعی بودهاند که اگر نگاهی به لیست سیاه قاتلان سریالی جهان بیندازیم پزشکان نیز از انجام این عمل غیر اخلاقی مستثنا نیستند.
به گزارش همشهری آنلاین، «پزشک بهترین فردی است که هنگام بیماری میتواند به یک فرد کمک کند.» در درستی این جمله شک نکنید، اما در طول تاریخ، بین همه پزشکان متعهد و دلسوز که جان بیمارانشان را نجات دادند، افراد معدودی هم وجود داشتند که در ظاهر یک طبیب، اما با باطنی شیطانی به دلایل مختلف، زندگی بیماران خود را به خطر میانداختند و حتی گاهی اوقات آنها را به قتل میرساندند تا جایی که کمکم به این گروه از پزشکان لقب قاتلان سریالی داده شد و برای آنها پرونده جداگانهای در مراجع قضائی کشورهای مختلف تشکیل شد. جریان دادگاه و محاکمههای این قاتلان مخوف در زمان خود به تیتر یک صفحه حوادث روزنامههای زیادی تبدیل شد و بسیاری از مردم عادی، با جدیت زیاد ماجرای محاکمه آنها را پیگیری کردند.
اینکه آیا «اوتانازی» یاکمک به مرگ افرادی که به بیماری لاعلاجی دچار شدهاند و دیگر به راحتی قادر به ادامه زندگی نیستند کار درستی است یا خیر، یکی از موضوعات جنجالی جهان امروز است. در این بین اسم یک پزشک به نام دکتر جک کورکین به دلیل اینکه به بیماران به شدت بدحال خود کمک میکرد تا سریعتر بمیرند از بقیه آشناتر است.
دکتر کورکین برای خودش یک عقیده عجیب داشت؛ او همیشه میگفت: «مردن جنایت نیست!»
به خاطر همین اعتقاد او به بیش از ۱۳۰ نفر از بیماران خود، البته با رضایت خودشان کمک کرد تا سریعتر بمیرند. جک کورکین برای انجام این کارو مرگ آسان بیمارانش دستگاههای مخصوصی هم داشت و با استفاده از آنها دو راه به بیماران پیشنهاد میداد؛ راه اول این بود که مخلوطی از سه ماده شیمیایی را در چهار مرحله با تزریق وارد خون بیمارانش میکرد تا آنها به تدریج از پا در آیند، این روش «تاناترون» نام داشت.
«مرسیترون» روش دیگری بود که در آن بیمار از یک ماسک گاز آنقدر منواکسیدکربن استنشاق میکرد تا دچار خفگی شود. پس از آنکه اخبار مربوط به جنایتهای او در شهرپیچید تحقیقات گستردهای درباره این اقداماتش انجام شد و در پی آن، او به جرم قتل از نوع درجه دوم محکوم شد و از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۷ را در زندان گذراند و پس از آن با داشتن آزادی مشروط از زندان آزاد شد. با این حال عنوان یک پزشک قاتل برای همیشه روی پیشانی او ماند!
«آرنفین نست» هم یکی دیگر از افرادی است که عنوان یک پزشک قاتل را برای خود ماندگار کرد؛ او هیچوقت در زمینه پزشکی تحصیل نکرد و تخصص نگرفت بلکه فقط یک پرستار نروژی بود که در لباس یک پزشک، متهم به قتل ۲۲ نفر از بیمارانش شد. او جان تمامی این ۲۲ نفر را با تزریق یک داروی مخصوص که یک نوع شلکننده ماهیچهای بود گرفت.
آرنفین نست هیچوقت در زمینه پزشکی تحصیل نکرد و تخصص نگرفت بلکه فقط یک پرستار نروژی بود که در لباس یک پزشک، متهم به قتل ۲۲ نفر از بیمارانش شد
به دلیل اینکه اثرات این دارو چند ساعت بعد از اینکه وارد بدن میشد از بین میرفت تشخیص وجود آن برای کارآگاهان پلیس بسیار سخت بود؛ تا جایی که تحقیقات برای اثبات جرم آرنفین نست دو سال به طول انجامید و پس از پنج ماه دادگاهی بالاخره به جرم قتل ۲۲ نفر به ۲۱ سال زندان محکوم شد. این مدت زندان طولانیترین دوران حبس در قانون نروژ است. آرنفین نست در سال ۲۰۰۴ آزاد شد و گفته میشود که با اسامی مستعار گوناگونی در نروژ زندگی میکند.
کارل کلوبرگ یکی از پزشکان نازیای بود که در دوران جنگ جهانی دوم روی اسیرانی که در اردوگاههای کار اجباری خصوصا اردوگاه آشویتس زندانی بودند آزمایشهای مختلفی انجام میداد. تحصیلات او در زمینه بیماریهای زنان بود و در دانشگاه کونیزبرگ تدریس میکرد. بعد از اینکه او در حرفهاش ارتقای مقام پیدا کرد در سال ۱۹۳۳ به نازیها پیوست.
در سال ۱۹۴۲ کلوبرگ به هیملر، یکی از فرماندهان ارتش پیشنهاد کرد تا به او اجازه بدهد تا در جهت یافتن راهی آسان و ارزان برای درمان نازایی زنان روی اسیرها آزمایشهایی را انجام دهد. هیملر پیشنهاد او را پذیرفت و کلوبرگ در ساختمان شماره ۱۰ اردوگاه آشویتس دست به آزمایشهای بسیار وحشتناکی زد.
او در بسیاری از این آزمایشها از اسید مایع استفاده میکرد و گفته میشود که ۳۰۰ زن تحت این آزمایشهای وحشیانه قرار گرفتند که بسیاری از آنها در این بین به قتل رسیدند. کلوبرگ یک بار دستگیر شد، اما بعد از چند روز او را آزاد کردند، اما دوباره دستگیر شد و تحقیقات برای جنایتهایش شروع شد، اما این بار اجل امانش را نداد و قبل از اینکه پایش به دادگاه باز شود نفسش را برید.
جان بادکین آدامز یک پزشک عمومی بود که تمام عمرش را صرف کشتن بیمارانش و کلاهبرداری از آنها کرد. گفته میشود که از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۶ بیش از ۱۶۰ نفر از بیماران این پزشک به طرز مشکوکی جان باختند.
جالب اینجاست که ۱۳۲ نفر از این بیماران که مرگ آنها مشکوک به نظر میرسید، در وصیتنامهشان تمامی اموال با ارزش خود را به آقای دکتر بخشیده بودند که البته بعدها کارشناسان پلیس طی تحقیقات زیادی، به این نتیجه رسیدند که خود جان بادکین این وصیتنامهها را نوشته بوده است.
جان بادکین آدامز یک پزشک عمومی بود که تمام عمرش را صرف کشتن بیمارانش و کلاهبرداری از آنها کرد
دکتر بادکین برای گرفتن جان بیمارانش از روش سختی استفاده نمیکرد و معمولا با تجویز مصرف بیش از حد داروها و آرامبخشهایی که در نسخه بیمارانش نوشته بود، آنها را به قتل میرساند، چون میدانست که به دلیل استفاده بیش از حد این داروها توسط بیمار، مرگ او حتمی است. تا اینکه بالاخره اطرافیان او متوجه شدند که بیشتر بیماران دکتر بادکین خیلی سریع جان میسپارند؛ به همین دلیل موضوع را با پلیس در میان گذاشتند. دکتر بادکین هم دستگیر و دادگاهی شد. البته جرم او فقط جنایت نبود و او در این دادگاه باید درباره پرونده جعل اسناد – وصیتنامه قربانیانش- از خودش دفاع میکرد.
هارولد شیپمن تنها پزشک در تاریخ طبابت انگلستان است که به دلیل کشتن بیمارانش مجرم شناخته شد. به عقیده بسیاری او معروفترین قاتل سریالیای است که درآمد نامشروع بالایی هم داشت. اگرچه شیپمن به دلیل کشتن ۲۱۸ نفر از بیماران خود محکوم شد، اما از آنجایی که هویت بعضی از قربانیان مشخص نبود به نظر میرسد تعداد مقتولان واقعی او دو برابر این مقدار باشد.
در سال ۱۹۷۴ او به عنوان یک پزشک عمومی در یورکشایر غربی انگلستان مشغول به کار شد. او برای اینکه بتواند به راحتی از یک نوع داروی مخدر استفاده کند نسخههایی از این دارو را جعل میکرد که البته این کارش یک سال بیشتر طول نکشید و بعد از پیدا شدن این نسخهها دکتر شیپمن جریمه شد، اما همچنان میتوانست به حرفهاش ادامه دهد.
هارولد شیپمن تنها پزشک قاتل سریالی انگلستان بود
در طول طبابت دکتر شیپمن هم، تعداد زیادی از بیمارانی که به او مراجعه میکردند، بعد از مدتی جان میسپردند. مدتی گذشت و هنگامی که تعداد جواز دفنهایی که شیپمن امضا میکرد بسیار زیاد شد، کمکم اطرافیانش به او مشکوک شدند و طی تحقیقات پلیس مشخص شد که او بسیاری از بیماران خود را با تزریق یک ماده سمی میکشد.
او همچنین وصیتنامه یکی از بیمارانش را هم جعل کرده بود که خیلی زود دستش رو شد. بعد از گناهکار شناخته شدن شیپمن، او در ماه ژانویه سال ۲۰۰۰ به دلیل کشتن ۱۵ نفر به حبس ابد محکوم شد، اما تنها چهار سال از محکومیت خود را در زندان گذراند و از آنجایی که شرایط زندان برای او چندان قابل تحمل نبود در ۱۳ ژانویه سال ۲۰۰۴ خود را در سلولش به دار آویخت.
اگرچه میشل سوآنگو به طور قانونی تنها متهم به قتل سه نفر شد، اما بسیاری میگویند که او دستکم ۳۰ نفر را به قتل رسانده و حتی احتمال آن میرود که در طول دوران کاریاش در لباس طبابت، در شرایط گوناگون پزشکی و با استفاده از تجهیزات مختلف ۶۰ نفر از بیماران خود را به قتل رسانده باشد.
همه چیز از زمانی آغاز شد که او وارد دانشکده پزشکی ایلینوآی جنوبی شد. به گفته دوستان و همکارانش، او بسیار شیفته لحظه مرگ بیماران بود و به همین دلیل اگرچه قبل از فارغالتحصیلی از دانشگاه اخراج شد، اما با ادامه فعالیتش به عنوان انترن در دانشگاه اوهایو موافقت شد. در بخشی که سوآنگو در آن کار میکرد، کمکم اتفاقات عجیبی میافتاد و پرستاران از اینکه میدیدند بعضی از بیمارانی که حال عمومی آنها خوب بود، ناگهان بدون هیچ پیشزمینهای جان میسپردند، کمکم به ماجرا شک کردند.
به گفته اطرافیان سوانگو او شیفته مرگ بیماران خود بود
بعد از این ماجرا در آن بخش، هر کس به دیگری مشکوک بود تا اینکه یک روز یکی از پرستاران، سوآنگو را در حال تزریق یک دارو به یک بیمار دید و مریض پس از آن تزریق حال بدی پیدا کرد. پرستار این موضوع را به رئیس بیمارستان گزارش داد و همین باعث شد تا او باز هم اخراج شود و به ایلینوآ بازگردد.
سوآنگو در آنجا به عنوان تکنیسین بخش اورژانس مشغول به کار شد و این بار هم دست از کشتن بیماران برنداشت و آنها را مسموم میکرد. بعد از مدتی او به دلیل همراه داشتن غیر قانونی چند نوع سم دستگیر شد و در بازجوییها به قتل سه نفر از بیمارانش اعتراف کرد. سوآنگو به حبس ابد محکوم شد و هنوز هم در زندانای دی ایکس فلورانس در حال گذراندن دوران محکومیتش است.
شیروایشی یک بیولوژیست ژاپنی بود. او به همان میزان که در میکروبشناسی مهارت داشت در داروسازی هم از تبحر خاصی برخوردار بود. هنگامی که چین و ژاپن در دوران دومین جنگ خود به سر میبردند، شیروایشی به عنوان درجه دار در واحد ۷۳۱ که یکی از واحدهای جنگی بیولوژیک بود، در ارتش ژاپن خدمت میکرد. اگرچه او انسان خود محوری بود و گفته میشد که به اجبار در ارتش استخدام شده است، اما برخلاف همه این ادعاها شیروایشی توانست به خوبی برتری خود را ثابت کند و در بیمارستان ارتش درجه یک توکیو مشغول به کار شود.
شیرو ایشی برروی اسیران جنگی سلاحهای میکروبی را
افرادی که بر کار او نظارت داشتند از این همه فعالیت او شگفتزده بودند و پشتکار او موجب شد تا در دانشکده سلطنتی پزشکی کیوتو تحصیلات تکمیلی خود را ادامه بدهد. در سال ۱۹۴۲ او تحقیقات خود را روی سلاحهای میکروبی آغاز کرد و برای پیشرفت در این زمینه موشهای آزمایشگاهی او، اسیرهای جنگی چینی بودند.
در طی این آزمایشات شیروایشی یک بار هم موفق شد تا اسلحه میکروبیاش را در میدان جنگ آزمایش کند. او روی اسیرهای بیچاره سلاحهایی آغشته به میکروب طاعون، وبا و سیاه زخم را آزمایش میکرد و به همین دلیل گفته میشود که این محقق و پزشک باعث مرگ هزاران نفر در تاریخ پزشکی است. البته آزمایشهای شیروایشی به همین جا ختم نمیشود بلکه او فعالیتهایی مثل شبیهسازی حمله قلبی، سکته مغزی، تغییرات بدن در درجه دمای بسیار پایین و کالبد شکافی موجودات زنده را هم امتحان کرد تا اسمش در تاریخ جنایات پزشکی ماندگار شود.
جوزف مینگل در جنگ جهانی دوم افسر اساس و پزشک نازی بود. او به دلیل جنایتهای فجیعش به فرشته مرگ و حتی شیطان زیبا شهرت داشت. مینگل در طول جنگ جهانی دوم مسوول تشخیص سلامت اسیران جنگی بود. او اسیران قدرتمندی را که از سلامت خوبی برخوردار بودند به اردوگاههای کار اجباری میفرستاد و ضعیفترها و بیماران را میکشت. طبق اسناد به جا مانده نه تنها او باعث مرگ هزاران انسان شد؛ بلکه آزمایشاتی هم روی اسیران جنگی انجام میداد. مینگل علاقه زیادی به علم وراثت داشت و بیشتر روی دوقلوهای همسان آزمایشهایی انجام میداد.
اردوگاه آشویتس هم به عنوان یکی از معروفترین و مخوفترین اردوگاههای کار اجباری آلمان، محلی امن بود تا او به راحتی بتواند این جنایتهای وحشیانه را انجام دهد. گفته میشود که مینگل ۱۰ تا از دوقلوهای همسان را خواب کرد و پس از آن، با تزریق یک ماده شیمیایی آنها را کشت و بعد با کالبدشکافی به مطالعه اجزای بدن و شباهتها و تفاوتهای موجود در بدن آنها پرداخت.
شیطان زیبا در جنگ جهانی دوم آزمایشات بسیاری برروی دوقلوهای همسان و اسیران جنگی دیگر انجام داد
گفته میشود که مینگل، بعضی از دوقلوها را به هم پیوند میزد تا به طور مصنوعی دوقلوهای به هم چسبیده ایجاد کند. علاوه بر این آزمایشهای مرگبار، جوزف مینگل در زمینه تغییر رنگ چشم هم بیکار ننشست و با تزریق رنگ در عنبیه اسیرها سعی داشت تا بفهمد که آیا میشود رنگ چشم را به طور مصنوعی تغییر داد یا خیر؟ او همچنین بعضی از اعضای بدن اسیران را جدا میکرد و دوباره آن را پیوند میزد که در این بین افراد بسیاری جان میباختند. پرونده جنایتهای این پزشک قاتل بعد از فاش شدن سروصدای زیادی را در بین مردم به وجود آورد. اما مدتها از مرگ خود دکتر مینگل گذشته بود و دیگر کسی نمیتوانست او را به سزای اعمالش برساند.
خیلی وقتها دکترها هم به خاطروسوسه سرقت دست به قتل میزدند
بین سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۰ دکتر ماکسیم ولادیمیروویچپتروف اهل روسیه صبحها به طور سرزده به خانه بیماران خود میرفت و وانمود میکرد که برای اطمینان از سلامتی آنها به آنها سر زده است. او فشار خون بیمارانش را اندازه میگرفت و به آنها میگفت که حالشان خوب نیست و نیازدارند که به آنها دارو تزریق شود. بعد با تزریق داروی بیهوشی آنها را خواب میکرد و اشیای گرانقیمتشان را میدزدید.
البته او ابتدا بیمارانش را نمیکشت و بیشتر آنها چند ساعت بعد به هوش میآمدند و با اینکه متوجه سرقت میشدند، اما یک درصد هم احتمال نمیدادند که دکترشان دزد از آب درآمده باشد. اما اولین قتل او در دوم فوریه سال ۱۹۹۹ در سی امین دزدی به وقوع پیوست. روز حادثه هنگامی که مشغول دزدی از خانه بیمار خود بود ناگهان دختر صاحبخانه وارد خانه شد و او را غافلگیر کرد.
پتروف هم که خیلی ترسیده بود معطل نکرد و با یک پیچ گوشتی به دختر حملهور شد و هم او و هم بیمارش را به قتل رساند تا مبادا او را بشناسند. بعد از این حادثه پتروف روش خود را تغییر داد و شروع به تزریق داروهای مخدر دیگری به بیمارانش کرد تا پلیس خیال کند اطلاعات پزشکی قاتل اندک است و اینگونه آنها را به اشتباه بیندازد. او پس از اینکه دزدی میکرد خانه را به آتش میکشید و تمامی شواهد را از بین میبرد تا سرنخی به دست پلیس نرسد.
پلیس تحقیقات بسیاری انجام داد تا اینکه بالاخره پتروف دستگیر شد، اما تا سال ۲۰۰۰ او هیچوقت زبان به اعتراف باز نکرد و توضیح نداد که چگونه طعمههای خود را انتخاب میکرده تا اینکه بالاخره اعتراف کرد که تمامی مقتولان بیمارانی بودند که نامشان در فهرست بیماران ریوی ثبت شده بود. طبق تحقیقات پلیس اگر پتروف دستگیر نمیشد احتمال به قتل رسیدن ۷۲ نفر دیگر هم حتمی بود. درهرحال با اینکه پتروف مظنون به کشتن ۱۹ نفر بود؛ اما تنها قتل ۱۲ نفر توسط او به اثبات رسید و دادگاه او را به حبس ابد محکوم کرد.