داورزنی در سالهای اخیر نشان داده که فرمول موفقیت را گم کرده یا اینکه آنقدر سرش شلوغ شده که بیش از آنکه به فکر ساختن پایه و اساس درستی برای والیبال جهت پیشرفت این رشته ورزشی در دنیا باشد، درگیر بندهای ریزودرشتی است که بتواند با استناد به آن، یک دوره دیگر روی صندلی ریاست بنشیند. البته که حواشی درباره او زیاد است و این شایعات چندان زیبنده هم نیست. اینکه او حمایت فلان و بهمان نهاد را دارد و کسی نمیتواند خردهای بر مدیریتش بگیرد به غیر از انعکاس حس منفی چیز دیگری به همراه ندارد.
روزنامه شرق نوشت: کابوس لیگ ملتهای والیبال برای ایران به پایان رسید؛ این تیم که پس از ناکامی در دو هفته نخست این دوره از رقابتها و کسب تنها ۲ برد از ۶ بازی به استقبال هفته سوم در آناهایم آمریکا رفته بود، ۴ شکست متوالی دیگر هم متحمل شد تا با کارنامهای اسفبار و با ایستادن در رده چهاردهم جدول شانزده تیمی به کارش پایان دهد. ایران با ۱۰ شکست از ۱۲ بازی و کسب ۱۱ امتیاز، بدترین نتیجه ممکن در تاریخ لیگ ملتها، از زمان حضور را ثبت کرد.
آخرین شاهکار این تیم شکست برابر تیم نهچندان مقتدر کوبا بود؛ ایران این بازی را هم ۳ بر ۲ واگذار کرد تا پس از شکست سنگین غیرمنتظره برابر بلغارستان، با ثبت یک باخت بحثبرانگیز دیگر، جایی برای هیچگونه توجیهی باقی نگذارد.
البته فدراسیون والیبال ایران که در این برهه نشان داده کتاب بهانههایش به اندازه کافی قطور شده، عدم صدور ویزا برای سه بازیکن و سرمربی تیم ملی ایران را دلیلی بر ناکامی در هفته آخر توصیف کرده، ولی همچنان از پذیرش این واقعیت طفره میرود که ایران حتی با ترکیب اصلی هم در دو هفته نخست حرفی برای گفتن نداشت و نتایج بدی به دست آورد.
درخواست برای اخراج بهروز عطایی
بزرگترین نقطه ضعف ایران در این دوره از رقابتها سرمربیاش بود. بهروز عطایی پس از سالها که هدایت تیم ملی والیبال ایران در دست مربیان خارجی بود، با چراغ سبز محمدرضا داورزنی روی نیمکت سرمربیگری این تیم نشست تا به زعم کارشناسان، نسل جدیدی را که خودش در تیمهای پایه ساخته بود، بهعنوان نسل نو والیبال ایران در دنیا مطرح کند. با نتایج بهدستآمده، مشخصا هر دو هدف ناقص از آب درآمد. اول اینکه برخلاف خوشخیالی عدهای، مربی ایرانی جواب اعتماد لازم را نداد و بعد هم اینکه دانش فنی عطایی بهوضوح اختلاف زیادی با سایر مربیان طرازاول دنیا در این رقابتها داشت.
طبیعتا نسلی که او دم از آینده درخشان آنها هم میزد، توفیق خاصی به دست نیاوردند. اینها منهای تصمیمات بحثبرانگیز فنی مبنی بر قطع همکاری با تعدادی از مربیان تیم ملی و کنارگذاشتن یکی، دو مهره تأثیرگذار این تیم بود. عطایی چنان ضعیف کار کرد که حالا بعید است کمتر کسی شهامت دفاعکردن از نتایج او را داشته باشد. همین حالا در فضای مجازی، هشتگ اخراج بهروز عطایی داغ شده است؛ هرچند این سرمربی هم مثل مسئولان فدراسیون والیبال، علاقهای به پذیرش واقعیت ندارد و همهچیز و همهکس را مقصر میداند الا ضعف فنیاش.
در اینکه این تیم نیاز به شوک و خونی تازه دارد، شک و تردیدی وجود ندارد. بهروز عطایی سیر به نسبت صعودی والیبال ایران را منفی کرد و حالا این تیم با روحیهای نامناسب باید به فکر بازسازی دوباره باشد. بعید است که دیگر این کادر برای بازسازی جواب دهد. اگر پشت پرده چیز خاصی نباشد، کار بهروز عطایی با تیم ملی تمام شده است و این نسل اگر استعدادی هم دارد، نیاز به مربی کوشا و مستعدتری دارد تا این امر بالقوه را به بالفعل تغییر دهد.
مشکل جای دیگری است
شاید اخراج بهروز عطایی از تیم ملی والیبال ایران حکم مُسکن را داشته باشد، ولی واقعیت این است که حتی عملیشدن این اتفاق، پاککردن صورت مسئله است. والیبال ایران در یکی دو سال اخیر از روزهای اوجش فاصله مشخصی گرفته و بدیهی است که از لحاظ زیرساخت یا کشف استعدادهای تازه، با مشکل جدی مواجه شده است. اینجاست که باید مشکل را در جایی دیگر جست و مدیریت را نشانه رفت. محمدرضا داورزنی، مدتهاست که ریاست این فدراسیون را بر عهده دارد. او هربار هم که شایعه میشود دیگر به دلیل بازنشستگی نمیتواند به کارش در این فدراسیون ادامه دهد، بند و تبصرهای رو میکند و دوباره صندلی ریاستش را سفت میچسبد.
داورزنی پایهگذار اتفاقات خوبی در والیبال ایران است و نسل طلایی را ساخت، ولی در سالهای اخیر نشان داده که فرمول موفقیت را گم کرده یا اینکه آنقدر سرش شلوغ شده که بیش از آنکه به فکر ساختن پایه و اساس درستی برای والیبال جهت پیشرفت این رشته ورزشی در دنیا باشد، درگیر بندهای ریزودرشتی است که بتواند با استناد به آن، یک دوره دیگر روی صندلی ریاست بنشیند. البته که حواشی درباره او زیاد است و این شایعات چندان زیبنده هم نیست. اینکه او حمایت فلان و بهمان نهاد را دارد و کسی نمیتواند خردهای بر مدیریتش بگیرد به غیر از انعکاس حس منفی چیز دیگری به همراه ندارد.
داورزنی مدیر گذشته است و یکی دو بار هم نشان داده که با وجود علاقه و دلبستگیاش به والیبال، اگر صندلی بهتری پیدا کند، قید این فدراسیون را میزند. پیشتر او در شرایطی که رئیس فدارسیون والیبال بود و این رشته رو به پیشرفت، یکباره پست معاونت وزارت ورزش وسوسهاش کرد و قید فدراسیون متبوعش را زد تا به وزارتخانه برود. شاید اولین درجه از شیب سقوط والیبال ایران از همان تصمیم شروع شد. درست است که داورزنی نظارتی بر این فدراسیون هم از همان وزارت داشت، ولی اتفاقات رخداده به مسیری کشیده شد که دیگر حتی بازگشت داورزنی هم نتوانست چندان کمکی کند.
به هر روی، چند ماه دیگر از ریاست داورزنی بر فدراسیون والیبال باقی مانده، ولی همین حالا شایعات نگرانکنندهای به گوش میرسد که در پی یافتن بندهای جدیدی هستند تا او دوباره به کارش در فدراسیون ادامه دهد. اگر چنین شود دو نکته بیش از پیش متصور است: یک همان تأثیر شایعات ارتباطات او و دیگری قحطالرجالی در مدیریت ورزش ایران. هرکدام از این دو رقم بخورد، بازندهاش جریانی است که روی شایستهسالاری تأکید دارد، ولی این شعار در حد حرف باقی میماند و عملی نمیشود.