واشنگتن گرفتار احساس نادرست اخلاقی ای است که با غرور و محاسبات ماکیاولیستی احاطه شده رویکردی که جهان را به پرتگاه خطر نزدیک می سازد. باید از این امر جلوگیری کرد.
فرارو- رابرت رابیل؛ استاد علوم سیاسی در دانشگاه آتلانتیک فلوریدا است. حوزه مطالعاتی و تخصصی او اسلام گرایی سیاسی، سلفی گرایی، جنبش های فراملی، تروریسم، روابط ایالات متحده و اعراب، درگیری فلسطین و اسرائیل، روباط ایالات متحده با مسلمانان و سیاست خاورمیانه معاصر را شامل می شوند. او نویسنده ده ها مقاله در مجلات معتبر دانشگاهی و تخصصی است. او مدیر پروژه تحقیقاتی و اسنادی عراق بود که توسط وزارت خارجه ایالات متحده تامین مالی می شد.
به گزارش فرارو به نقل از نشنال اینترست؛ پیش از نشست ناتو در ویلنیوس در تاریخ 11 ژوئیه 46 کارشناس در حوزه سیاست خارجی در نامه ای سرگشاده اقداماتی را برای تضمین پیروزی اوکراین و برقراری مجدد کنترل کامل بر مرزهای شناخته شده بین المللی آن کشور در سال 1991 و هم چنین برای جایگیری کی یف در ترتیبات امنیتی و اقتصادی ناتو توصیه کردند. نویسندگان نامه با پذیرش این استدلال که "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه در جاه طلبی تجدیدنظرطلبانه خود برای بازسازی امنیت اروپا شکست خورده تاکید کردند که او باید هدف اش برای کنترل بر اوکراین کنار بگذارد و این که کی یف نباید در یک منطقه خاکستری از ابهام گیرد که خود باعث تجاوز بیش تر روسیه خواهد شد.
نویسندگان نامه سرگشاده تاکید کردند که جامعه ترانس آتلانتیک تنها در صورتی میتواند باثبات و امن باشد که اوکراین امنیت داشته باشد و ورود اوکراین به ناتو با تحقق وعده داده شده در نشست سال 2008 ناتو در بخارست این امر را محقق خواهد ساخت. با در نظر گرفتن این اهداف است که نویسندگان نامه از پذیرش سریع اوکراین در ناتو حمایت کردند و در عین حال تضمینهای امنیتی یکسانی را که هر یک از اعضای ناتو بر اساس ماده 4 اساسنامه ناتو دریافت می کنند برای کی یف در نظر گرفته اند. نقشه راه آنان نقشه راهی است که اوکراین را به صورت رسمی به عضویت ناتو در خواهد آورد. در این راستا نویسندگان نامه سرگشاده توصیه کردند که نخست ناتو به اوکراین با انواع تسلیحات از جمله موشک های دوربرد مانند ATACMS، هواپیماهای جنگی پیشرفته غربی، تانک ها و مهمات لازم به مقدار کافی برای تسلط بر میدان نبرد ارائه دهد و دوم آن که استراتژی بلندمدت امنیت ملی اوکراین، استراتژی دفاع ملی و وضعیت دفاع ملی آن با استانداردها و برنامه ریزی ناتو منطبق شده و توسعه یابد.
نویسندگان نامه سرگشاده در نهایت این گونه نتیجه گیری کردند که تنها در این صورت است که جامعه ترانس آتلانتیک پایدارتر، امن تر و مرفه تر خواهد بود. به بیان ساده این نامه یک دعوت آشکار به جنگ جهانی سوم و نابودی متقابل غرب و اوراسیا است و مبتنی بر تحلیل های ناقضی می باشد که آمیخته با غرور، بی تفاوتی، و ناآگاهی از تاریخ، جغرافیا و ژئوپولیتیک می باشد.
نویسندگان این استدلال حیله گرانه رامطرح کردند که پوتین سیاست تجدیدنظر طلبانه ای برای بازسازی امنیت اروپا داشت بدون این که حتی به تاثیر گسترش ناتو به سمت شرق اروپا اشاره کنند. با این وجود، آنان تاکید کردند که پذیرش اوکراین در ناتو وعده داده شده در بخارست در سال 2008 را محقق خواهد کرد بدون توجه به این که اشاره نمایند که این موضوع باعث می شود ناتو روسیه را تحت محاصره در آورد. نویسندگان نامه سرگشانه در عین حال به مخالفت ها و تلاش های رهبری روسیه برای منصرف کردن غرب از گسترش قلمروی ناتو توجهی نکردند. آنان اشاره ای نکردند که از دید روسیه این غرب به ویژه امریکاست که کماکان از ارائه تضمین چشم پوشی می کند و روسیه را فریب داده اند. "جیمز بیکر" وزیر امور خارجه وقت امریکا با تایید مجدد آن چه جورج بوش پدر رئیس جمهور وقت آن کشور در اجلاس سران مالت در دسامبر 1989 به "میخائیل گورباچف" رهبر وقت شوروی گفته بود در فوریه 1990 در مسکو به گورباچف گفت: "ما نیاز به تضمین به کشورهای شرق را درک می کنیم. اگر ما در آلمانی که بخشی از ناتو است حضور داشته باشیم دیگر قلمروی ناتو حتی یک اینچ نیز به سمت شرق اروپا گسترش نخواهد یافت".
این در حالیست که چند سال پس از آن ناتو در نشست سران خود در مادرید در ژوئیه 1997 میلادی به طور رسمی از سه کشور از اقمار سابق شوروی یعنی لهستان، مجارستان و جمهوری چک دعوت کرد تا به آن ائتلاف غربی بپیوندند. کم تر از دو هفته پس از اجرایی شدن عضویت آنان در مارس 1999 میلادی ناتو بمباران صربستان متحد روسیه را آغاز کرد تا به عملیات نظامی خود در کوزوو پایان دهد. دور دوم گسترش ناتو با نادیده گرفتن هرگونه ملاحظات امنیتی روسیه در سال 2002 میلادی آغاز شد و پس از آن بلغارستان، استونی، لتونی، لیتوانی، رومانی، اسلواکی و اسلوونی در مارس 2004 میلادی به عضویت ناتو درآمدند. مسکو در مورد نگرانی خود به ویژه درباره الحاق کشورهای بالتیک به ناتو موضعی صریح اتخاذ کرد.
دیری نگذشت که پس از انقلاب های رز، نارنجی و میدان در گرجستان (2003)، اوکراین (2004) و اوکراین (2014) روابط ایالات متحده و روسیه به سردی گرایید و واشنگتن و مسکو را دچار درگیری های شدید با یکدیگر ساخت. تغییر دولت ها در گرجستان و اوکراین کشورهایی که مدت ها به عنوان مناطق حائل بین روسیه و غرب تلقی می شدند و موضع تازه غربگرایانه آن کشورها کم و بیش حاوی این پیام از سوی امریکا به مسکو بود که گسترش ناتو روسیه را هدف قرار داده و آن کشور را با تهدیدات امنیتی محسوسی مواجه کرده است. این وضعیت منجر به الحاق کریمه به روسیه در سال 2014 و حمله به اوکراین در سال 2022 به دنبال گسترش جامع و سیستماتیک امنیتی ناتو در دریای سیاه، رومانی، بلغارستان و در عین حال مسلح کردن اوکراین شد.
"دیمیتری مدودف" رئیس جمهور وقت روسیه در سال 2008 میلادی نگرانی های روسیه را این گونه و به شکلی خلاصه بیان کرد:"مسئله واقعی این است که ناتو زیرساخت های نظامی خود را تا مرزهای ما می آورد و خطوط تقسیم جدیدی را در اروپا ترسیم میکند این بار در امتداد مرزهای غربی و جنوبی ما. مهم نیست که چه چیزی به ما گفته می شود طبیعی است که که این تحرکات را اقدامی علیه خود قلمداد می کنیم".
مدودف در انتقاد از تهدیدات امنیتی ناتو علیه روسیه تنها نبود. جورج کنان ایده پرداز سیاست مهار اتحاد جماهیر شوروی و کارشناس برجسته مسائل روسیه در امریکا اظهار داشت که "توسعه ناتو سرنوشت سازترین اشتباه سیاست آمریکا در کل دوران پس از جنگ سرد خواهد بود". او در ادامه افزوده بود:" من فکر میکنم این آغاز یک جنگ سرد جدید است. من فکر میکنم روس ها به تدریج واکنش های نامطلوبی نشان خواهند داد و این موضوع بر سیاستگذاری های آنان تاثیر خواهد گذاشت. به نظر من این یک اشتباه غم انگیز است. هیچ دلیلی برای این کار وجود نداشت. هیچ تهدیدی وجود نداشت. این گسترش باعث می شود که بنیانگذاران این کشور در قبرهای خود تسلیم شوند".
اگر به توپ کریستالی پیش گویی تاریخ نگاه کنیم اظهارات او درست از آب درآمد. او اشاره کرده بود که در امریکا "درک اندکی از تاریخ روسیه و شوروی وجود دارد". او پیش بینی کرده بود:"البته که روسیه واکنش بدی از خود نشان خواهد داد و سپس گسترش دهندگان قلمروی ناتو این کار را خواهند کرد. در آن زمان در غرب این سخن گفته خواهد شد که ما همیشه به شما می گفتیم که روس ها این چنین هستند اما این استدلالی اشتباه است".
پنجاه کارشناس برجسته سیاست خارجی از جمله سناتورهای سابق، افسران نظامی بازنشسته، دیپلمات ها و چهره های دانشگاهی در ژوئن 1997 نامه ای سرگشاده برای "بیل کلینتون" رئیس جمهور وقت امریکا ارسال کردند که در آن مخالفت خود با گسترش قلمروی ناتو تشریح کرده بودند و آن را به عنوان "یک اشتباه سیاسی تاریخی" قلمداد کردند.
همان طور که پیشگویی کنان در سال 2022 میلادی به واقعیت پیوست طرز فکر نادرست در عرصه سیاست خارجی امریکا راه را برای تهاجم روسیه به اوکراین هموار کرد.
حمایت از اوکراین در امریکا نوعی تعهد الهی برای محافظت از دموکراسی و دفاع از صلح در غرب در برابر خودکامگی و شرارت قلمداد شد. "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه مانند صدام حسین مظهر شر قلمداد شد و به همین دلیل برای رهایی روسیه باید کنار گذاشته می شد یا از بین می رفت. مخالفت با این استدلال معادل نقض یک اصل مقدس قلمداد می شود. تقریبا مانند دولت کلینتون دولت بایدن نیز با تشویق و تحریک رسانه های جریان اصلی، نومحافظه کاران، مداخله جویان لیبرال و اتاق های فکر مرتبط با تشکیلات دفاعی امریکا به تدریج سرعت جنگ را با نادیده گرفتن چشم انداز صلح افزایش داده و وعده ارسال تسلیحات مرگبار را به اوکراین داده است.
مطمئنا روسیه با وجود نارضایتی های داخلی خود با حمله به اوکراین و دست کم گرفتن اراده اوکراینی ها برای مبارزه در یک جنگ میهنی مرتکب یک اشتباه استراتژیک شد. حمایت نظامی ناتو از اوکراین منجر به عقب نشینی روسیه به کریمه و دونباس شد. در این مورد نه پوتین و نه هیچ یک از رهبران روسیه شکست در آن مناطق را نمی پذیرند. دونباس از زمان شکست مسکو از مغول ها در قرن پانزدهم جزء لاینفک روسیه و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی قلمداد شده است. کریمه و نواحی مجاور آن در شرق و جنوب روسیه به طور قابل توجهی نقش برجسته ای در تلاش مسکو برای گسترش، حفاظت و طرح قدرت امپراتوری تزاری ایفا کردند. پطر کبیر به دریای آزوف و کریمه توجه داشت. او قلعه آزوف را از عثمانی ها گرفت و در سپتامبر 1698 اولین پایگاه نیروی دریایی روسیه به نام تاگانروگ را در دریای آزوف تاسیس کرد. کاترین کبیر به پروژه امپراتوری خود ادامه داد و کریمه و اطراف آن را در سال 1774 تصرف کرد. پس از آن مسکو پایگاه دریایی استراتژیک خود را در سواستوپل ایجاد کرد که به عنوان پایگاه اصلی ناوگان دریای سیاه روسیه عمل می کرد. مسکو نه تنها جای پایی استراتژیک در دریای سیاه ایجاد کرد بلکه اعمال قدرت خود را بر قفقازهای ناآرام نیز پیش بینی کرد. از گذشته مسکو تا به امروز کریمه و دونباس مرکز ثقل و اعتبار ژئوپولیتیکی برای مسکو به عنوان یک قدرت بزرگ بوده و بهانه ای به منظور مشروعیت بخشیدن به اعتقاد پوتین برای جنگ به زعم او عادلانه اش بوده است.
پوتین نه تنها بر اهمیت تاریخی، استراتژیک و فرهنگی آنجا تاکید کرده بلکه آن منطقه را گواهی بر مشروعیت خود به عنوان رهبری که روسیه را به عنوان یک قدرت بزرگ احیا کرده قلمداد می کند. برای مثال، پوتین در سخنرانی خود در دوما در مارس 2014 میلادی تاکید کرد:"همه چیز در کریمه حکایت از تاریخ و غرور مشترک ما دارد. اینجا این مکان خرسون باستان است جایی که شاهزاده ولادیمیر در آن غسل تعمید داده شد. شاهکار معنوی او پذیرش ارتدکس اساس کلی فرهنگ، تمدن و ارزش های انسانی بود که مردم روسیه، اوکراین و بلاروس را متحد می کند.. اکنون سالها پس از آن زمان از ساکنان کریمه شنیدم که می گفتند در سال 1991 آنان را مانند یک گونی سیب زمینی تحویل دادند. مخالفت با این گفته دشوار است. دولت روسیه در آن زمان چه کرد؟ متواضعانه شرایط را پذیرفت. این کشور در آن زمان چنان روزهای سختی را سپری می کرد که به طور واقع بینانه قادر به حفظ منافع خود نبود. با این وجود، مردم نتوانستند خود را با این بی عدالتی ظالمانه تاریخی وفق دهند و با آن سر آشتی نداشتند".
سخنرانی پوتین بر فروتنی مسکو پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تاکید کرد. اما مهم تر از آن پوتین بر این تصور تاکید کرد که کریمه بخشی جدایی ناپذیر از روسیه و سنگ بنای ظهور آن به عنوان یک تمدن و یک امپراتوری است. از دید روسیه حفظ کریمه اقدامی برای اصلاح یک بی عدالتی فاحش تاریخی است که علیه مسکو انجام شده است. کریمه و دونباس خطوط قرمز روسیه هستند. صرفنظر از این نویسندگان نامه سرگشاده توجه کمی به تاریخ روسیه و عدم تمایل تاریخی روسیه به پذیرش شکست داشته اند. روس ها به جای قبول شکست در برابر ناپلئون ترجیح دادند مسکو را به آتش بکشند. ارتش سرخ در امتداد جبهه شرقی علیه تهاجم نازی ها به اتحاد جماهیر شوروی مبارزه کرد. این بزرگترین تهاجم تاریخ علیه حدود 3.5 میلیون آلمانی و نزدیک به 700000 سرباز متحد آلمان بود. ارتش سرخ با هزینه ای سرسام آور ایستادگی کرد و ضربه سختی به ورماخت وارد ساخت. مسکو با دفع تهاجم نازی ها راه را برای پیروزی متفقین در نرماندی هموار ساخت.
نویسندگان نامه سرگشاده مذکور به طور قابل توجهی شکست اوکراین از روسیه در میدان نبرد را به حفظ امنیت، ثبات و رفاه جامعه فراآتلانتیک گره زدند. در این راستا آنان از ارائه تسلیحات تهاجمی و تدافعی به اوکراین حمایت کردند تا صحنه جنگ از مرزهای سرزمینی جدا نشود. آنان با این کار مرتکب یک خطای استراتژیک مرگبار شدند و جنگ ناتو و روسیه را تقریبا اجتناب ناپذیر ساختند. در همین حال، دولت بایدن دائما موضع خود را در مورد تسلیحاتی که در ابتدا تصور می کرد تحویل آن به اوکراین باعث ایجاد جنگ بزرگ تری خواهد شد تغییر داده است. این در حالیست که تسلیحات مرگبار می توانند آسیب نامتناسبی به غیرنظامیان در زمان استفاده و سال ها پس از پایان درگیری وارد سازند. هم چنین، می توان انتظار داشت که دولت بایدن در نهایت هواپیماهای جنگی را به اوکراین بفرستد تا در مجموع به اوکراین کمک کند در میدان نبرد پیروز شود.
با این وجود، آیا نویسندگان نامه سرگشاده واکنش های احتمالی روسیه را در نظر گرفته اند؟ به سختی ممکن است یک رهبر مسلح با تاریخ ناسیونالیستی و بزرگترین موجودی کلاهک های هسته ای که استفاده از آن در جنگ های متعارف دکترین نظامی رسمی است و رنجیده خاطر از بی عدالتی های فاحش تاریخی ناشی از استراتژی ناتو و اوکراین برای شکست دادن رژیم خود می باشد پاسخ مرگباری به این رویکرد امریکا و غرب ندهد.
از این منظر نویسندگان حمایت از پیروزی اوکراین در میدان نبرد را تبدیل به ماشه ای برای جنگ جهانی سوم و نابودی اروپا و اوراسیا کرده اند.
دولت بایدن که گرفتار احساس نادرست اخلاقی است که در غرور و محاسبات ماکیاولیستی احاطه شده به طور پیوسته امریکایی ها و بسیاری از ملت ها را در سراسر جهان به پرتگاه ورطه هسته ای و ویرانی جهانی بر سرزمین های دور از نظر جمعیتی، سیاسی و درگیری تاریخی می برد. زمان آن فرا رسیده که امریکایی ها موضع گرفته و علیه این کارزار هماهنگ ما احمقانه به سمت جنگ جهانی سوم اقدام کنند. امریکایی ها باید این جنون را متوقف کنند و متحدان غربی شان را نسبت به این تصور اشتباه که "تسلیحات هموار کننده مسیر صلح هستند" آگاه سازند.