با ازسرگیری روابط ایران و عربستان و آغاز روند کاهش تنش میان تهران و کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس و شمال آفریقا، لیبی نیز در صدد است تا فصل جدیدی از روابط خود با ایران را آغاز کند. طرابلس پس از توافق تهران و ریاض در بیانیهای اعلام کرد که این توافق صفحه جدیدی را برای توسعه روابط بین دو کشور باز میکند.
هممیهن نوشت: ۱۲ سال پس از مرگ معمر قذافی، دیکتاتور منفور لیبی در ۲۸ مهر ۱۳۹۰، همچنان نام این کشور یادآور حکومت ۴۲ساله فردی است که از یک انقلابی به یک جانی و آدمکش بدل شد. خبر سفر نجلاء منقوش، وزیر خارجه لیبی پس از ۱۷ سال و تلاش تهران و طرابلس برای توسعه روابط، بار دیگر موجب شد فراز و نشیب روابط ایران و لیبی در اذهان مرور شود.
حسین امیرعبداللهیان پس از دیدار با همتای لیبیایی خود در توئیتر نوشت: «امروز میزبان خانم نجلاء منقوش، همتایم از لیبی بودم. این نخستین سفر یک مقام عالیرتبه لیبی به ایران پس از ۱۷سال است. همکاری در حوزههای متنوع تجاری، اقتصادی، صنعتی، علم و فناوری مورد توافق قرار گرفت. از بازگشت ثبات به این کشور اسلامی استقبال میکنیم و مصمم به توسعه مناسبات دوجانبه هستیم.»
روابط سیاسی ایران و لیبی اولین بار در دیماه سال ۱۳۴۶ در زمان حکومت پهلوی در سطح سفارت برقرار شد. این روابط پس از کودتای نظامی در این کشور و روی کار آمدن معمر قذافی نیز ادامه یافت. حکومت ایران دولت جدید را به رسمیت شناخت، اما پیشرفتی حاصل نشد. پس از مرگ جمال عبرالناصر، قذافی مدعی رهبری جهان عرب شد و به دلیل رابطه شاه با اسرائیل، حمایتهایش از انورسادات و ملکحسن پادشاه مراکش، حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه و قرارداد الجزایر با ایران دشمنی داشت.
در آستانه پیروزی انقلاب، معمر قذافی، رهبر لیبی به امید صمیمانه شدن روابط دیپلماتیک میان تهران- طرابلس بارها به بیان عقایدش در رابطه با حوادث ایران پرداخت. رهبر لیبی در مصاحبه با الکفاح العربی، با بیان اینکه انقلاب ایران موهبتی الهی و پدیدهای مثبت است، گفت: انقلاب ایران همچون آتشفشانی در منطقه است که بیشک موازنه تازه نیروها را در پیش خواهد داشت و مصر، عربستان و دیگر کشورهای منطقه از جمله کشورهای هممرز ایران در معرض لرزههای این فوران آتش فشان قرار خواهند گرفت.
پس از انقلاب نیز عبدالسلام تریکی، وزیر خارجه وقت دولت لیبی برای مذاکره در باب برقراری روابط سیاسی به تهران آمد و در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ با وزیر خارجه وقت ایران ملاقات کرد. در این دیدار طرفین با برقراری روابط سیاسی دوجانبه موافقت کرده و اعلامیه آن در روزنامههای رسمی کشور انتشار یافت. از آن زمان به بعد سفارت لیبی به طور رسمی افتتاح و سعد مجبر به عنوان اولین کاردار این کشور در جمهوری اسلامی ایران به فعالیت پرداخت.
ارتباطات نزدیک دولت لیبی با انقلابیون در ایران موجب شد تا پس از تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، بیلی کارتر برادر جیمی کارتر، رئیسجمهور ایالات متحده به همراه برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا نشست ویژهای را با نماینده لیبی در واشنگتن برگزار کند. هدف از برگزاری این نشست، راضی کردن لیبی برای مذاکره با ایران بود. مقامات دولت کارتر معتقد بودند لیبی میتواند نقش مؤثری را در آزادی گروگانهای آمریکایی سفارت آمریکا در تهران ایفا کند.
معمر قذافی، ۲۰روز پس از آغاز رسمی تهاجم عراق علیه ایران نیز در ۲۹ شهریور ۱۳۵۹، پیامی را برای حکام کشورهای عربی فرستاد. معمر قذافی در این پیام بهطور آشکار از کشورهای عربی خواست تا به جای اینکه در کنار ایالات متحده آمریکا علیه برادران مسلمان ایرانی وارد جنگ شوند، در کنار ایران و علیه صدام باشند. این پیام که از جمله برای پادشاه عربستان نیز فرستاده شده بود، به استفاده ایالات متحده آمریکا از خاک عربستان برای هواپیماهای جنگی نیز اشاره داشت؛ موضوعی که بعدها به مناقشهای بین عربستان سعودی و لیبی بدل شد. در موضوع حمایت تسلیحاتی لیبی از ایران در طول جنگ، مواضع مختلفی تاکنون مطرح شده است، اما علیاکبر ولایتی، پرسابقهترین وزیر امور خارجه ایران در یکی از مصاحبههای خود عنوان کرده است که «در طول جنگ، لیبی حمایتهای تسلیحاتی بسیار ارزشمندی از ایران کرد.» موضوع سلاحهای لیبیایی در خاطرات و اظهارات سایر مقامات کشور نیز اشاراتی وجود دارد.
آیتالله هاشمیرفسنجانی در خاطرات خود به تاریخ ۱۷ فروردین ۱۳۶۵ مینویسد: «عصر برای دیدن سایت موشک ضدهوایی سام۲ که از لیبی گرفتهایم، در منطقه پرندک به جنوب تهران رفتیم و تا مغرب طول کشید. خیلی وسیع و پردردسر است. موشکهای هاک آمریکایی، خیلی جمع و جورتر است. از همان جا به خانه رفتیم. در طول راه با دکتر روحانی، مسائل جنگ را مورد بحث و مذاکره قرار دادیم.» یکبار دیگر در ۲۲ آذرماه ۱۳۶۵، هاشمیرفسنجانی به حضور مستقیم نیروهای لیبی در تأسیسات نظامی ایران در جریان دفاع مقدس اشاره میکند. وی در این باره مینویسد: «خبر رسید عراق به حومه تهران حمله کرده و پست برق و سایت [پرتاب موشک]سام آسیب دیده و گویا یک مامور لیبی شهید شده است.»
محسن رفیقدوست وزیر سپاه در خصوص نحوه تهیه اسلحه برای جبهههای جنگ، میگوید: در سالهای بعد از انقلاب بنده سالی پنج شش بار به لیبی سفر میکردم. بعد از اینکه وزیر سپاه شدم یکسال به لیبی نرفتم. بعد از آن مقامات لیبی بنده را رسماً بهعنوان وزیر سپاه دعوت کردند.
علی خرم، کاردار ایران در لیبی در زمان جنگ در توضیحاتی میگوید: «ما از لیبی ظرف دو سال چند ده موشک وارد کردیم. اما اکثریت آنها به دلیل اینکه در انبارهای لیبی مانده بود، از رده خارج شده بود و عمل نمیکرد؛ شاید حدود ۴۰ درصد آنها قابل استفاده بودند و درست عمل میکردند که برای بازدارندگی موقتاً خوب بودند. پس از آن، یعنی پس از دو سال، من بهعنوان سفیر به چین رفتم و ما به منابع اصلی وصل شدیم و دیگر لیبی جایی نبود که بتواند ما را قانع بکند یا تکافوی یک جنگ را بدهد، ولی ما از چین و کرهشمالی، توانستیم همان موشکها منتهی از رده خارجنشدهاش را بگیریم، سپس تکنولوژی آن را بهدست آوریم و باقی گامها را سپری کنیم تا در ایران این قبیل موشکها را تولید کنیم.»
این دیپلمات پیشین البته میافزاید: «قذافی از جمله کارهایی که در آن زمان میکرد و من بهعنوان یک دیپلمات، مخالف آن بودم این بود که از یکسو با دولت ایران اعلام همکاری میکرد و میگفت ما با ملت انقلابی ایران در تماس هستیم و از سوی دیگر برای چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق جلسه میگذاشتند و در آنجا آنها را تقویت میکردند. بسیاری از هماهنگیها برای واقعه تیر ۱۳۶۰ که پس از آن بنیصدر و مسعود رجوی از ایران رفتند در این جلسات انجام گرفت. از طرف دیگر از تجزیه کردستان نیز حمایت میکردند. من در آن زمان ادای وظیفه میکردم و مطالب را به ایران گزارش میکردم.»
معمر قذافی که آن زمان در سالهای نخست، دیکتاتور خبیثی بود و در سالهای بعد و حتی پس از مرگش بیشتر ابعاد آن برای همه روشن شد و البته نام رباینده امام موسی صدر را نیز یدک میکشید، دوستانی در ایران داشت که به واسطه موضوع فلسطین و در جریان مبارزات علیه حکومت پهلوی با او آشنا و همراه شده بودند و پس از انقلاب در صدد بودند تا پای او را به تهران باز کنند.
جلالالدین فارسی، یکی از همین افراد در توصیف میزان نزدیکی خود و حلقه دوستانش با معمر قذافی در خاطراتش عنوان میکند که «ما [جلالالدین فارسی و محمدصالحالحسینی]در چادر قذافی در ۴۰۰ کیلومتری طرابلس بودیم که خود قذافی گفت: هماکنون عبدالسلام جلود به من اطلاع داد که انقلاب پیروز شد.»
این در حالی است که بخش دیگری از بدنه انقلابیون و همراهان امامخمینی (ره) و شخص بنیانگذار انقلاب در همان ماههای نخست پس از پیروزی انقلاب خواهان پاسخگویی رهبر لیبی به این سوال بودند که «امام موسی صدر کجاست؟» و همین موضوع نیز دوستان دیکتاتور را به این سمت و سو پیش برد تا وی را از این اتهام تبرئه کنند.
محمد منتظری در مصاحبهای با روزنامه النهار گفت: «روابط ما با لیبی حسنه است. اما در رابطه با امام موسی صدر، این ایادی صهیونیزم و آمریکایی بودند که او را ربودند و برای ضربه زدن به لیبی ادعا کردند که لیبی عامل ربودن اوست. اگر لیبیاییها میخواستند موسی صدر را ازمیان بردارند، این کار را در صیدا، صور، بیروت و یا هر جای دیگری خارج از لیبی میکردند، نه اینکه او را به لیبی دعوت کنند، تا در آنجا مخفی سازند.» وی در این مصاحبه ادامه داد: «امام صدر در لیبی نیست و به ایتالیا سفر کرده است. لیبیاییها مردمی عاقلند و معقول به نظر نمیرسد که به عملی علیه امام موسی صدر دست زده باشند، بهویژه آنکه خود، او را به طرابلس دعوت کردند. آنان بارها اعلام و تأکید کردند که هر هیاتی را از طرف امام خمینی برای تحقیق در مورد مساله امام موسی صدر با آغوش باز میپذیرند و آمادهاند هر حکمی را که امام خمینی در نتیجه تحقیقات هیات مزبور صادر کنند، بپذیرند.»
ابوحنیف با همین تحلیل مقالهای با عنوان «شهید موسی صدر» در شماره ۱۵۶ نشریه والفجر منتشر کرد و نوشت: «آقای موسی صدر در تاریخ سوم شهریورماه ۱۳۵۷ عازم لیبی میشود، پس از چند روز دید و بازدید با مسئولان لیبیایی در تاریخ هشت شهریور به علت بیماری همسرش که در یکی از بیمارستانهای پاریس بستری بود، طرابلس را به سوی رم (ایتالیا) ترک میکند. جاسوسان موساد او را از هتل ربوده و به یکی از زندانهای اسرائیل منتقل میکنند. سیدموسی صدر پس از تحمل شکنجههای طاقتفرسا در زندان به شهادت میرسد.»
در این میان آیتالله حسینعلی منتظری نیز به تبعیت از فرزندش از هواداران رابطه با لیبی بود و سخنان او که «در شرایط فعلی طرح مسئله امام موسی صدر به نفع آمریکاست» موجب رنجش علاقهمندان امام موسی صدر شد. دکتر صادق طباطبایی در این خصوص میگوید: «ماههای اول انقلاب، بودند کسانی که به دلیل ارتباطات سیاسی و عاطفی که با جناب معمرخان قذافی داشتند و از کمکهای بیدریغ! او به انقلاب مهجور اسلامی در آن روزگار، هم منتفع بودند و هم آن را ضامن حفظ انقلاب در برابر مستکبران میپنداشتند، با صراحت اظهار میداشتند که ما نباید مصالح یک ملت و یک انقلاب به این عظمت را فدای روشن کردن سرنوشت نامعلوم یک شخصیت هرچند مهم و برجسته کنیم.»
آیت الله منتظری در خاطراتش به این موضوع اینگونه اشاره میکند: «آقای صادق طباطبایی (پسر مرحوم آیتالله آقای سلطانی) خیلی علیه لیبی فعالیت میکرد، مرحوم محمد ما هم با قذافی از زمان مبارزات در خارج [از]کشور مربوط بود و او را یک فرد انقلابی و ضدآمریکا میدانست و معتقد به گسترش ارتباط با لیبی بود، ما میگفتیم حالا که تازه انقلاب به پیروزی رسیده در سیاست خارجی کمک میخواهیم، دولت عربستان و سران بسیاری از کشورها که با ما مخالفند، ولی قذافی از اینکه انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسیده ابراز خوشحالی میکند، عقیده من این بود که قضیه ناپدید شدن آقای صدر را باید اقدام کرد، ولی باید دوستانه از قذافی خواست و چگونگی ماجرا را جویا شد نه اینکه در رادیو و تلویزیون و سخنرانیها علیه قذافی سخنرانی بکنیم، آقای صادق طباطبایی که از قوم و خویشهای آقای صدر بود در بیروت سخنرانی و یا مصاحبه کرده بود و علیه قذافی حرفهایی زده بود که ما با این معنا مخالف بودیم و میگفتیم نباید مرتب علیه خود و انقلاب جوانمان دشمنتراشی بکنیم؛ البته من با آقای حاج آقاموسی صدر سابقه آشنایی و رفاقت داشتم و ایشان مدتی هم پیش من درس خوانده است، در درس مطول و قوانین من شرکت میکرد، آدم فاضل و خوشفکر و بااستعدادی بود، ایشان به همراه مرحوم آقای بهشتی و آقای حاج آقا موسی زنجانی از شاگردان خوب مرحوم آقای داماد بودند و گویا با هم مباحثه هم میکردند.
بعد از این حادثهای که برای ایشان اتفاق افتاد یک بار حاج احمد آقا خمینی آمد پیش من که مادر آقا موسی بیتابی میکند و شما یک نامهای به قذافی بنویسید که این قضیه را پیگیری کند، من یک نامه مفصلی به زبان عربی به قذافی نوشتم و شخصیت آقا موسی و ارزش او را برای جهان اسلام یادآور شدم و اینکه ایشان به لیبی آمده و در آنجا مفقود شده است مقتضی است که شما به صورت جدی پیگیری کنید و این مشکل را حل کنید، و نامه را به حاج احمدآقا دادم و نمیدانم ایشان آن را فرستادند یا نه، متاسفانه من از آن نامه کپی نگرفتم، ولی شاید خود نامه در آرشیو حاج احمدآقا موجود باشد؛ مرحوم امام هم گویا اقدام کرده بودند، ولی عاقبت قضیه مشخص نشد که چگونه بوده است. خلاصه من با اقدام در این زمینه مخالف نبودم، ولی با دشمنتراشی در آن جو و شرایط که انقلاب نوپای ما دشمنان زیادی داشت، مخالف بودم.»
روحالله حسینیان در خاطرات خود مربوط به سفر جلود به ایران روایت میکند که «وقتی نخستوزیر لیبی میخواست به ایران بیاید بحث بر سر این بود که او اصلاً بیاید یا نیاید، مصطفی چمران وزیر دفاع بود؛ به پاویون رفت و خواست مانع آن بشود که هواپیمای جلود بنشیند. حسین خمینی در فرودگاه حاضر شد، بهصورت چمران سیلی زد و گفت اینجا کشور بابای من است. اگر خوشت نمیآید برگرد و برو لبنان.»
با شهادت محمد منتظری به نظر میرسید «آن مقام لیبیایی مستقر در بیوت یکی از مراجع» دیگر نیست تا چالشهای جدیدی در زمینه رابطه با لیبی ایجاد شود و روابط در طرق معمول دیپلماتیک نظیر سفرهای مقامات رسمی پی گرفته میشود، اما با وقوع قضیه مک فارلین مشخص شد که نقش لیبی در مسائل داخلی ایران هنوز تمام نشده است. درحالیکه در محافل غیررسمی موضوع سفر مک فارلین تلاشی برای معاوضه گروگانهای آمریکایی در لبنان و تسلیحات نظامی تلقی میشد، مهدی هاشمی، مسئول امور نهضتهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که میراثدار محمد منتظری بود در گفتوگویی با هفتهنامه الشراع چاپ بیروت سفر مک فارلین را افشا کرد و به آن تاخت و در پی آن نیز لیبی موضع تندی علیه رابطه احتمالی ایران و آمریکا گرفت.
بعدها با دستگیری مهدی هاشمی و اعترافات وی از سعد مجبر، سفیر لیبی در تهران بهعنوان رابط و عامل انتقال اسرار نظام و اختلافات و مسائل داخلی به لیبی نام برده شد. با اعدام مهدی هاشمی و پایان جنگ ایران و عراق و به حاشیه رفتن چهرههایی نظیر جلالالدین فارسی و ابوشریف حضور لیبی در جناحبندیهای داخلی جمهوری اسلامی جایگاهی دیپلماتیک و مشابه سایر کشورها یافت که سایه سنگین امام موسی صدر آن را تیرهتر نیز مینمود و امیدهای قذافی برای یافتن متحدی در جهان اسلام که مقابل جایگاه عربستان و عراق و مصر بر رهبری لیبی اذعان کند نقش بر آب شد و قذافی در سالهای بعد در برخی موارد، نظیر جزایر سهگانه و پرونده هستهای راه دشمنی با ایران را نیز پیمود.
بهدنبال تحولات موسوم به بهار عربی در خاورمیانه و شمال آفریقا، لیبی نیز از جمله کشورهایی بود که تحت تاثیر امواج اعتراضی کشورهای همسایهاش مصر و تونس قرار گرفت و در عرض چند روز به یکی از ملتهبترین کشورهای منطقه تبدیل شد. ویژگی خاصی که موج اعتراضات در لیبی را از سایر کشورها متمایز میکرد، خشونت زیاد دیکتاتور این کشور علیه معترضان بود که به شکلگیری یک جنگ تمامعیار منجر و در نهایت با مداخله نظامی ناتو پایان یافت. محسن رفیقدوست در مصاحبهای در پاسخ به این سوال که با توجه به سابقه نزدیکی رهبر لیبی با ایران و همچنین حمایت این کشور از ایران در جنگ ۸ساله، آیا قذافی از تهران درخواست کمک داشت؟ گفت: «سفیر لیبی در آن زمان نزد من آمد. زمانی که مخالفتها با قذافی شروع شد دولت ایران بدون اعلام رسمی برای مردم لیبی آذوقه و دارو فرستاد. سفیر لیبی نزد من آمد و گفت آقای قذافی گفته است چه کمکی میتوانید به ما کنید، من پیغام دادم که در قضیه رخداده، سیستم حکومتی موجود در کشور شما قابل ادامه نیست.»
منوچهر متکی آخرین مقام ایرانی بود که پیش از انقلاب لیبی به این کشور سفر کرد؛ وزیر خارجه وقت ایران دیماه ۸۸ در رأس یک هیئت بلند پایه سیاسی و اقتصادی و برای انجام دیدار رسمی دوروزه به دعوت موسی کوسا همتای لیبیایی خود راهی این کشور شد. متکی بهمنماه همان سال و در حاشیه چهاردهمین اجلاس سران اتحادیه آفریقا که در آن ریاست دورهای این اتحادیه از لیبی به مالاوی واگذار شد، با معمر قذافی رهبر لیبی دیدار و در مورد روابط دو کشور با یکدیگر گفتگو کردند.
صادق خرازی، سیاستمدار و دیپلمات پیشین ایرانی در همان مقطع در مصاحبهای گفت: «لیبی در مقطعی از جنگ تحمیلی به دلیل خصومتی که با صدام داشت در کنار ایران قرار گرفت، اما اینکه گفته شود رابطه ما با لیبی استراتژیک است بههیچوجه صحیح نیست و بعید میدانم که مسئولین سیاست خارجی دولت فعلی نیز به این موضوع اعتقادی داشته باشند. اولویت سیاست خارجی ایران ارتباط با لیبی نیست و تجربه نشان داده است که شخص قذافی نیز به دلیل عدم برخورداری از یک منطق عقلی مناسب فرد چندان قابل اعتمادی نیست برهمین اساس نمیتوان گفت که رابطه با این کشور برتمامی موضوعات دوجانبه و مواردی که دولت ایران مایل به پاسخگویی دولت لیبی است، برتری دارد.»
پس از سقوط حکومت معمر قذافی در لیبی، علیاکبر صالحی، وزیر خارجه پیشین به طرابلس سفر کرد. او ۱۲ آبان ۱۳۹۰ سفری یکروزه به طرابلس داشت و این سفر را مقدمهای برای روابط عمیق و گسترده ایران و لیبی عنوان کرد و افزود: ما جزو اولین مسئولان کشورهای خارجی هستیم که بعد از تعیین نخستوزیر جدید به لیبی سفر کردهایم.
لیبی بعد از سرنگونی دولت معمرالقذافی توسط ائتلاف ناتو به سرکردگی آمریکا در سال ۲۰۱۱، تا سال ۲۰۱۵ فاقد دولت بود تا اینکه براساس توافق صخیرات مغرب، دولت وفاق ملی با نظارت سازمان ملل تشکیل شد. با این حال ژنرال خلیفه حفتر این دولت را به رسمیت نشناخت. در پی ادامه وخامت اوضاع امنیتی در لیبی و تشدید بحران، ایران اقدام به تخلیه سفارت خود در طرابلس کرد و فعالیتهای این سفارتخانه به تونس منتقل شد. در آن زمان حسین اکبری، سفیر پیشین ایران در لیبی طی سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۴ عهدهدار این سمت بود که بعد از پایان دوره سفارت اکبری، فردی برای این سمت تعیین نشد. با ورود محمدرضا رئوفشیبانی به تونس برای تصدی سفارتخانه ایران در این کشور آفریقایی، او از سوی محمدجواد ظریف، وزیر سابق امور خارجه به عنوان سفیر غیرمقیم در لیبی پیشنهاد و مورد موافقت رئیسجمهور قرار گرفت. در چهارم بهمن ۱۳۹۹ شیبانی بهعنوان سفیر آکردیته جمهوری اسلامی ایران در طرابلس استوارنامه خود را به فائز السراج، رئیس دولت وفاق ملی لیبی تقدیم کرد.
سال ۲۰۱۴ ژنرال خلیفه حفتر از نزدیکان معمر قذافی که در جریان کودتا علیه ملک ادریس در این کشور نیز رهبر پیشین لیبی را همراهی میکرد، اما با وی به اختلاف خورد و به آمریکا گریخته بود با همراهی ارتشیهای سابق شرق لیبی را در دست گرفت. در جریان درگیریها میان نیروهای حفتر و دولت وفاق ملی، ایران هیچگاه موضع روشنی در حمایت از هیچیک از طرفهای درگیر اتخاذ نکرد. در سال ۹۹ و در جریان سفر محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه وقت به ترکیه، وی اعلام کرد که ایران دیدگاهی مشترک با ترکیه درباره حل بحران در لیبی دارد. این سخنان وزیر امور خارجه به معنای حمایت تهران از دولت وفاق ملی تفسیر شد، اما ظریف در ادامه سفر و در روسیه گفت که کشورش از تلاشهایی که روسیه و ترکیه برای حل بحران لیبی انجام میدهند حمایت میکند؛ این در حالی است که مسکو و آنکارا هرکدام از یکی از طرفهای قدرت در لیبی حمایت میکنند.
با این حال نزدیکی ایران به روسیه و سوریه که از حامیان حفتر هستند و همچنین انتشار اخباری مبنی بر اینکه هواپیماهای روسی که برای حفتر فرستاده و مانع پیشروی نیروهای دولت وفاق ملی به سوی شهر سرت شدند، از طریق فرودگاه نظامی همدان (نوژه) به لیبی فرستاده شده بودند، موجب شده تا ایران نیز به حمایت از این چهره صحنه تحولات لیبی متهم شود. با ازسرگیری روابط ایران و عربستان و آغاز روند کاهش تنش میان تهران و کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس و شمال آفریقا، لیبی نیز در صدد است تا فصل جدیدی از روابط خود با ایران را آغاز کند. طرابلس پس از توافق تهران و ریاض در بیانیهای اعلام کرد که این توافق صفحه جدیدی را برای توسعه روابط بین دو کشور باز میکند.