تاکنون اصلاحطلبان در انتخاباتهای مختلف بیش از اینکه کنش داشته باشند، واکنش داشتهاند. آنها منتظر نشستهاند تا ببینند چند نفر از تیغ نظارتهای تنگنظرانه سر سالم به در میبرند و بعد در خصوص معرفی یا عدم معرفی کاندیدا تصمیم بگیرند. به دیگر سخن، اصلاحطلبان در عمل نشستهاند تا شورای نگهبان برای آنها تصمیم بگیرد که چه کسی کاندیدای آنها باشد. گویی خود ما نیز در زمین بازیای که شورای نگهبان برایمان تعریف کرده است، در ضمیر خود پذیرفتهایم که نیروهای ما اشکالاتی دارند یا صلاحیت کاندیداتوری ندارند.
مهدی شیرزاد، فعال سیاسی اصلاحطلب در هممیهن نوشت: با اعلام موضع سخنگوی جبهه اصلاحات مبنی بر اینکه توصیهای به افراد برای کاندیداتوری در انتخابات مجلس نداریم، عملاً هر پیشنهادی معطوف به شرکت در انتخابات، بلاوجه و بیفایده است. اما پس از یادداشتهای اخیر در روزنامه شرق، متهم شدهام که فقط غر میزنم و پیشنهاد ایجابی ندارم. مجموعه پیشنهادهایی داشته و دارم که در این یادداشت، یکی از آنها را پس از عرض مقدمهای با خوانندگان محترم در میان میگذارم.
به دلایل متعدد همچنان شرکت در انتخابات توسط اصلاحطلبان را مفید و بلکه ضروری میدانم. اولین و مهمترین دلیل ضرورت حفظ نهاد انتخابات است. هر کسی با هر سلیقهای که بخواهد در این کشور حکومت کند، اگر بخواهد با مسالمتآمیزترین، خشونتپرهیزترین، کمهزینهترین و فراگیرترین روش، حکومت کند، هیچ گریزی از صندوق رأی و نهاد انتخابات نخواهد داشت. جامعه را نباید نسبت به انتخابات دلسرد کرد و صندوق رأی را در نظر مردم بیفایده و بیاثر تصویر کرد. اینکه انتخابات از دغدغه ذهنی آحاد جامعه خارج شود، به نفع کشور و منافع ملی نیست. القای این معنا به جامعه نیز، در اصلاح و بهبود اوضاع تأثیری ندارد.
بیتردید، بیش از هر کسی متولیان امر انتخابات اعم از قانونگذاران و مجریان و ناظران، در ایجاد این حس و امید به مردم که رأیشان در تعیین سرنوشتشان مؤثر است و کشور در چارچوب خواست و نظر آنان اداره میشود، نقش، وظیفه و تکلیف دارند. متأسفانه مصوبه اخیر مجلس درباره قانون انتخابات، نظارت شورای نگهبان و تنگنظریهای سلیقهای و جناحی، روزبهروز دایره انتخاب مردم را محدود و امید اثرگذاری را در آنها کمرنگ کرده است، اما بهرغم این واقعیتها، تصور نگارنده این است که با شرکت فعالانه در انتخابات بهتر میتوان نهاد انتخابات را حفظ کرد تا با کنار کشیدن از آن. نباید بگذاریم صندوق رأی در حافظه جامعه فراموش شود.
باید بکوشیم موضوع انتخابات در جامعه زنده بماند. عدم شرکت ما در انتخابات، پیکر نیمهجان انتخابات را احیا نمیکند و تأثیری در تغییر رفتار جناح حاکم نخواهد داشت. صرفاً از اهمیت انتخابات در جامعه میکاهد. موقعیت اصلاحطلبان در سپهر سیاست را بیش از این به حاشیه خواهد برد. محدودیتها و برخوردها با ایشان را افزایش خواهد داد. کشور را بیشتر در معرض تهدیدها و تحریمهای بینالمللی قرار خواهد داد. بروکراسی کشور را بیشتر از عقلانیت دور میکند و در یک کلام، وضع زندگی مردم را سختتر خواهد کرد. اساساً میزان مشارکت مردم در انتخابات، مسئله جناح حاکم نیست! چون مدتهاست که آنها راهبرد «یک نتیجه تضمین شده در ازای از دست دادن مشارکت بخشهای مهمی از جامعه» را برگزیدهاند. اما در رابطه با اصلاحطلبان چه؟ آیا سختتر شدن زندگی مردم، یا افزایش مخاطرات بینالمللی کشور، مسئله اصلاحطلبان هست؟
سادهترین پاسخ این است که اصولگرایان حاکم یا ایدهپردازان و طراحان حاکمیت یکدست را مقصر شرایط کشور معرفی کنیم. خُب، گام بعدی چیست؟ عدم شرکت در انتخابات یا انفعال در معرفی کاندیدا به جامعه، چه تأثیری در تغییر شرایط نامطلوب کشور دارد؟ ما چه ایده و ابتکار و کنشگری و خلاقیتی در بهبود اوضاع با علم به محدودیتها و سدهای موجود داریم؟
از نظر نگارنده، راهبرد منفعلانه جبهه اصلاحات، خودکشی از ترسِ مرگ است. اصلاحطلبان کسی را تشویق به ثبتنام نمیکنند، چون پیشبینیشان این است که جناح حاکم آنها را ردصلاحیت میکند. احتمالا زبان اصولگرایان گویا خواهد بود که شما که اساساً کسی را در انتخابات کاندیدا نکردید، چگونه مدعی هستید که انتخابات آزاد نبوده است و بر چه مبنایی قصاص قبل از جنایت میکنید؟
اینکه اصلاحطلبان یا هر نیروی سیاسی دیگری، فردای انتخابات، مدعی آرای سفید یا باطله یا آرای به صندوق ریختهنشده شود و آنها را به حساب خود بگذارد، نه اخلاقی است و نه منطبق با وزن واقعی آن گروه.
مجلس شورای اسلامی، ۲۹۰ کرسی دارد که بیش از ۱۰۰ کرسی آن متعلق به تهران و کلانشهرها است. رأی مردم در این ۱۰۰ کرسی معنای سیاسی پررنگتری دارد. به نظر میرسد به دلایل متعدد این ۱۰۰ کرسی زمین بازی اصلاحطلبان نیست. پیشنهاد من این است که در این ۱۰۰ کرسی، اصلاحطلبان، آرای باطله را به نفع خود، معنادار کنند. در شرایط فعلی کشور بعید است که جناح حاکم توان مخفی کردن عدد آرا را داشته باشد.
اصلاحطلبان میتوانند در تهران و کلانشهرها گزینههای حداکثری خود را دعوت به ثبتنام کنند و از هماکنون لیستهای انتخاباتی خود در این حوزههای انتخابیه را منتشر کنند و از الان تا شب انتخابات، از مردم بخواهند این لیستها را در برگه آرا بنویسند. اصلاحطلبان میتوانند در این لیستها از فرصت انتخابات استفاده کنند و چهرههای جدیدتر و نیروهای تازهنفستری را به جامعه معرفی کنند. این افراد میتوانند کسانی باشند که تا روز انتخابات در خصوص شرایط کشور و برنامههای اصلاحطلبان برای اداره آن، با مردم حرف بزنند. به هر میزان که از کاندیداهای اصلاحطلبان، وارد مجلس شوند، از تکصدایی و تندروی مجلس آینده کم خواهد کرد و راه نفسی را برای جامعه باز میکند. اگر هم کسی وارد مجلس نشود، چنین طرحی میتواند چند فایده داشته باشد:
۱. اصلاحطلبان را از اتهام تحریم انتخابات میرهاند. به جامعه و نظام نشان میدهد آنها فعالانه و پرانگیزه، مایل به حضور در عرصه هستند. برای آن، نیروی متخصص و برنامه دارند. اما تنگنظری و تمامیتخواهی، فرصت خدمت به مردم را از آنها سلب کرده است. نشان دادن امید و انگیزه و تحرک، میتواند در خروج جامعه از احساس بیقدرتی، استیصال و درماندگی مؤثر باشد.
۲. افزایش عدد مشارکتکنندگان در انتخابات، برخی مخاطرات بینالمللی را از کشور و نظام دور خواهد کرد. از این منظر، اصلاحطلبان، فراتر از معرفی مقصر، با حسننیت خود، کنشی در جهت تقویت منافع ملی خواهند داشت.
۳. اصولگرایان تمامیتخواه را مجدداً رسوا و بیآبرو خواهد کرد و بر سیاهه خیانتهای آنها به جامعه و کشور میافزاید و تمام مسئولیت شرایط کشور را متوجه آنها میکند. در آینده کسی نمیتواند مدعی شود که اصلاحطلبان با انفعالشان، در وضعیت فعلی، سهیم و شریکند.
۴. تاکنون اصلاحطلبان در انتخاباتهای مختلف بیش از اینکه کنش داشته باشند، واکنش داشتهاند. آنها منتظر نشستهاند تا ببینند چند نفر از تیغ نظارتهای تنگنظرانه سر سالم به در میبرند و بعد در خصوص معرفی یا عدم معرفی کاندیدا تصمیم بگیرند. به دیگر سخن، اصلاحطلبان در عمل نشستهاند تا شورای نگهبان برای آنها تصمیم بگیرد که چه کسی کاندیدای آنها باشد. گویی خود ما نیز در زمین بازیای که شورای نگهبان برایمان تعریف کرده است، در ضمیر خود پذیرفتهایم که نیروهای ما اشکالاتی دارند یا صلاحیت کاندیداتوری ندارند. اما با معرفی لیستهای انتخاباتی، اولاً اعتبار معیارهای جناحی اصحاب ناظرهای تنگنظر به چالش کشیده میشود. ثانیاً، اصلاحطلبان منتظر کسی برای عمل به وظایف ملیشان ننشستهاند و کنشگر فعال بودهاند، نه نیرویی منفعل که حداکثر، واکنش نشان میدهد. ثالثاً، دستکم به خودمان و نیروهایمان و جامعه باوراندهایم که ما اعتمادبهنفس و صلاحیت نمایندگی مردم را داریم.
۵. همانطور که اشاره شد فرصتی برای معرفی چهرههای جدید، ارائه برنامه و گفتگو با مردم ایجاد خواهد شد. اصلاحطلبان مجبور میشوند از این رخوت و خستگی و کمتحرکی فاصله بگیرند و برای ارائه برنامه، به مسائل اساسی کشور و راهکارهای آنها جدیتر فکر کنند، نه از سر تفنن و بحث در گعدههای سیاسی.
۶. آرای باطله را معنادار خواهد کرد و وزن واقعی اصلاحطلبان و رقبایشان در داخل و خارج را برای خودشان، حاکمیت یکدست و جامعه مشخص خواهد کرد. برخورد حذفی و اعمال محدودیت بر یک نیروی سیاسی که وزن اجتماعی مشخصی دارد، ساده و بیپیامد نخواهد بود.
۷. فرصتی برای مردم فراهم میکند که برای چندمین بار با روشی کمهزینه و به دور از خشونت، با نگاهی به داخل، اعتراض خود را به شرایط کشور بیان کنند.
اشکالات، نقدها و ملاحظات بسیاری درباره این پیشنهاد میتوان داشت. نه آن را نسخه شفابخش و درمان همه دردها میدانم و نه ادعای گزافی درباره آن دارم. اما غرض از بیان آن این است که نشان دهیم اصلاحطلبان میتوانند با خلاقیت، در همین شرایط موجود، راههایی غیر از خروجیهای خسته، منفعلانه و حتی عافیتطلبانه جبهه اصلاحات را در پیش گیرند.