سردار گرجیزاده میگوید: تا سال ۸۲ همه فرماندهان اتفاق نظر داشتند که اسمی از علی هاشمی نباشد. ما در رابطه با او هیچ حرفی نزدیم.
تسنیم نوشت: سردار علی هاشمی ملقب به سردار هور از فرماندهان دوران دفاع مقدس بود که نقش بی بدیلی در فتح خرمشهر داشت. علی به خاطر نقش محوری در امر اطلاعات و نیز توانایی تحلیل آنچه پیرامونش میگذرد، از طرف محسن رضایی فرمانده کل سپاه انتخاب شد تا عهدهدار مسئولیت سریترین قرارگاه جنگ یعنی قرارگاه نصرت شود.
در قرارگاه سری نصرت نیروهای تحت امر شهید علی هاشمی توانستند ۴۲۰ مورد شناسایی را بدون لو رفتن حتی یکی از آنها انجام دهند. «قرارگاه نصرت» عملاً از اواخر بهار سال ۱۳۶۲ کار خود را آغاز کرد و مقر آن در منطقه «رُفَیع» بود. تعدادی از بومیهای هور از جمله تعدادی از عشایر عرب عراقی و مجاهدین عراقی نیز همکاری میکردند. نیروهای اطلاعاتی این قرارگاه سعی داشتند از قایقهای بصری و بلم که مخصوص اعراب عراقی بود، استفاده کنند و لباسهای بومی و محلی بپوشند و در پوشش صیادی و ماهیگیری و با تکلم به زبان عربی، منطقه را شناسایی کنند.
سرانجام در ۴ تیر سال ۶۷ علی هاشمی ملقب به سردار هور در حالی به شهادت رسید که پیکرش ۲۱ سال بعد در جزیره مجنون کشف و شناسایی شد و در مدت این چند سال هیچ یک از فرماندهان و همرزمانش نمیتوانستند نامی از علی به زبان بیاورند.
سردار گرجیزاده درباره علت این موضوع میگوید: تا زمانی که صدام زنده بود یعنی سال ۱۳۸۲ همه فرماندهان اتفاق نظر داشتند که اسمی از علی هاشمی این فرمانده دوران دفاع مقدس نباشد. ما در رابطه با او هیچ حرفی نزدیم و اگر هم قرار بود حرفی از او به میان بیاید معتقد بودیم که او به شهادت رسیده است چرا که علی هاشمی با توجه به ارزشی که برای صدام داشت در صورتی که زنده بود یک برگ برنده برای او به شمار میآمد.
برای همین هنگامی هم که من اسیر شدم وقتی گفتند علی هاشمی اسیر شده است، به بازجوهای عراقی که من را شکنجه میکردند گفتم که خب بروید از او بپرسید که من چه کاره هستم. آن وقت متوجه میشوید که من بیگناهم. عراقیها حتی در اردوگاه موصل عکسی از علی هاشمی را به اسرا نشان داده بودند، اما هیچ اثری از علی هاشمی نبود. علی هاشمی در زمان جنگ هیچگاه جلوی دوربین نرفت و مصاحبهای انجام نداد و حتی در جلسات نیز به گونهای صحبت نمیکرد که مطرح بشود. این از گمنامیهای علی هاشمی است.
امروز مادر شهید علی هاشمی بعد از سالها فراق به دیدار پسرش رفت تا در بهشت دیدارشان را با هم تازه کنند.