گرامیمقدم گفت: رفتهرفته به صورت تدریجی مطالبات مردم بهویژه در حوزههای اقتصادی خیلی متراکم شد و نهایتا وقتی نارضایتی متراکم میشود خودش را در خیابان نشان میدهد خاص جامعه ما هم نیست بلکه خاص جهانشمول است و در همه دنیا این را شاهد بودیم.
با عبور از مرحله پیشثبتنامها برای انتخابات مجلس دوازدهم گمانهزنیها درباره میزان مشارکت و نحوه رقابت جریانهای سیاسی در این دور از انتخابات قوت گرفته است. از طرف دیگر برخی معتقدند با توجه به وضعیت معیشتی و اقتصادی، رخدادهای پاییز سال گذشته و البته تجربه تایید صلاحیت کاندیداها در دو انتخابات اخیر نمیتوان انتظار مشارکت بالا در انتخابات را داشت.
اسماعیل گرامیمقدم، قائممقام حزب اعتمادملی در گفتگو با «اعتماد آنلاین» این موضوع را تحلیل میکند که در ادامه آنرا میخوانید:
پیشثبتنامها آغاز شده، اما به نظر میآید فقط تقویم انتخابات به برگه زمان خودش رسیده است، هیچ اثری از اینکه جامعه حس کند دارد به انتخابات نزدیک میشود وجود ندارد. خیلیها رخدادهای سال قبل را ضربه نهایی به اعتماد مردم و دیدگاه و تمایلشان به تغییر از طرف صندوقهای رای میدادند و خیلیها معتقدند وضعیت اقتصادی باعث شده مردم نخواهند سمت انتخابات بروند و بعضی دیگر میگویند تفاوت چندانی بین تغییر در نهادهای انتخابی، حتی بین اصلاحطلبان و اصولگراها نمیبینند برای همین باوری به این ندارند که باید در انتخابات شرکت کنند. شما فضای عمومی جامعه را چطور میبینید و اینکه فکر میکنید اصلاحطلبها بهرغم ردصلاحیتهای گستردهای که شدند و احتمالا ممکن است باز هم باشد، چه استراتژی و راهبردی را باید در پیش بگیرند؟
ما در شرایط کنونی یک سابقه تاریخی داریم و یک وضعیتی که در سال گذشته [پيش آمد كه] به عنوان عامل دیگری مطرح است. بخش دیگری از موضوع به مردم و نارضایتیهای موجود برمیگردد و بخشی هم به انتخابشوندگان و نامزدها برمیگردد.
در بخش انتخابکنندگان وضعیتی که در این چند سال داشتیم و از گذشته هم آن را گوشزد کردیم اما گوش شنوایی نبود، رفتهرفته به صورت تدریجی مطالبات مردم بهویژه در حوزههای اقتصادی خیلی متراکم شد و نهایتا وقتی نارضایتی متراکم میشود خودش را در خیابان نشان میدهد خاص جامعه ما هم نیست بلکه خاص جهانشمول است و در همه دنیا این را شاهد بودیم.
منتها در دنیا برای آن فکری میکنند، اندیشه میکنند و پیشگیری میکنند، اما ما بیتوجهی کردیم. متاسفانه این نارضایتیهای معیشتی و اقتصادی به نارضایتیهای سیاسی و بسته شدن فضای سیاسی کشور گره خورد و اینها به هم ارتباط پیدا کرد، ناامیدی از گشایش در حوزه بینالملل و… نهایتا دیدیم که حدود ۶ ماه تمام اعتراضات در خیابان ادامه داشت.
حتی در سال ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ که دو انتخابات را پشت سر گذاشتیم، صادقانه، از سر دلسوزی و با تحلیل اوضاع تمام فعالان سیاسی اینها را گوشزد کردند و من [درباره] مطالبی که نامزدها بهویژه جناب آقای رییسی میفرمایند- که تمام مشکلات را به تحریمها گره نزنیم و اساسا میشود سیاست خنثی کردنِ تحریمها را در پیش بگیریم- با صراحت عرض کردم که خیر آقای رییسی اتفاقا همه مسائل کشور گره خورده به خصوص مسائل اقتصادی و تحریمها.
این صادقانه نیست برای اینکه رای بیاوریم بگوییم نه «من آنم که رستم…» و حتما مسائل سیاسی و اقتصادی حل خواهد شد، عرض کردم که تمام اینها به پرونده هستهای گره خورده و الان هم بیش از دو سال است که از ریاست ایشان میگذرد، میبینیم که آن سخن باطل بود.
یعنی تمرکز موضوع و بحران اصلی را روی روابط خارجی میدانید؟
در حوزه معیشت بله. مسائل فرهنگی و دیگر مسائل هم سر جای خود، وقتی شما رابطهتان با دنیا دچار چالش میشود بهویژه با قدرتهای بزرگ و کسانی که اقتصاد دستشان است، ما نمیتوانیم اساسا کالایی وارد کنیم و اگر وارد میکنیم حتما با قیمتهای بالا و واسطهگریهای فراوان است؛ پولی که حاصل از صادرات ماست از جمله نفت، گاز و پتروشیمی را نمیتوانیم به کشور برگردانیم و مراودات مالیمان قطع میشود.
قاعدتا روشن است که ارزش پول ملی این کشور به دلیل اینکه قیمت تمامشده کالا افزایش پیدا میکند بهشدت بالا میرود و ما این استدلالها را میکردیم که در کنار افزایش قیمت ارز کالاهای داخلی هم در مقایسه با آنها قیمت تمامشدهشان بالا میرود و شاهد تورمهای بسیار شدیدی بودیم. فرقی هم نمیکند، هر دولتی باشد همین اتفاق میافتد و دیدیم که بعد از چهار سال دوم آقای روحانی هم همین اتفاق افتاد و در دوره آقای احمدینژاد هم همینطور. زیرا اساسا اگر میخواهیم کشور دارای اقتصادی پایدار باشد باید زنجیره ارزشی دیپلماسی خودمان در دنیا را به گونهای تنظیم کنیم که اقتصادمان دچار این مشکلات نباشد.
آن زمان بحثهایی هم میشد که میگفتند حال که دلار تحریککننده افزایش قیمت و تورم در کشور است، خب در حقیقت ارز مبادلاتی را تغییر میدهیم و به جای دلار، از یورو استفاده میکنیم. بعدها گفتند روبل و یوآن چین و دیدیم که اینها واقعا خارج از مسائل علمی اقتصاد است، چون در اقتصاد فرقی نمیکند، اگر ارزش پول یک کشوری پایین افتاد در مقابل ین ژاپن، رینگیت مالزی و همه ارزهای دنیا ریزش پیدا میکند و دیدیم که این اتفاق افتاد و استفاده از ارز دیگر هیچ تاثیری نداشت.
دولت آقای رییسی و شخص آقای رییسی آن زمان یا درک درستی از مسائل اقتصادی نداشتند که این وابستگی پرونده هستهای به اقتصاد ما چقدر است یا واقعا ناصادقانه با مردم برخورد کردند. اینها انباشته شد و این دیگر نه تقصیر جریانات سیاسی است نه اصلاحطلب و مردم. کاملا روشن است که مقصر کیست و باید در این قضیه تصمیمگیری میشد، نشد و به هر دلیلی این اتفاقات رخ داد.
این نارضایتیها باعث شد مردم در دو انتخابات قهرشان محسوس باشد. در انتخابات ۹۸.۴۲ درصد مردم در انتخابات مجلس شرکت کردند و ۵۸ درصد بر اساس آمارهای وزارت کشور خودمان شرکت نداشتند؛ ریزش آرا داشتیم و ریزش آرا به نفع براندازها بود و در سبد آنها رفت نه در سبد اصولگرایان.
از یک طرف هم بخشی از حاکمیت با مشارکت پایین موافق است، یعنی عملا اعلام میکنند این به نفع جریان اصولگرا خواهد بود که انتخابات در کمترین مشارکت برگزار شود، آن جماعتی که باید رای مورد نظرشان را بدهند، تحت هر شرایطی این کار را میکنند و کاندیدایشان هم درمیآید؛ یعنی میخواهم بگویم عملا خروجیای که از انتخابات مجلس در مجلس یازدهم دیدیم، برای این جریان راضیکننده بوده است.
اتفاقا در حوزه سیاسی همینها را در اینجا هم در ۱۴۰۰ عرض کردم؛ با رد صلاحیت گسترده جریان اصلاحطلب عملا ما جوانها را از رفتن به ستادهای غیر از ستاد اصولگرایی بازداشتیم. خب اینها در جای دیگری خودش را نشان میدهد. در ۱۴۰۰ هم همین کار را کردیم، تمامی نامزدهای اصلاحطلب را رد صلاحیت کردیم و از تعدادی که تایید شدند به جز یک نفر بقیه هم در دولت آقای رییسی رفتند که خیلی جالب است. خب معلوم است که رقابتی شکل نگرفته است، رقابت بین جریان اصولگرا بوده و زمانی که جریان زیادی را از رقابت حذف میکنید، نارضایتی پیش میآید. این نارضایتیها به هم میپیوندد و در خیابان و جاهای دیگر خودش را نشان میدهد.
فکر میکنید اگر تایید صلاحیت چهرههای اصلاحطلب لحاظ میشد، سرنوشت انتخابات در مشارکت تغییری میکرد؟
رفتهرفته این اتفاق رخ میدهد، در سال ۹۸… بله من میخواهم بگویم حتما مشارکت در مجلس ۴۲ درصد نبود و حتما افزایش پیدا میکرد و تا ۶۰ درصد بالا میآمد. در نظر بگیرید که جریان اصلاحطلب یک جریان ریشهدار با سه ویژگی است که با همین سه ویژگی ماندگار شده است. یکی از ویژگیهایش این است که این جریان دارای سر و رهبر است حال چه به اسم شخصیتهای آن و چه به اسم تشکیلات جبهه اصلاحات، شورای عالی و… یک جریانِ صاحبِ راس هرم است.
خب این را که اصولگراها هم هستند.
بله آنها هم هستند، منتها آنها وابسته به قدرتند و بیشتر به خاطر همین حفظ شدهاند. دومین ویژگی اصلاحطلب این است که صاحب تشکیلات است یعنی در شهرستانها و استانها تشکیلات دارد و سوم اینکه دارای هویت است و هویتش نشأتگرفته از اندیشههای حضرت امام، آزادیخواهی و بسیاری از دگراندیشانی است که در ابتدای انقلاب پایهگذار انقلاب بودند؛ بنابراین با همین هویت خودش را حفظ کرده و موثر است.
اگر در انتخابات اینها رد صلاحیت نمیشدند حتما شاهد ریزش نبودیم و اگر اینها در قدرت قرار میگرفتند حتما بخشهایی از مشکلاتِ روی زمین افتاده مردم را حلوفصل میکردند و نارضایتیها را هم کنترل میکردند، اما متاسفانه آن جریان اقلیتی که در انتهای جریان اصولگرایی قرار دارد معتقدند اتفاقا ردصلاحیتها وضعیت خوبی است چراکه به این واسطه آنها یک انتخابات بدون رقابت خواهند داشت و حتما برنده انتخابات هستند و به همین دلیل میگویند ما طرفداران اندکی داریم که با اشاره گوشه چشم ما برای رای دادن میآیند.
آنها الان هم هستند و سران جبهه پایداری گاهی اشاره میکنند که اتفاقا مشارکت پایین به نفع آنهاست و این اتفاق هم رخ داده است. اما آن مشارکت پایین ویترین جمهوری اسلامی را خدشهدار میکند و قطعا به نفع جمهوری اسلامی به عنوان حاکمیت نیست.
ما مادامی میتوانیم در دیپلماسی کشور قوی عمل کنیم که پشتوانه مردم را داشته باشیم، تمامی نظامهای سیاسی به بقا میاندیشند، باید جمهوری اسلامی به بقا بیندیشد، بقا با دو ویژگی است؛ یکی ارتش و نظامیها هستند که همه افتخار میکنیم که در صنایع موشکی پیشرفتهای شگرفی انجام شده، به تکنولوژی و دانش ساخت موشکهای هایپرسونیک دست پیدا کردیم که اینها غرورآفرین است، اما اگر در کنار آن پشتوانه ملت نباشد بسیاری از قدرتهای نظامی بارها فروپاشی را شاهد بودهاند. آن بقایی دایمی خواهد بود که پشتوانه ملت را داشته باشد.
نشانه دموکراسی این است که انتخاباتی برگزار شود و رقابتی در آن باشد تا به واسطه آن بقا تداوم پیدا کند، بقای یک نظام سیاسی به پشتوانه ملتش است و پشتوانه یک ملت صرفا از صندوق رای خارج میشود؛ صندوق رایی که رقابت هم باشد. در سالهای گذشته بسیاری از دیکتاتوریها بودند که انتخابات برگزار میکردند، مردم به صدام رای میدادند صد درصد؛ یا خیلی از کشورهای عربی هستند صندوق میگذارند صد درصد و آنهم با یک نامزد، نام اینکه رقابت نیست. خصوصا در جامعه ایران که ما انتخابات را تجربه کردیم، مردم وقتی میبینند رقابت هست، میآیند و عیار جمهوریت را افزایش میدهند.
هرزمان که مشارکت افزایش پیدا کرده، رقابت هم نزدیک بوده است، اساسا اگر مشارکت باشد رقابت در تراز هم میآید و جریانها با فاصله کم برنده یا بازنده انتخابات میشوند. مجالس مختلف ایران را ببینید، هر زمانی که رقابت بوده لیست اول اگر متعلق به اصلاحطلبان بوده بعد از آن لیست اصولگراها بوده یا برعکس که البته در سالها و دورههای اخیر کلا اصلاحطلبان را حذف کردهاند.
تصور میکنید ممکن است این رویه تغییر کند؟ چیزی که عموما به نظر میآید این است که شورای نگهبان همین دستفرمان را جلو خواهد رفت، در این شرایط عملا به قول آقای لاریجانی یک خالصسازی اتفاق میافتد و در هر دوره هم این خالصسازی غلیظتر میشود. خودتان تصور میکنید در اسفندماه قرار است در رویه شورای نگهبان اتفاق خاصی رخ دهد؟
ما دوتا مساله داریم، یکی بحث رفتار حاکمیت در انتخابات است و یکی رفتار مردم با انتخابات، مردم با همان دستفرمان هستند؛ یعنی کاهش مشارکت که نظرسنجیها هم این را نشان میدهد. دست حاکمیت باز است که کارهایی بکند تا متغیر افزایش انگیزه مشارکت در مردم را بالا ببرد، نمیگویم همهاش این است، اما یکیاش میتواند این باشد که فضای انتخابات را باز کند.
اجازه بدهید اول در رابطه با رفتار احتمالی شورای نگهبان صحبت کنیم و بعد ببینیم حتی در صورت باز شدن فضا جمعیت فعلی ممکن است بخواهد باز هم در انتخابات شرکت کند یا پس از اتفاقات سال گذشته فضا هنوز به حدی ملتهب است که نهاد انتخابات برایش خیلی موضوعیت ندارد؟
همانطور که گفتید، انتخابات باید موضوعیت داشته باشد و زمانی موضوعیت پیدا میکند که یک، اصالت رقابت؛ دوم، سلامت انتخابات؛ سوم، آزاد بودن انتخابات و چهارم، عادلانه بودن انتخابات حفظ شود. در دورههای گذشته من بارها هم گفتهام که انتخابات عادلانه نبوده است یعنی یک جریان سیاسی از قبل رد صلاحیت میشوند و جریان دیگری آزادانه هشت، نه ماه در تمامی حوزههای انتخابیه تبلیغات میکنند و مشخص است که آنها با مردم بیشتر ارتباط گرفتهاند و در یک مشارکت پایین هم برنده انتخابات میشوند.
نام این یک انتخابات آزاد و در تراز جمهوری اسلامی نبوده و نخواهد بود و کشور هم آسیب دیده است. ما هم گفتهایم، اما توجه نکردند. اما در این انتخابات وضعیت فرق میکند، یک مقدار میتوان گفت شاید زمان آن گذشته باشد و حاکمیت باید زودتر دست به کارهایی بزند. به نظرم دو جریان داخل حاکمیت وجود دارد که در قدرت هستند.
در اختیار ما اصلاحطلبان چیزی نیست، آنچه هست یک پشتوانه مردمی است که در این سالها اندک هم شده است؛ میتوانیم در انتخابات وارد شویم و با هوادارانمان… اگر هم رد صلاحیتمان بکنند که باز این پیشبینیها میشود، باز هم چیزی دستمان نداریم. ما فقط میتوانیم مطالبات مردم را فریاد بزنیم. اما به نظرم در حاکمیت دو جریان با هم رقابت میکنند، یک جریان جبهه پایداری است که در ارکان حکومت هم حاضر هستند و به هر در و دیواری میزنند که این انتخابات هم رقابتی نشود و هم مشارکت بالا نرود که نشانههایش مشخص است.
پس از جریان مهسا که فشارهایی بود، بگیر و ببند راه انداختند و دوباره حجاب و این دست مسائل را اصل مساله قرار دادند و این همه فشار به جامعه و جوانان آوردند، خب روشن است که جماعت را ناراضی میکند. یک بخش دیگر در حوزه اقتصادی هم که آنها نقش دارند، بحث پرونده هستهای است که واقعا مشخص است… من قبلا شنیده بودم که مقام رهبری به شورای عالی امنیت ملی و رییسجمهور که رییس آن شوراست اختیاراتی داده بودند، اما پس از دو سال هیچ اتفاقی نیفتاده و مسائل ما حلوفصل نشده است.
روشن است که قفل شده و نمیخواهند انجام دهند تا اتفاقات خاصی بیفتد. آن طرف قضیه جریان دیگری در حاکمیت داریم که ضمن اینکه میخواهند از این وضعیت رهایی پیدا کنند تمایل دارند فضای سیاسی کشور باز شود؛ امروز هم من دیدم دیروز روزنامه جوان از اصولگرایان مطلبی نوشته بود که قبلا در گذشته نظرات دیگری داشتند که شورای نگهبان باید با دید وسیعتری نگاه کند و تمام نحلههای فکری در انتخابات حضور پیدا کنند.
آنها تلاششان را میکنند، با شخصیتهای سیاسی صحبت کردهاند و میکنند و واقعا بخشهایی از دستگاههای امنیتی ما به این رسیدهاند که واقعیت این است که با یک رقابت داخلی در جریان اصولگرا نمیشود مشارکت بالایی را پیشبینی کرد. اصلا من گفتم اگر کسی فکر میکند یا دستاندرکاری است این پنبه را از گوششان دربیاورند که فکر کنند در یک رقابت درونی بین همین جریانهایی که در اصولگرایی هست- که آن هم محدود شده- بتوانند انتخابات ۶۰ درصدی به وجود بیاورند، یا رای را نمیشناسند….
اصلا برایشان اهمیتی ندارد.
برخی تصورشان این است که شاید بشود، به خاطر همین میگویند چشماندازمان ۶۰ درصد است، اما رای گرفتن از مردم در شرایط کنونی سخت است. در جریان اصلاحطلب یکی از دلایل این است که وقتی ناامیدی و نارضایتی و نظرسنجیها را در مردم میبینند… بالاخره در مردم و بین خانوادههای خودمان زندگی میکنیم، وقتی تمایلی به مشارکت وجود ندارد، جبهه اصلاحات هم نمیتواند در رقابتی شرکت کند که از قبل روشن است هم رد صلاحیت گسترده میشوند و هم مردم رغبتی ندارند، بنابراین با ابهام و تردید به انتخابات نگاه میکنند.
من قبلا هم به دستاندرکاران عرض کردم که دارد دیر میشود و شاید دیر شده است. این انتخابات پیشثبتنامی که گذاشتهاند واقعا مساله دارد و در تعارض است. شما اگر پیشثبتنام گذاشتهاید چرا ثبتنام نهایی را بستهاید و کسی نمیتواند آنجا ثبتنام کند؟ همین را ثبتنام نهایی میکردید، چرا نام آن را عوض کردید؟
شاید به خاطر مدیریت جو روانی ردصلاحیتهاست.
بله ممکن است این هم باشد، حال این اتفاق رخ داده و ما ۳۰۰ کرسی مجلس داریم، شما میتوانستید به جبهه اصلاحات پیشنهاد بدهید و بگویید شما سه برابر این کرسیها را نامزد معرفی کنید یعنی ۹۰۰ نفر، ۳۰۰ یا ۶۰۰تای آن را رد کنید، حداقل به اندازه تکتک کرسیها نامزد میگذاشتید.
جبهه اصولگرایان یا اصولگرایان برای این ۳۰۰ کرسی همه نامزدهایشان پنج، شش برابر تایید میشوند. اصولگرایانی که به جریان اصولگرایی متعهد هستند. اما فرض کنید در انتخابات ۹۸ در تهران از حزب ما فقط یک نفر تایید شد. آنهم مشخص شد، در جریان اصلاحات ما حتی به اندازه کل کشور یکچهارم کرسیها هم رقابت نداشتیم.
رقابت این است که برای ۳۰۰ کرسی دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب حداقل سه برابر نامزد داشته باشند تا بتوانند رقابت کنند. اگر رقابت بین جریانات سیاسی یعنی آزادی رقابت وجود داشته باشد به خودی خود این آزادی مردم را برای مشارکت جذب میکند، مردم ما که ذاتا اصلاحطلب هستند و تب اصلاحطلبی دارند، میخواهند وضعشان از امروز که هست در فردا بهتر شود.
واقعا فکر میکنید اگر تایید صلاحیتها متفاوت باشد مردم هنوز این باور را دارند که با ورود اصلاحطلبان به نهادهای انتخابی ممکن است تغییری در شرایط کشور رخ دهد؟ چون کف خیابان در سال گذشته چیز دیگری را نشان داده است.
ما با لایههای مختلفی از مردم مواجه هستیم. بخشی از مردم از همهچیز عبور کردهاند و جز براندازی [به چيزي] فکر نمیکنند و ناامیدی دارند. بخش بزرگی از مردم هم در این اتفاقات دیدیم که سکوت کردند، خب بخشی از این سکوتکنندگانی که میتوانیم بگوییم ۸۰ درصد مردم هستند، حداقل ۴۰.۵۰ درصد به جریان اصلاحی امیدوار هستند، نه اصلاحطلبان بلکه جریان اصلاحی یعنی اتفاقی در کشور رخ دهد.
بنابراین آن جماعت و این جمعیت اگر تغییر و تحولاتی در انتخابات اتفاق بیفتد و احساس کنند که رقابت وجود دارد و انتخابشان محدود نیست و چهرههایی توانمند هستند که میتوانند در انتخابات برای مردم تلاش کنند، خب بخشی از آنها تمایل پیدا میکنند که در انتخابات شرکت کنند، ولی اگر نه، همین فرمان باشد و یک یا ۱۰ لیست از اصولگرایان بیاید، چیزی به ظرف اصولگرایان در مشارکت اضافه نمیکند، آنچه میتواند اضافه کند فعلا در شرایط کنونی با این ویژگیهایی که عرض کردم جریان اصلاحطلبی است که نمیخواهم بگویم آن هم تاثیر بسزایی دارد، اما قطعا در انتخابات و افزایش مشارکت نقش خواهد داشت. البته که باید به اصلاحطلبان فضا و میدان داده شود و برنامههای خودشان را ارایه دهند.
غیر از برنامه اصلاحطلبان نقدی به عملکرد خودشان در سالهای گذشته وارد میدانند؟ علاوه بر سالهایی که قدرت را در اختیار داشتند. چون برخی نقدهای درونجریانی شنیده میشود. اخیرا یکی از اعضای حزب کارگزاران گفته بود بسیاری از مشکلات ناشی از کمکاری رهبران اصلاحطلب است. چنین فضایی در درون جبهه اصلاحات در رابطه با نقد و آسیبشناسی از عملکرد خودشان وجود دارد؟
در گذشته نقدهای جدیای به جریان اصلاحات [واردشده] که مربوط به جبهه اصلاحات و جریان اصلاحطلبی است که بهویژه در سال ۸۴ در آنجا به دلیل تعدد بیربطی که اتفاق افتاد و خیلی از دوستان زحمت رییسجمهور شدن آقای احمدینژاد را در جریان اصلاحات کشیدند، از آنجا به بعد اشتباهاتی پیش آمد و بعد از آنهم به همین شکل، اما اصلاحطلبان تلاش کردند که کمتر دچار اشتباهات درونی بشوند، شاید در این سالهای اخیر هم رهبران اصلاحطلب یا در حصر بودند یا محدودیتهایی داشتند. تلاشهایی هم کردند که مذاکراتی با حاکمیت داشته باشند، اما به سرانجام نرسید.
یعنی هرگاه که جریان اصلاحطلبی مساله آشتی ملی را مطرح کرد به سخره گرفته شد و از طرف حاکمیت پس زده شد و از اصلاحطلبان هم عبور کردند. در انتخابات قبلی شما شاهد بودید که آقای لاریجانی ردصلاحیت شد که در اشاراتی که رهبری به ایشان در نطق آخرشان داشتند درباره آقای لاریجانی بود که - ظلم- باید جبران بشود، همه فکر میکردند ایشان تایید میشود و این اتفاق نیفتاد. در حقیقت خالصسازی یا به قول معروف انحصارطلبی به حد اعلای خودش رسید.
خب در این شرایط چه انتظاری از مردم داریم که بخواهیم بگوییم وارد انتخابات شوند یا از جریان اصلاحطلبی چه انتظاری داریم که بگوییم چطور وارد انتخابات شویم وقتی انتخابات را از موضوعیت میاندازند و رقابت فقط در جریان است و جریان اصلاحطلب هم برای حفظ سرمایه اجتماعیاش یا سکوت میکند یا لیست نمیدهد. در دو هفته قبل که خدمت دوستان ایلنا بودم، گفتند شما در انتخابات شرکت میکنید یا نه، گفتم من در انتخاباتی که همفکرانم حضور نداشته باشند، به چه کسی رای بدهم؟
وقتی ما از مردم میخواهیم با هر گرایشی بیایند و میگوییم اگر برای وطنتان دلتان میسوزد بیایید، همه مردم ایران وطندوست، مسلمان و اکثریت شیعه هستند و دوست دارند آرمانها، فرهنگ ملی و مذهبشان را حفظ کنند، اما واقعا وقتی نمایندهای ندارند به چه کسی رای بدهند؟ اگر برعکس فکر کنیم، شورای نگهبان همه ما اصلاحطلبان را تایید کند و بعد به همین آقایان قالیباف و زاکانی بگویند که به گرامیمقدم رای بدهید، اگر این کار را کردند خب ما هم به آنها رای میدهیم.
مساله این است و مردم با چه انگیزهای وارد انتخابات شوند؟ جریان اصلاحطلبی هم به همین شکل است و به نظرم میرسد این انتخابات و پیشثبتنامها هم کار را یک مقدار سخت کرد، البته من به عنوان یک فعال سیاسی عرض میکنم هر کسی که در خودش توان این را میبیند که نماینده خوبی برای مردم باشد، احساس میکند از فیلتر شورای نگهبان عبور میکند و رد صلاحیت نمیشود و احساس میکند رای دارد، خب این فرصت پیشثبتنام را از دست ندهد، اما برای اینکه همه چهرههای ملی و کسانی که امتحانداده هستند ثبتنام کنند باید از حاکمیت صدای نویی دربیاید.
همه میگویند ژست واژههای جدید و واژههای مردمپسند را تکرار میکنند مانند حکمرانی نو و حکمرانی خوب، اما در عمل چیزی نداریم. در انتخابات مجلس ششم که همه نحلههای فکری تقریبا به صورت نسبی تایید صلاحیت شدند، خب حکمرانی خوب اتفاق افتاد و در انتخابات سال ۷۶ حکمرانی خوبی اتفاق افتاد، در حالی که آنجا هم ما نظارت استصوابی داشتیم، اما در این دو انتخابات واقعا به نظرم میرسد بدترین نوع حکمرانی در حوزه انتخابات اتفاق افتاد و عملا جریان اصلاحطلب هیچگونه نامزدی نداشت و همه نامزدهایش ردصلاحیت شده بودند و این آسیب جدیای به اعتماد مردم زد.
در بخشهای مختلف مردم ایران در روستاها، شهرهای کوچک و… مردم گروههای مرجع و شخصیتهای محترم و معتمدی دارند، مردم وقتی میبینند یک فردی که ریشه او را کاملا میشناسند- جمعیت کم است؛ در ۳۰۰.۲۰۰ یا ۱۵۰ هزار نفر مردم همدیگر را میشناسند و از ریشه همدیگر اطلاع دارند- وقتی میبینند از یک خانواده مذهبی که دوتا شهید داده، آدم متدین و سالمی به لحاظ اقتصادی و مالی سالم است و از مدیران موفق هم بوده است، وقتی این فرد را به جرم بند یک و سه یعنیعدم التزام عملی به اسلام رد صلاحیت میکنید، خب حتما یک جماعتی از مردم از اسلام، دین و انقلاب رویگردان میشوند، چون نمیتوانند هضم کنند و آن شخصیت را متعلق به خودشان میدانند.
لذا به نظرم میرسد در این انتخابات باید رویکرد جدید، آنی و سریع اتفاق بیفتد تا این چند روزی که مانده یکسری از شخصیتهای معتبر و معتمد مردم رغبت به نامنویسی پیدا کنند.