در دانشگاه پر از آدمهایی است که برای دو واحد میتوانند زندگی تو را نابود کنند. بر سر یک پایاننامه تا آخر خط بروند و به همان اندازه هم البته آدمهای شریف وجود دارد، اما هرچه جلوتر رفتیم، بدتر شده است. یک لبه قیچی درون دانشگاه است. من تردید ندارم که در تکتک اخراج اساتید، بین ۴۰ تا ۵۰ درصد تا ۷۰ و ۸۰ درصد کارکرد باقی اساتید است، یعنی قبیلهگرایی سایر اساتید است. البته کسانی که این کار را میکنند، ظرفیت این را دارند که ظرفیت سیاسی و ایدئولوژیکی به خود بدهند. نباید به این شغل آکادمیک تن داد و به آن امید بست و برای اساتید علوم انسانی توصیهام این است که زیستن در شرایط دشوار را تمرین کنید.
محمد فاضلی، جامعهشناس در هممیهن نوشت: ناظر بر اخراجهایی که در این چند وقت رخ داده است، گروههایی که این کار را انجام میدهند میگویند دانشگاه باید تحت نظارت باشد. اصل اینکه باید بر دانشگاه نظارت شود، خصوصاً دانشگاهی که از بودجه عمومی تغذیه میکند، پذیرفته شده است. مسئله، نوع نظارت، نهاد ناظر و ناظران است. اصلی هم که در این مهم است، اصل استقلال دانشگاهی است، دانشگاه به مثابه نظام تخصصی باید نظارتهایش هم درون باشد. نمیشود که شما یک فرد غیرجراح را بگذارید بر جراح نظارت کند. دانشگاه هم به این معنا یک نظام تخصصی است و باید نظارتهای درونی باشد.
من برای اینکه این موضوع را آشکار کنم، خیلی گشتم تا ببینم آیا در ایران چیزی تحت عنوان کدهای اخلاقی رفتار استادی وجود دارد یا نه؟ مثلا وزارت علوم تا به حال آمده است بگوید که یک استاد رفتارش باید چگونه باشد؟ من چیزی پیدا نکردم. اما حداقل در آمریکا جایی وجود دارد به نام انجمن اساتید دانشگاه، این مجموعه کدهای اخلاقی اساتید را تعیین کرده و پنج بند هم بیشتر ندارد. این روزها وقتی میگویند در ایران اساتید اخراج میشوند، فوراً مثالهایی از اخراج اساتید در آمریکا زده میشود. اگر آن طرف را میبینید، خوب است این کدهای اخلاقی اساتید را هم ببینند. این موضوع در دانشگاههای آمریکایی مبناست. مثلا یکی از بندهای این کدها این است که استاد کارش جستوجو و بیان حقیقت است.
استاد باید به توسعه و بهبود شایستگی خودش بپردازد. صداقت فکری داشته باشد و حتی اگر به منافع بیرون از دانشگاه میپردازد نباید بهطور جدی آزادی تحقیقش به خطر بیفتد. در بند دوم میگوید استاد باید معیارهای علمی و اخلاقی رشته تحصیلی خودش را پیش رو داشته باشد و از هرگونه آزار و اذیت و رفتار تبعیضآمیز با دانشجویان پرهیز کند. استادان باید کمکهای علمی دانشجویان را به رسمیت بشناسند و در عین حال استاد باید از آزادی دانشگاهی خودش حفاظت کند.
در بند سوم نکات مهمتری است. میگوید استاد همواره مؤسسهای را که با آن کار میکند را مدنظر قرار میدهد، اما مشروط بر آنکه قواعد مؤسسه با آزادی دانشگاهی مغایرت نداشته باشد. یعنی حتی اگر از دانشگاه خودت تبعیت میکنی، دانشگاه خودت نباید آزادی دانشگاهی را نقض کند و اساتید وقتی تصمیم میگیرند که رابطه کاری خود را به دانشگاه قطع کنند باید مراقب باشند که این قطع ارتباط روی برنامههای دانشگاه تاثیر نگذارد. این را مقایسه کنید با اینکه شب خوابیدید و صبح بلند میشوید و پیامی را مشاهده میکنید که نوشته است، شما از فردا دیگر استاد ما نیستید.
در بند بعدی میگوید استاد بهعنوان عضو جامعه حقوق و تعهدات سایر شهروندان را دارد، من دیدم که این اواخر اگر استادی در دانشگاه به شرایط سیاسی و اقتصادی کشور اعتراض کرده است، میگویند تو به عنوان استاد دانشگاه فقط باید تدریس کنی. درحالیکه استادی دانشگاه، یک صفت به شهروندی اضافه کرده است، این فرد نیامده استاد دانشگاه شود و صفت شهروندی خودش را از دست بدهد. استاد به عنوان شهروند، آزاد است درباره هرچیزی نظر دهد حالا، چون استاد دانشگاه است، ممکن است بنا بر تخصص، به چیزی اعتراض کند. این باری به او اضافه کرده است، نه اینکه به او بگویید، چون استاد دانشگاهی، سرت را پایین بینداز و درس بده. استادان به عنوان شهروندانی که در حرفهای مشغول هستند که سلامتی و صداقتشان به آزادی بستگی دارد یعنی استاد در حرفهای کار میکند که هویتش به آزادی دانشگاهی پیوند خورده است و اگر آزادی دانشگاهی را نداشته باشد که استاد نیست؛ شرطی که برای این بند میگذارد جالب است.
میگوید استادان در جایگاهشان باید هم شرایط تحقیق آزاد را رعایت کنند و درک عمومی از آزادی آکادمیک را ارتقا دهند یعنی نهتنها خودت استاد هستی بلکه باید به جامعه هم بگویی که من نقشی در بالا بردن درک جامعه از آزادی آکادمیک دارم. این موضوع در واقع برای استاد یک وظیفه است. اما ما در جامعهای زندگی میکنیم که اگر استاد از آزادی آکادمیکش دفاع کند میگویند سرت را پایین بینداز و درسات را بده! بیایید این موضوع را مقایسه کنیم با تیپی به نام کارمند. فارغ از اینکه این تیپ خوب است یا نه. برای یک کارمند دانشگاه، مسئولیتی در قبال حفاظت از آزادی دانشگاه داده نشده است، اما به استادش گفتهاند. به کارمند دانشگاه نگفتند که تو در قبال حفاظت از حقیقت وظیفهای داری، اما به استاد دانشگاه گفتهاند. در واقع صرف کارمند بودن، به او نگفتند که باید به حقیقت متعهد و پایبند باشی. در این کدها میگوید که یکی از وظایف استاد دانشگاه این است که دائم شرایط مؤسسه خود را رصد کند و هربار که مؤسسه خلاف آزادی آکادمیک حرکت کند، باید اعتراض کند. تفاوتی هم ندارد که رشته تحصیلیات چیست؟ روالی که این روزها در دانشگاهها حاکم است این است که از استاد میخواهند همه اینها را کنار بگذارد. شاید در گفتار نگویند، اما در عمل اینگونه است.
اما آزادی آکادمیک چیست؟ دانشنامه بریتانیکا آزادی آکادمیک را آزادی تدریس، مطالعه، پژوهش بدون مداخله نامعقول با محدودیت از طرف قانون، تنظیمات مؤسسه یا فشار عمومی تعریف کرده است. یعنی هر وقت که تنظیمات مؤسسه، قانون یا فشار عمومی باعث میشود که مطالعه یا پژوهش کردن از مسیر آن چیزی که حقیقت میپندارد، منحرف شوید، آزادی آکادمیک در اصل لغو شده است. امروز دانشگاه در ایران از استاد میخواهد کارمند باشد، یعنی هیچکدام از آن کدها که مثلاً منتقد مؤسسه باشد را نمیپذیرد. به این معنا ما وارد عصر دانشگاه کارمندپرور میشویم. اما وارد عصری میشویم که کارمندپروری، اولویت اصلی دانشگاه است.
بخش دوم صحبتهای من درباره تجربه اخراج است. من دوبار از دانشگاه اخراج شدم؛ یکی سال ۹۰ و یکی هم سال ۱۴۰۰. اینجا اولین باری است که میخواهم درباره موضوع اخراجم صحبت کنم. برای خودم اهمیت شخصی ندارد، دوستی دارم که ساکن لندن است بار دوم که اخراج شدم، میگفت روزی مهمانی میگیری و افرادی که اخراجت کردند را دعوت میکنی و از آنها بابت این اخراج تشکر میکنی، من در کمتر از شش ماه به آن نقطه رسیدم. امروز بگویند هم، بر نمیگردم. در دانشگاه کارمندپرور چه اهمیتی دارد که باشید یا نباشید. معنیاش این نیست که آنهایی که هستند کار مهمی نمیکنند، این موضوع برای شخص من اهمیتی ندارد. من میخواهم چند نکته برای افرادی بگویم که اگر با این تجربه روبهرو میشوند، بتوانند راحتتر کنار بیایند، نکته اول این است که وقتی حکم اول اخراج را میدهند دنبال اصلاح نروید، ساختار صلبتر از آن است که بتوان آن را اصلاح کرد. مجموعه قواعد با گذراندن زمان درست نمیشود.
من بار اول که اخراج شدم، وبلاگم را حذف کردم، این موضوع هنوز برای من ناراحتکننده است و همواره میگویمای کاش وبلاگ را حذف نمیکردم، چون هیچ تاثیری نداشت، وبلاگ هم البته موضوع مهمی نبود. اما از اینکه چرا تن دادم به چنین تحقیری ذهنم درگیر است. نکته دوم این است که دانشگاه اهمیت مالی خودش را از دست داده است. اکنون یک پایه حقوق یک استادیار ۱۴ میلیون تومان است و از او میخواهند که ۴۰ ساعت در هفته در اتاقش در دانشگاه بنشیند. این یعنی دانشگاه حداقل در رشتههای علوم اجتماعی ارزش مالی را از دست داده است. نکته سوم این است که به همان اندازه که دانشگاه اهمیت مالیاش را از دست داده است در بیرون فرصتهای بیشتری خلق شده است. یعنی شما ترجمه کنید، میتوانید بیشتر درآمد داشته باشید. اگر آدم بین رشتهای باشید، خیلی بیشتر میتوانید کسب درآمد کنید.
بدبختانه این را با درد میگویم متاسفانه دانشگاه منزلت سابق را ندارد حس خودم از ورود به دانشگاه را یادم است حس بچههای الان را دیدم. در گذشته آدمیزاد آنچنان که امروز تحقیر میشود، تحقیر نمیشد، اما الان میشود؛ بنابراین دانشگاه نه آن منزلت سابق را دارد و نه امیدها را برمیانگیزد، نه اینکه، چون خودم از دانشگاه بیرون آمدم این را بگویم، من روزهای خوب دانشگاه را دیدم. امروز حرفم این است فردی که میخواهد این فرآیند را طی کند به آن دل نبندد. چون دو لبه قیچی را مشاهده میکنید، یکیش جو درون دانشگاه است. در دانشگاه پر از آدمهایی است که برای دو واحد میتوانند زندگی تو را نابود کنند. بر سر یک پایاننامه تا آخر خط بروند و به همان اندازه هم البته آدمهای شریف وجود دارد، اما هرچه جلوتر رفتیم، بدتر شده است. یک لبه قیچی درون دانشگاه است. من تردید ندارم که در تکتک اخراج اساتید، بین ۴۰ تا ۵۰ درصد تا ۷۰ و ۸۰ درصد کارکرد باقی اساتید است، یعنی قبیلهگرایی سایر اساتید است. البته کسانی که این کار را میکنند، ظرفیت این را دارند که ظرفیت سیاسی و ایدئولوژیکی به خود بدهند. نباید به این شغل آکادمیک تن داد و به آن امید بست و برای اساتید علوم انسانی توصیهام این است که زیستن در شرایط دشوار را تمرین کنید.