bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۶۶۶۵۹۰

مصباح: مرحوم علامه طباطبایی برای بحث کردن با دکتر شریعتی استخاره کرد، خوب نیامد!

مصباح: مرحوم علامه طباطبایی برای بحث کردن با دکتر شریعتی استخاره کرد، خوب نیامد!

روزنامه کیهان به بیان خاطراتی از مرحوم آیت الله مصباح یزدی پرداخت و نوشت: مرحوم آقای طباطبائی گفتند: «ایشان (شریعتی) دست از حرف‌هایش برنخواهد داشت». گفتم: «آقا! اگر طوری باشد که اقلاً مفاسدش کمتر شود». بالأخره ما اصرارکردیم که آقا استخاره کنید. بنده خودم قرآن را به دستشان دادم که اگر خوب آمد، ایشان را بپذیرند. ایشان هم با بزرگواری قرآن را گرفتند و آیه‌ای نزدیک به مضمون نفرین قوم ثمود آمد! ما دیگر جوابی نداشتیم.

تاریخ انتشار: ۰۹:۵۲ - ۲۹ شهريور ۱۴۰۲

روزنامه کیهان به بیان خاطراتی از مرحوم آیت الله مصباح یزدی از دکتر شریعتی پرداخته است.

این روزنامه نوشت:

*آیت‌الله مصباح یزدی در ادامه توضیحات خود درخصوص اثرات منفی افکار دکتر شریعتی و در تبیین ضرورت نقد آن می‌گوید: «مرحوم آقای شیخ غلامرضا دانش آشتیانی که در حزب جمهوری شهید شد، از ابتدائی که به قم آمد، از دوستان بنده بود و با ایشان رفاقت و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. یادم هست یک شب، بعد از نماز که از مدرسه فیضیه آمدیم بیرون، ایشان بحث همین آقا را مطرح کرد که: «نظر تو چیست؟» گفتم: «اجمالاً ایشان دارد حرف‌هائی را می‌زند که خطرناک است».

گفت: «چه پیش‌بینی‌ای می‌کنی؟» گفتم: «پیش‌بینی می‌کنم که حرف‌هایش خیلی رواج پیدا خواهد کرد». گفت: «چطور؟» گفتم: «برای این‌که زبان دانشجو و نسل جوان را می‌داند، ژستش جوان‌پسند است و جوان‌ها هم که اطلاعات دینی عمیق و کافی ندارند و نمی‌توانند تشخیص بدهند که کجای این حرف‌ها درست و کجا غلط است، به خصوص که بعضی از متدینین و حتی روحانیین هم از ایشان حمایت می‌کنند».

*آن روزها بعضی‌ها، حتی از علما، از قم بلند می‌شدند و می‌رفتند تهران پای سخنرانی ایشان! طلبه‌ها هم که فراوان می‌رفتند. به آقای دانش گفتم: «به نظر من کارش می‌گیرد». پرسید: «حالا چه باید کرد؟» گفتم: «من کاری بلد نیستم. خیلی هنر بکنم، شبهات را مطرح می‌کنم و جوابش را می‌دهم». گفت: «شما موافق نیستید بروید و با ایشان یک بحثی بکنید؟» شاید هم اول این‌جور نگفت و گفت: «اگر ایشان حاضر شود با یک کسی بحث کند، به نظر شما چطور است؟» گفتم: «فکر نمی‌کنم ایشان حاضر شود با کسی بحث کند».

گفت: «حالا اگر حاضر شد، به نظر شما خوب است با چه کسی بحث کند؟» گفتم: «اگر شخصیتی متوسط و معمولی باشد که ایشان حاضر نیست با او بحث کند، چون خودش را در جایگاهی می‌بیند که برای آن‌ها ارزش قائل نیست، مگر این‌که با شخصیت بزرگ و سرشناسی بحث کند که اگر حرفی را پذیرفت، کسر شأن خودش نداند». ایشان باز اصرار کرد که: «مثلاً کی؟» گفتم: «مثلاً آقای طباطبائی. واقعاً اگر ایشان طالب حقیقت باشد، آقای طباطبائی اهل منطق و ملایم است، ولی من باور نمی‌کنم که حاضر شود».

گفت: «حقیقت این است که من با ایشان صحبت کرده و گفته‌ام که شما اشتباهاتی دارید و حیف است که این‌طور باشد، چون منشأ اختلاف خواهد شد و ایشان هم گفته است من حاضرم در هر جا و با هر کسی که لازم باشد بیایم و صحبت کنم». گفتم: «آقای دانش! این آدمی که من می‌شناسم، اهل آمدن به قم و صحبت کردن با یک عالم نیست».

گفت: «آقا! به من قول داده». من چه می‌توانستم بگویم؟ از یک سو مرحوم آقای دانش اصرار داشت که ایشان قول داده، و از سوی دیگر از نظر من این احتمال، یک درصدش هم منجز بود، چون واقعاً اگر ایشان می‌آمد و تحت تاثیر گفت‌وگویی علمی قرار می‌گرفت، جلوی مفاسد زیادی گرفته می‌شد.

گفت: «شما بیا برو پیش آقای طباطبائی و ایشان را راضی کن که تا او را بپذیرد و او بیاید قم و با هم بحث کنند». گفتم: «چشم، ولی باور نمی‌کنم که او حاضر شود». خدا رحمتش کند. آقای دانش آدم بسیارخوش‌نیتی بود و دنبال کار را می‌گرفت. به هرحال ایشان خیلی اصرار کرد و ما بلند شدیم و رفتیم خدمت آقای طباطبائی رحمه‌الله و عرض کردیم: «آقا! قضیه از این قراراست». ایشان آقای دانش را می‌شناختند. گفتم: «آقای دانش چنین پیشنهادی کرده‌اند و شما اجازه بفرمایید که دکتر شریعتی بیاید خدمت شما».

* مرحوم آقای طباطبائی گفتند: «ایشان دست از حرف‌هایش برنخواهد داشت». گفتم: «آقا! اگر طوری باشد که اقلاً مفاسدش کمتر شود، باز هم یک قدم مثبتی است». ایشان خیلی قاطعانه گفتند: «ایشان اگر بیاید و با من صحبت کند و بعد دست از حرف‌هایش بردارد، دیگر شریعتی نیست و اگر نخواهد دست بردارد، چه فایده‌ای دارد؟» بالأخره ما اصرارکردیم که آقا استخاره کنید. بنده خودم قرآن را به دستشان دادم که اگر خوب آمد، ایشان را بپذیرند. ایشان هم با بزرگواری قرآن را گرفتند و آیه‌ای نزدیک به مضمون نفرین قوم ثمود آمد! ما دیگر جوابی نداشتیم.

bato-adv
bato-adv
bato-adv