bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۶۸۶۳۳۲
معاون وزیرخارجه در دولت اصلاحات:

احمدی‌نژاد دیپلماسی کشور را به ذلت و ناکارآمدی کشاند/خاتمی سایه جنگ و تحریم را برداشت

احمدی‌نژاد دیپلماسی کشور را به ذلت و ناکارآمدی کشاند/خاتمی سایه جنگ و تحریم را برداشت

معاون وزیرخارجه در دولت اصلاحات: مگر وزارت خارجه قادر بود بدون نظر رهبری و سپاه چنین کاری را دنبال کند؟ اصولاً وزارت خارجه صلاحیت ورود به کنش‌های نظامی را نداشت. همچنان‌که سپاه قدس صلاحیت ورود به کنش‌های دیپلماتیک را نداشت. این بنیان همکاری وزارت خارجه و سپاه قدس یعنی همکاری من و سردار سلیمانی بود. چیزی که در دولت احمدی‌نژاد و پس از آن به‌کلی تخریب شد و عملاً دیپلماسی کشور را به ذلت و ناکارآمدی کشاند.

تاریخ انتشار: ۰۹:۰۱ - ۰۶ آذر ۱۴۰۲

هم میهن نوشت: روزنامه کیهان در شماره روز شنبه این هفته خود یادداشتی با عنوان «جنگ و جنگ‌هراسی» منتشر کرد و در این گزارش مدعی شد که در زمان شکل‌گیری بحران در روابط ایران و طالبان در پی کشتار دیپلمات‌های ایرانی در کنسولگری ایران در مزار شریف که توسط عناصر طالبان انجام شد، این روزنامه و هم‌فکرانش مخالف جنگ با افغانستان بودند و در عوض این دولت اصلاحات و اصلاح‌طلبان بودند که پیشنهاد ورود به جنگ با طالبان افغانستان را مطرح کردند. برای روشن شدن ابعاد این موضوع و صحت‌سنجی ادعای کیهان، محسن امین‌زاده، معاون وزیر خارجه در دولت اصلاحات گفت‌وگویی انجام داده و توضیحاتی ارائه کرده است که در ادامه می‌آید:

‌روزنامه کیهان در شماره شنبه خود مدعی شده که اصلاح‌طلبان در ۲۶ سال گذشته همیشه ادعا کرده‌اند «کشور در آستانه جنگ قرار دارد و آن‌ها سایه جنگ را برداشته‌اند» پاسخ شما به این ادعا چیست؟ آیا در خصوص مقاطع زمانی که این روزنامه از آن‌ها یاد می‌کند، با تلاش اصلاحات سایه جنگ از کشور دور شد؟

روزنامه کیهان با طرح این موضوع به صورت ضمنی مدعی است که آن روزنامه و همفکرانش مخالف جنگ بوده‌اند و حالا هم مخالف جنگ هستند. این باعث خشنودی است و حداقل حاکی از این است که حتی اگر هم قبلاً به‌دنبال جنگ بوده‌اند، فعلاً به دنبال جنگ نیستند.

امیدوارم که پیش از آنکه کشور بیش از این گرفتار فقر و بحران اقتصادی و عقب‌ماندگی از کشور‌های منطقه و جهان شود، این روزنامه و همفکرانش در مورد پیدا کردن راه‌هایی برای پایان تحریم‌های اقتصادی ایران نیز به تجدید نظر برسند و با اصلاح‌طلبان هم‌نظر شوند و به جای خدمت به کاسبان تحریم، راه را بر آنان ببندند و همچون اصلاح‌طلبان مدافع یافتن راه‌های پایان دادن به تحریم‌های ایران توسط جامعه جهانی باشند و اجازه ندهند که چنین وضعیت فلاکت‌باری بر اقتصاد ایران و زندگی دشوار اکثریت جامعه حاکم باشد.

کاسبان تحریم مخالف رفع فقط تحریم‌های آمریکا نیستند. آن‌ها مخالف رفع تحریم‌های همه کشور‌های دنیا هستند و ترجیح می‌دهند که اقتصاد ایران در سایه اقتدار قاچاقچیان رسمی و غیررسمی یعنی کاسبان رسمی و غیررسمی تحریم در همین وضعیت فلاکت‌بار باقی بماند و آنان به منافع مالی بیشتر و اقتدار بیشتر برسند.

مسلماً در سال ۱۳۷۶ ریاست‌جمهوری آقای خاتمی سایه جنگ و تحریم جهانی را از روی ایران برداشت. مجموعه حوادثی ماجراجویانه که پس از فروپاشی اتحاد شوروی دنبال شده بود، برای اولین بار از سال ۱۳۷۵ ایران را در معرض تهدیدات بی‌سابقه کشور‌های غربی قرار داد؛ تهدیداتی که پیش از فروپاشی ابرقدرت شوروی وجود نداشت. کشور‌های اروپایی در اقدامی بی‌سابقه و یکپارچه، سطح روابط خود را با ایران کاهش داده بودند و زبان آمریکایی‌ها به شدت تهدیدآمیز شده بود. تهدیدات آنان به خاطر اقداماتی بود که مدعی بودند گروه‌های نزدیک به ایران علیه آن‌ها دنبال کرده‌اند.

ایران متهم بود که عملیات انفجار در شهر خبر در عربستان سعودی را رهبری کرده است. تیرماه ۱۳۷۵ در یک عملیات انتحاری در پایگاه نظامیان آمریکایی در شهر خبر عربستان ۱۹ آمریکایی کشته و حدود ۴۰۰ نفر زخمی شده بودند. آمریکا مدعی بود که ایران در این عملیات دست داشته و عاملان این ترور به ایران گریخته‌اند. در اروپا ترور مخالفان ایران در رستوران میکونوس آلمان، روابط آلمان و سایر کشور‌های اروپایی را با ایران بسیار تیره کرده بود و مواضع کشور‌های اروپایی یکپارچه علیه ایران بود.

توجه داشته باشید که مدت کوتاهی از فروپاشی اتحاد شوروی گذشته بود و حالا آمریکا خود را ابرقدرت بلامنازع جهان می‌دانست و زبان تهدیدآمیزش نسبت به ایران هیچ شباهتی با پیش از فروپاشی شوروی نداشت. در ایران نیز کسی به پیامد‌های این تحول توجهی نداشت. در سال ۱۳۷۵ برای اولین بار پس از انقلاب، تحریم‌های اقتصادی ایران شامل تحریم همکاری‌های نفتی در کنگره آمریکا به تصویب رسیده بود و قانون ایلسا که قانون تحریم ایران و لیبی بود، پایه اصلی تمامی تحریم‌های ایران پس از این زمان را شکل داده بود. گزارش‌هایی در آمریکا حاکی از طراحی و تصویب طرح عملیات نظامی علیه ۱۹ نقطه اقتصادی راهبردی ایران منتشر شده بود.

با برگزاری انتخابات باشکوه و بی‌سابقه خرداد ۱۳۷۶ و با پیروزی آقای خاتمی تمامی این تهدیدات یکی پس از دیگری بایگانی شد. سفرای اروپایی به ایران بازگشتند و پرونده هر نوع تهدید علیه ایران چه به لحاظ نظامی و چه به لحاظ تحریم‌های اقتصادی فراگیر، بایگانی شد. کشور‌های اروپایی حتی از همکاری با قانون کنگره آمریکا خودداری کردند و اتحادیه اروپا رسماً اعلام کرد که از این قانون کنگره آمریکا پیروی نمی‌کند. شرکت توتال فرانسه قرارداد بسیار مهم اجرای پروژه پارس جنوبی را فعال کرد و اعلام کرد که تحت فشار آمریکا قرار نمی‌گیرد.

این تحول باعث شد که حداقل ۵۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی اعم از کشور‌های متحد آمریکا در اروپا و آسیا به پارس‌جنوبی و سایر پروژه‌های بزرگ ایران وارد شود و سرمایه مورد نیاز تمامی پروژه‌های ایران را تا سال ۱۳۸۴ از بانک‌های اروپایی و آسیایی تامین کنند. اولین سفر من به ژاپن به‌عنوان معاون وزیر خارجه با واکنش تند وزیر خارجه آمریکا همراه بود که از ژاپن خواست از گسترش همکاری با ایران خودداری کند. این وضعیت به جایی رسید که ژاپنی‌ها با کسب موافقت ضمنی آمریکایی‌ها در پروژه نفتی آزادگان که برخلاف قانون کنگره آمریکا بود، سرمایه‌گذاری کردند.

وضعیتی که می‌رفت فضای توسعه ملی و اقتصاد ملی ایران را تیره و تار کند، با استقرار دولت خاتمی تغییر کرد و چشم‌انداز بسیار مثبتی برای توسعه ملی ایجاد شد؛ وضعیتی که جایگاه اقتصادی ایران در جهان را به سرعت ارتقاء بخشید و در سال‌های اول دولت احمدی‌نژاد به دلیل همین پیشینه به بالاترین حد خود رسید و در همان دولت احمدی‌نژاد رو به تنزل نهاد.

طبعاً نمی‌توان پیشگویی کرد و مطمئن بود که بدون انتخابات ۱۳۷۶ جنگی واقع می‌شد یا نه، ولی سایه جنگ روی ایران بسیار سنگین بود و اگر انتخابات سال ۱۳۷۶ و فعالیت دولت خاتمی نبود، حتماً تحریم‌های جهانی علیه ایران از همان سال‌ها آغاز می‌شد و به عملکرد سراسر اشتباه دولت احمدی‌نژاد که پرونده ایران را به شورای امنیت سازمان ملل برد و تحویل آمریکا داد، برای شروع تحریم‌های جهانی علیه ایران نیازی پیدا نمی‌شد.

‌در شهریورماه سال ۱۳۷۷ در جلسه شورایعالی امنیت ملی چه گذشت و برآیند جلسه چه بود؟ چه کسانی خواستار جنگ با طالبان بودند؟

احتمالاً منظور جلسه‌ای است که نظر مخالف رهبری با ورود نظامیان ایران به همه طرف‌های ماجرا ابلاغ شد و به یک ماراتن پرفرازونشیب از تلاش جناح راست برای تدارک حمله به افغانستان پایان داده شد. تا جایی که به خاطر دارم این جلسه در ۲۸ مردادماه دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی تشکیل شد.

این جلسه پایان ماجراجویی مسئولان اصولگرایی بود که به دنبال به‌راه انداختن جنگ با طالبان بودند. این ماجرا نیز طنز غریبی است و نشان‌دهنده ابعاد وارونه‌نویسی و مجعول‌گویی کیهان است. یکی از اسناد مهم تاریخ جمهوری اسلامی ایران خاطرات مرحوم هاشمی‌رفسنجانی است. خاطرات سال ۱۳۷۷ ایشان به‌خوبی روشن می‌کند که چه کسانی به دنبال به راه انداختن جنگ علیه طالبان بودند.

تا ۱۸ مردادماه ۱۳۷۷ مسئولیت امور افغانستان در وزارت خارجه بر عهده آقای علاءالدین بروجردی بود. با کشتار دیپلمات‌هایمان در کنسولگری ایران در مزارشریف ایشان از کار برکنار شد و در روز‌های بعد مسئولیت امور افغانستان نیز به اینجانب که معاون منطقه آسیا و اقیانوسیه بودم، واگذار شد. به‌رغم این تغییر مسئولیت در وزارت خارجه، آقای بروجردی در جلسات دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی پیگیر حمله ایران به شهر هرات در افغانستان بود.

ایشان به همراه آقایان علی لاریجانی، سردار رحیم صفوی و سردار حسن فیروزآبادی تیمی تشکیل داده بودند و به دنبال طراحی و اجرای عملیات مشترک نیروی قدس (بعداً شد سپاه قدس) و نیرو‌های افغان مخالف طالبان به رهبری مرحوم احمدشاه مسعود برای اشغال شهر هرات بودند. در این مورد من به تفصیل در مقالاتم نوشته‌ام و در مصاحبه‌هایم گفته‌ام. طبق خاطرات مرحوم رفسنجانی این مجموعه، تلاش زیادی به صورت علنی و غیرعلنی کرده بودند که با کمک مرحوم رفسنجانی، نظر رهبری را برای انجام عملیات

علیه طالبان و اشغال شهر هرات تغییر دهند و ایشان را برای انجام این عملیات قانع کنند. مرحوم رفسنجانی نیز مانند رهبری و البته خاتمی و دولت خاتمی با ورود نظامیان ایران به افغانستان کاملاً مخالف بودند و طبق خاطرات‌شان چندبار نظر مخالف‌شان را ابراز کرده بودند. اما این باعث نشده بود که تلاش گروه مذکور برای پیگیری طرح حمله سپاه به هرات متوقف شود.

آنچه رهبری با آن موافق بودند و نظر وزارت امور خارجه هم بود، اعزام نیرو‌های سپاه و ارتش به مرز و اجرای یک مانور نظامی آفندی و آمادگی آنان برای مواجهه با وضعیت بحرانی احتمالی بود. هدف این بود که حداقل طالبان متوجه هزینه‌های بسیار سنگین ماجراجویی‌هایش بشود و رفتارش را اصلاح کند. طالبان نه‌تن‌ها هیچ مسئولیتی برای جنایت مزارشریف نمی‌پذیرفت، حتی هیچ آمادگی‌ای برای همکاری با ایران برای شناسایی عوامل جنایت و یا حتی برای تحویل جنازه شهدا نشان نمی‌داد و ده‌ها راننده وکمک‌راننده ایرانی را نیز به گروگان گرفته بود و آن‌ها را آزاد نمی‌کرد.

اعزام نیرو‌های آماده رزم به مرز ایران و افغانستان حداقل اقدام نظامی برای حفظ شئونات ملی ایران بود و برای بر سر عقل آوردن طالبان ضروری بود و هیچ‌کس هم با آن مخالف نبود. قرار نبود این نیرو‌ها به افغانستان حمله کنند، اما قرار بود مانور آفندی آنان زمینه‌ساز آمادگی برای مواجهه با رویداد‌های غیرمنتظره هم باشد و البته طالبان را متوجه عواقب خطرناک ادامه ماجراجویی‌هایش بکند.

برای روشن شدن مستند این بحث چند خاطره از خاطرات مرحوم رفسنجانی در سال ۱۳۷۷ که در کتاب خاطرات‌شان منتشر شده است، نقل می‌کنم:

۲۱ مرداد، یعنی چهار روز پس از جنایت مزار شریف آقای علی لاریجانی به دیدار مرحوم رفسنجانی می‌رود و می‌گوید: رهبری اجازه دخالت نظامی در افغانستان را داده‌اند. به شرط تصرف مناطقی از افغانستان و تحویل آن مناطق به افغان‌های مورد قبول و عقب‌نشینی فوری. او می‌گوید این طرح دشوار است، چون در هرات و شمال چنین مرجعی وجود ندارد. او درخواست می‌کند که ایشان رهبری را برای برداشتن این شرط قانع کنند. مرحوم هاشمی با عملیات نظامی نیرو‌های ایرانی مخالفت می‌کند.

۲۲ مرداد، وزیر امور خارجه، آقای خرازی، نامه به رهبری می‌نویسد و نظر مخالف وزارت خارجه با دخالت نظامی ایران در افغانستان را ابراز می‌کند.

۲۳ مرداد، آقای بروجردی به دیدار آقای هاشمی می‌رود. از ایشان می‌خواهد که رهبری را برای اقدام نظامی و تصرف شهر هرات توسط نظامیان ایران و تحویل آن به افغان‌ها قانع کنند. او از نامه وزیر خارجه به رهبری و مخالفت آقای خرازی با حمله ایران به افغانستان انتقاد می‌کند.

۲۶ مرداد، وزیر امور خارجه، آقای بروجردی را از مسئولیت افغانستان برکنار می‌کند. اما ایشان فعالیت خود را در دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی ادامه می‌دهد.

۲۷ مرداد، با پیگیری آقای بروجردی بدون اطلاع وزارت خارجه، احمدشاه مسعود به ایران می‌آید تا برای اجرای طرح مشترک حمله به هرات مذاکره کند. مذاکرات با وی با حضور فعال آقایان بروجردی و لاریجانی دنبال می‌شود.

۲۷ مرداد، آقای محسن رضایی برای جلب نظر مرحوم رفسنجانی به دیدار ایشان می‌رود و طرحی برای دخالت نظامی ایران در افغانستان به ایشان می‌دهد. آقای هاشمی طرح را نمی‌پسندند و جواب رد می‌دهند.

۲۷ مرداد، احمدشاه مسعود در جلسه با حضور فعال آقایان رحیم‌صفوی، لاریجانی، بروجردی، فیروزآبادی و شمخانی طرح عملیات مشترک سپاه و نیرو‌های خودش برای تسخیر هرات را ارائه می‌دهد و به تصویب حاضران می‌رسد.

آقای علی ربیعی که نگران موضوع است، مصوبه این جلسه به همراه نظرات کاملاً مخالف سردار باقری، معاون اطلاعات و عملیات ستادکل و سرلشکر شهبازی، رئیس ستاد ارتش را برای رهبری ارسال می‌کند. رهبری سحرگاه روز بعد پاسخ منفی خود را مبنی بر اینکه «هیچ نظامی ایرانی نباید وارد افغانستان شود.» به دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی ابلاغ می‌کنند.

۲۸ مرداد، در جلسه دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی طرح پیشنهادی سپاه قدس و احمدشاه مسعود مطرح و نظر رهبری اعلام می‌شود. سردار صفوی بسیار از این موضوع ناراحت می‌شود. تصور او موافقت رهبری با طرح است. در جلسه تصویب می‌شود که وزارت خارجه به‌صورت فعال در صحنه بین‌المللی علیه طالبان اقدامات مقتضی دیپلماتیک را دنبال کند.

۲۸ مرداد، پس از جلسه دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی، آقای علی لاریجانی مجدداً به دیدار آقای رفسنجانی می‌رود و از نتیجه جلسه دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی شکایت می‌کند و می‌گوید که با شروط رهبری عملاً دخالت نظامی مقدور نیست.

۲ شهریور، در دیدار رهبری با آقای هاشمی بحث افغانستان مطرح می‌شود. رهبری با اقدام نظامی در داخل افغانستان مخالفند، ولی به نظامیان دستور داده‌اند که به استعداد شش لشکر از سپاه و ارتش برای کنترل شرارت‌های طالبان و آمادگی برای اقدام احتمالی در مرز افغانستان مستقر شوند.

۴ شهریور، سردار احمد وحیدی به دیدار آقای هاشمی می‌رود. او می‌گوید که در تلاش است با استفاده از نیرو‌های افغان داخل ایران، طرح عملیاتی حمله به افغانستان عملی شود.

خوشبختانه نظر مشترک رهبری، مرحوم رفسنجانی، آقای خاتمی، آقای خرازی، وزیر امور خارجه و همه اصلاح‌طلبان دولت مخالف با جنگ و حمله به افغانستان هستند و جناح اصولگرا با محوریت افرادی که نام بردم همه تلاش خود را برای به راه انداختن جنگ دنبال می‌کنند و به نتیجه نمی‌رسند.

کیهان مدعی شده، زمانی که تهران‌تایمز سخنان رهبری مبنی بر اینکه نخواهیم گذاشت جنگی صورت بگیرد را برجسته کرده، شما در جایگاه معاون وزیر خارجه خواهان تکذیب این روزنامه شدید. پاسخ شما چیست؟

روزنامه تهران‌تایمز به صورت بسیار ناگهانی در تاریخ ۱۲ شهریورماه خبر کوتاهی از قول رهبری منتشر کرد با عبارتی که کیهان نقل کرده است. طبعاً همه می‌دانستیم که قرار نیست حمله به افغانستان صورت گیرد، اما قرار نبود این خبر منتشر شود. زیرا طالبان از هر نوع همکاری با ایران خودداری می‌کرد. نه وقوع جنایت و قتل عام را تایید می‌کرد، نه حاضر بود جنازه شهدا را تحویل بدهد. نه حتی حاضر بود ده‌ها گروگان ایرانی را که زندانی کرده بود، تحویل دهد. اظهارات رسانه‌های تحت کنترل طالبان نیز بسیار شرارت‌آمیز بود.

حتی از حمله اشرف افغان به ایران و احتمال تکرار آن سخن می‌گفتند. ایران هم تهدید می‌کرد که اگر طالبان در رفتارش تغییر ندهد، امکان وقوع هر عملیاتی وجود دارد. در این شرایط خبر تهران‌تایمز وضعیت را کاملاً عوض می‌کرد. طالبان با انتشار خبر تهران‌تایمز عملاً جشن گرفته بود. بیشترین ابهامی که برای ما در وزارت خارجه ایجاد شده بود این بود که این خبر با اجازه چه کسی منتشر شده است. به مدیرمسئول روزنامه زنگ زدم و ایشان گفت خودش از رهبری شنیده است. ظاهراً در جمع دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، رهبری در پاسخ به پرسش خصوصی یک دانشجو این اظهارات را بیان کرده بودند.

وقتی برایم روشن شد که تهران‌تایمز این خبر را بدون هماهنگی و سرخود منتشر کرده است، بحث را با مدیرمسئول ادامه ندادم. به‌رغم اینکه خبر تهران‌تایمز توسط هیچ رسانه دیگری حتی کیهان هم تایید و تکرار نشد، اما کار تهران‌تایمز فضای ایجادشده در اثر مانور نظامی را به کلی تغییر داد. قرار بود وقتی خبر عدم حمله ایران منتشر شود که طالبان به همه شروط ایران تن داده باشد، اما این اقدام تهران‌تایمز بخش مهمی از کار‌ها را واقعاً خراب کرد. ما به‌دنبال آن بودیم که طالبان مرتکبین جنایت را دستگیر و مجازات کند.

‌کیهان مطرح می‌کند که به‌رغم انکار طالبان، سخنان الله‌کرم شاهسون و حتی وحید مژده، اصلاح‌طلبان حاضر به پذیرش عدم دخالت طالبان نشدند. آیا چنین ادعایی صحت دارد؟ پاسخ وزارت خارجه به درخواست وحید مژده چه بود؟

بدیهی است که سخنان هر دو شنیده شده است. تمام وقت وزارت خارجه در چندروز بحران صرف همین مسائل می‌شد. آقای شاهسون مدعی بود که در شرایط بسیار ترسناکی که در معرض مرگ بوده با افرادی مواجه می‌شود که پشتو صحبت می‌کردند و لهجه پاکستانی داشتند. به‌طور ضمنی ادعا می‌شد که قاتلان، پاکستانی هستند.

این ادعا را نمی‌شد رد یا تایید کرد، ولی طبعاً چیزی را هم عوض نمی‌کرد. وظیفه حاکمان افغانستان بود که قاتلان را شناسایی و دستگیر و معرفی کنند. چه افغان و چه پاکستانی یا تبعه هر جای دیگر. در غیر این‌صورت مسئولیت این جنایت بر عهده حاکمان افغانستان بود. ماه‌ها بعد وکیل احمدمتوکل وزیر خارجه وقت طالبان به همکارم که برای پیگیری قطع آب هیرمند به افغانستان رفته بود گفته بود که مهاجمان از ما نبودند، ولی پاکستانی هم نبودند. افغان بودند.

آقای مژده هم ادعای مشابهی داشت. او در کتابش هم نوشته است که در شهریورماه ۱۳۷۷ نخست‌وزیر پاکستان با اعزام فرستاده ویژه‌ای از طالبان درخواست کرده بود که قبل از سفر او به مجمع عمومی سازمان ملل، عوامل جنایت مزارشریف را دستگیر کنند تا او در مذاکراتش با مقامات ایرانی در سازمان ملل، بحران روابط طالبان با ایران را تعدیل کند. مقامات طالبان با حضور مرحوم مژده در پاسخ به این مقام پاکستانی با طرح این پرسش که «شما می‌گویید ما برادران‌مان را اعدام کنیم؟» به درخواست نخست‌وزیر پاکستان پاسخ رد می‌دهند. استنباط مرحوم مژده این بود که ممکن است مقامات سازمان اطلاعات نظامی پاکستان (ISI) در ارتکاب این جنایت دخیل بوده باشند و افغان‌ها را به این جنایت تشویق کرده باشند.

صرف‌نظر از این اظهارنظرها، جنایت مزار شریف نادرترین جنایت تاریخ دیپلماسی جهان است. قطعاً یا باید دولت طالبان جنایتکاران را مجازات می‌کرد و یا خود دولت طالبان مجازات می‌شد. اینکه قاتلان دیپلمات‌های ایرانی، افغان یا پاکستانی بوده‌اند هیچ چیزی را عوض نمی‌کرد. طالبان حاکم وقت بود و مسئولیت پیدا کردن قاتلان و تحویل آنان به ایران یا مجازات آن‌ها بر عهده حاکمان وقت طالبان بود. آنان از این وظیفه سرباز می‌زدند. بدون مجازات جنایتکاران مزار شریف، زندگی کردن در همسایگی طالبان بسیار دشوارتر و خطرناکتر می‌شد. خردمندانه آن بود که بدون مواجهه نظامی ایران با طالبان که می‌توانست پیامد‌های بسیار سنگینی برای ایران داشته باشد؛ جنایتکاران مجازات شوند.

‌آیا همکاری با آمریکا در جریان حمله به افغانستان به‌رغم مخالفت رهبری و فرمانده سپاه قدس صورت گرفت؟ چنین ادعایی در مقاله روزنامه کیهان مطرح شده است.

این هم ادعای عجیب و غریبی است. مگر وزارت خارجه قادر بود بدون نظر رهبری و سپاه چنین کاری را دنبال کند؟ اصولاً وزارت خارجه صلاحیت ورود به کنش‌های نظامی را نداشت. همچنان‌که سپاه قدس صلاحیت ورود به کنش‌های دیپلماتیک را نداشت. این بنیان همکاری وزارت خارجه و سپاه قدس یعنی همکاری من و سردار سلیمانی بود. چیزی که در دولت احمدی‌نژاد و پس از آن به‌کلی تخریب شد و عملاً دیپلماسی کشور را به ذلت و ناکارآمدی کشاند.

واقعیت این است که پیشنهاد همکاری با آمریکا در تفاهم میان وزارت خارجه و نیروی قدس، توسط سردار سلیمانی با رهبری مطرح شد و پس از کسب موافقت ایشان، سردار سلیمانی خود موضوع را با افغان‌ها مطرح کرد.

پس از آخرین مذاکرات ژنو میان هیئت‌های ایرانی و آمریکایی که با حضور یکی از سرداران سپاه قدس صورت گرفته بود، قرار شد که موافقت ایران برای همکاری نیرو‌های جبهه متحد شمال افغانستان با آمریکایی‌ها به آنان نیز ابلاغ شود. قرار شد که من به تاجیکستان سفر کنم و در آنجا عبدالله‌عبدالله مسئول خارجی نیرو‌های جبهه متحد شمال را از موضوع مطلع کنم.

به سردار سلیمانی گفتم که من این ماموریت را فقط در صورتی انجام می‌دهم که ایشان در سفر دوشنبه همراهم باشد و شخصاً دکتر عبدالله را توجیه کند. سردار سلیمانی نهایتاً پذیرفت و مشترکاً عازم دوشنبه شدیم. در دوشنبه به دکتر عبدالله گفتم که با همکاری شما با آمریکایی‌ها برای به‌دست گرفتن قدرت در افغانستان موافقیم و سردار سلیمانی توصیه‌های مهمی در این مورد دارند. سردار سلیمانی نیز توضیحات فنی و عملیاتی مقتضی را به طرف افغان داد.

در دوره همکاری من و سردار سلیمانی دو طرف با دقت و رعایت کامل حدود اختیارات و وظایف طرف مقابل را به رسمیت می‌شناختیم. نه سردار سلیمانی بدون هماهنگی و تایید من وارد مسائل سیاست خارجی می‌شد و نه من اجازه می‌دادم که فعالیت‌های دیپلماتیک با فعالیت‌های نهضتی و عملیاتی نظامی‌ها و اطلاعاتی‌ها خلط شود. وضعیتی که متاسفانه در دولت احمدی‌نژاد به کلی تعطیل شد و پس از آن نیز هرگز به وضعیت نرمال خود بازنگشت و دائماً اختیار وزارت خارجه به خارج از وزارت خارجه پرتاب می‌شد.

‌آیا در جریان حمله آمریکا به عراق پیشنهادی مبنی بر اعتمادسازی با طرحی که کیهان آن را شامل به رسمیت شناختن اسرائیل می‌داند، مطرح شد؟

کیهان تعدادی قصه ساختگی دارد که هرچندگاه یک‌بار به اشکال متفاوتی ابراز می‌کند. چنین ادعایی چند بار مطرح شده که هر بار از سوی آقای صادق خرازی که ادعا می‌شود ایشان چنین طرحی را به آمریکایی‌ها داده است به شدت تکذیب شده است. به‌هرحال هرگز طرحی حاوی به رسمیت شناختن اسرائیل دنبال نشده و من نیز که معمولاً در جریان چنین تحولاتی در وزارت خارجه بودم هرگز از وجود چنین طرحی مطلع نشده بودم. در وزارت خارجه نیز کسی را سراغ ندارم که هرگز به دنبال به رسمیت شناختن اسرائیل بوده باشد.

bato-adv
bato-adv
bato-adv