نژادبهرام، نوشت: حفظ عرصه عمومی برای شهروندان از وظایف اصلی مدیریت شهری است و بدین منظور در جای جای شهر، عرصه عمومی باید گسترش یابد.
زهرا نژادبهرام در اعتماد نوشت: وقتی کرباسچی شهردار وقت تهران در دهه شصت تصمیم به حذف حصارهای پارکها گرفت با استقبال بسیار روبهرو شد، درست سه دهه بعد شهردار وقت زاکانی تصمیم به حصارکشی گرفت، آنهم برای فضایی که از دیرباز برای اهداف فرهنگی بخشی از عرصه عمومی شهر بوده است. منتها با یک تفاوت آن یکی منجر به توسعه عرصه عمومی برای همه شهروندان شد و این یکی منجر به حذف بخشی از آن از مردم شد.
حصارکشی به دور تئاتر شهر به بهانه حفظ فرهنگ و حمایت از هنرمندان تئاتر بیشتر یک شوخی است تا یک حقیقت. آنچه مدیران شهری را بر آن داشته که به دور تئاتر شهر حصار بکشند، چیزی به جز دور کردن مردم از عرصه عمومی و ناتوانی در ساماندهی دستفروشان در آن محدوده نیست. تئاتر شهر تهران که پیوندی ناگسستنی با بدنه شهر دارد، تمام زیبایی و اثربخشی خود را مدیون اتصال به عرصه عمومی است.
و گرنه میتوانست در باغی باصفا نظیر تالار وحدت قرار بگیرد تا نفوذی برای حضور همیشگی مردم نداشته باشد. این مهم در شرایطی صورت میگیرد که افتخار تنها مرکز نمایش بدون حصار را از تئاتر شهر سلب میکنیم و به بهانههایی که شاید خودمان هم باور نداریم آن را محصور میکنیم که نه هنرمندان اصیل این کشور و نه مردم هیچکدام نسبت به آن پذیرش ندارند.
این محدوده که تنها مرکز نمایش بدون حصار برای تئاترهای خیابانی و نمایشهای فرهنگی و مذهبی است در بند حصارهایی از جنس ناباوری به عنصر حضور مردم قرار گرفته که از سوی بخشی از مدیریت شهری به آن تحمیل شده است.
بنای معماری فاخر شاگرد هوشنگ سیحون در کنار بزرگترین خیابان شهر تهران در مرکز شهر، در پیوند با پارک دانشجو، پیونددهنده فرهنگ و هنر در بستر زندگی روزمره است که تحمیل این نوع حصارها به آن هویت اصلیاش را به چالش میکشد. این بنا و محوطه پیرامونی آن در محلی که پیشتر کافه شهرداری (کافه بلدیه) خوانده میشد، در دهه ۵۰ ساخته شد تا محلی برای گذران اوقات فراغت شهروندان باشد.
در دوره شورای پنجم نیز بخشی از جامعه هنری چنین درخواستی را از اعضای شورا داشتند، اما با مخالفت روبهرو شدند. علت اصلی مخالفت، مردمی بودن ذات هنر و اتصال این بنا به بدنه شهر و ضرورت حفظ عرصه عمومی برای شهروندان بود.
اگر هنر در بستر مردم و برای مردم است پس چرا باید آن را جدا از آنها کرد. طیف مردمانی که در شهر در این مکان برای گذران اوقات فراغت یا کسب و کار گرد هم میآیند رونقی وصف ناپذیر ایجاد کرده است. اگر شهرداری و مدیریت شهری به دلایل گوناگون قادر به مدیریت فضا برای بهرهگیری شهروندان از این فرصت نیست یقینا نباید هزینه آن را مردم، شهر و هنر بپردازند.
اصولا فضاهای شهری از عوامل مهم ساختار فضای شهری است که میتواند نقش مهمی در زندگی شهروندان و ساکنان داشته باشد. این فضاها فارغ از جنسیت و قومیت و طبقه و ... بستری برای تعامل و ارتباط شهری است که ماهیت زندگی جمعی را معنا میکند. فضاهای شهری بخشی از فضاهای باز شهر هستند که نیاز شهرها و شهروندان است و کمتوجهی به آن یعنی نادیده گرفتن حق و حقوق مردمان.
امروزه شهرهای بزرگ که مکان زندگی یعنی اوقات فراغت، کار، آموزش و تجارت ... است، نیازمند عرصه عمومی گسترده است. حفظ عرصه عمومی برای شهروندان از وظایف اصلی مدیریت شهری است و بدین منظور در جای جای شهر عرصه عمومی باید گسترش یابد. یادآور میشود که عملکرد هر فضایی منطبق با خواست و نیاز برآمده از شهر است و عملکرد فضاهای شهری انطباق کامل با نیاز و خواست شهروندان مبتنی بر برنامهریزی و مدیریت مردممحور شهر دارد. از این رو باورپذیری بحق بهرهبرداری از این فضا، نیازمند نگاهی از جنس مردمباوری است و تلاش برای جداسازی عرصه عمومی تئاتر شهر از مردم امری متفاوت با این رویکرد است.
در گذشته مدیریت شهری با ایجاد فضایی در میدان هفتتیر و باغراه فاطمه زهرا (س) که با فضای سطحی ایجاد شده روی خطآهن تهران - تبریز در مناطق ۱۷ و ۱۸ شکل گرفت، تلاشی موثر در جهت افزایش عرصه عمومی برای شهر کرد و این مهم به معنای باورپذیری این امر بود که مردم و فضای شهری هویت شهر هستند و نیاز آنها به عملکرد عمومی و فضای شهری باز است و وظیفه تدارک و ایجاد آن بر عهده مدیریت شهری است. اما ظاهرا این نگاه در این دوره مدیریت شهری خیلی قابل مشاهده نیست. آنگونه که برخی مدیران شهری تصور میکنند حریم خاصی باید برای تئاتر شهر باشد تا از دسترس ناصواب دور بماند و به عبارتی مردم را از فضای شهری جدا کنند. در حالی که این نظر بیشتر نوعی انحصارگرایی و اختصاصیسازی است.
اختصاصی کردن عرصه عمومی که در گذشته منسوخ شده اکنون در مرکز شهر تهران با ادعاهایی از جنس حفاظت از فرهنگ، دوباره سر بر آورده است. اختصاصیسازی چه در سواحل شمال کشور چه در عمق پایتخت از اساس دچار مشکل است. فضایی که متعلق به شهر و مردم است به بهانه حفظ حریم در حال اختصاصی شدن است تا فقط تعدادی خاص امکان استفاده از آن را داشته باشند، چرا که شاید برخی، محرم و نامحرم در شهر را در اصول خود تعریف کردهاند.
یقینا وزارت ارشاد اگر دقت بیشتری به مقوله شهر میکرد و اگر مسوولان شهرداری باور داشتند که شهر مجموعه بههم پیوسته از کار و تلاش و اوقات فراغت و فرهنگ و اقتصاد وکالبد است، هرگز نسبت به این مساله اقدام نمیکردند. اگر از منظر حق بر شهر نیز بخواهیم طرح مساله کنیم در هیچیک از قوانین اختصاصیسازی تعریف نشده و مساله حق شهروندان بر شهر نادیده انگاشته نشده است.
اختصاصیسازی فقط در حوزه بخش خصوصی نیست یعنی از آن مغازهداری که جلوی سازه خود موانعی را طراحی میکند تا آن کسی که با چیدن بخشی از وسایل قابل فروشش در پیادهروها عرصه عمومی را اشغال میکند یا آن هنرمندی که برای حفظ حریم خودش درخواست حصارکشی به دور عرصه عمومی متعلق به شهر را در تئاتر شهر میکند یا آن سازمانی که با ایجاد کیوسک و موانع مانع تردد شهروندان میشود همگی در حال اختصاصیسازی عرصه عمومی هستند و همه در تنگ کردن فضای شهری برای شهروندان باهم کار میکنند؛ اما نکته مهم مشارکت نهادهای دولتی و مدیریت شهری برای این تنگ کردن فضاست. باور کنیم که عرصه عمومی حق شهروندان و متعلق به آنان است. درصدد تصرف آن بر نیاییم.