روزنامه سازندگی به موارد تشابه دو دولت محمود احمدی نژاد و ابراهیم رئیسی پرداخته و آنها را ذیل مفهوم «دولت های پوپولیستی» طبقه بندی کرده و در بیان این تشابه نوشت: همه دولتها مدتزمانی نیاز دارند که از فاز تبلیغات انتخاباتی به فاز اداره کشور منتقل شوند. دولت جدید، اما به نظر میرسد همان راهی را میرود که دولت احمدینژاد رفت.
کاهش سرمایهگذاری، رونق سفتهبازی، رشد اقتصادی بدون اشتغال، بیاعتنایی به دانش اقتصادی، تبلیغات زیاد، سفرهای استانی، از کار انداختن سازوکار سیاستگذاری، برگزاری جلسات ستاد تنظیم بازار در میدان میوهوترهبار، نامهها و دستورهای بینتیجه به جای حل مسائل و به تعویق انداختن اصلاحات ساختاری، دیپلماسی تهاجمی به جای تنشزدایی، تنها بخشی از شباهتهای دولت رئیسی با دولت احمدینژاد است.
به گزارش سازندگی، سیدابراهیم رئیسی در جدیدترین سخنرانی خود، سخنان جالب توجهی گفت که لازم است در ابتدا آن را بخوانید و بعد به نقد آن بپردازیم و بگوییم چرا این سخنان ما را به یاد محمود احمدینژاد، رئیسجمهور پیشین که از دل اصولگرایان برآمد و علیه اصولگرایان شد، انداخت. رئیسی در چند کلام دستاوردهای دولت خود را چنین بیان کرد: ۴۸۰ هزار میلیارد تومان کسری بودجه دولت قبل بدون استقراض جبران شد.
رشد اقتصادی کشور در سال ۱۴۰۲ به ۴/۲ درصد رسید. نرخ بیکاری با کاهش قابل توجهی در دوسوم استانهای کشور روبهرو شد و البته ۳۵۰۰ روستا در دولت سیزدهم از تنش آبی نجات پیدا کرد. البته رئیسجمهور سخنان دیگری هم در این خصوص بیان کرد که از آنها میگذریم، اما این سوال مطرح است پس چرا سفره مردم در این دو سه سال گذشته روزبهروز کوچکتر شده و چرا این سخنان فقط ما را به یاد محمود احمدینژاد که اینگونه سخن میگفت، میاندازد؟
چرا سیدابراهیم رئیسی روزبهروز به محمود احمدینژاد شبیهتر میشود؟ چرا مانند او دولت را اداره میکند و چرا مانند او سیاستگذاری میکند و شبیه او به جهان مینگرد و حتی مانند او سخن میگوید؟ در عالم سیاست هیچکس شبیه هیچکس نیست، اما منتقدان سیدابراهیم رئیسی از ابتدای کار او، وی را با محمود احمدی نژاد قیاس میکردند و در همان ابتدا تلاش شد که بگویند رئیسی، احمدینژاد دیگری نیست با این حال بخشی از این شبیهسازی طبیعی است و دولتهای بعد از محمود احمدینژاد معمولاً در برخی وجوه با او مقایسه میشوند. دولت دوم حسن روحانی را هم به دولتهای محمود احمدینژاد شبیه میدانستند و دولت رئیسی را نیز در امتداد این دولتها میشناختند، اما آنچه این روزها این دو را کنار هم قرار میدهد، پوپولیسم یگانهای است که هر دو از آن بهره میبرند.
پیش از تشکیل کابینه سیزدهم، منتقدان ابراهیم رئیسی عقیده داشتند او تکرار دولت احمدینژاد خواهد بود. با گذشت زمان، دلایل این استدلال افزایش پیدا کرد. یکی از دلایل این تشبیه، شباهت بسیار زیاد حامیان هر دو نفر است. طیفی از اصولگرایان رادیکال که در اقتصاد مدافع بالاترین اثرگذاری دولت هستند و در سیاست، ترجیح میدهند مردم را محدود کنند و در دیپلماسی هم تهاجمی رفتار میکنند جزو حامیان هر دو به حساب میآیند.
بیاعتنایی به دانش اقتصاد، از کار انداختن سازوکار سیاستگذاری، تبلیغات زیاد، سفرهای استانی، برگزاری جلسه ستاد تنظیم بازار در میدان میوهوترهبار، نامهها و دستورهای بینتیجه به جای حل مسائل و به تعویق انداختن اصلاحات ساختاری، تنها بخشی از شباهت دولت ابراهیم رئیسی با دولت محمود احمدینژاد است. اما این دو در خروجی دولتهای خود نیز اشتراکات زیادی دارند. ماندگاری تحریمها، تورم بالا، انزوای ایران، کاهش سرمایهگذاری، رونق سفتهبازی، رشد اقتصادی بدون اشتغال و ... برخی از وجوه مهم مشترک میان ابراهیم رئیسی و محمود احمدینژاد است.
جبهه پایداری یک گروه سیاسی منشعب از جبهه اصولگرایان است که در اوایل دهه ۹۰ با حضور تندروترین چهرههای سیاسی اصولگرا تشکیل شد. شاکله اصلی این گروه سیاسی را چهرههای نزدیک به محمود احمدینژاد تشکیل دادند که زیر پرچمی که آیتالله محمدتقی مصباحیزدی بلند کرد، گرد هم آمدند.
حالا همانها از ابراهیم رئیسی حمایت میکنند و ستونهای اصلی دولت او را به صورت آشکار و پنهان تشکیل دادهاند. انگار احمدینژاد و یارانش خوب میدانستند که به زودی برمیگردند که در ماههای آخر دولت خود، مقدمات تشکیل یک گروه سیاسی منسجم را فراهم کردند. گروه موسوم به پایداری از «اسلامی شدن» اقتصاد دفاع میکند، تحریمهای اقتصادی را نعمت میداند، درجه بالای تمرکز دولت را در اقتصاد ضروری میخواند، مدافع قیمتگذاری است و بر بانکداری بدون ربا تاکید دارد.
جز مواردی که نام بردیم، ابراهیم رئیسی به سفرهای استانی بسیار علاقه دارد. سفرهایی که فایدهای برای سفره و کسبوکار مردم ندارد. البته سنت سفرهای استانی در میان رؤسایجمهور کشورمان قدمتی دیرینه دارد.
از احمدینژادی که بیتوجه به کرامت انسانی، سیل مردم نامه به دست را در پی خودروهای مقامات میدوانید تا حسن روحانی که با دست و خزانه خالی گاهوبیگاه به سفر میرفت و از دستاوردهای داشته و نداشته دولتش میگفت، همگی کوشیدهاند با حضور در جامعه و مشاهده مشکلات از نزدیک خود را مردمی و دلسوز نشان دهند. خاطره طرحهای مصوب اجرا نشده و پروژههای کلنگخورده نیمهکاره رها شده البته از حافظه مردم پاک نمیشود.
شاید این امر یکی از وجوه پررنگ شباهت دولت رئیسی با احمدینژاد باشد. رئیسی معتقد است، سفرهای استانی فقط برای کلنگزنی نیست بلکه با هدف پیگیری بسیاری از طرحهای نیمهکاره انجام میشود و میگوید: «دولت ما دولت مردمی است و در هر شرایطی با مردم ارتباط خواهیم داشت. دولت نباید ارتباطش را با مردم قطع کند و باخبر شدن از درد دل مردم بسیار مهم است». آقای رئیسی بیراه نمیگوید.
مشکلات مردم از پشت میز و تریبونهای سخنرانی نه قابل درک است و نه قابل رفع، اما مردمی بودن، دلسوزی و همدلی با دردمندان گرچه برای حکمرانی لازم است، اما کافی به نظر نمیرسد. دولتی که میگوید از سرمایه مردمی بودن برخوردار است، دو سال پس از استقرار هنوز نتوانسته به مردم و البته صاحبنظران و منتقدان ثابت کند که قادر است ترمز تورم افسارگسیخته را بکشد، قطار دیپلماسی را به ریل باز گرداند و اقتصاد در کما را احیا کند.
اساساً سیاست، عرصه نمادگرایی است یعنی هر کس وارد سیاست میشود تلاش میکند با رفتار و گفتار نمادین از خود تصویری بسازد که یا به کام مردم شیرین باشد یا صاحبان قدرت. این به خودی خود چیز بدی نیست. اما وقتی سیاستمدار وارد دولت میشود و قرار است کار اجرایی کند، طبیعی است باید تعادلی بین نمادگرایی و عملگرایی ایجاد کند. یعنی دیگر نمیتواند فقط به شکل انجام کارها و پیامدهای رسانهای آنها فکر کند و باید نتیجه و تاثیر نهایی آنها را هم مدنظر قرار دهد.
همه دولتها مدتزمانی نیاز دارند که از فاز تبلیغات انتخاباتی به فاز اداره کشور منتقل شوند. دولت جدید، اما به نظر میرسد همان راهی را میرود که دولت احمدینژاد رفت. هنوز هم ناکامی خود را در ناکارآمدی دولتهای قبل میداند و مدعی است که آوارهای به جا مانده از پیشینان، اجازه عبور از مشکلات را به او نمیدهد. همچنین افراط در ظاهرگرایی در این دولت هم به وضوح دیده میشود.
مثالهایی نظیر سفرهای مکرر به استانها آن هم در زمانهای که ارتباطات آنلاین و تصویری حتی در نظامهای اداری فرسوده کشورهای دیگر هم رواج پیدا کرده، برگزاری جلسه ستاد تنظیم بازار در میدان میوهوترهبار، نامهها و دستورهای بدون اثر برای کاهش قیمت خودرو و دیگر رفتارهایی از این دست نشان میدهد دولت سیزدهم حتی در این نوع ظاهرگراییها هم خلاق نیست. اینها کارهایی است که در ۵۰ سال اخیر خیلی دولتها کردهاند. دولت احمدینژاد به مراتب در این رفتارها قویتر و کارآمدتر بود؛ اگر آن دولت توانست کشور را به مسیر درستی ببرد این دولت هم با این کارها خواهد توانست.
این دولت برخلاف دولتهای قبلی هیچ ماموریت و برنامه مشخصی که جهتگیریهای اصلی و اولویتهای آن را تعیین کند و به اقدامات دولت هویت بدهد، ندارد. دولت هاشمی از همان ابتدا ماموریت اصلی خود را سازندگی پس از جنگ تعریف کرده بود، دولت خاتمی توسعه سیاسی و گسترش جامعه مدنی را برنامه اصلی خود میدانست، دولت احمدینژاد اولویت اصلیاش را بازتوزیع ثروت و آوردن پول نفت سر سفره مردم تعریف کرده بود، دولت روحانی هم با وعده رفع تحریمها و گشایش هستهای دورهاش را آغاز کرد. ماموریت اصلی هر دولتی ممکن است از منظر کارشناسان اشتباه یا پوپولیستی باشد یا ممکن است یک دولت به تدریج از ماموریت و اولویت ابتدایی خود فاصله بگیرد، ولی تعریف چنین ماموریتی در ابتدای دوره، دستکم به ما میگوید آن دولت به چه سمتی دوست دارد برود و از آنچه انتظاری باید داشت و چه انتظاری نباید داشت.
اما دولت ابراهیم رئیسی هیچ ماموریت مهمی را برای خودش تعریف نکرده و ما هنوز نمیدانیم اولویت این دولت چیست. این موضوع باعث شده، دولت را از منظر سیاست و برنامه نشود نقد کرد، چون اساساً معلوم نیست اولویت ایجابی و ماموریت اصلی این دولت چیست. حتی انتخاب وزرا و معاونان هم به نحوی است که این ابهام را بیشتر میکند. این دولت در قیاس با دولتهای بعد از انقلاب بیشترین سهم را به بروکراتهایی داده که فاقد هرگونه نظریه و جهانبینی نسبت به دستگاه تحت اداره خود هستند. در همه دولتهای قبل تکنوکراتها و ایدئولوگها دست بالا را داشتند فارغ از اینکه نظریه و جهانبینی آنها چقدر درست و معقول بود، اما دستکم حرفی داشتند که میشد نقدش کرد، اما این دولت به قول آن منتقد سینمایی معروف هنوز در مرحله «ماقبل نقد» است.
اوایل تصور میشد، دولت رئیسی به سبب همسویی که با دیگر نهادها دارد از حاشیه دور بماند، اما این تصور اشتباه بود و ظاهراً حواشی این دولت بیش از انتظار است. فسادهای این دولت از حیث عددی حتی بیشتر از ارقام دولت احمدینژاد است و پروندههای متعددی که گشوده شده، نشان میدهد دولت پاکدستان عاری از فساد نیست.
دولت رئیسی هم مثل دولت احمدینژاد اعتقاد دارد؛ وضع فعلی حاصل تساهل و تسامح با مفسدان است و اگر دست دزدان بیتالمال قطع شود، اگر فاسدانی که در نظام اقتصادی اخلال کردهاند با سرعت و قاطعیت اعدام شوند؛ اگر دادگاههای ویژه، رشوهگیران در نظام اداری و مفسدان در بازار ارز و سکه را بیملاحظه مجازات کند، ریشه فساد در کشور خشکیده میشود و مفسدان بعدی جرأت نمیکنند، مرتکب فساد شوند. این گروه تعداد زیاد و بودجه سرسامآور مراکز نظارتی موازی و گسترده در کشور برای مبارزه با فساد و تعدد سازوکارهای از کار افتاده و اداری چک و بالانس را هنوز ناکافی میدانند.
این درحالی است که راهکار مبارزه با فساد در برخوردهای قضایی نیست و به عقیده اقتصاددانان، دولت باید سرچشمه فساد را در سیاستگذاری بخشکاند. به هر حال رئیسی بخواهد یا نخواهد، سایه احمدینژاد قصد کنار رفتن از سر دولتش را ندارد که شاید یکی از دلایلش حضور مردان دولتهای نهم و دهم در کابینه سیزدهم هم باشد.
مردان دولت رئیسی که در دولت احمدینژاد مسئولیت داشتند، این افرادند: «عیسی زارعپور (وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات)، حسین امیرعبداللهیان (وزیر امور خارجه)، مرحوم رستم قاسمی و مهرداد بذرپاش (وزرای راه و شهرسازی)، محمدعلی زلفیگل (وزیر علوم، تحقیقات و فناوری)، محمدمهدی اسماعیلی (وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی)، احمد وحیدی (وزیر کشور)، جواد اوجی (وزیر نفت)، علیاکبر محرابیان (وزیر نیرو) و سیدحمید سجادی (وزیر ورزش و جوانان)، مسعود میرکاظمی (رئیس سازمان برنامه و بودجه)، محسن منصوری (معاون اجرایی و رئیس نهاد ریاستجمهوری) فرهاد رهبر (دستیار اقتصادی)، انسیه خزعلی (معاون امور زنان و خانواده)، محمد حسینی (معاون پارلمانی) و علی سلاجقه (رئیس سازمان حفاظت محیط زیست)» بنابراین طبیعی است که احمدینژاد تمایلی به انتقاد از دولت رئیسی نداشته باشد چراکه گل به خودی است.
همه انتقادات محمود احمدینژاد به دولت سیزدهم را فهرست کردیم تا بگوییم احمدینژاد برخلاف همه شواهد که نشان میدهد ابراهیم رئیسی و کابینهاش بیشترین شباهت را به دولت او دارد و اتفاقاً خاستگاهشان با دولت مهرورز یکی است، چندان تمایلی ندارد این شباهتها در ذهن مردم جایگاه و پایگاهی پیدا کند و با وجود آنکه دست محمود احمدینژاد برای حضور پررنگتر و ادامه فعالیتهایش در این دولت بیشتر شده است، تمام تلاش خود را به کار بسته است تا با چنگ زدن به هر تریبونی بگوید با ابراهیم رئیسی تفاوت زمین تا آسمان دارد. (اقتصاد نیوز)
در حقیقت احمدینژاد که در این سالهای دور از قدرت به واسطه مخالفتهایش با سیاستهای دولتی و حاکمیتی خود را به یک اپوزیسیون تبدیل و از این طریق هوادارانی جذب کرده، میخواهد این چهره اپوزیسیون را حفظ کند و طبیعی است شباهتها با دولت رئیسی و قرار دادن این دو در کنار هم میتواند به این چهره ساختهوپرداخته احمدینژاد لطمه بزند.