bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۶۹۸۶۱۹

"آقای هاشمی پیش‌بینی‌هایی می‌کرد، پنج سال بعد به آن می‌رسیدیم"

آقای هاشمی اگر زنده بود اصلاً آن اتفاقات نمی‌افتاد. ایشان واقعاً در کار پیشگیری استاد بود و در این زمینه استعداد و هوش عجیبی داشت. چیز‌هایی را پیش‌بینی می‌کرد که ما ۵ سال دیگر به آن می‌رسیدیم

تاریخ انتشار: ۰۸:۳۷ - ۲۰ دی ۱۴۰۲

در تاریخ جمهوری اسلامی ایران از بهمن ۱۳۵۷ به بعد، بدون‌شک یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین چهره‌ها، «اکبر هاشمی‌رفسنجانی» است؛ نام او را با هیچ روشی نمی‌توان از تاریخ ایران پاک کرد؛ فردی که از ابتدای انقلاب علاوه بر اینکه در مناصب مهم قدرت حضور داشت، در سایر بخش‎ها تاثیرگذار بود و بسیاری از چهره‌های صاحب منصب پیشبرد فعالیت‎هایشان و حتی حضور مؤثرشان را به شکل‌های مختلف مدیون او هستند، البته شاید خودشان به این دِین اشاره نکرده باشند، اما نمی‌توان بر سر تاریخ کلاه گذاشت.

به گزارش هم‌میهن، در دومین قسمت از گفت‌وگویی که با محمد هاشمی‌رفسنجانی داشته‌ایم، به سراغ «اکبر هاشمی‌رفسنجانی» ِ پس از انقلاب رفته‌ایم و برخی ابهامات و نکته‌های ویژه درباره ۳۸ سال حضور او در انقلاب را مورد بررسی قرار دادیم، به روز مرگ و ماجرای وصیت‌نام رسیدیم و در آخر، برادر کوچکترِ اکبر هاشمی‌رفسنجانی به این سوال پاسخ داد که اگر هاشمی‌رفسنجانی بود در جریان حرکت اعتراضی سال ۱۴۰۱ چه می‌کرد و در کدام سمت تاریخ قرار می‌گرفت.

‌به آقای هاشمی‌رفسنجانیِ بعد از انقلاب برسیم که تصویرش به‌عنوان یار امام و رئیس مجلس در دوران جنگ ثبت شده و در کنار سیداحمد خمینی به‌عنوان چهره‌های اصلی این نظام شناخته می‌شوند. شخصیت ایشان در زمان جنگ ایران و عراق با دو واکنش موافق و مخالف روبه‌روست. موافقان ایشان از مدیریت خوب او حرف می‌زنند و می‌گویند باعث اتحاد ارتش و سپاه بوده است؛ از طرفی درباره پایان جنگ گفته می‌شود که آقای هاشمی پایان جنگ را به امام تحمیل کرده است. شما به‌عنوان کسی که به آقای هاشمی نزدیک بودید، شخصیت ایشان را در دوران جنگ چگونه می‌بینید و اگر تصمیم و رفتار دیگری داشت چقدر ممکن بود شرایط بهتری رقم بخورد؟

نحوه آشنایی ایشان با امام به‌گونه‌ای بود که یکی از فامیل‌های ما (اخوان‌مرعشی) در کوچه‌ای که امام در قم خانه داشت، منزل داشتند. امام وقتی از خانه بیرون می‌آمدند تا به مسجد سلماسی بروند، آقای هاشمی که در خانه فامیل ما بودند، منتظر می‌ماندند وقتی امام از خانه بیرون می‌آمد، از درِ خانه تا مسجد که فاصله ۵۰۰ متری بود را دنبال امام می‌آمدند و سوال‌ها را در راه از ایشان می‌پرسیدند. آشنایی امام با آقای هاشمی به این صورت از سال ۱۳۳۳ آغاز شد و پس از آن در همه مراحل کنار امام بودند. امام به ایشان خیلی اعتماد داشتند، حتی وقتی ایشان ترور شد، امام پیام دادند که «بدخواهان باید بدانند هاشمی زنده است، چون نهضت زنده است»، بعد از پیروزی انقلاب هم اولین مسئله انتخاب آقای بازرگان به‌عنوان نخست‌وزیر دولت موقت بود. حکمی که امام برای آقای بازرگان نوشتند توسط آقای هاشمی خوانده شد و مردم ایشان را با خواندن حکم بازرگان بیشتر شناختند.

امام تقریباً هر کار مشکلی که داشتند به آقای هاشمی ارجاع می‌دادند. در مسئله جنگ، وقتی بنی‌صدر آن بساط را به راه انداخت و فرار کرد، امام که فرمانده جنگ بودند آقای هاشمی را به‌عنوان جانشین خودشان معرفی کردند. وضع مملکت هم که مشخص بود، امکانات کم بود. درآمد نفتی ما ۵ میلیارد [دلار]بود که ۳ میلیارد آن هزینه جنگ می‌شد. شرایط به این صورت بود و از آن طرف آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها، مصر، عربستان و کویت به صدام کمک می‌کردند. آقای هاشمی که فرمانده شدند وضع مملکت را دیدند. شعار داده شده بود که «جنگ جنگ تا رفع فتنه» آقای هاشمی که به مناطق جنگی رفتند، آقای محسن رضایی و پاسدار‌ها آمدند همان شعار را تکرار کردند، اما آقای هاشمی گفتند «جنگ جنگ تا پیروزی» یعنی یک جایی را بگیریم که برای عراق مهم باشد. این را بگیرید و بعد جنگ را تمام کنیم تا با مذاکره بتوانیم از صدام و جهان امتیاز بگیریم.

وقتی به تهران آمد، آقای محسن رضایی و صیادشیرازی آمدند، آقای هاشمی گفته بود شما شرایط و نیازهای‌تان را برای ادامه جنگ و کسب پیروزی بنویسید. آقای محسن رضایی نامه‌ای داده بود که در آن نامه مبالغ و تجهیزات زیادی درخواست شده بود و ۵ سال زمان خواسته بود که بعد از آن پیروزی به‌دست بیاید. آقای هاشمی نامه را به امام دادند و بنابر اطلاعی که میرحسین موسوی از وضعیت خزانه داده بود، به امام گفتند وضع خزانه مملکت این است و این‌ها می‌خواهند تا ۵ سال دیگر بجنگند، بنابراین من می‌گویم که ما باید الان قطعنامه را بپذیریم. آقای هاشمی به امام گفته بود من قطعنامه را می‌پذیرم، شما دستور دهید که من را محاکمه و اعدام کنند. امام که این از خودگذشتگی و صورت نیاز‌های سپاه را دیده بود، به این جمع‌بندی رسیدند که ادامه جنگ فایده ندارد.

وقتی آقای هاشمی پیشنهاد را داد، امام دستور دادند ۲۷ نفر از سیاسیون، نظامی‌ها، وزرا، نماینده‌های مجلس و ائمه جمعه آمدند تا مشورت کنند ببینند وضعیت جنگ چگونه پیش برود. در دفتر آقای خامنه‌ای این جلسه تشکیل شد و من هم که در صداوسیما بودم در جلسه حضور پیدا کردم. جلسه تشکیل شد و بحث کردیم که آیا باید قطعنامه را پذیرفت یا به جنگ ادامه دهیم. جلسه از صبح تا شب طول کشید و در پایان جمع‌بندی بر این شد که با این شرایط ادامه جنگ به نفع ما نیست و باید آتش‌بس را بپذیریم. گزارش این جمع‌بندی تهیه و به امام ارائه شد. امام از یک طرف با پیشنهاد آقای هاشمی موافق بودند و از طرف دیگر با نامه آقای میرحسین موسوی روبه‌رو شده بودند که وضع خزانه را گفته بودند، از طرف دیگر نامه آقای محسن رضایی را داشتند که برای ۵ سال چه امکاناتی می‌خواهند. از سمت دیگر نظر این ۲۷ نفر بود. با این داده‌ها امام خودشان تصمیم گرفتند و بیانیه دادند که من جام زهر را نوشیدم و قطعنامه را پذیرفتم.

‌خانواده آقای هاشمی به صورت کامل درباره دلایل مرگ قانع نشده‌اند، شما به عنوان برادر و فردی که در تمام سال‌ها کنار ایشان بودید، قانع شدید؟

یک مطلبی است که آدم نمی‌تواند هیچ طرفی را بگیرد. نه ادله‌ای داریم که سکته نبوده و نه ادله‌ای داریم که سکته بوده است. علائمی هست که مثلاً می‌گویند کسی بخواهد خفه شود باید در دلش آب باشد، اما در دل ایشان آب نبود. به ما هم زیاد گفته می‌شود که بخشی از جامعه درباره مرگ ایشان قانع نشده است. من شخصاً یک ملاحظه‌ای دارم، آقای هاشمی تمام عمرش را برای نظام جمهوری اسلامی و حفظ نظام داد و تنها راه را هم این می‌دانست که ما وحدت کلمه و انسجام ملی داشته باشیم و تفرقه نداشته باشیم. آقای هاشمی راضی نیست که به خاطر مرگ ایشان در جامعه تفرقه بیفتد. این موضوع برای من از رفتار و کردار ایشان مثل روز روشن است. بنابراین، با این شبهه‌ها ایشان زنده نمی‌شود، چرا من باید حرفی بزنم که بیشتر عامل تفرقه شود، من حرفی را بزنم و یک نفر هم بخواهد از آن طرف بگوید که دروغ می‌گویی و تهمت می‌زنی.

‌گزارش پزشکی قانونی را هم که بالاخره به خانواده ندادند.

پزشکی قانونی که ما اصلاً نفرستادیم، چون آنقدر شوکه بودیم که باور نمی‌کردیم. من مجمع بودم و بعد از ایشان راه افتادم به خانه بروم. من به خیابان دربند رسیدم، آقای شجاعی فرمانده تیم حفاظت ایشان به من زنگ زد و گفت که آقای هاشمی اینطور شده و ما الان ایشان را داخل پاترول انداختیم و به بیمارستان بردیم. من همان مسیر را ادامه دادم و به میدان تجریش رسیدم. از خانواده، من نفر اول بودم که رسیدم. دیدم که آقای هاشمی را دارند احیا می‌کنند. از آن‌ها پرسیدم چطور است، گفتند نمی‌دانیم، دعا کنید. من نشسته بودم، آقای وزیر بهداشت و آقای جهانگیری و روحانی آمدند. دیدیم بیمارستان شلوغ شد. آقای وزیر بهداشت که آمد بعد از مدتی گفت فایده ندارد و ادامه ندهید. واقعاً ما شوکه بودیم، نمی‌توانستم باور کنم این آقای هاشمی است. ما تا یک ساعت قبل از مرگ با هم بودیم.

‌به عنوان آخرین سوال؛ سال گذشته کشور درگیر اعتراضات سراسری بود و هنوز هم امواج این اعتراض به شکل‌های دیگری در کشور ادامه دارد. اگر ایشان سال گذشته زنده بود، در برابر آن اعتراضات چه می‌کرد؟

آقای هاشمی اگر زنده بود اصلاً آن اتفاقات نمی‌افتاد. ایشان واقعاً در کار پیشگیری استاد بود و در این زمینه استعداد و هوش عجیبی داشت. چیز‌هایی را پیش‌بینی می‌کرد که ما ۵ سال دیگر به آن می‌رسیدیم. من یقین دارم که اگر آقای هاشمی زنده بودند چنین حوادثی در کشور ما اصلاً اتفاق نمی‌افتاد.

bato-adv
bato-adv
bato-adv