بخشی از ناآرامی اجتماعی ما، ریشه در همین قراضگیها دارد. مدیرت ناکارامد از دید من مدیریت قراضه و بدقواره است که نمیتواند امور را به درستی تنظیم کند. در تعریف دولت مدرن به توانایی توازن و تنظیم بهنجار رابطه بین نهادها و سازمانهای اجتماعی اشاره میشود. وقتی این کار به درستی انجام نمیشود، تبعاتی هم خواهیم دید.
فرارو- انتشارآخرین گزارش مرکز مطالعات و برنامهریزی شهر تهران با عنوان «سرزندگی شهری در مناطق ۲۲گانه شهر تهران؛ از ارزیابی تا مداخلات اصلاحی»، شامل اطلاعاتی نگران کننده درباره «نارضایتی شهروندان از مدیریت شهری» و «شرایط نامطلوب زندگی در پایتخت» است.
به گزارش فرارو، یکی از بخشهای این گزارش که مربوط به نتایج نظرسنجیهای سال ۱۴۰۱ است و بیشتر مورد توجه قرار گرفته، جایی است که اشاره میشود ۹۹.۷ درصد تهرانیها «سرزنده» نیستند. البته آمارهای سرزندگی و افسردگی به تفکیک مناطق شهرداری مختلف، متفاوت است، اما آن چه مشهود است، نرخ بالای نارضایتیهای مردمی از برخی مولفههای شهری است که باید توسط شهرداریها سر و سامان پیدا کند.
شهردار تهران در واکنش به این گزارش گفته است: «اصلا این نوع نگاه که در مرکز مطالعات تهران و برنامه ریزی تهران انجام شده است، یک مسیر علمی داشته است. ما به نتایجی رسیدهایم که کاملا علمی است، ولی متاسفانه این اطلاعات را برعکس کردهاند. تعریفی که سرزندگی و حضور و مشارکت مردم اصلا قابل مقایسه نیست با آنچه در رسانهها آمده است. این گزارش علمی درباره رویکردهایی است که ما در شهرداری دنبال میکنیم و رتبه بندی امکاناتی که مردم در آن مشارکت میکند، اما اطلاعات این گزارش را برعکس کردند.»
با این وجود، نواقص موجود در برخی نقاط زیر مجموعههای شهرداری تهران در کنار جمعیت پرتراکم پایتخت از نکاتی است که به سادگی حل نمیشود. حسن پیرهادی، رئیس فراکسیون مدیریت شهری مجلس با بیان اینکه شمار معضلاتی که تهرانیها با آنها دست و پنجه نرم میکنند به ۳۶ عنوان میرسد، در این باره گفت: «مهاجرت معکوس به حاشیه شهر در پی گرانی مسکن، مشکلات اجتماعی و فرهنگی حاشیه نشینی، آلودگی هوا و سیستم حمل و نقل درون شهری فرسوده پرتکرارترین گلایه شهروندان تهرانی است.»
برخی از مسائل مدنظر پیرهادی، همان نکاتی است که در گزارش مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران نیز آمده است، در این گزارش به ۵ عامل مزاحم سرزندگی شهروندان اشاره شده که شامل وضعیت آشفته شهر به عنوان یکی از مهمترین موانع سرزندگی شهروندان تهرانی تاکید شده است. همچنین موارد دیگری مثل تغییرکاربری، فضای عمومی برای نشاط و تفریح و فراغت، وضعیت نامطلوب پارکهای شهر و وضعیت نامناسب سطلهای زباله، از دیگر عواملی هستند که بر افسردگی و تشدید میزان آن در زیست شهری شهروندان اثرگذارند.
با توجه به این گزارش و شرایط موجود در شهر تهران، پرسشهایی مطرح است از جمله این که چرا تهران شهر افسردهها شده است؟ ریشه این مشکل کجاست؟ تقی آزاد ارمکی، جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران در گفتگو با فرارو به این پرسشها پاسخ داده است:
تقی آزاد ارمکی به فرارو گفت: «یک نکته که قابل دیدن است و لازم نیست پژوهش عجیب و غریبی انجام دهیم تا به آن برسیم، این است که مردم ایران، مردمانی هستند که تعلق خود را نسبت به شهر از دست دادهاند و نوعی دلزدگی و وازدگی توامان نسبت به شهر و نسبت به زندگی جمعی پیدا کردهاند. وقتی به عنوان یک مشاهدهگر ساده از خانه خارج میشوید و میبینید افراد در حال راه رفتن هستند یا در ماشین نشستهاند، نوعی تحیر غریب در رفتارشان است و انگار از فضای پیرامون خود منفک شده اند. فضای مجازی وسیلهای شده است که افراد به جای کنشهای هیجانی اعتراضی یا خودزنی مشغول این فضا باشند و حتی هنگام رانندگی در اتوبانها در این فضا وقت بگذرانند. این شرایط از سر اضطرار است. آدمها، پناهنده فضای مجازی شدهاند. آنها میدانند که حضور در این فضا، میتواند برایشان خطرناک باشد یا مشکلاتی را ایجاد کند، اما باز هم در این فضا ساعتها مشغولند.»
وی افزود: «بنابراین صورت مسئله، درست است. بله ما با یک جامعه متحیر، رو به رو هستیم. اما علت چیست؟ یکی از علل اساسی این است که شهر و مسائل متکثر اجتماعی، صاحب ندارد. این جالب نیست که رئیس جمهور میگویند: «ما همه مسائل را در دستور کار قرار دادهایم و برای همه مسئلهها هم راه حل پیدا کرده ایم.» این حرف بسیار ساده انگارانه است. مسائل که همه در اختیار دولت نیست. پس اگر اینطور است چرا دولت در ۲ سال گذشته بسیاری از مسائل را بدون راه حل باقی گذاشته است؟ بسیاری از مشکلاتی که کشور دارد، مربوط به نیروها، موقعیتها و شرایطی است که ناکارامد و اشتباهند. درست است که ترافیک مسئلهای ملی در ایران شده است، اما ریشه آن به اقدامات چند نهاد بر میگردد. اگر این نهادها درست عمل کنند، ترافیک در کشور، شاید حل نشود، اما بهتر میشود. این نهادها از شهرداری و نیروی انتظامی تا صنایع خودروسازی و وزارت راه را شامل میشود. درواقع کل کشور نباید درگیر یک موضوع خاص شود، بلکه هر نهادی باید موضوع مشخصی را در دستور کار خود قرار دهد. در مسئله گرانی قیمتها نیز فورا پای تحریم را وسط میکشیم در حالی که هر نوع گرانی، وابسته به تحریم نیست. بخشی از گرانیها به ناتوانیهای دولت ها، عدم برنامه ریزیهای اقتصادی و وزارتخانهها نیز مرتبط است.»
این جامعه شناس در ادامه گفت: «وقتی مسائل را توزیع کنید و فقط یک شهردار یا یک رئیس جمهور، مدعی حل همه مسائل نباشد، مسائل به شکل منطقهای حل میشود. وقتی مردم ببینند، نه تنها هیچکس متولی حل مشکلات نمیشود، بلکه اجازه داده نمیشود مسائل حل شود، دچار سردرگمی بنیادین میشوند؛ این سردرگمی مثل خوره به جان افراد افتاده و آنها را به سمت یک فردگرایی رادیکال و خودخواهانه میبرد. این شرایط یعنی هر فردی فقط به فکر منافع خود باشد و در زمینه تحقق منافع خود عمل کند. این که بگوییم در شهرستانها یا روستاها مردم چنین حالتی ندارند، چندان منطقی نیست، چرا که وقتی پراکندگی جمعیت به شکل غیرمتراکم باشد، مشاهده مسائل افراد هم دشوارتر میشود و وقتی جمعیت متراکم میشود، راحتتر میتوان مسائل افراد را دید.»
وی افزود: «برای مثال فرض کنید وقتی به ایران ۵۰ سال پیش برمی گردیم، چون اکثریت مردم در روستاها بودند، فقر را به سادگی نمیتوانستیم ببینیم. این در حالیست که در آن برهه زمانی و در آن شرایط، مشکلات ارتباطی و حمل و نقل گستردهای هم وجود داشت و حتی افراد به علت عدم دسترسی به درمانگاه یا پزشک مدام جان میباختند؛ بنابراین وقتی جمعیت متراکم میشود مسائل اضافه و ضربدر هم میشوند. یکی از ویژگیهای جامعه بزرگتر و متراکمتر این است که وقتی یک نفر از درد فریاد میکشد، بقیه هم فریاد میکشند. در جامعه بزرگتر؛ مسائل بیشتر، در هم آمیختهتر و سختتر و خطرناکتر است. این که بگوییم مردم شهرها متحیرتر و افسردهتر هستند و مردم شهرستانها و روستاها اینطور نیستند، چندان درست نیست. روستاهای ما نیز وابسته به شهر هستند و کمتر روستایی را داریم که مردم آن، وابسته به اقتصاد شهری زندگی نکنند. روستاهای ما نیز زندگی شهری میکنند و مثل شهر هستند حتی رسانهها، ارزشها و شرایط روستاها و شهرها یکسان است.»
او ادامه داد: «حتی در شهرهای کوچک و روستاها، مهاجران یا مسافران شهرهای دیگر هستند که گرمی و شور و تحرک در چهره این شهرها ایجاد میکنند. مثلا تهرانی ها، شیرازی ها، اصفهانیها و... که از شهرهای دیگر برای سکونت یا سفر به شمال سفر میکنند، با خرید سوغات، رفتن به تفریحگاهها و امثالهم، هیجان تزریق میکنند. اما اگر به همان جامعه بومی شمال کشور نیز دقیق شویم، میبینم که وضعیت همان است و اضطرابها در آن اقلیم نیز وجود دارد. برای مثال، فرد با خود میگوید اگر امسال باران به اندازه کافی نبارد، چه سرنوشتی در انتظار محصولاتم است یا اگر محصولاتم به فروش نرسد چه کنم؟ ما جمعیت پنهان مناطق روستایی یا شهرستانها را نمیبینیم و تصور میکنیم هر چه در سطح شهرستانها و روستاها میبینیم درست است. وقتی به نیروهای اجتماعی اجازه تحرک و هیجان نمیدهیم، یک سردی پنهان ایجاد میشود.»
آزاد ارمکی گفت: «یک نکته دیگر این است که برخی کارشناسان معتقدند ریشه همه مشکلات در نهاد و وجود خود اشخاص است و آنها مقصر همه چیز هستند. اما این درست نیست. اگر من در یک خیابان در حال پیاده روی باشم و به علت فقدان پیادهرو قادر به راه رفتن نباشم، میدانم که فقدان پیادهرو به علت فقدان برنامه ریزی شهری و مهندسی شهری است و شهرداری و مهندسان و طراحان ان مقصرند، خودم را مقصر نمیبینم بلکه شهرداری را مقصر میدانم. در این شرایط اگر شهرداری به من بگوید تو بلد نبودی درست راه بروی و پای تو پیچ خورده؛ من نمیپذیرم و میگویم شهر نیاز به پیاده روهای استاندارد دارد. جامعهای که آگاه باشد یا راه نمیرود، یا اگر رفت و حادثهای رخ داد، یک نامه اعتراضی به قوه قضائیه مینویسد و از شرایط موجود، شکایت میکند. ما مردم جامعه را به چنین مسیری دعوت نمیکنیم. ما مردم را به سمت سردی حرکت میدهیم و هر شخصی هم وارد فضای گرمی شود، متهم میکنیم. همین برخوردها و اتهام زدنها است که مردم جامعه را به سمت ساکت شدن و دلسردی میبرد. این شرایط باعث شده است که به سمت بدترین شرایط برویم. آگاهی اجتماعی یکی از مهمترین روشهای پویایی و تحرک اجتماعی خواهد بود. در چنین شرایطی از یک سو، هم اعتراضات افراد اعتراضات واقعی است و هم شکایتهای آنان واقعیست و به معنای واقعی هم زندگی میکنند. از طرفی دیگر، مدیران واقعی سرکار خواهند بود و سازمانها هم به درستی رفتار میکنند. کافیست نگاهی به طراحی شهری مثل تهران داشته باشیم تا متوجه وضعیت آشفته شهر شویم. یک ساختمان بلند است و دیگری کوتاه، یک پیاده رو صاف است و کمی پایین تر، شیبب دار میشود. یک نفر درخت کاشته و دیگر گل کاشته است؛ این قراضگی را حاصل قراضگی در تصمیم گیریهایی که به حوزه شهری مرتبط است میدانم. قراضگی، آزار دهنده است.»
وی افزود: «حتی وقتی در یک اتاق نشسته باشید و ببینید اشیاء پیرامون شما درست چیده نشده و اشفته است، عصبی میشوید و آرامش ندارید. بخشی از ناآرامی اجتماعی ما، ریشه در همین قراضگیها دارد. مدیرت ناکارامد از دید من مدیریت قراضه و بدقواره است که نمیتواند امور را به درستی تنظیم کند. در تعریف دولت مدرن به توانایی توازن و تنظیم بهنجار رابطه بین نهادها و سازمانهای اجتماعی اشاره میشود. وقتی این کار به درستی انجام نمیشود، تبعاتی هم خواهیم دید. رئیس جمهور باید وظایف را در سبد گروهها و نهادهای مختلف تقسیم کند و مانع از اشفتگی شود. آگاهی اجتماعی بدون اقدام برای تغییر، ایده الیسم و رادیکالیسم ایجاد میکند. مثل این است که ما بچههای خود را آگاه کنیم چقدر علم و دانش مهم است، سپس بچهها را بفرستیم به دنبال تحصیل علم و بعد بچههای ما تحصیلکردگان بیکار میشوند. آگاهی باید معطوف به موقعیتها باشد و اراده عمل به تغییر هم وجود داشته باشد در غیر این صورت اعصاب جامعه را از بین میبریم. مثلا شهردار محله شخصی باشد که هیچ شناختی از طر احی شهری نداشته باشد و جامعه انتظار داشته باشد او شهری با فضای سبز زیاد و طراحی زیبا طراحی کند. درواقع ما نیاز به یک هارمونی متشکل از اراده تغییر، اقدام به عمل، وجود موقعیتها و امکانات لازم برای تغییر است. همه اینها زمانی اتفاق خواهد افتاد که به دنبال توسعه درونزا وفعال سازی فرهنگ و سرمایههای ملی باشیم و به مردمان و فرهنگ کشورمان توجه کنیم. در چنین شرایطی میتوانیم انتظار تغییر (البته به سختی) را داشته باشیم.»