از ۲۰۰ سال پیش تا به الان در بازار بزرگ تهران ۷۰ هزار واحد صنفی و ۲۳ اتحادیه در بازار استقرار یافتهاند و همین اعداد است که وقتی حرف انتقال بازار به میان میآید، کار را نشدنی میکند.
۵۲ راه ورود کمعرض و دالانهای دراز با ۱۰ کیلومتر پیادهروی شما را به چارسوق بزرگ و چارسوق کوچک و بازار آهنگران میرساند. نبض اقتصاد تهران در اینجا میتپد. زیر سقفهای حلبی -که زور چند نسل از رؤسای آتشنشانی منطقه هم به برداشتن آن نرسید- غوغایی از لباس و پلاستیک و زیور و آجیل و پارچه برپاست. در همان معابر باریک با عرض دوسهمتری کوهی از کالا جلوی مغازهها تلنبار است و بساطگسترها کارشان از مغازهداران پررونقتر پیش میرود.
به گزارش هممیهن، از بالا که نقشه بازار را نگاه کنید، معابر مثل مویرگها در وسعت ۱۱۲ هکتار به یکدیگر متصل شده اند. خطوط ریز و پیچ در پیچی که طی مسیرهای آن بهویژه در ایام پرتقاضایی مثل عید کار هر کسی نیست.
ساخت و توسعه این میراث ملی، کار فتحعلیشاه و ناصرالدینشاه قاجار است. تهران از شهرهای قدیمی ایران بود، اما اعتبار آن نه به دلیل تمدن یا آبادانی و یا قرار گرفتن در مسیر تجارت جهانی، بلکه به دلیل استقرار حکومت به تدریج ایجاد شد. دو، سه سالی پس از شروع حکومت ناصرالدینشاه بود که بازار تهران اعتباری پیدا کرد و به یکی از پنج محله اصلی شهر بدل شد. در آن زمان تهران هفت هزار و ۸۰۰ باب منزل داشت و بیش از چهار هزار و ۲۰۰ باب دکان.
از همان زمان استقرار صنوف در این وسعت صدهکتاری، چند حوزه علمیه و ۵۰ مسجد جامع هم پیشبینی شد که بعدها زمینهساز حضور جریانساز بازار در مسائل سیاسی تاریخی شد. اولین تغییر مناسبات بازاریان و حکومت با درخواست تشکیل «مجلس وکلای تجار» از ناصرالدینشاه در سال ۱۲۶۳ خورشیدی رقم خورد.
از سال ۱۲۶۳ تا ۲۲ سال بعد که فرمان مشروطه به امضای مظفرالدینمیرزا رسید، بازار به یکی از جدیترین بازیگران عرصه سیاست داخلی ایران بدل شد. درواقع حمایت تمام و کمال بازاریان از میرزایشیرازی و الغای امتیاز تنباکو، پایهگذار انقلاب مشروطه شد.
از ۲۰۰ سال پیش تا به الان در بازار بزرگ تهران ۷۰ هزار واحد صنفی و ۲۳ اتحادیه در بازار استقرار یافتهاند و همین اعداد است که وقتی حرف انتقال بازار به میان میآید، کار را نشدنی میکند.
استاندار تهران مدتی پیش خبر داد که بازار تهران به دلیل وسعت و تغییر شکل فعالیت اصناف با یک عدم تناسب مواجه است، به همین دلیل پس از مطالعات کارشناسی طرح انتقال بازار در دستور کار قرار خواهد گرفت. شهردار تهران نیز همان زمان اعلام کرد، به دنبال بازسازی و ساماندهی بازار است.
اما این انتقال چقدر شدنی است؟ ۷۰ هزار واحد صنفی چگونه و به کجا میتواند انتقال داده شود؟ اصلاً چگونه بازاریان راضی به انتقال خواهند شد؟ گپوگفت با بزرگان بازار و هیئت امنای آن کوچکترین نشانهای از رضایت از این کوچ اجباری نشان نمیدهد.
اگر برای خرید وارد بازار تهران شوید و یا قصد دیدن همه آن را داشته باشید، نزدیک به ۵۲ راه ورود به بازار وجود دارد. البته باید نزدیک به ۱۰ کیلومتر در راهها و دالانهای آن پیادهروی کنید و علاوه بر دیدن بسیاری از آثار قدیمی که آنجا را تبدیل به یک شهر کوچک کرده با مشکلات و اتفاقات عجیبی که مختص بازار تهران است نیز آشنا خواهید شد؛ از معبرهای تنگ در بازار کفاشها، حمام چال، بازار زید، پاچنار، فراشباشی و حتی چهارسوق بزرگ که روزگاری محل استقرار داروغه بازار بود گرفته تا برخورد با گاریها و چرخیهایی که شما را به سمت اجناس چیدهشده در جلوی مغازهها در بازار امیر، حضرتی، نوروزخان، بازار بینالحرمین و چهارسوق کوچک پرت میکنند.
در گوشهای از سرای آزادی بازار، پارچهای نصب شده که بر روی آن نوشته شده: «شهرداری و آتشنشانی و ستاد بحران به اطلاع کسبه محترم میرساند حداکثر تا تاریخ ۱۰/۳/۱۴۰۲ نسبت به جمعآوری هرگونه سدمعبر اعم از میز و دپوی اجناس در کلیه مشاعات اقدام نمایید؛ در غیر این صورت طبق ضوابط قانونی اقدام خواهد شد.»، اما هنوز زیر همین پارچه، اجناس و میزهای مغازهداران تلنبار است و معابر پر از جعبه و گاری و جنسهای به نمایش گذاشته شده. همین شرایط را میتوان در تیمچه حاجبالدوله، بازار کیلوییها، بازار زرگرها و بازار چهلتن که به بازار خردهفروشها معروف هستند نیز دید.
مرتضی، یکی از فروشندههایی است که مغازهاش دقیقاً زیر یکی از همین پارچهنوشتهها است و اجناساش تا یک متری جلوی مغازه رفته است. برای فرار از برخورد با چند چرخی که با شتاب در حال حرکت هستند به داخل مغازه او میروم، مرتضی میفهمد که قصد خرید ندارم و وقتی با شوخی و خنده به نوشته روی پارچه اشاره میکنم، میگوید: «میدانی کرایه هر مغازه چند است؟ جریمه شوم بهتر است یا نتوانم کرایه و مالیات بدهم؟»
۳۰ دی ۱۳۹۵ ساختمان پلاسکو پس از ۵۴ سال از احداث، آتش گرفت و ۵۶۰ واحد تجاری آن نابود شد. اگر فرسودگی عامل ریزش پلاسکو شد در بازار بزرگ تهران علاوه بر فرسودگی، سیمکشیهای برق غیراصولی، تجمع صنوف اشتعالزا کنار هم، معابر تنگ و بساطگسترهایی که همان معابر تنگ را هم مسدود کرده، کار را برای آتشنشانان در مواقع خطر دشوارتر کرده است.
درست ۶ روز بعد از تاریخی که بر روی آن پارچه نوشته شده، در بازار آتشسوزی رخ میدهد که به گفته فروشندگان اگر معابر باز بود ماشینهای آتشنشانی زود میتوانستند آتش را خاموش کنند و خسارت کمتری به ۷۰ مغازهای که در آتش سوخت، وارد میشد. همان زمان معاون اول رئیسجمهور دستور داد خدمات امدادی افزایش پیدا کند و سازمان آتشنشانی برای سهولت در رفت و آمد معابر کمعرض در بازار مجبور به طراحی خودروهای ویژهای شد که بتوانند عملیاتهای خود را زودتر انجام دهند. همچنین تنها چهار تیم عملیاتی اورژانس در بازار مستقر است و آنها مجبور هستند به دلیل مشکلات تردد از خودروی برقی کوچک و موتورلانس استفاده کنند.
البته در بازار چند مرکز خرید مانند «پاساژ مریم» و «پاساژ دلگشا» نیز وجود دارند که زیبا، مدرن و استاندارد ساخته شدهاند که مسائل ایمنی را به خوبی رعایت میکنند، اما شلوغی بازار را ندارند و گویی مردم ترجیح میدهند سختی عبور و مرور را در بازار تحمل کنند و از قدیمیترین بخش بازار تهران یعنی لبافها، کرجیدوزها، سراج بافندهها و نعلچیها خرید کنند.
بیانصافی است اگر تنها صاحبان مغازه و حجرهداران را در بههمریختگی اوضاع بازار مقصر بدانیم و وقتی پای درددل آنها بنشینیم خواهیم دید که بازار تهران به ازای عمرش مشکلات داشته و با بردن آن به جای دیگر حتی صورت مسئله را هم پاک نکردهایم.
بازار بینالحرمین بازار صنف لوازمالتحریر محسوب میشود. در کوچههای تنگ و شلوغ آن، اما دیدن کتابفروشی که ناشر داستانهای دوران بچگی نسل دههشصتیها و یکی از محبوبترین آنها یعنی «حسنی نگو یه دسته گل» است، مانند پیدا کردن سوزن در انبار کاه میماند. پیرمردی کمی چاق، خوشپوش و بیشتر از آن مهربان که وقتی از مشکلات بازار میگفت، اخمی صورتش را جمع میکرد.
او در مواجه با این حرف من که شهرداری و دولت به دنبال ساماندهی بازار و حتی تغییر مکان آن افتادهاند، گفت: «بازار را نباید فقط چند مغازه فرض کرد، از چهارراه سیروس تا خیابان مولوی و از آنجا تا میدان اعدام و چهارراه گلوبندک تا خیابان خیام را شامل میشود که به اندازه یک شهر کوچک است و تغییر مکان آن شدنی نیست. مغازهای کوچک است و یک مغازه دیگر بزرگ، هر کدام نیز قیمتی متفاوت دارند و مالیاتهای خاص خود را پرداخت میکنند، چطور میشود با تکتک آنها وارد مذاکره شد و آنها را قانع کرد که از اینجا بروند.»
تغییر مکان بازار، پیرمرد را به یاد پیش از انقلاب و عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان که نایبالتولیه آستان قدس رضوی نیز بود، انداخت و این خاطره را نقل کرد: «یادم هست در قبل از انقلاب آقای ولیان، بازار مشهد و اطراف حرم را خراب کرد و یک بازار جدید ساخت و بعد اعلام کرد هر که میخواهد میتواند در اینجا مغازه بخرد. البته او هم برای آن کار با سختیهایی مواجه بود و کار سخت و عجیبی هم انجام داد. مثلاً میگفتند او دو مامور مالیات را فرستاد که از هر مغازهدار بپرسند ملک او چقدر ارزش دارد آنها نیز از ترس افزایش مالیات میگفتند کاسبی خبری نیست و قیمت مغازه خود را به یکدهم ارزش واقعی آن اعلام میکردند، ماموران نیز این حرفها را مینوشتند و از مغازهدارها امضا میگرفتند و چند ماه بعد براساس همین نوشته پولی به آنها دادند و مغازه را خالی کردند.
حتی من شنیدم یکی از آن مغازهدارها که جلوی چشمش مغازه او را خراب کرده بودند با اصرار و زحمت به پیش ولیان میرود و به او سیلی میزند. آن زمان اینگونه توانستند یک بازار جدید در مشهد بسازند، اما در همان زمان هم کسی جرأت نداشت این کار را برای بازار تهران انجام دهد چه برسد به الان که اوضاع بازار بسیار پیچیدهتر و درهمتنیدهتر شده است.»
پیرمرد کمی مکث میکند و میگوید: «من چند دهه است که در بازار تهران کار میکنم، در بازار است که بورس و سرای پارچهفروشها یا ساعتفروشها و کلاهفروشها شکل گرفته و همین باعث رونق کاسبی و درآمد و مرغوبیت ملک آنها شده است، مطمئن باشید خیلی از این افراد مغازه پنجمتری خود را با یک مغازه سیمتری دو نبش در منطقه نیاوران عوض نمیکنند.»
سر درددلش که باز میشود بیشتر از مشکلات بازار و محل کسب خود میگوید که به مغازههای آنجا گاز نمیدهند، چون بازار فرسوده است: «پاساژ ما خیلی قدیمی است و کل آن را فرسوده محاسبه کردهاند، اگر نگاه کنید حتی جای مناسبی برای گذاشتن وسایل ایمنی و حتی بارهای اضافه کسبه وجود ندارد و بارکشها به زور گاری خود را حرکت میدهند و آمد و رفت برای همه و بهخصوص مشتریها سخت است، با این حال اگر به هر کدام از مغازهدارها بگویید که در جای دیگر بازار حتی به صورت موقت مغازه داده میشود تا اینجا را احیا کنیم قبول نمیکنند، چون از قدیم گفتهاند سری که درد نمیکند را دستمال نمیبندند.»
از او میپرسم چرا برای راحتی کاسبی در بازار و رها شدن از این مشکلات برای پاساژ خود قانون نمیگذارید که با نیشخند میگوید: «اینجا هیچکس قبول نمیکند که حتی عضو هیئتمدیره ساختمان پاساژ شود، چون اول باید خودش قانون را رعایت کند و بساط جلوی مغازهاش را جمع کند که هیچکس هم این کار را نخواهد کرد، چون مشتری را از دست میدهد. در بازار همه عادت کردهایم که قانونی نه، ولی عرفی با هم کنار بیاییم.»
پیرمرد از اختلاف طولانی با همسایه خود میگوید که به همین دلیل هیچوقت به نتیجه نرسیدهاند: «من چند سال است با مغازه کناری خود دعوا دارم که چرا اجناس خود را روبهروی مغازه من میگذاری، اما میدانم این دعواها هیچوقت به نتیجه نخواهد رسید. زمانی که مالک اینجا را میفروخت از صاحب جدید مغازه امضا گرفته شد که حق ندارد اجناس خود را بیرون بگذارد، اما هیچ فایدهای نداشته است. من میدانم اگر از مغازه کناری خود شکایت کنم بقیه مغازهها که دوست و آشنای من هستند هم باید اجناس خود را جمع کنند برای همین شکایت نمیکنم. حتی وقتی رئیس حراست شهرداری برای بازدید آمده بود و گفت از مشکلاتتان بگویید من هیچ حرفی درباره اختلاف با مغازه بغلی نزدم، چون در نهایت دود آن به چشم همه پاساژ میرود.»
به او میگویم همین مشکلات و گرفتاریهای ریز و درشت است که مسئولان را ناچار کرده به فکر انتقال بازار بیفتند، اما پیرمرد به شوخی گفت: «مسئولان مملکتی از ما عوارض و مالیات میگیرند و از این مبلغ خوششان میآید برای همین وعده انتقال بازار را میدهند که ما هم خوشمان بیاید، اما نمیدانند که ما خوشمان نمیآید، چون میدانیم حتی اگر بخواهند به این وعده عمل کنند به بدترین شکل ممکن آن را انجام خواهند داد، چون واقعاً نمیتوانند. مگر ساختمان پلاسکو نبود؟ دیدید که کسبه آن تا چند سال سرگردان بودند، شهرداری وقتی وارد این پروسه شود خواهد فهمید که اصولاً انتقال بازار نشدنی است.»
اما با این حال نمیتوان از خطرزا بودن مکانهای شلوغ بازار مخصوصاً بازاری که پر از کاغذ است بهراحتی گذشت. البته کتابفروش مهربان میگوید ما همه کپسول آتشنشانی داریم و هر پاساژ باید امکانات امحا داشته باشد. هر سال نیز این کپسولها شارژ میشود. تا وقتی بازاریها در مغازه خود باشند خیلی آتشسوزی شدیدی رخ نخواهد داد، چون خود کسبه سریع کمک میکنند تا گسترش پیدا نکند، اما اگر آتشسوزی در شب اتفاق بیفتد قابل کنترل نیست؛ مانند آتشسوزیهای سبزهمیدان که هر بار رخ داده همه چیز از بین رفته است.
این حرفها را یکی از آتشنشانهای قدیمی بازار نیز تایید میکند. او که گمنامی را ترجیح میداد، مانند بقیه آتشنشانها از روی مرام و معرفت بود که روی من را زمین نینداخت و از مشکلات بازار گفت. او گفت، بازار دو ایستگاه آتشنشانی دارد که در مواقع اضطراری پنج ایستگاه دیگر نیز به کمک میآیند، اما اعتقاد داشت که مشکلات بازار تمامی نداشته و نخواهد داشت: «من ۲۳ سال پیش وارد آتشنشانی بازار شدم و چند سال بعد به ایستگاه دیگری رفتم و بهتازگی دوباره به این ایستگاه برگشتهام، اما میتوانم به جرأت بگویم که از ۲۳ سال پیش تا الان هیچ اتفاقی رخ نداده و بازار تغییری از نظر ایمنی نکرده است.»
او خاطره جالبی از یکی از رؤسای ایستگاه آتشنشانی بازار دارد: «وقتی وارد آتشنشانی بازار شدم رئیسی داشتیم که میگفت من بالکن و سقف حلبی و قدیمی یکی از سراها را برخواهم داشت تا ماشین آتشنشانی به راحتی بتواند در آنجا تردد کند، او رفت، چند رئیس دیگر نیز آمدند و رفتند، اما من وقتی بعد از سالها به بازار برگشتم، دیدم هنوز آن بالکن و سقف سر جای خود است، این یعنی حتی آتشنشانی که وظیفه ایمنی را بر عهده دارد، توان جابهجایی یک سقف قدیمی را ندارد، اما مسئولان از جابهجایی کل بازار میگویند که به شوخی شبیه است.»
آتشنشان بازار تهران میگوید، از نظر استانداردهای ایمنی این بازار فقط ۵ درصد ایمنی دارد و ۹۵ درصد با حتی استانداردهای کشور خودمان نیز فاصله دارد، چه برسد به استانداردهای جهانی. او البته میگوید: «برخی مکانها در بازار است که ایمنی خوبی دارند؛ مثلاً پاساژهایی که تازهساز هستند یا بازارهای طلا به دلیل اینکه تمکن مالی بهتری نسبت به دیگر قسمتهای بازار دارند، ایمنی مغازه و پاساژهای خود را بالا بردهاند.»
او از چهره دیگر بازار نیز به ما میگوید: «از دیگر مشکلات ما رفتوآمد ماشینها هستند. مردم معمولاً روزها بازار را میبینند که پر از جمعیت است، اما از حدود پنج عصر که مغازهها بسته میشوند چهره بازار تغییر میکند و رفتوآمد ماشینها، وانتها و موتورها شروع میشود که بار جابهجا میکنند و همین باعث میشود در هنگام حادثه حرکت در مسیرهای بازار به سختی اتفاق بیفتد. ضمن اینکه مشکلات فقط اینها نیست، گیر کردن افراد در آسانسورها و حتی پیدا شدن مار در مغازههای قدیمی و فروریخت چاه از معضلات گاه به گاه بازار تهران است که آتشسوزی را نیز باید به آن اضافه کرد.»
این آتشنشان، برق و قدیمی بودن سیمکشیها را از مشکلات همیشگی و خطرزای بازار میداند که باعث آتشسوزیهای زیادی میشوند. او میگوید: «تغییرات مهمی در مغازهها از نظر مصرف برق رخ داده است، شما فکر میکنید یک مغازه برق زیادی نیاز ندارد، اما به اندازه یک واحد مسکونی و حتی بیشتر برق مصرف میکند؛ از کامپیوتر، یخچال، کولر گازی و تلویزیون گرفته تا دوربین مداربسته، دزدگیر و حتی پلیاستیشن در یک مغازه هشت متری استفاده میشود و این در حالی است که سیمکشی اکثر آنها برای چهل تا پنجاه سال پیش است و توان تحمل چنین برقی را ندارند. این را هم در نظر داشته باشید که اداره برق کنترل جدید نیز نمیدهد و همین باعث شده فشار زیادی بر روی کابلهای برق باشد.
نکته دیگر اینکه خیلی از سیمکشیهای قدیمی بازار از رو کشیده شده است و گاهی در انبارهای غیراستاندارد کارتنها و اجناس را دقیقاً کنار آنها میگذارند که احتمال آتشسوزی را بالا میبرد. بارها نیز در این مورد به صاحبان ملک تذکر دادهایم، اما یا آنقدر متمول هستند که سوختن یک انبار که نزدیک به چندصد میلیارد سرمایه در آن خوابیده برایشان مهم نیست و یا میگویند از خدا میخواهند که مغازه یا انبار آتش بگیرد، چون معمولاً سرقفلی آنجا برای فرد دیگری است و با یک آتشسوزی کل مغازه یا انبار تخریب میشود و فقط زمین آن میماند و اینگونه صاحب ملک از دست سرقفلی راحت میشود و حتی میتواند بر روی خرابه آن یک پاساژ احداث کند.».
اما باید قبول کنیم که با ایمن شدن قسمتی از بازار، مشکلات آن تمام نمیشود، بازار در موقعیت جغرافیایی حساسی قرار دارد و در کنار آن مکانهای مهمی مانند کاخ دادگستری، کاخ گلستان و ساختمان رادیو وجود دارند که از نظر ایمنی همدیگر را تحت تاثیر قرار دادهاند؛ این همان چیزی است که مامور آتشنشانی نیز به آن اشاره کرد و گفت: «بازار تهران هزار صاحب دارد؛ مثل اداره اوقاف، شهرداری، سازمان میراث فرهنگی و... که برای هر کاری باید نظر موافق همه آنان را گرفت که کار ایمنسازی را برای ما سخت میکند.»
در این میان گویا شهرداری تهران واقعیتر به داستان و مشکلات بازار نگاه میکند و از ساماندهی آن گفته است نه انتقال بازار. عبدالله اسفندیار، عضو هیئت امنای بازار بزرگ تهران نیز در گفتگو با «هممیهن» از همین زاویه به موضوع نگاه کرده و میگوید: «مطلبی که شهردار تهران درباره ساماندهی بازار تهران گفت را من با یک مضمون دیگر میگویم؛ اولاً روزانه یکونیم میلیون تردد در پیک کاری بازار وجود دارد که در نزدیکی عید نوروز به چهار میلیون تردد در روز نیز میرسد. آیا به نظر شما و با این حجم از تردد امکان جابهجایی وجود دارد؟ اگر شهردار تهران و برخی مسئولین در برخی مقاطع مسائلی را مطرح میکنند صرفاً به دلیل مسائل امنیتی مانند آتشسوزی و فرسودگی ابنیه و تنگی معابر و... است که همین باعث میشود برخی مسئولان بنا را بر جابهجایی بگذارند، ولی نه توان و امکان آن را دارند و نه سیاست کلی بر این است که این جابهجایی رخ دهد.»
او که رئیس اتحادیه صنف خرازیها است، مسئله تغییر مکان بازار را به دلیل شغلهای خطرزا و وجود کالاهای اشتعالزا و یا تولید برخی کالاها که باید به شهرکهای صنعتی منتقل شوند، میداند و میگوید: «چند هزار میلیارد سرمایه و سرقفلی در بازار وجود دارد، چه پتانسیل اقتصادی وجود دارد که بخواهد این میزان سرمایه را جابهجا کند؟ اساساً جابهجایی معنا ندارد و اتفاقاً در همه کشورهای جهان سعی میکنند مراکز قدیمی را بازسازی، احیا و نگهداری کنند. ما که نمیتوانیم بازار را از بین ببریم بلکه باید بازار تهران را بهعنوان میراث پیشینیان از لحاظ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اعتقادی حفظ کنیم نه آنکه صورت مسئله را پاک کنیم و به فکر جابهجایی آن باشیم. چنین امکانی وجود ندارد و اینگونه تصمیمات باید منوط به خرد جمعی باشد. تصمیمات کلانی که باید مسئولین ذیربط مختلف درباره آن نظر دهند و این امر به راحتی شدنی نیست.»
این نکته نیز مطرح است که وقتی بازار با مشکلات عدیده مواجه شده یعنی هیئت امنا به درستی نتوانسته بازار را مدیریت کند و کار آن قدر سخت شده که صحبت از نقل مکان آن به میان آمده است، اما اسفندیار میگوید اصولاً هیئت امنا هیچ نقش اجرایی ندارد و ادامه میدهد: «هیئت امنا نه میتواند تنگی معابر را تعریض، نه میتواند سیمکشی را تعویض و نه میتواند فرسودگی لولههای آب را تعمیر کند. هر کدام از اینها متولیان خاص خودشان را دارند و سیاستگذاری را متولیان امر انجام میدهند. مثلاً دستفروشی یکی از معضلات بازار است، مگر من بهعنوان عضو هیئتمدیره قدرت اجرایی دارم که بساطگستران را جمع کنم؟ همه کسبه از آنها ناراضی هستند، چون مالیات و عوارض میدهند و سرمایههای میلیاردی آنها در مغازه مانده، اما روبهروی مغازه آنها بساطگستری میشود. وظیفه شهرداری است که اینها را جمع کند.»
او سازمان میراث فرهنگی و اداره اوقاف را از جمله نهادهایی میداند که در امور بازار نقش دارند و عنوان میکند: «به لحاظ قدمتی که بازار دارد، سازمان میراث فرهنگی خیلی از ساختمانهای بازار را ابنیه تاریخی محسوب کرده و اگر قرار باشد گوشهای از بازار را تعمیر یا بازسازی کنیم، این سازمان مخالفت میکند، یا نزدیک به ۲۵ هزار مغازه در بازار وجود دارد که صاحبان ملک آنها اوقاف هستند که برای تعمیرات هر کدام از آنها اداره اوقاف باید نظر دهد، برای نوسازی نیز باید شهرداری نظر دهد و خیلی ادارات دیگر. اگر برای کسبه این امکان وجود داشته باشد بازار را ترمیم و به روز خواهند کرد. هماکنون نیز میبینید که در بازار، پاساژهای بزرگ و استانداردی ساخته شده، چون توانستهاند مجوز بگیرند.»
ماجرای بالکن و سقف حلبی که مامور آتشنشان برای من تعریف کرده بود را برای آقای اسفندیار میگویم و او نیز ابعاد دیگری از مشکلات را مطرح میکند: «البته تصور اکثریت مردم از بازار درست نیست. هنوز خیلیها فکر میکنند بازار متشکل از چند حجره و حاجیبازاری است، اما اتفاقاً بسیاری از افرادی که در بازار کار میکنند، حداقل مدرک لیسانس دارند و مغازه آنها مدرن و بهروز است. با این حال شما به سقف و سردرهای بازار بین چارسوق بزرگ، چارسوق کوچک و بازار آهنگرها توجه کنید، حداقل ۱۰ سال است که نیمهکاره رها شده، بازاری و صاحب ملک که مسئول آن نیست بلکه شهرداری است که عوامل آنها قرارداد بستند، اما آن را اجرا نکردند. اگر تنگی معابر و سیمکشی فرسوده وجود دارد و آب لولهکشی دارای مشکل است و یا با معضل دپوی کالا در انبارها مواجه هستیم، همه اینها متولی دارد و آنها باید آن را سامان دهند.»
از عبدالله اسفندیار میپرسم آیا هیئت امنای بازار درباره این مشکلات با شهرداری جلسه میگذارد؟ که او جواب مثبت میدهد و میگوید: «ما در همه جلسات با آقایان شرکت میکنیم و نظرات و پیشنهادی میدهیم، اما هیچ قابلیت اجرایی از طرف ما وجود ندارد. حتی ما به آنها گفتهایم که در بازار تهران متجاوز از ۱۰ هزار چرخی وجود دارد که هم خطرات امنیتی دارد و هم خطرات ایمنی. یا هماکنون حدود ۲ هزار افاغنه در بازار وجود دارند که سرگردان هستند، اینها را چه کسی باید مدیریت کند؟ برای هیئت امنا که چنین امکانی وجود ندارد.»
او در پاسخ به این پرسش که چرا مسئولان را گرد هم نمیآورید تا با خردجمعی مشکلات را حل کنید تا کار به انتقال بازار یا ساماندهی آن نرسد؟ و او در پاسخ میگوید: «در دو سال اخیر جلساتی با مسئولان در خصوص مسائل ایمنی و امنیتی بازار داشتهایم. مسئولان امر از جمله فرماندار و استاندار تهران تا حتی وزارت کشور و مسئولان سپاه ثارالله و مسئولان ایمنی و امنیتی در جلسات حضور دارند و نظرات خود را گفتند. به این موضوع دقت کنید که وقتی حدود ۲ هزار بساطگستر در بازار حضور پیدا میکنند باید این مشکل را با خرد جمعی حل کرد و آنها را بهجای دیگر منتقل کرد، اما آیا برای آن مکانی آماده شده است؟ در مورد مشکلات سد معبر نیز مسئولان آن مشخص هستند البته وضعیت بساطگستری کاهش پیدا کرده، اما کافی نیست.»
آیا این امکان وجود دارد که اصناف مختلف را در بازار تجمیع کرد؟ اسفندیار میگوید: «چنین امکانی وجود ندارد، بهعنوان مثال صنف خرازی حدود سه هزار عضو در بازار دارد که پراکنده هستند. کدام امکان وجود دارد که بنده بهعنوان رئیس اتحادیه خرازیها بتوانم آنها را تجمیع کنم؟ اگرچه در گذشته این تفکر وجود داشته و میبینید که بازار فرشفروشها و یا بازار کفاشها و آهنفروشها داشتهایم، اما اینکه بخواهیم آنها را در قالب چند مرکز تقسیمبندی کنیم عملاً چنین بینشی وجود ندارد.»
این عضو هیئت امنای بازار در انتهای صحبتهای خود میگوید حرف و خبر از انتقال و جابهجایی بازار زیاد است، اما هیچکس به یک نکته مهم اشاره نمیکند و آن «مالیات» است: «یکی از مقولاتی که درباره آن دغدغه داریم که البته فقط مختص بازار نیست و کل کشور یعنی حدود ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار واحد صنفی را شامل میشود، این است که با توجه به رکود و مشکلات اقتصادی که وجود دارد همه درگیر پرداخت مالیات هستند و تورم نیز مزید بر علت شده است. اخد مالیاتهای سنگین از کسبه مقداری معقول به نظر نمیرسد و آنها از این موضوع گلایهمند هستند، چون در طول سه سال کرونا همه همکاریها را کردیم و اکنون از دولت توقع داریم با ما مساعدت داشته باشند.»
بازار، اما به مغازهها و حجرههایش ختم نمیشود و در قدم زدن و گشتن در بازار است که میتوان سردرهای قدیمی بازار را دید که نام چند حوزه علمیه و نزدیک به ۵۰ مسجد را بر روی کاشیهای خود ثبت کردهاند که نشان میدهد فعالیتهای جنبی بازار نیز هنوز زنده است و همچنان بازار تهران را باید حلقه وصل اقتصاد و مذهب دانست؛ مساجدی که صدای اذانشان بلند است اگر داد دستفروشها بگذارد که شنیده شود.
کتاب «تهران تبآلود» به مکانهایی در تهران که با جنبش مشروطه گره خوردهاند، پرداخته است، در این کتاب درباره بازار تهران و مساجد آن اینگونه نوشته شده است: «الغرض، به همان نسبت که مسجد شاه، مسجدی سلطنتی با ساختمانی پرطمطراق بود، مسجد جامع با سادگی و وقار خود، عبادتگاهی محبوب و مردمی به شمار میآمد و با تحصن تیرماه ۱۲۸۵ شمسی مردمیتر شد. کشته شدن سیدعبدالحمید، اگرچه طلبهای گمنام بود، چنان مردم تهران و خصوصاً روحانیون و طلاب را تکان داد که دستهدسته از محلههای مختلف به سوی مسجد جامع روانه شدند... روز پنجشنبه، ۱۹ تیرماه که دکانها و سراهای بازار بسته شده و کسبه در مسجد جامع و اطراف آن جمع شده بودند، جمعیت بزاز با همراهی طلاب و سادات، دستهای راه انداختند و درحالیکه سید را جلوی دسته حمل میکردند، سینهزنان و نوحهخوانان در فاصله میان مسجد جامع و مسجد شاه به حرکت درآمدند... امروزه، بازار میان مسجد جامع و چارسوق بزرگ بیش از سه، چهار متر عرض ندارد و بدون تردید در آن دوران نیز فراختر نبوده است.»
در کتاب آمده که عدد کشتههای بعد از این تجمع حداقل دوازده نفر بوده، اما این روزها در بازار و مسجدهای آن، صدای گلوله که نه، ولی جار زدن عدسیفروشها و خردهفروشها شنیده میشود که نان روزانه خود را از کنار مغازههای میلیاردی بازار درمیآورند. همین است که وقتی صدای آخ فروشندهای را که جلوی مغازهاش ایستاده را میشنوم به سمتش میروم، او درحالیکه پای خود را گرفته بود، گفت: «همین چرخیها پای من را نابود کردهاند از بس با گاری پر از جنس خود به ما میزنند و در نهایت یک ببخشید میگویند و میروند، حرفی هم نمیشود زد، وقتی یک پسر ده-دوازده ساله شهرستانی برای یک لقمه نان باید یک گاری چندصدکیلویی را به زور بکشد، انصاف نیست به خاطر کبودی پای من از نان خوردن بیفتد.»
سال در حال پایان است و طرح انتقال بازار که از گوشه و کنار شهرداری و وزارت کشور و استانداریها مدام به گوش میرسد، به پروژهای بدون اجرا میماند. وقتی به بافت پیچ در پیچ بازار و هزاران کسبه درهمتنیده و هزاران داستان ریز و درشت آن ورود میکنید، درمییابید که در هیچ نقطه دیگری از شهر نمیتوان بازار بزرگ را برپا کرد. مردم همچنان از کوچهها و معابر تنگ بازار بزرگ خواهند گذشت، ساعتها در آن قدم زده و خاطرهبازی میکنند؛ حتی اگر پولی برای خرید نداشته باشند و پایشان کبود شود.