ارتباط پدربزرگ و مادربزرگ با نوههایشان یکی از شیرینترین روابطی است که میتواند بر کیفیت زندگی و سلامت روان هر دو طرف موثر باشد.حتی بسیاری از آنان معتقدند که نوه شیرینتر از فرزند است و شاید به همین علت است که یکی از زیباترین و بهیادماندنیترین روابط انسانی بین پدربزرگ و مادربزرگها با نوههایشان شکل میگیرد. چندسالی است که دربسیاری ازخانههای بزرگترها، دیگر خبری از صدا و خندههای کودکانه نیست.
درحالحاضر بزرگترهایی را میبینیم که در حسرت و انتظار دیدن نوهشان بهسر میبرند و بسیاری از آنان دیگر آن را برای خود آرزویی دستنیافتنی میبینند و حسرت در آغوش کشیدن نوههایشان را در دل میپرورانند. موضوعی که به لحاظ روانی تاثیر بسیار مهمی را برای سالمندان به همراه خواهد داشت. از ایجاد حس مفیدبودن گرفته تا امید و نشاطی که هماکنون فقط در حد همین جملات است. موضوعی که سوژه گفتوگوی ما را با صالح قاسمی، دبیر مرکز مطالعات راهبردی جمعیت کشور فراهم کرد.
به گزارش جام جم، با توجه به شرایط حال حاضر در خصوص جمعیت کشور، چگونه میتوانیم بین نسل پیر و سالخورده و یک نسل مولد و پویا پیوند برقرار کنیم؟ به گونهای که حس استقلال و مفیدبودن در سالمندان هم ایجاد شود؟
امروزه بالای ۱۲درصد سالخوردگی جمعیت داریم که این در طول تاریخ ایران بیسابقه است. میزان رشد درصد سالمندی در یکی دو دهه آینده بهشدت بالا خواهد رفت. حدودا درسال۱۴۲۹، وضعیت سالمندی کشور به بیش از۳۰درصد افزایش پیدا خواهد کرد. این چالشی عمومی است که علاوه برساختارهای کشور، ساختارها وکارکردهای خانواده را نیز دچار بحران میکند.
دنیا برای مدیریت جمعیت سالمندان و جایگزین کردن جمعیت مولد و فعال بهجای جمعیت سالمند دو راه دارد؛ فراهم کردن زندگی سالم وفعال برای افرادسالخورده، ذیل سندی که دردنیا مشهور به سالمندی فعال است و از سوی دیگر تعریف سیاستهای جمعیتی و جایگزینکردن جمعیت جوان بهجای سالمندان که بتوانند نیروی کار باشند و کشور را اداره کنند.
ازمنظر شما داشتن نوه چگونه به زندگی افراد سالخورده معنا و مفهوم میبخشد؟
در رابطه با اسناد سالمندی فعال نیز این افراد غیر از سلامت فیزیکی و بدنی بهشدت نیازمند سلامت روان هستند، چراکه نیازهای آنان و مختصات روح و روان آنها نسبت به جوانیشان بسیار تغییر کرده و بسیار آسیبپذیرتر شدهاند. یکی از نیازهای آنان نیاز به برقراری ارتباط بهویژه با فرزندان و نوههایشان است که جزو نیازهای عاطفی و مهم آنان بهشمار میرود.
همین فقدان این نیازهاست که پدیدههایی را تحت عنوان «سندرم آشیانههای خالی» در ایران و سایر کشورها رقم زده است. یعنی سالمندانی که تنهاییهای زیادی را تجربه میکنند و از این تنهاییهای افراطی به یکسری مشکلات روحی و روانی همچون افسردگیهای مزمن دچار میشوند. یکی از راهکارهایی که برای این موضوع در دنیا دیده شده این است که بین سالمندان و نوهها ارتباطاتی برقرار کنند که از طرفی هم رسیدگی به این خردسالان و هم سلامت روان سالمندان نیز تامین شود. این الگویی است که در دنیا اجرایی شده است. خانه و مجموعههای دولتی و غیردولتیای که سالمندان و کودکان را تجمیع میکنند. راهبردی که متاسفانه در کشور ما بهصورت جدی دیده نشده است.
ازنظرشما ارتباط تکفرزندی یا بیفرزندی با سلامت روان سالمندان به چه شکل است؟ اینکه خیلی از این افراد درحسرت داشتن نوه هستند وازطرفی عدم تمایل دختران و پسرانشان به فرزندآوری، تاثیراتی را به لحاظ روحی و روانی ایجاد میکند؟
اگر سالمندان بیفرزند یا تکفرزند بودند قاعدتا خیلی نمیتوانند از الگوی تجمیع بین پدربزرگ و مادربزرگها و نوهها در یک مجموعه بهرهمند شوند. اساسا شاید نوهای نبوده یا تعداد آنان به حدی نباشد که بتوان این الگو را طراحی کرد؛ بنابراین تکفرزندی خودشان یا تکفرزندی فرزندان افراد سالمند، منجر به این میشود که میزان سلامت روان سالخوردگان کاهش پیدا کند. درحالیکه با وجود نوه میتوان بخشی از آسیبهای روحی و روانی و افسردگی شدید سالمندان را مدیریت کرد.
یک پژوهشی اخیرا انجام شده در خصوص ادغام کودکان و سالمندان، به نظر شما با توجه به مشکل جمعیتی کشور اجرای چنین طرحها و برنامههایی تا چه حد در کشور ما موثر و نتیجهبخش است؟
در کشور ما اخیرا این طرح و این موضوع مطرح شده، اما متاسفانه الگوی اجرایی برای آن وجود ندارد. ژاپن و آلمان این الگو را اجرا کردهاند و در برخی کشورها نیز بهصورت نمونه انجام میشود، اما در ایران این اتفاق رقم نخورده است. با وجود اینکه خانواده ایرانی یک خانواده اصیل چندنسلی گسترده است و به نظر میرسد اجرای چنین طرحهایی حتمی و ممکن خواهد بود و روی موضوع جمعیت هم تاثیر میگذارد. اگر زوجهای جوان ببینند که پدربزرگ و مادربزرگها در نگهداری فرزندانشان کمک زیادی میکنند، چهبسا در تصمیم خود برای فرزندآوری احساس حمایت بیشتری کرده و مصمم میشوند.
براساس این موضوع به نظر شما تا چه حداین خطرجدی است که نقشهایی همچون پدربزرگی ومادربزرگی مثل بقیه نقشهای خاله، دایی، عمو و ... کمرنگ شود؟
ممکن است طی سالهای آتی چنین نقشهایی مورد تهدید و تضعیف قرار بگیرد و به حاشیه برود. واقعیت این است که در نسلهای آتی ما نقش پدربزرگی و مادربزرگی را کمتر خواهیم داشت. علت آن این است زمانی که نوه نیست یا تعداد آن خیلی کمتر است این شبکه و شبکه خویشاوندی تضعیف خواهدشدونقشهایی همچون خاله، دایی، عمو و عمه را به معنای امروزیاش یا اصلا نداشته یا آن را ناقص خواهیم داشت. به نظر میرسد الگوهای فرزندآوری نهتنها در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... تاثیر میگذارد بلکه در ساختارهای خانواده و شبکه خویشاوندی نیز موثر است.