«به نظر میرسد که آقایان روحانیون و مراجع توجه کافی به وضعیت نزول جایگاه قشر خود ندارند. مجموعه نظرسنجیها و پیمایشها در سالهای اخیر نشان میدهد که اعتماد به این قشر بسیار کم شده است و شاید بیش از نیمی از جامعه به آنان اعتماد کم و خیلی کم دارند و در میان اقشار و گروههای اجتماعی کمترین اعتمادهای مردم را به خود جلب کرده یا از دست دادهاند.»
عباس عبدی در اعتماد نوشت: این یادداشت در واقع خطاب به آقایان علمای قم نوشته میشود، چون گمان میکنم فرصت کافی برای پیگیری اموری که در حال رخ دادن در جامعه است را ندارند یا آنکه ممکن است اسیر ظاهر آنها شوند و ارزیابی مثبتی از این رویدادها پیدا کنند. ماجرا از این قرار است که دو اتفاق در رابطه با روحانیون و مساجد در آموزش عمومی در حال رخ دادن است. گرچه محدود است و در اجرا و ادامه نیز عوارضی خواهد داشت، ولی بهطور طبیعی تبعات آن گریبان روحانیت و نهاد دین را خواهد گرفت. ماجرا این است که وزارت آموزش و پرورش اصرار دارد که آقایان طلاب و روحانیون را به عنوان آموزگار استخدام کند که تا اندازهای چنین هم کرده است.
از سوی دیگر طرحی غیررسمی نیز در حال اجرا است تا مدارس مسجدمحور یا «مسجد مدرسه» را گسترش دهند. به نظر میرسد که آقایان روحانیون و مراجع توجه کافی به وضعیت نزول جایگاه قشر خود ندارند و این دو اقدام نیز بیش از پیش این جایگاه را مخدوش خواهد کرد. مجموعه نظرسنجیها و پیمایشها در سالهای اخیر نشان میدهد که اعتماد به این قشر بسیار کم شده است و شاید بیش از نیمی از جامعه به آنان اعتماد کم و خیلی کم دارند و در میان اقشار و گروههای اجتماعی کمترین اعتمادهای مردم را به خود جلب کرده یا از دست دادهاند. این اعتماد در شهرهای بزرگ خیلی کمتر است. در حالی که پیش از انقلاب روحانیون و به تبع آن دین جایگاه بسیار برجسته و مورد اعتمادی داشت. این رویکرد منفی به آنان نزد افراد جوانتر و کمسن و سالتر خیلی بیشتر از افراد پا به سن گذاشته و سالمند است.
در نتیجه میان جوانان نوعی بیپروایی رفتاری و گفتاری نسبت به این قشر وجود دارد که در گذشته نبوده است. کسی تعریف میکرد که پیش از انقلاب در یک محله تهران جوان لاتمسلکی بود که هر گاه مست میکرد میکوشید که حداقل با روحانی مسجد مواجه نشود و احترام او را تا این اندازه نگه میداشت. یک بار که تلوتلو میخورد به یک باره با او مواجه شد و نه راه پیش داشت و نه راه پس. با خجالت اقرار کرد و گفت بیرودربایستی مستم، تا از این طریق قدری خود را توجیه کند. حالا یک فیلم منتشر شده که دانشآموزان در حال پاشیدن اسپری کف برفی روی عبا و عمامه آموزگار روحانی خود هستند و آن بنده خدا میکوشد که با چه فلاکتی از این بازی ناراحتکننده برای خودش فرار کند. تردید نکنید که آمدن طلاب و روحانیون به نظام آموزش عمومی کشور چنان عوارضی برای منزلت و جایگاه آنان خواهد داشت که با هیچ اقدام دیگری آن را نمیتوانید جبران کنید.
به ویژه از نظر سطح آموزشی و امتحانات و سایر موارد مسالهساز خواهد شد. در خصوص «مدرسه مسجد» نیز گرچه طرحی بسیار خام و اهدافش غیرقابل فهم است و موفق نخواهد شد، ولی در صورت تداوم نتیجه نهایی آن تربیت افرادی به جای طلاب است که از دل نظام آموزشی رسمی بیرون بیایند. روشن است که آنان مبلغان دینی متفاوت از دین حوزوی خواهند شد. البته چنین دینی سیاسیتر و وابستهتر به نهادهای قدرت خواهد بود. به عبارت دیگر این دو طرح همزمان از دو سو زمینه را برای تضعیف هرچه بیشتر روحانیت فراهم میکنند. شاید کسانی که مخالف روحانیت هستند از این اقدامات خوشحال شوند، ولی باید به این نکته مهم توجه کنند که روحانیت و دین یک نهاد اجتماعی مهم بوده و کارکرد خود را داشته است و همچنان هم بهرغم تضعیف شدید، نهاد مهمی است و هنوز احتمال بازسازی آن در قالب یک نهاد اجتماعی که مستقل از قدرت باشد وجود دارد.
خلأ اینگونه نهادها میتواند برای ثبات اجتماعی عوارضی داشته باشد. البته تغییر ماهیت و وابسته شدن آنها به قدرت نیز همین اندازه و بیشتر عوارض داشته است. قصد من این نیست که بگویم این سیاستها لزوما آگاهانه علیه دین و روحانیت به اجرا در میآید. اتفاقا بسیاری از اقداماتی که ما انجام میدهیم ناخواسته منشأ آثاری متفاوت از آن چیزی است که در ابتدا در ذهن داریم. نمونهاش حضور حداکثری دین و روحانیت در قدرت است که به جای تقویت آنها، موجب تضعیف شده است. میگویند کسی با بار شیشه وارد شهر شد، نگهبان شهر با چوب ضربهای به بار زد و پرسید، چه باری داری؟ صاحب بار گفت، اگر یک ضربه دیگر بزنی هیچ ندارم. واقعیت جایگاه دین و روحانیت حتی، اگر تا این اندازه ضربه ندیده باشد، تاکنون بسیار تضعیف شده است، ولی کسی هم جز متولیان آن مسوولیتی در این وضع ندارد و خودشان هم باید در این مورد اقدام کنند و اجازه ندهند که به مرحله غیر قابل بازسازی برسد.