درک یونگ که توسط دیگران گسترش یافته است جنبههای زنانه را به ابعاد اسطورهای و معنوی مانند ماه، روح، خلاقیت، درون، تاریکی، هرج و مرج، شهود و پذیرش (فعال) مرتبط میکند. در مقابل یک انرژی مردانه اغلب با خورشید، روح، نور، کنش (فوری)، آرزو و ظاهر مرتبط است. در فرهنگهای مردسالارانه و نئولیبرالی که برای عقلانیت، عمل و جاهطلبی ارزش قائل هستند امر زنانه نادیده گرفته میشود. اتخاذ روشی زنانه از بودن ما را تشویق میکند تا دورههای انفعال و افسردگی را تجربه کرده و آنها را در آغوش بگیریم به جای آن که به طور مداوم به دنبال حرکت و بهرهوری صعودی باشیم.
فرارو- بحثهای کنونی درباره جنسیت دو قطبی شده است. این استدلالهای تفرقه انگیز به جای در نظر گرفتن پایههای کهن الگوی (آرکتایپ) زنانه و مردانه بر تعریف محدود "مرد" یا "زن" تمرکز دارند. از دیدگاه یونگ انسانها در روان خودشان دو جنسیت دارند در واقع هر مردی علاوه بر مردانگی که در خودآگاهی آن را تجربه میکند بخش زنانهای نیز در ناخودآگاه خودش دارد که یونگ به این زنانگی درون مرد آنیما میگوید و هر زن نیز علاوه بر زنانگی در روان اش بخش مردانهای دارد که به آن آنیموس میگوید.
به گزارش فرارو به نقل از کانورسیشن، برای "کارل گوستاو یونگ" روانکاو و برای متفکران پسا یونگی این مفاهیم برای درک جنسیت و پویاییهای فرهنگی گستردهتر حیاتی هستند. از دیدگاه یونگ جنبههای مردانه و زنانه روان مختص مرد یا زن نیستند بلکه مربوط به افراد از هر جنسیتی میباشند.
آن مفاهیم در طول هزاران سال تاریخ، فولکلور و اسطوره گنجانده شده اند و ویژگیهای آنها در طول زمان و فرهنگ به طرز چشمگیری مشابه بوده اند.
یونگ در این مورد به آنیما و آنیموس اشاره دارد که طبق آن انسانها اصولا دو جنسیتی هستند. هر جنس علاوه بر هورمونهای جنس خود هورمونهای جنس دیگر را نیز ترشح میکند. روان زن جنبههای مردانه را در بر دارد (کهن الگوی آنیموس) و روان مرد حاوی جنبههای زنانه است (کهن الگوی آنیما). این ویژگیهای جنسی متضاد فرد را قادر میسازند تا ماهیت جنس دیگر را درک کند و ما را آماده میکنند تا برخی ویژگیهای جنس مخالف را دوست داشته باشیم و رفتار ما را با توجه به جنس مخالف هدایت میکنند. آنیما و آنیموس هر دو باید ابراز شوند در غیر این صورت به یک طرفه بودن شخصیت منجر میشوند.
آنیما پیچیدهترین و از طرفی دل انگیزترین آرکتایپ (کهن الگو) روان شناسی یونگ و آن تصویر روح است که به صورت زن و مادر متجلی میشود. مردان کسی را دوست دارند که خصوصیتهای روان زنانه آنان را داشته باشد. بر این اساس یونگ استدلال میکند که روان انسان دوجنسیتی است.
آنیما تجسم تمامی گرایشهای روانی زنانه در روح مرد است همانند: احساسات، خلق و خوهای مبهم، مکاشفهها، حساسیتهای غیرمنطقی، قابلیت عشق شخصی، احساسات نسبت به طبیعت و سرانجام روابط با ناخودآگاه. به نظر یونگ آنیما زن خاص نیست و شکل مشخص آن در روان فرد بستگی بسیار زیاد به دانش شخصی مرد از زنان دارد که ریشه در ارتباط او با مادر دارد و نیز تاثیراتی که در طول رشد از زنان دیگر به دست آورده است.
درک یونگ که توسط دیگران گسترش یافته است جنبههای زنانه را به ابعاد اسطورهای و معنوی مانند ماه، روح، خلاقیت، درون، تاریکی، هرج و مرج، شهود و پذیرش (فعال) مرتبط میکند. در مقابل یک انرژی مردانه اغلب با خورشید، روح، نور، کنش (فوری)، آرزو و ظاهر مرتبط است. در فرهنگهای مردسالارانه و نئولیبرالی که برای عقلانیت، عمل و جاهطلبی ارزش قائل هستند امر زنانه نادیده گرفته میشود.
"ماریا لوییز وان فرانتس" تحلیلگر از پیروان مکتب یونگ مشاهده میکند که چگونه در بسیاری از افسانهها دورهای طولانی از عقیم بودن پیش از تولد فرزند قهرمان وجود دارد. او اشاره میکند که در دورههای افسردگی و زمانی که هیچ اتفاقی نمیافتد "مقدار عظیمی از انرژی در ناخودآگاه انباشته میشود". اما هیچ یا غیرمولد بودن در جامعهای که برای عمل و نتایج (سریع) ارزش قائل است مورد احترام قرار نمیگیرد. اکثر ما در عوض تفکر خطی و منطقی را اتخاذ میکنیم که مانع خلاقیت زنانه میشود.
اتخاذ روشی زنانه از بودن ما را تشویق میکند تا دورههای انفعال و افسردگی را تجربه کرده و آنها را در آغوش بگیریم به جای آن که به طور مداوم به دنبال حرکت و بهرهوری صعودی باشیم. به نظر میرسد این آخرین چیزی است که ما در زندگی حرفهای میخواهیم، اما لزوما این طور نیست.
در مطالعات صورت گرفته زنان از استعارههای بوروکراتیک برای توصیف برنامههای وجودی و رویدادهای زندگی آینده خود استفاده کردند. آنان از ازدواج، شغل و بچه دار شدن در قالب تیکینگ باکس* و فهرست کارهای انجام شده صحبت کردند. برای مثال، یک زن توضیح داد که یک صفحه گسترده اِکسل برای سازماندهی اهداف شغلی خود مانند ارتقای شغلی و آرزوهای مدیریتی، و اهداف زندگی (جزئیات بر اساس زمان نیاز به ازدواج و خرید خانه) ایجاد کرده است.
برنامه ریزی وقایع زندگی به گونهای که گویی اهدافی هستند آنها را به نشانههای موفقیت یا شکست در مسیری خطی تبدیل میکند و نه به مراسم گذر در یک زندگی بالقوه به مراتب چرخه ای تر. در نتیجه، ممکن است به هر قیمتی چنین رویدادهایی را دنبال کنیم و اگر این نشانگرها را برآورده نکنیم ممکن است آن را به عنوان "شکست" درک کنیم به معنای از دست دادن فرصتی برای گذراندن یک فرآیند تامل که میتواند خرد و بینش را در مورد شرایط انسانی ارائه دهد.
برای مثال، زمانی که برای ترفیع رد میشویم میتوانیم زمانی را برای تامل در مورد علت رد شدن و نحوه برخورد با رد شدن به طور کلیتر اختصاص دهیم. کدام احساسات را در ما برمی انگیزد و از کجا سرچشمه میگیرد؟ از دست دادن ترفیع اگر اجازه دهیم میتواند مسیر متفاوتی را باز کند مسیری که شاید بهتر با احساس واقعی ما از خود هماهنگ باشد.
افراد از هر جنسیت باید روی آوردن به جنبه زنانه روان را با پذیرفتن دورههای رکود و افسردگی به عنوان دورههای حیاتی برای رشد خود در نظر بگیرند. همه ما میتوانیم از ارزشگذاری تفکر ادواری و متناقض به عنوان بخشی از رشد شخصی مان سود ببریم. این امر مستلزم درک آن است که کدام جنبه از خودمان در پیش زمینه است و کدام قسمتهای سایه دار و ناخودآگاه خودمان هستند که قویا وجود آنها را انکار یا رد میکنیم، اما با این وجود میتواند به طور قابل توجهی بر ما تاثیر بگذارد.
پرسیدن این که آیا ما کهن الگوی درونی زنانه (یا مردانه) را رد میکنیم نقطه خوبی برای آغاز است. دوستان معمولا بهتر از ما ویژگیهای سایه مان را تشخیص میدهند و اغلب یک روانکاو ماهر در تشخیص آن موضوع موثرتر است.
*مربع هایی که برای جواب سوال های چند گزینه ای استفاده می شود تا بتوانیم علامت بزنیم.