محمد خوش چهره میگوید؛ پیام من این است که با انتخابات قهر نکنید، فوقش میگویید من عصبانی هستم، اما میروم و رأی میدهم. تا آنجا که میشود افراد صالح را پیدا کنید، اما اگر هیچ کسی را هم پیدا نکردید حضورتان در انتخابات حتی با یک رأی سفید ارزشمندتر از عدم حضور است. البته من توصیه به رأی سفید نمیکنم، ولی حتی اگر از یک لیست همه افراد را قبول ندارید به آن تعدادی که قبول دارید رأی بدهید.
نماینده مجلس هفتم که بعد از سالها وارد عرصه انتخابات شده، تاکید دارد که «قحط الرجال نداریم، جهل الرجال داریم» برهمین اساس هم به مردم میگوید حتی «اگر عصبانی هستند، بروند و رأی بدهند» استدلالش هم این است که ««وقتی رأی ندهید، محکوم هستید به افرادی که بد حکومت میکنند»
به گزارش خبرآنلاین، خوش چهره تاکید دارد «اقلیت مجلس آینده قرار نیست منجی باشند» و البته معتقد است باید «افراطیهای اصولگرا و اصلاح طلب را کنار زد تا دو گروه به یکدیگر نزدیک شوند».
او در این گفتگو ضمن برشمردن مشکلات فعلی کشور، تاکید دارد به جای اینکه به دنبال مقصر بگردیم باید مشکل را حل کنیم.
خوش چهره حتی یک رأی سفید را هم دارای پیام میداند و معتقد است؛ «خیلیها سعی میکنند مجلس حداقلی و کم رونق باشد، اما مردم نباید مسئولیت خود را نفی کنند، باید بروند رأی بدهند، مشارکت کنند.»
*بعد از مجلس هفتم، یعنی در مجالس هشتم و نهم و دهم و یازدهم خبری از کاندیداتوری آقای خوش چهره نبود، شما سال ۱۴۰۰ و امسال دوباره کاندید شدید. سوالم این است که چرا بعد از چند دوره غیبت در انتخابات، فضای مجلس دوازدهم را برای کاندیدا شدن مناسب دیدید؟ چه ضرورتی احساس کردید که در این دوره وارد انتخابات شدید؟
سوال خوبی است و البته سوال خیلی از دوستان و همکارانم نیز است. پاسخ را کنکوری میدهم، علت کاندیداتوری ام تلفیقی از نکاتی که مطرح کردید، بوده است. ولی هر کدام با ضریبی بالا یا پایین.
در فضایی که فشردگی و سختی اش زیاد است و تیرگی وجود دارد شاید خیلی نگاه استدلالی و منطقی جواب مثبت به آدم ندهد، همین تیرگیها هم که نمیخواهم بشکافم ممکن است خیلی از افراد را راغب به ورود به فضای انتخابات نکند، اما بهرحال کار نشدنی نیست.
در همان زمان انتخابات مجلس هفتم فضا طوری بود که در حدود ۱۷-۱۸ تا از لیست ها، اسم من بود، با اینکه من نه تبلیغاتی داشتم نه ستادی داشتم و کار خاصی نکرده بودم، اما من و چند نفری مثلا مرحوم افروغ یا مرحوم آسیدمهدی طباطبایی و مرحوم حجت الاسلام احمدی بود در لیستها بودیم و جزو افرادی بودیم که رأیهای بالایی آوردیم.
این رأیهای بالا در آن فضا نشان میداد که مردم کاندیداها را میشناسند و دیدگاههای افراد را دیده بودند و در رأی دادن لحاظ کرده بودند. در واقع من و چند نفر از دوستان، کاندیداهایی بودیم که تک رأی خیلی داشتیم. بهرحال این نکتهای بود که آن زمان احساس خوبی داشت، چون فکر میکردم به رونق انتخابات کمک کرده ایم.
آن زمان بخاطر علمی و دانشگاهی بودن ما، فرصت مناظره در صداوسیما با وزرا و معاونان رئیس جمهور وقت (خاتمی) را داشتیم، آن زمان صداوسیما در تقابل با دولت وقت، فضای شفافی را ایجاده کرده بود و ما با وزرای مختلف در حوزه اقتصاد و شهرسازی مناظره میکردیم و استقبال زیادی هم میشد و حق با افرادی بود که از دانشگاه در مناظرات حضور داشتند. حتی خود رییس جمهور (خاتمی) هم چند باری به این موضوع اشاره کرده بود و یک فضای مفرحی ایجاد شده بود که مردم بتوانند انتخاب کنند، حرفهای درست بشنوند.
آن زمان در مجلس ما تلاش میکردیم در مناسبات و لابیها در مجلس سیاستهای اقتصادی مثلا سیاستهای ارزی و پولی اصلاح شود. البته این مناسبات و لابیها ماهیت همه مجالس در دنیاست، اما آن بخشی از این مناسبات که با ماهیت فرهنگی و اخلاقی ما متفاوت نباشد. چون در ادبیات سیاسی برای برخی از سیاستمدران واژه نامناسب «خودفروخته» را به کار میبرند، یعنی سیاستمدارانی که اصیل نیستند و حق را به هر چیزی میفروشند، حق را به علت مقام و پستی که کسی دارد به آن میفروشند.
امروز مشابه این سیاستمدارانی که اصیل نیستند را در آمریکا میبینیم، درمورد مسئله غزه میبینیم، یعنی افراد میدانند که حق با غزه است، اما اگر بخواهند موضع بگیرند ضرر میکنند پس سکوت میکنند.
معتقدم در هر کشوری، مصالح و منافعی که برای هر کشوری وجود دارد باید مبنای جهت گیری شود، اما در مجلس میدیدیم که برای برخی نمایندگان اولویتها مسائل دیگری بود. این موضوع به طور طبیعی اشکالی ندارد، ولی اگر نظم و نسخ نداشته باشد تبدیل به ایراد میشود و خیلی جاها آن نمایندگان را کنترل میکند. مثلا مسائل حزبی شان چه حق باشد چه ناحق آنقدر برایشان جا میافتد که دیگر شخص از آن مسائل عبور نمیکند.
در آن انتخابات من جز ۱۵ نفر شورای مرکزی اصولگرایان بودم و حرفم این بود که وقتی میگوییم اصولگرا باید تعریف کنیم منظورمان از اصولگرا چیست؟ ما چه میگوییم که دیگران نمیگویند؟ مثلا گفته بودم مرحوم شیخ الاسلام که آن زمان معاون امور خارجه بود بیاید بگوید در دیپلماسی چه میخواهیم بگوییم، یا در اقتصاد آقای توکلی و من و چند نفری که بودیم توضیح دهیم تعریف مان از اقتصاد چیست.
در آن جلسه من گفتم که الگوی اقتصاد باید دولت- بازار باشد، چون نمیتوانیم بگوییم دولت نباشد، چون کشور نفت دارد و منافع زیادی در دست دولت است و نمیتوانیم بگوییم دولت نباشد. خاطرم است در آن مجلس بحث دولت – بازار را مطرح کردیم و رییس وقت مجلس هم در یک مصاحبهای خوشبختانه اعلام کرد که ما دولت – بازار هستیم و اینکه بعضیها میگویند بازار- دولت که این اصلا مهم نیست ومهم این است که دریک کشوری ۳۰ درصد دولت است و ۷۰ درصد بازار است و این مهم است که به چه صورت نسبت داده میشود.
البته گاهی این نسبت برعکس میشود و ۷۰ به ۳۰ درصد میشود و ما باید بپذیریم دولت- بازار هستیم، اما آن جا این را گفتم که اشکال دولت که هنوز هم انحراف دارد و من در ردههای بالای بالا هم دیده ام که دچار اشکال میشوند این است که میگویند اقتصاد دولتی است. ما نمیگوییم که اشکال ندارد، ولی این استدلال صحیح نیست، چون خود دولت هم دوست دارد از زیر بار مسئولیتها برود و اگر بشود آموزش و پرورش را رد کند و مدام هم سعی دارد این کار را بکند، اما جلوگیری میشود، چون آموزش همگانی باید دولتی باشد والا خلاف قانون اساسی میشود.
یا حوزه بهداشت که در دوره کرونا دیدیم که خیلی از کشورها به کمک ایران آمدند و خیلی کشورها متوجه شدند که نباید بهداشت را مطلق به بخش خصوصی داد و بخش بهداشت عمومی باید داشت؛ بنابراین اشکال ایران قبل از این که از دولتی بودنش باشد یا نباشد اشکال این است که دولت در جاهایی که نباید باشد حضور پررنگ دارد و در جاهایی که نباید باشد حضور کم رنگ دارد.
مثلا یکی از جاهایی که باید دولت باشد حوزه مسکن است، مثلا در سنگاپور یا خیلی از کشورهای اروپایی مسکن تا ۷۰-۷۵درصد در دست دولت است نه این که بسازد و در اختیار مردم قرار دهد بلکه تامین منابع میکند، کنترل میکند، سایت میسازد و زمین میدهد این سهم در نظام جمهوری اسلامی زیر ۵ تا ۷ درصد است و بیشتر از این نیست، یعنی دولت مسکن را رها کرده است و اجازه داده است که سوداگری در زمین شهری و .. فاجعه ایجاد کند، یعنی با این که رکود داریم قیمت مدام بالا میرود، دلیلش این است که یک جریان سازمانی که ریشه بیرونی و داخلی دارد در مسکن وارد شده است و بازار مسکن ایران را تحت تاثیر تهران است.
در تهران هم سه منطقه الهیه و ولنجک و سعادت آباد کافی هستند تا یک جریان سازمان یافته بر اثر طمع بنگاهیها در این مناطق ایجاد شود و یک فشار به بازار مسکن وارد کنند و یک خانه ۲ میلیاردی یکباره ۴ میلیارد شود.
این فاجعه خودش را در رهن و اجاره نیز نشان میدهد. این دغدغهها را آن زمان هم داشتیم و میگفتیم دولت و شورای شهر و شهرداریها باید مسکن را کنترل کنند. در مجلس هفتم دغدغه حفظ ارزش پول ملی، اشتغال آنهم اشتغال پایدار نه نمایشی با توزیع پول را داشتیم.
در آن مجلس روحانیت به ما علاقه داشت و خیلی از جاها از ما نظر میخواست، مرحوم طباطبایی، فاکر و ... بودند که نظرات اقتصادی را از ما میپرسیدند و ما هم در مسائل مربوط به فقه از آنها نظر میگرفتیم. منظورم این است که تلاش این بود که در راستای مصالح و منافع ملی حرکت کنیم.
خاطرم هست در همان مجلس فلان نماینده اقلیت آمده بود و یک طرح خیلی خوب بهداشتی داد، من دیدم خیلی خوب است به عنوان موافق طرح اسم نوشتم، ولی مورد اعتراض شورای مرکزی قرار گرفتم. آنجا گفتم این نماینده که از اسرائیل نیامده، او متعلق به این نظام و این مجلس است و طرحش در راستای منافع ملی خوب است، ما باید یاد بگیریم که اگر خودی ایرادی داشت ایرادش را بگوییم و اگر غیرخودی خوب کار کرد از او تعریف کنیم.
گفتم من این را از خودم نمیگویم و از امام یاد گرفته ام، ایشان در مجلس سوم گفته بود که اشکال خیلی از مجلسیها حب و بغض است، چون یک جریان را دوست دارند، اما حاضر نیستند نواقص و ایراداتش را بگیرند و از یک جریانی خوششان نمیآید حاضر نیستند خوبی هایش را ببینند.
ایشان میگفتند که باید فارغ از حب و بغض رضای خداوند متعال را در نظر داشت و این رویه اخلاقی ماست. یا در موردی دیگر در آن مجلس هفتم، دو مدل ماشین زانتیا و سمند در اختیار نمایندگان قرار میدادند، من میگفتم ما باید سمند که ماشین داخلی است بگیریم، بعضی نمایندگان که از شهرستان میآمدند به علت امنیت زانتیا میگرفتند، چون آن زمان میگفتند ترمز سمندای بی اس ندارد. نمیخواهم بگویم ما درست میگفتیم و آن نمایندگان اشتباه میگفتند، میخواهم بگویم با این روحیه در آن مجلس کار میکردیم و حضور داشتیم.
*شما در صحبت هایتان اشاره کردید که در مجلس هفتم مردم شما را میشناختند و البته خودشان هم میخواستند که نقش داشته باشند و رأی بدهند، اما امروز مردم سرخورده اند و اعتراضاتی دارند و گاهی میخواهند با رای ندادن اعتراضشان را نشان دهند یا از طرف دیگر ممکن است به این فکر کنند که اعتماد کردند و نتیجه اش چنین شد، در چنین فضایی آیا فکر میکنید دکتر خوش چهره در انتخابات ۱۴۰۲ باز هم «تک رأی» دارد؟
در انتخابات مجلس یازدهم، برخی دوستان با من تماس گرفتند و گفتند من در لیست هستم، اما من نپذیرفتم و کاندیدا نشدم، یک بزرگواری که نام نمیبرم ازمن خواست تا اسم بنویسم، اما من گفتم که حاضرم ده ساعت اندر اهمیت مجلس صحبت کنم، ولی این که خودم وارد شود را نمیخواهم، علتش را پرسیدند، من گفتم که این فقر و فساد و گستردگی فقر، ظلم اداری به ارباب رجوع، ظلم صاحبخانه به مستاجر و ... را در شان نظام جمهوری اسلامی نمیبینم و برایم سخت است. گفتم جهنمش سنگین است و در قیامت باید جواب بدهم، گفتند بهشت اش هم بالاست، گفتم ما خودمان را میشناسیم و باید بیشتر نگران جهنم مان باشیم. (خنده)
بعد ایشان گفت استخاره کن، ۲۰-۳۰ دقیقه بعد گفتند که استخاره کرده اند و خوب آمده، گفتم که من باید طلب کنم، پس همان کسی که استخاره کرده بفرستید برود. (خنده)
مجلس یازدهم که شروع به کار کرد، گفتند مجلس انقلابی و جوان روی کار آمد. از یک لحاظ خوشحال بودم، اما چون نگاه کلان و جامع نگر دارم میدانستم که این شرط لازم است و کافی نیست. انقلابی لازم و عقلانیت ضروری و کافی است.
در ادامه هم دیدیم که مقام معظم رهبری اشاره کردند، که در آن عتاب از نظر من لطافت هم بود که فرمودند شما انقلابی هستید، ولی عقلانیت تان مهم است. من یادم هست همان موقع مجلس دائما، سه فوریت یا دو فوریت میداد و رگباری عمل میکرد، در حالی که این فوریتها مخصوصا سه فوریت مخصوص دوران جنگ است. یا زمانی که به صورت رگباری دو فوریتی داده میشود و قانون گذاری میشود یعنی نظم قانون گذاری دارد تغییر میکند و اگر شرایط تا این اندازه خراب است باید یک ستاد یا کمیسیون ویژه برای موارد خاص تشکیل شود.
من این را قبول دارم که ما در حال حاضر بحران بیکاری و مسکن داریم و در خیلی چیزها به بحران رسیده ایم، اما از این که دیدم برخی دوستان با روحیه انقلابی این طورعمل میکنند با این که فکر کردم که کاش من و برخی دوستانمان که میشناختیم به صورت یک تیم ۱۰ – ۲۰ نفره در مجلس بودیم، و مشورتهایی میدادیم، نه اینکه شأن و منزلتی برای خودم قائل باشم، اما بهرحال ما تجربه و دانشی داشتیم که میتوانست کمکی باشد.
این دوره که ثبت نام مجلس مطرح بود بود بخاطر علت این عقبه فکری که داشتم تصمیم به کاندیداتوری گرفتم. متاسفانه به قدری هم این واژههای احساس تکلیف و وظیفه را لوث کرده اند که اگر کسی بخواهد به درستی هم بگوید جرات نمیکند، اما من احساس کردم که ما در یک مقطع سنی هستیم که ممکن است فرصتهای دیگری برای کمک پیدا نشود.
بهرحال کشوراز سوی دو جریان تحت فشارهای جدی است. یکی عوامل برون زا که از سوی دنیای سلطه و .. است و یکی هم درون زا.
من شیطنت دنیای سلطه را نفی نمیکنم، چون آمریکا ماهیتش گزندگی و شیطنت است، اما وجه غالب مشکلات مملکت ما درون زاست. ما در حال حاضر در خیلی مسائل تهدیدهای جدی داریم و این که مدیریت دارد کار خودش را میکند یا نه باید با صراحت بگویم در خیلی موارد نه کاری انجام نمیدهد و از پدیده عقب افتاده اند.
در پدیدههای اجتماعی، امنیتی، سیاسی و .. این را میبینید که عقب افتادگی داریم، این به معنی این نیست که عقب افتاده به ذات هستند، چون در جاهایی توانشان را نشان میدهند، ولی کارکرد کلی در حوزه اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی در ابتدا انفعالی است و این نشان میدهد که این دید را ندارند که پلنی داشته باشند و ابتدا از بسط و گسترش جلوگیری کنند و بعد سعی کنند آن را مهار و کم اثر کنند و بعد بی اثرش کنند این بی اثر کردن میشود نمره بالای یک مدیر که توانسته چنین کند و اگر ابرمدیریت باشد آن تهدید را به فرصت تبدیل میکند و ما خیلی میبینیم که دوستانمان در مجلس چنین اند.
در مجلس هفتم رئیس جمهور وقت بارها گفت قطع نامه کاغذپاره است، ما نیز بارها تحریم و تحریم شدیم، چون آقایان موضوع را ساده گرفتند و نتیجه آن شد که فشار به مردم آمد. ما ۱درصد جمعیت جهان را داریم، ولی بالای ۱۰ درصد در انرژی و بالای ۲۰ درصد در معادن، دنیا به ما نیاز دارد، ماهم به دنیا نیاز داریم بنابراین میخواهیم در عرصههای جهانی حضور داشته باشیم، حالا این که امریکا نمیگذارد یا دلایلش چه است و چه طور باید برخورد کنیم بماند، اما شما باید آن چنان انعطاف داشته باشی که اگر طرف مقابل مار است بدانی چطور خود را نجات دهی و فرار کنی یا در حقیقت پادتن بپوشی و لباس مناسب بپوشی.
خیلی از ضرباتی که ما خوردیم برمی گردد به داخل، چون مجهز نبودیم. به جای این که به خارج بد و بیراه بگوییم باید به خودمان بگوییم که چرا توانایی لازم را نداریم.
مثلا انگلیس کشتی ما را در جبل الطارق نگه داشت، مقابله به مثلی کردیم که باعث شد مشکل کشتی ما حل شد و به کارائیب رفت نمیخواهم بگویم این عملیات نظامی خوب است یا نه من دارم تعریف علمی و آکادمیک میکنم که تهدید چنین ماهیتی دارد و دنیای سلطه شیطنت کرده، ولی ما هم در جاهایی غفلت کرده ایم و این روحیهای که میگویند تهدیدها را به فرصت تبدیل میکنیم و این را مدام تکرارمی کنند باعث شده باورشان شود و این خطرناک است.
البته این نکته هم ضروری است که در تاریخ انقلاب مواردی داشته ایم که تهدیدها را تبدیل به فرصت کرده ایم، در دوران جنگ به ما سیم خاردار هم نمیدادند، ولی در این حوزه که حوزه مستقلی بود با مدیریت و هدایت مستقل به کفایتها و خودابداعی رسیدیم که حالا دنیا روی ما در بحثهای نظامی حساب میکند، بازهم هم تاکید میکنم من نمیخواهم بگویم نظامی گری خوب است یا بد، میخواهم بگویم الگوهایی داریم که توانستیم تهدید را به فرصت تبدیل کنیم که دیگر ترامپ و یارانش نگویند ما گزینه نظامی داریم، چون آنها قدرت نظامی دارند، اما این قدرت و توان دفاعی بازدارنده جمهوری اسلامی کاری کرده است که آنها را از عملیاتی کردن ایده هایشان علیه ایران دور کرده است.
رهبری واقعا اتمام حجت کرده است که رای اکثریت. این حرف درستی است، یعنی شما در اصلاح طلبان افرادی را دارید که تدین شان را من دیده ام که از ما و برخی دوستان دور و بری ما بهتر هستند. در اصولگرایان نیز خوش فکرهایی داریم که ایدههای اصلاحی و نوآوری هایشان بالاتر از اصلاح طلبان است پس بنابراین افراطیهای دو طرف را اگر کنار بزنند و این دو گروه به یک دیگر نزدیک شوند ظرفیتهای مدیریتی پیدا میشود.
باید سطح مدیریت را از مسائل بحرانی به سمت بهبود بکشانیم، اگر تعارف را کنار بگذاریم و با هم حرف بزنیم مشکلات به سمت رفع میرود. متاسفانه به جای این که مسائل را حل کنیم به دنبال پیدا کردن مقصر هستیم و دنبال حل مسئله نیستیم، بعد سکوت میکنیم و صورت مسئله را پاک میکنیم.
این که میگوییم بحران وجود دارد نه اینکه بخواهیم به ضعف مدیریتی خود اشاره کنیم بلکه باید توان مدیریتی خود را بالا بیاوریم. به نظرم ما احتیاج به یک همگرایی و استمداد داریم. باید میرفتیم از خیلی افراد که امروز در خانه هستند خواهش میکردیم که به صحنه بیایند. ما قحط الرجال نداریم بلکه جهل الرجال داریم.
برای عدهای معلوم است که رجال چه کسانی هستند و مردم باید خواهش کنند که به میدان بیایند. در انتخابات هم من با اساتید دانشگاه و خیلیها چهرهها حرف میزنم، خوشبختانه وقتی صحبت کردهایم ۶۵ درصد اثر کرده است، گفته ام که شما ایراداتی به نیروها دارید، اما این نباید منجر به قهر کردن با رای دادن شود.
وقتی مردم با رأی دادن قهر میکنند و رای نمیدهند و افراد خوب را روی کار نمیآورند محکومند به این که افراد بد به آنها حکومت کنند و این حرف پختهای است.
*آقای خوش چهره! این نکاتی که مطرح کردید مربوط به زمانی است که کاندیداهایی در صحنه باشند نکته این است که مردم به صحنه میآیند، اما از کل این ۱۵هزارنفری که تایید صلاحیت شده اند شاید چهرههای بسیار محدودی شاخص باشند. ضمن اینکه من هنوز جواب این سوالم را نگرفتم که چقدر شما به تک رایها تکیه دارید و این که اگر همین تعداد اندک مثلا یک جمع ۲۰ نفره را مردم به مجلس بفرستند آیا میتواند تاثیری داشته باشد؟
ما یک وضع مطلوب داریم در این وضعیت مطلوب یک انتخابات مشارکتی و مجلس حداکثری تشکیل میشود، اما یک زمانی هست که میبینیم شرایط حداکثری در حال کمرنگ شدن است و تفکری نیز وجود دارد که میگوید ما با حداقلی بودن انتخابات مشکلی نداریم و مهم این است که ما قدرت دستمان باشد.
البته این نگاه امروز در دنیا هم جاری است، در آمریکا امروز انتخابات حداقلی است و اگر در دورههای مختلف نگاه کنید حدود ۳۰ درصد مردم حضور دارند. ما نیز این تجربه را در داخل کشور داشتیم، زمانی که حب و بغض به وجود میآید این چنین میشود بنابراین این یک سوم رای که در آمریکا داده میشود برای ما الگوی خوبی نیست.
بعضیها توجیه و تئوریزه میکنند و در خلوت خودشان میگویند مهم این است که اقتدار را بگیریم، اما نباید این طور باشد، زیرا در قانون اساسی و فرمایشات امام و رهبری، نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر مقوله و سرمایهای به نام مردم است و زمانی که میخواهند این سرمایه را غنی سازی کنند با سرمایه اجتماعی از آن یاد میکنند، اما این از سرمایه اجتماعی بالاتر و ویژهتر است چرا سرمایهای به نام مردم؟ تجربه در دنیا نشان داده که رسیدن به اهداف ملی و منافع ملی، عقبهای به اسم مشارکت و حضور مردم را لازم دارد و این نگاه در انقلاب اسلامی جواب داده است.
برخی دوستانی که محدودنگر هستند، اشتباه استراتژیکی میکنند. سرمایهای به نام مردم توانست در ابتدای انقلاب فتنه منافقین که قدرت هم داشتند را از بین ببرند یا جنگ تحمیلی با مشارکت مردم بود، اما بعد از جنگ ما این سرمایه را مدام کم کردیم و هی پایین و پایینتر آمد.
حضور مردم و مشارکت با موعظه و تهدید اتفاق نمیافتد بلکه با باور و اعتقاد و ایمان است و باید مردم باور کنند این حرف درست است. پس مشارکت و حضور برای زمانی است که مردم باور، اعتقاد و ایمان داشته باشند حالا به چه چیزی؟ این مهمتر است که به چه چیزی باور داشته باشند.
آن موقع همه اینها در شخصیت کاریزماتیک امام بود و همه باور داشتند که ایشان حق میگوید و صداقت دارند. امام بعد از خود این شخصیت و جایگاه تصمیم گیری را به مجلس داد و قوای مختلف ایجاد شد و حالا این قوای مختلفند که حکومت میکنند و باید صفاتی که امام داشت را داشته باشند مثلا صداقت، عقلانیت، تدبر و تدبیرهای به موقع، حقانیت، شجاعت و...
صفاتی که باید تبلورشان در دولت، مجلس و قوه قضاییه بیاید. در حال حاضر در کارآمدی، غفلتهایی صورت گرفته و تصمیمات ناپخته گرفته شده است. این موضوع را نباید صنفی و جناحی کنیم و در هر دوره بگوییم آن قبلیها کوتاهی کردند و ما خوبیم. نوع نگاه و نگرش باید تفاوت کند.
این مباحثی که مطرح کردم، استدلالهای من و دغدغههای من است. اگر توفیق پیدا کنم و به مجلس راه پیدا کنم هم این مباحث اکادمیک و علمی را نمیدانم چقدر گوش شنوایی باشد که گوش بدهد، چون اگر شما بهترین افراد را هم به مجلس بیاورید آنها در ماهیت میشوند یک رای و فقط یک عددند.
در مجلس عدد است که حرف میزند مگر این که ظرفیتها بیشتر شود و حرفها را شنیده شود؛ بنابراین من جزء کسانی هستم که انتقاد جدی داشتم و دارم، اما به صراحت باید بگویم که اصلا ناامید نیستم واین ناامید نبودن من را اساتید در موقعیتهای مختلف دیده اند.
در دل بیشترین انتقادات و نگرانیها رفته ام و دیده اند که نگران نبوده ام و گفته ام ناامیدی از شیطان است. اقتصاد جمهوری اسلامی بنیه قوی دارد اگر چه امروز دارد از بنیه اش میخورد، ولی اگر خطای برخی سکاندارانش تصحیح شود هنوز هم قابل جبران است.
خیلی جاها دیده ایم اگر مقداری حسن نظر و خلوص بوده خداوند متعال هم کنار آن قرار گرفته است. متاسفانه خطاهای استراتژیکی پشت سر هم در حال صورت گرفتن هستند، مثل نرخ بهره بالا و مباحث دیگر که احتیاج به بحثهای عالمانه مجلسی و داغ دارند که بقیه بشنوند تا سره از ناسره شناخته شود.
یک جریان افراطی جمهوریت را قبول نداشتند و فکر میکردند صرف اسلامیت کافی است در حالی که امام و مقام معظم رهبری، تاکیدشان روی جمهوریت و اسلامیت است. یک سریها هم تحت عنوان جمهوریت، سعی کردند اسلامیت را بزنند و این دو دسته افراطیون اگر کنار بروند و خوش خیمهای هر دو دسته کنار هم باشند این نگاه اولویت پیدا میکند.
اصل این بوده که مردم در همه عرصهها حضور داشته باشند و، چون مردم نمیتوانند همه در همه جا باشند پس تبلور اراده خود را به یک نفر میدهند و مثلا ۲۵۰هزار نفر میشود یک نماینده مجلس.
پس اراده کشور که در درجه اول از نظر من مجلس است و به همین خاطر امام گفته در راس امور است.
در رأس امور است یعنی چه؟ یعنی رییس جمهور رای خودش را مستقیما از مردم میگیرد و رییس جمهورِ مبتنی بر آرای مستقیم مردم است، اما مجلس در کنار آن هیئت دولت را میخواهد تنطیم کند یعنی کابینه اش را و رئیس جمهور این کابینه را فقط اجازه دارد پیشنهاد کند و خودش به صورت قطعی تعیین نمیکند، یا کشور را میخواهد اداره کند برنامه اش را تحت عنوان کوتاه مدت یا عملیاتی سالیانه که بودجه میگویند را به صورت لایحه پیشنهاد میکند و مجلس تصمیم میگیرد. پس اگر دولتی ناتوان بود اول باید انگشت اتهام به سمت مجلس رود که وظیفه شما احراز توانایی و سلامت نفس این وزیر بود و حالا که درست عمل نکردهای باید پاسخگو باشی.
ایراد من به دوستانم در این مجلس فعلی همین است، دوستان انقلابی همین دوره که هنوز ادامه دارد اگر کارنامه شان را نگاه کنیم ایراد دارد، آمده اند وزرایی را تایید کرده اند که کیلویی رأی آورده اند.
خودشان طرح استیضاح مینویسند، اما در نتیجه لابیهای مجلس اجازه پررنگ شدن داده نمیشود یا چندتایی را هم هک به جریان انداختید باعث نمیشود اصلاحی صورت گیرد.
برای منی که دانشگاهی هستم و سعی میکنم ته قضیه را نگاه کنم، به این دوستان میگویم شما در انتخاب وزرا کوتاهی کرده بودید، خدایی نکرده با بده بستان رأی داده اید یا بازی خورده اید و اگر بازی خورده اید باید جبران کنید.
شما ببینید در شهر تهران پدر همه ما در میآید، داد و فغان مان برای شهر تهران در آمده است، یک شهر بی رویه، با گسترشهای ناموزون و دارای مشکلات و هرج و مرج و ناهنجاریهای متعدد، ترافیک، آلودگی هوا و ... که همه اینها نشان میدهد مدیریت شهری در تهران مسئله دارد.
سوداگری در زمین و اجارههای بالا و ایرادات مختلف که اگر انگشت اشاره را به سمت شهردار ببریم در نهایت به شورا که او را انتخاب کرده میرسد. نمیخواهم جسارت کنم، اما در دورهای دیده ایم که صرف اینکه یک نفر را دوست داریم، یا در ورزش بوده یا هنر، چهره اش خوب است یا فداکاری کرده و ... مقدرات را به دست او داده ایم.
در دورهای ۵ -۶ ورزشکار در شورای شهر داشتیم، شما مدیریت شهری را باید دست کسی بدهید که قبل از اینکه ورزشکار باشد فهم سیاستگذاری داشته باشد، بتواند خط مشی گذاری کند و اجرا کند، به صرف کشتی گیر بودن و وزنه بردار بودن و ... که نمیشود کسی را نماینده شورا کرد.
این بزرگواران میخواهند درشورای شهر تلاش کنند، اما اگر نتوانند و آن تفکرات را داشته باشند بازیچه دیگر تفکرات میشوند. پس خیلی از نارساییهای شهرتهران از عدم مشارکت مناسب مردم در انتخاب یا ضعف تشکیلاتهای سیاسی است.
خیلیها سعی میکنند مجلس حداقلی و کم رونق باشد، اما مردم نباید مسئولیت خود را نفی کنند، باید بروند رأی بدهند، مشارکت کنند.
حتی من معتقدم یک رای سفید که خط خورده است خودش پیامی دارد و اگر در حوزهای یک سوم یا یک چهارم از رایهای مردم سفید باشد یعنی سفید کاندیدایی است که شما نسبت به آن غفلت کرده اید و نیاورده اید؛ بنابراین حضور مردم نشانه عقلانیت است و آنهایی که رای نمیدهند درگیر احساساتی هستند که بعضی پاک است و بعضی مشوه است. شما اگر انتخابات خوب را انجام ندهید، با ندادن رای و عدم شرکت فرصت را به گزینههای بد داده اید.
این که آیا این نقل قول درست است یا نه را نمیدانم و جسارت هم نمیکنم که هر کسی میآید بد است، ولی این تفکر درست است و باید فرصت به آدم خوب داده شود حالا این فرصت را نگذاشته اند این هم سازوکار اجتماعی و دانشگاهی دارد و تشکلات دانشجویی باید از قبل فکر کنند که اگر قرار است که یک جریانی مانع شود باید از قبل فکر کنند.
دانشجویی که میگوید من عدالت میخواهم این میشود مصداق بی عدالتی که باید روی آن کار کنند یا هیئات مذهبی باید روی این موضوع کار کنند که چه چیزهایی برایمان خوب است یا نه این طوری یک لیستی که یک نفر گفته را انتخاب کرده و رأی دهند.
*از مجموعه صحبتهای شما من متوجه شدم که شما نگرانیهایی دارید و ...
بله و پاسخ این نگرانیها از عقل سلیم این است که کنار بکش. من هم آدمی نیستم که به دنبال پست باشم و توفیق داشته ام در جاهای مختلف باشم در عرصههای مختلف فرهنگی و اجرایی فعالیت کرده ام. در انتخابات مجلس یازدهم، دیگران گفتند بیا، اما من خودم نیامدم و حالا که دارم میآیم این طور نیست که من بخواهم بیایم.
من در تهران رفت و آمد میکنم، مترو میروم، دانشگاه میروم، خرید میکنم و... در این رفت و آمدها مردم حسن نظر دارند و خیلیها میآیند میگویند آقای دکتر شما بیایید. البته نسل جدید خیلی کمتر مگر این که محقق باشد و سرچ کند و با من آشنا باشد.
بنابراین ۱۰ دلیل است برای این که یک نفر نیاید، اما یک دلیل است که همان باور و اعتقاد و ایمان به حقانیت و اساس جمهوری اسلامی است که باعث میشود بیایید. ما هم طفل ره هستیم و معتقدیم که ما باید وظیفه مان را انجام دهیم، اینها همه آزمایش ماست و هر کسی در هرجایی است باید وظیفه اش را انجام دهد؛ بنابراین به این نتیجه رسیدم که بیایم با این که خیلی سخت است و اگر بگویند به مجلس راه نیافتهای باید خدا را هزار بار شاکر باشم که بار این مسئولیت از روی دوشم برداشته است، اما نگرانی ام درست است.
*با توجه به این نگرانی ها، اگر مجلس آینده بخواهد موفق شود و مسیر مجلس فعلی را دنبال نکند، چه مباحثی را باید اولویت قرار دهد؟
متاسفانه نمایندگان اصلا نظام برنامه ریزی و تصمیم گیری و سیاست گذاری مبتنی بر قانون گذاری را نمیدانند و ممکن است بیایند چیزهایی را به صورت کلیشهای بگویند که حتی خودشان درک نکنند.
مجلس دو حوزه دارد یکی قانون گذاری است و دوم نظارت اول اینها را باید بداند و اگر بخواهد مجلس در قانون گذاری وارد شود باید یک کلاس داشته باشد که در این کلاس آموزشی، مسائل نمایندگی گفته شود، گفته شود که این جا مجلس است و وظیفه تو چیست و تو نیامدهای کشور را به کره مریخ ببری، شما باید مشکلات را بدانی و اقدامات آنی دارید، اقدامات کوتاه مدت دارید، اقدامات میان مدت دارید، اقدامات بلند مدت دارید. بعضی از اینها با نظارت اتفاق میافتد و بعضی با احیای قوانین است، قوانینی که اجرا نمیشوند و در محدودهای نیز احتیاج به قانون است.
امروز هر کسی که میخواهد کاری کند فکر میکند باید باید با قانون جدید باشد در حالی که قوانینی هست که اصطلاحا به قدری انحرافش داده اند که بی ارزش شده است؛ و این که مدام قانون گذاری کنید غلط است.
باید با مفاهیم پایهای آشنا باشید، باید درکی از رفاه یعنی رفاه ملی پایدار و بهبود عمومی سطح زندگی داشته باشید و این در درجه اول یعنی معاش مردم. از سوی دیگر سبد هزینه خانوار در قالب مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، آموزش وحمل و نقل و تفریح است. امروز این حوزهها دچار چالش است. بخشی از چالشهایش برمیگردد به عدم اجرای قانون و بخشی هم برمی گردد به نظارتها.
مثالی بزنم. در مفاهیم پایهای مثل رشد اقتصادی (همه میگویند میخواهیم رشد هشت درصد داشته باشیم) در حالی که عدم درک صحیح از رشد اقتصادی پدر مردم را درآورده از رییس جمهورش که خطا کرده تا وزرا.
رشد اقتصادی شرط لازم است، ولی شرط کافی نیست، مجموعه تولید کالا و خدمات کشور یا اصطلاحا تولید ملی باید دائما با یک آهنگ افزایش پیدا کند، چون این که افزایش پیدا میکند همه متغیرهای کلان مثل اشتغال و تورم و.. که به GME , GTP بستگی دارد که چه نوعی باشد، و اگر ارزش پولی تولید ناخالص ملی را حساب کنیم، درآمد ملی به دست میآید.
آیا اکثریت مردم از این درآمد ملی بهرهمندند؟ بهره مندی اش باید طوری باشد که با تولید ناخالص ملی وزن شده باشد یعنی اگر طرف شاغل نباشد از تولید پول و مسکن و در کل از یک رفاه ملی پایدار و دوام دار بهره مند نمیشود و اگر میخواهند این درآمد ملی بالا برود و از یک درآمد ملی پایدارو بادوام و اصیل برخوردار باشند باید ریشه در تولید ناخالص ملی داشته باشد نه در فروش نفت و گاز که یک دوره بالا میرود نتیجه خوب میشود و بعد دوباره پایین میرود بد میشود این مفاهیم اگر درک شود میبینند که رفاه یعنی بهبود عمومی سطح زندگی.
در یک روستا که لوله آب کشیده میشود، جاده ساخته میشود رفاه ارتقا یافته، اما همین در شهر مفهوم دیگری دارد مثلا کتاب، اینترنت و داشتن نیازهای ضروری و سرپناه میشود رفاه.
این مفاهیم را من در دانشگاه برای دوستانی در مقام وزیر ومعاون وزیر و.. که با من درس داشته ام، شرح داده ام و دیده ام که در جاهایی بعدها اشاره کرده اند که درس من به آنها کمک کرده است.
یادم هست یکی از آقایان وزیر دولت نهم بود در درسی که من درباره اشتغال داشتم و میگفتم اشتغال باید پایدار باشد و رفع موانع از تولید ملی انجام شود و اگر این طور نباشد این اشتغال پایدار نیست. اگر شما مقداری پول میدهید که آنها شغل ایجاد کنند اینها مُسکن هستند و فقط باید پنج درصد پلن اشتغال این طور باشد نه این که ۷۵درصد این طور پیش برود. اما آن زمان این کار را انجام دادند.
آن وزیر، چون چند جلسه در آن درس حضور نداشت این توزیع پول را انجام داد و بعدهم آن درس ما را پاس نشد؛ بنابراین عدم درک صحیح مفاهیم را من معتقدم میشود برطرف کرد اگر ۲-۳ هفته کلاسهایی با آموزش درست و با تسلط برگزار شود که نمایندگان با مفاهیم آشنا شوند که منافع ملی چیست حوزه امنیت و اقتصاد و آرمان کجاست و ترکیب اینها یعنی چه و چه طور میتواند جواب دهد. اگر با این مفاهیم آشنا شوند بسیاری از مشکلات حل میشود.
برخی فکر میکنند صادرات خوب است و کشور باید صادرات داشته باشد در حالی که هر کشوری که صادرات دارد اول بنیه تولید ملی را قوی کرده و کیفیت را بالا برده و نیازهای ملی را پاسخ داده و سپس رفته است و مازادش را صادر کرده است. برای صادرات استمرار و سیستم بازاریابی و کیفیت کالا مهم است و این طور نیست که به شکل موجی چیزی بفرستید.
مناطق آزاد مبادی ورودی کالاهای قاچاق شده است
بخشی از کشور را هم که به مناطق آزاد تبدیل کرده اید که به جای آن که مراکز پردازش صادرات شوند، مبادی ورود کالای قاچاق و سازمان یافته شده است. هر نماینده ای در استانش علاقهمند است در منطقه خودش یک منطقه آزاد دیگر بگذارد در حالی که نمیداند این باعث توسعه قاچاق و امور زیرزمینی کشور میشود یعنی یکی از مشکلات همین است.
این تفکری است که باید با کمک دیگران راه انداخت و مرکز پژوهشهای مجلس را باید دگرگون کرد و تحقیقات سفارشی اگر وجود دارد کم شود و به سمت تحلیلهای عاملانه برود و مطالبه گر دولت باشد و به مجلس کمک کند.
در این صحنه ما قطعا موافقان زیادی خواهیم داشت و در عین حال ممکن است برای برخی نگرانی ایجاد کنند. اگر اینها شد و اتفاق افتاد من معتقدم که آینده کشور به سمت ارتقا و رشد حرکت میکند، گرچه به عقلانیت بالایی نیاز دارد و آفتش خام خیالی، محدودنگری، خوش باوری و ساده انگاری است.
نگاهی که ممکن است تا رده رییس جمهور وجود داشته باشد و با ساده انگاری و خام خیالی و خوش باوری مسائل را این گونه بالا و پایین برده اند که نمونه آن را هم داشته ایم.
مقطع، مقطع حساسی است و من، چون سابقه ورزشی و جنگ داشتم روحیه ام تسلیم شدنی نیست واگر کمی خودم را شارژ کنم از نظرجسمی روپا خواهم داد، ولی این که از لحاظ روحی دچار چه شرایطی خواهم شد را ان شاالله خداوند متعال کمک میکنند.
*در خوش بینانهترین حالت ما یک اقلیتی ۲۰ یا ۳۰ نفره در مجلس آینده داریم، از سوی دیگر شما اشاره داشتید به عقلانیت و خطرات خام خیالی و رویاپردازی و محدودنگری که متاسفانه در بخشهای مختلف حاکمیتی زیاد این موضوع مشاهده میشود، در این شرایط این اقلیت چقدرمی تواند اثرگذار باشد؟
نمیتوان به تمام مجلسیها نمره منفی داد. در همین مجلس نمایندگانی داریم که با عقلانیت کار میکنند، ولی گاهی تعصبات تشکیلاتی شان ممکن است...
اقلیت مجلس آینده قرار نیست منجی باشد
تعصبات تشکیلاتی یعنی همان افراطی گری؟
نه. تعصب تشکیلاتی یعنی آدم موازین عقلی و حرف حق را میشنود، اما در حال حاضر، چون فراکسیون یا تشکیلاتش گفته است که این کار را بکند میرود و آن کار انجام میدهد، اما برخی هستند که وقتی به این نقطه هم میرسند بازهم مستقلاند.
بله ممکن است یک گروه اقلیت تشکیل شود و ما نمیخواهیم بگوییم این گروه اقلیت منجی است، خود همین اقلیت هم ممکن است اشکالات و ایراداتی داشت باشد، آدمهای صالح در اکثریت و اقلیت پیدا میشود و ممکن است دغدغههایی داشته باشند که این دغدغهها را بعدا با بسط و گسترش بتوانند تعمیم دهند.
مثلا در استیضاحها دیده ایم که گاها افرادی بودند که نه استیضاح انجام نشود، اما بعدا با تفکر تشکیلاتی آمدند و رأی دادند. این منطقی نست که کسانی که فکر میکنند یک اقلیت منزه، مستقل و عاقلِ عاقل داریم و یک اکثریت جاهل جاهل.
البته وظیفه اقلیت سنگینتر است و کسی که در موضع اقلیت قرار میگیرد دقت و تلاش هایش بالا میرود و ممکن است کارایی اش نیز بالا برود. بهرحال جلوتر برویم هنوز انتخابات نشده و امیدواریم در این دوره یک تحولی و معجزهای چیزی شود، تابه حال که فرآیند خوب نبوده و تاکیدات و فشارهای رهبری باعث شده که روزنههایی باز شود. حال با همین روزنهها باید دید عقلانیت چقدر محقق میشود.
پیام من این است که با انتخابات قهر نکنید، فوقش میگویید من عصبانی هستم، اما میروم و رأی میدهم.
تا آنجا که میشود افراد صالح را پیدا کنید، اما اگر هیچ کسی را هم پیدا نکردید حضورتان در انتخابات حتی با یک رأی سفید ارزشمندتر از عدم حضور است. البته من توصیه به رأی سفید نمیکنم، ولی حتی اگر از یک لیست همه افراد را قبول ندارید به آن تعدادی که قبول دارید رأی بدهید.
آقای خوش چهره! شما با لیست خاصی وارد انتخابات میشوید؟
هرکسی که میخواهد نام من را در لیست بگذارد من نفی نمیکنم، چون لیست بهرحال لیست جمهوری اسلامی است و لیست اسرائیل که نیست. خود من مسئولیتهای مختلفی داشتم، اول انقلاب که شهید رجایی معاون وزیر بودند. خیلی از من دعوت کردند به آموزش و پرورش بروم، سال ۵۸ با مجوز شورای نگهبان ۴ نفر را برای آموزش و پرورش استخدام کردند که یکی از آنها من بودم و منشا بسیاری از تحولات خوب در مدارس هدف، خوارزمی و.. شدم. آن زمان ما تلاش کردیم معلمهای خوب غیرانتفاعی را در مدارس دولتی و عمومی و برای بچههای جنوب شهر استفاده کنیم. همان سال ۲۷۴ نفر از قبولیهای دانشگاه که امروز چهرههای معروفی شده اند دانش آموزان خودمان بودند.
یا در موردی دیگر از سالهای ۶۵-۶۶ تدریس من دردانشگاه تهران شروع شد. در جنگ حضور داشتم و... هیچ کجا من خودم نرفته ام بلکه همیشه مرا دعوت کرده اند من برای خود منزلتی قائل نیستم، اما همیشه مشغول کارهای خودم بودم، ولی چون از من دعوت کرده اند حضور یافته ام.
حالا هم با این که یک دوره بازنشست شده ام هنوز کوتاه نیامده ام و در دانشگاه در مقطع دکترا تدریس میکنم. در مورد مجلس، هنوز معتقدم نباید بروم و فقط باید بگویم حضور دارم. میدانم در مجلس لابی مهم است و از نظرتکنیکی و تاکتیکی و روش متعارف نیز من در حال انجام خلافش هستم، اما من خودم را عرضه کرده ام.