از آخرین دغدغههای فیلسوف ایرانشهری ایران در غرب این بود که ایرانیان در بیراهه کامل هستند و در سخنانی این نتیجهگیری مهم خود را تکرار کرد که آنچه در بحثهای صد سال گذشته این دیار مغفول بوده، ایران است.
به گزارش خبرآنلاین، در آیین یادبود شهریار اندیشه ایرانشهری، زندهیاد دکتر سیدجواد طباطبایی، که در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، سخنرانی او پیرامون سنت در ایران در دانشگاه پتسدام پخش شد.
طباطبایی در بخشی از سخنرانی خود میگوید: «من بسیار مایل بودم ببینیم واکنشها به بحثهای داخل کشور در خارج از کشور چگونه است. به طور طبیعی پرسشهایی میآمد، فکر میکردیم مجموعه فکریای وجود دارد که با توجه به آن میتوان به پرسشها پاسخ داد.»
او با توجه به این که «سالهای متعددی را در جاهای متعددی در خارج از کشور» گذرانده است میگوید: «تمرکز اصلی کارم بر روی ایران بوده، و این موضوع را از مدتها پیش به تدریج تلاش کردم روشن بکنم که ما هیچ فکر آماده و روشنی نداریم، که با توجه به آن دائم سوال بکنند و بر اساس آن، به آنها پاسخ بدهیم.»
این فیلسوف سیاسی میگوید: «از این رو همه مسایل برای ما به صورت مشکل پیچیدهای وجود دارد و باید پاسخ به آنها، ابتدا دآن مجموعه فکری را بتوانیم تعریف بکنیم. بر این اساس به این نتیجه رسیده ام آن چه در بحثهای صد ساله گذشته جز یک استثناءهایی مغفول است، این است که اساسا ما در کجا داریم بحث میکنیم؟ چون بالاخره آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و این کشورهایی که به هر حال برنامه و نظم و فکری و بر اساس انها پرسش و پاسخی دارند، میدانند در کجا ایستاده اند که بحث میکنند.»
او میافزاید: «براین اساس من از ۳۰ سال پیش به این نتیجه رسیدم و البته به تدریج توانستم این بحث را دقیق و روشن کنم که ما اساسا در بیراهه کامل هستیم. از این رو در مخالفت با همه دیدگاههایی که اول انقلاب وجود داشت مبنی بر این که یکی دو راهحل برای مشکل ما وجود داشت، به این نتیجه رسیدم که اصلا مشکل ما مطرح نشده که بر اساس آن به نتیجهای برسیم.»
جواد طباطبایی در دانشگاه پتسدام میگوید: «بر این اساس به تدریج به نتیجه رسیدم که بحث نخست ما به عنوان مهمترین موضوع، باید یک نظام گفتاری منسجم مبتنی بر ایران باشد.»
او سپس به ابعاد نظریهاش میپردازد و میگوید: «اخیرا موضوع ایران را به صورتهای و در زمینههای مختلف به کار برده ام از جمله مانند بحث دانشگاه که معتقدم در بن بست کامل است. یعنی در ایران دانشگاهی وجود ندارد. آخرین سخنرانی را که در ایران انجام دادم خیلی در داخل سرو صدا کرد، گفتم اصلا این دانشگاه قابل اصلاح نیست. چون موضوع دانشگاههای ما، ایران نیست. همان طور که موضوع دانشگاه آلمان آلمان است، موضوع دانشگاه فرانسه فرانسه است، موضوع دانشگاههای ایران هم باید ایران باشد.»
وی افزود: «البته این معنایش این است که آلمانی که به آلان فکری کند، ارتباطش را از لحاظ فکری با دنیا از منظر فکر آلمانی برقرار میکند.»
مرحوم طباطبایی در این بخش دیگری از سخنان خود میگوید: «اینجا لازم است موضوعی را مطرح بکنم و آن، این که تاریخ دانشگاههای اروپایی طولانی است؛ به این معنا که در قرون ۱۲ و ۱۳ انگلستان و فرانسه دانشگاه وجود داشته است. در آلمان هم برخی دانشگاههای قدیمی وجود دارد مثل دانشگاه برلین که دویست و خردهای سال پیش ساخته شده است. همچنین در این کشورها چندین کتاب نوشته شده که دانشگاه چیست؟ برای مثال شلینگ در باره فلسفه دانشگاه نوشته است. کانت قبل از آن با عنوان مستقلی درباره دانشکدهها نوشته است که متأسفانه در ایران آن را به جدال قوای نفسانی ترجمه کردهاند. معلوم میشود که مترجم نمیداند که کتاب راجع به چه موضوعی صحبت میکند.»
این فیلسوف سیاسی در ادامه با ذکر این که «هگل نیز در باره دانشگاه نوشته، و او خود هرچند استاد دانشگاه بود و تدریس میکرد، در حوزه مدیریت دانشگاهی نیز فعال بود مانند فیشته که رئیس دانشگاه بوده و آنان در باره دانشگاه فکر و نظریهپردازی کردهاند، میافزاید: «ما ناگهان اقدام به آوردن دانشگاه کرده ایم و نمیدانیم وظایف دانشگاه چیست؟»
در ادامه طباطبایی به مسئله مرکزی خود پرداخت و گفت: «مشکل من این بود که آیا میشود ایران را به عنوان یک موضوع بحث (object) در نظر گرفت؟ وقتی میگوییم برویم در یک کافه با هم صحبت بکنیم، میگوییم درباره چه موضوعی میخواهیم صحبت کنیم که در واقع این جا طرح (subject) است، ولی object مربوط به علم است؛ عین خارجی است که موضوع یک علم است. علم بر روی آن تأسیس میشود.»
او ادامه داد: «ما همانطور که علم آلمان و فرانسه داریم، اما علم ایران نداریم؛ به این معنا که ایران هرگز موضوع علم ما نبوده است.»