«اگر کسی بگوید آقای رئیسی هوادار تتلو و عباس قادری است من باور نمیکنم، اما این را باور میکنم که معتمدان ایشان کسانی هستند که درک و فهمشان از فرهنگ و هنر در همین حد و حدود است. کسانی که نقش پُر رنگی در اداره این روزهای مملکت ما دارند. آنها اگر در کوچه و خیابان تتلو و قادری را ببینند سر از پا نخواهند شناخت.»
عبدالجواد موسوی در خبرآنلاین نوشت: واقعا ماجرا چیست؟ فکر میکنید این اتفاقی است که از میان این همه خواننده ریز و درشت و سنتی و پاپ و راک و اصیل و تلفیقی و ایرانی و غیر ایرانی دوتایشان صاف بیفتند توی بغل آقای رئیسی که یکی از آن دوتا تتلو باشد و دیگری عباس قادری. یکی از آنها بی پردهترین و رکیکترین خوانندهای که زبان فارسی تا به حال به خود دیده است و دیگری یکی از معروفترین خوانندههای موسوم به کوچه بازاری؟
بی انصافی است اگر بگوییم آقای رئیسی از علاقهمندان این خوانندگان است. بنده خدا اصلا کی وقت میکند موسیقی گوش کند. اگر هم وقت کند بعید میدانم سراغ چنین چیزهایی برود. نه این که سلیقه موسیقی اش بالاتر از این حرفها باشد بلکه اصلا حال و هوایش به این حرفها نمیخورد.
اما فرمود: با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی؟ و باز به حکمِ: الجنس جاذب الجنس، باید یک چیزی در میان باشد تا از میان این همه فعال حوزه موسیقی این دو بزرگوار غلت بخورند و صاف بیفتند توی آغوشت. ماجرا چیست؟ وقتی رسایی و رفقایش از تتلو تجلیل کردند صراحتا نوشتم که فهم و درک این جماعت از موسیقی و هنر همین است و اگر جز این میکردند و فی المثل سراغ شجریان میرفتند باید تعجب میکردیم. نمیشود در عالم سیاست خیلی آدم متشخصی بود، اما در موسیقی سطح و سلیقه نازلی داشت. نمیتوان فی المثل طرفدار حمله به سفارت عربستان بود، اما در موسیقی مثلا به پاوراتی علاقه داشت و در سینما به ویم وندرس.
از روی گرایش شما به یک نوع موسیقی و یا ادبیات و سینما میتوان تا حدودی حدس زد شما از حیث سیاسی چگونه شخصیتی هستید و یا در زمینه روابط بین الملل چگونه میاندیشید. آیا امکان دارد کسی فی المثل درک و دریافت عمیقی از شعر مولانا داشته باشد و با آلبوم صدای سخن عشقِ شهرام ناظری خلوتی عاشقانه بهم بزند، اما در صحن مجلس به دیگران دشنام دهد و کف بر لب بیاورد و مخالفانش را جاسوس خطاب کند و از لوایح ضد مردمی دفاع کند؟
همان طور که گفتم اگر کسی بگوید آقای رئیسی هوادار تتلو و عباس قادری است من باور نمیکنم، اما این را باور میکنم که معتمدان ایشان کسانی هستند که درک و فهمشان از فرهنگ و هنر در همین حد و حدود است. کسانی که نقش پُر رنگی در اداره این روزهای مملکت ما دارند. آنها اگر در کوچه و خیابان تتلو و قادری را ببینند سر از پا نخواهند شناخت و برای امضا گرفتن از این بزرگواران سر و دست خواهند شکست. آنها در خلوتشان هم اگر بخواهند موسیقی گوش کنند چیزی از همین قماش گوش خواهند کرد؛ و این ذائقه فقط به موسیقی محدود نمیشود.
نگاهی به سلیقه سینمایی شان بیندازید. ببینید از چه فیلمهایی حمایت میکنند. ببینید با چه اعتماد به نفس و جسارتی از پُر فروش بودن فیلم فسیل به خود میبالند. حتی فیلمهای دفاع مقدسی شان رنگ و بوی فیلمفارسی دارد. اصلا با فیلمفارسی مشکلی ندارند. مشکلی اگر دارند با فیلمهای سیاسی و اجتماعی است. با فیلمهایی که مخاطب را به اندیشیدن وا دارد مشکل دارند. به عبارتی صحیحتر مشکلشان با تفکر است.
هر چیزی که مخاطب را به اندیشیدن وادارد از نظر آنها مشکل ساز است. به همین دلیل با موسیقی جدی و سینمای جدی و کتاب جدی و شعر و داستان جدی مشکل دارند. ممیزی آنها نسبت به شوخی جنسی و شعر مبتذل و داستان پیش پا افتاده و موسیقی کوچه بازاری و قر تو کمرم فراوونه هیچ واکنشی نشان نمیدهد، اما به هنر به معنای متعالی و عمیق و هشدار دهنده که میرسد سخت پریشان میشود.
وگرنه چرا نباید حداقل یک نفر از آنهایی که دغدغهای جدی در حوزه موسیقی دارد در این جمعها پیدا شود؟ بله، اگر حقیقتا آقای رئیسی رئیس جمهور این کشور باشد نباید بین عباس قادری و فی المثل استاد شاهزیدی برای او تفاوتی باشد. همه ساکنان این سرزمینند و از حقوق شهروندی یکسان برخوردار.
البته به حکمِ: هر مرتبه از وجود حکمی دارد/ گر حفظ مراتب نکنی زندیقی، باید جایگاه هر کدام را به اندازه شان و منزلتی که دارند پاس داشت، اما مشکل این جاست که این روزها طرفداران نظریه یکسان سازی فقط از یک سلیقه خاص پیروی میکنند.
این سلیقه خاص همان قدر که در هنر پوپولیست و عوام زده است در اقتصاد هم بر همین طریق میرود. اگر به جای حمایت از جوانان مستعد و خوش فکر در عرصه موسیقی با دیدن عباس قادری غش و ضعف میروند در اقتصاد هم به جای تولید به دلالی معتقدند و به جای تبادل با جهان به دور زدن تحریم ها. خیلیها در این سالها به ما معترض شده اند که شما مشتی شکم سیرید که دغدغهای جز رفع ممنوعیت صدای شجریان و سیمای فردوسی پور و برنامه کتاب باز سروش صحت ندارید.
بارها و بارها گفته ایم و بار دگر میگوییمای کاش آنهایی که صدای شجریان را حرام تشخیص دادند اصلا بساط موسیقی را در این سرزمین منعدم میکردند، اما در عوض جلوی این فقر و فساد فزاینده و کمرشکن را میگرفتند. اما اینها مشتی شعار فریبنده بیش نیست. آنها با همین سطح سلیقه و فکر نازل برای همه چیز ما تصمیم میگیرند.
برای خورد و خوراک و پوشش ما. برای سیاست داخلی و خارجی ما. برای آموزش و پرورش ما. مملکتداری و حکمرانی یک امر ارگانیک و بهم پیوسته است. نمیشود در فرهنگ لنگ زد، اما مثلا در وزارت خارجه کاری کرد کارستان. این که میگوییم همه چیزمان به همه چیزمان میآید شوخی نیست.
این که فی المثل آقای حداد عادل به عنوان ریش سفید جامعه اصولگرایان کشور با کلاه مخملیها نشست و برخاست میکند یعنی چه؟ چرا؟ چه نسبتی بین او و کسانی است که در کلام عامه به جاهل معروفند؟ مترجم کتاب نظریه معرفت در فلسفه کانت را چه به جماعت کلاه شاپویی دستمال یزدی به دست؟ اما این ظاهر ماجراست، در چشم آنهایی که همه عالم را نشانه میبینند و هیچ حادثهای را تصادفی نمیدانند این اتفاقات معنای بسیار دارد. معنایی که تامل در آنها میتواند خواب را بر چشمان آنهایی که حقیقتا نگران این سرزمینند حرام کند.