«وقتی شما دو جناح میگذارید و بعضی مواقع یکی از آنها را بالا میبرید و دیگری را پایین میآورید، الآن خیلیها معتقدند که چرا «یک به پنج» شده، و یک جایی برعکس، آن طرف را بالا میبرید و این طرف را پایین میآوردید، به نظرم منطقی دارد و تصادفی نیست. به یک جمعبندی رسیده شده که باید آن جمعبندی را باز کرد.»
محمد خوش چهره، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران گفت: الآن در خیلی از موارد کشور مسأله نداریم؛ معضل و بحران است. معضل و بحران نیاز به یک نیروی توانمند، جامع و هوشیار دارد که عصاره وجودی او حفظ منافع و مصالح ملی است. اگر به تنگنظریهای سیاسی و ملاحظات صنفی، جناحی، حزبی و باندی وارد شویم، دیگر در اینها توانایی متناسب با این مأموریت و معضلات دیده نمیشود؛ تجربه دو سه دهه گذشته چپ و راست این بوده است.
به گزارش جماران، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران با تأکید بر این که خیلی از مسائل کشور تبدیل به معضل و حتی بحران شده است، گفت: یعنی باید هوشیار باشیم و ساده و سیستماتیک نگوییم «گل و بلبل» است و همه چیز هست؛ این جناح یا آن جناح میآید. اصلا تحولات و تغییرات ذات چند دهه اخیر است. مثلا فضای مجازی یک ابزار قوی شد و الآن خیلی نگران هوش مصنوعی هستند که مخترعین آن را هم به وحشت انداخته که دارد از هوش انسان بالا میزند و کنترل و تعادل آن معلوم نیست.
مشروح گفتوگو با محمد خوش چهره را در ادامه میخوانید:
به نظر شما مهمترین بحرانهای اقتصادی پیش روی دولت آینده چه چیزهایی است؟
در واقع الآن خیلی جاها بحران وجود دارد و محدود به آینده نیست. برای اینکه مفهوم شود باید بگویم که قوای تشکیل دهنده حکومت مأموریتهایی دارند و بعضی از اینها متعارف و روتین است؛ مثل خدمات دولت مثل آموزش، بهداشت و زیرساختها. بعضی از اینها با توجه به شرایط پیش میآید و تنظیم آنها با تحولات جهانی هم یک هنر میخواهد. مثلا دولتها آنقدر از تکنولوژی عقب میافتند که فضای مجازی برای آنها یک چالش میشود. اینها مسائل برونزا است که از خارج به سیستم کشورها وارد میشود. این مسائل میتواند مثل رکود جهانی اقتصاد یا کرونا باشد.
بنابراین حل مسائل ملی یکی از وظایف شناخته شده و متعارف دولتها است. این مسائل ملی هم در حوزههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، امنیتی و مسائلی مثل این است. معمولا برای ارزیابی آینده دو روش وجود دارد که یکی متعارف و کلاسیک است. برای دیدن آینده اول باید یک تحلیل و درک صحیح از وضع موجود داشته باشیم. برای این کار باید عملکرد گذشته را در یک دوره زمانی طولانی بحث کنیم؛ پس حالت دوم رسیدن به آینده، تحلیل وضع موجود مبتنی بر عملکرد گذشته است.
البته چند دهه است که «آیندهپژوهی» ایجاد شده و اینجا دیگر صرفا تحلیل روند نیست که بگوییم گذشته چه بوده، الآن چیست و در آینده میخواهیم چه کار کنیم. اینجا رویدادهایی که روی کارکرد تأثیر میگذارد را بررسی میکنند. مثلا سال ۱۹۹۱ میلادی شوروی سابق فروپاشی شد و این قضیه کشورهای جهان سوم را خیلی شدید تحت تأثیر قرار داد.
بنابراین، یک اتفاقی در بیرون میافتد و مناسبات کشورهای مختلف را میتواند تحت تأثیر قرار بدهد. مثلا ۱۱ سپتامبر تقریبا دنیا را امنیتی کرد؛ یا بحران اقتصادی ۲۰۰۷ اروپا و خیلی از کشورهای دیگر را تحت تأثیر قرار داد. کرونا هم یک رکود دوساله را در خیلی جاها موجب شد. یعنی راحت نسبت به آینده نمیشود صحبت کرد؛ مگر این مناسبات را در نظر بگیریم.
یعنی باید هوشیار باشیم و ساده و سیستماتیک نگوییم «گل و بلبل» است و همه چیز هست؛ این جناح یا آن جناح میآید. اصلا تحولات و تغییرات ذات چند دهه اخیر است. مثلا فضای مجازی یک ابزار قوی شد و الآن خیلی نگران هوش مصنوعی هستند که مخترعین آن را هم به وحشت انداخته که دارد از هوش انسان بالا میزند و کنترل و تعادل آن معلوم نیست.
اگر با نگاه به گذشته بخواهیم آینده را تحلیل کنیم، ما یک سری بحران در زمینههای مختلف مثل تورم، بیکاری، مسکن، معیشت مردم، ازدواج داشته و داریم. چطور میتوانیم این مسائلی که با زندگی عموم مردم گره خورده را بهبود بدهیم؟
اگر مسائل و چالشهای ملی خوب مدیریت و درک نشود، پیچیدهتر شده و تبدیل به معضل میشود؛ اگر معضل هم حل نشود، تبدیل به بحران میشود. جدای از اینکه تحلیل کنیم بحران بیکاری به چه معنا است و چه مشخصههایی دارد، باید بگوییم پیشنیاز و ضرورت این بحران چه نوع نظام تصمیمگیری، سیاستگذاری و برنامهریزی است. آیا ما میتوانیم با مدیریتهای کلاسیک یا سنتی و تجربه شده این مسائل را حل کنیم؟ پاسخ خیلی ساده آن «نه» است.
یعنی یک نگرانی که برای امثال من وجود دارد این است که از یک طرف نارسایی و مسائل پیچیده شده ولی کارکردها و مناسباتی که وجود دارد، هنوز کلاسیک فکر میکنند. اگر ما بخواهیم واقعا به این مسائل بپردازیم، ظرفیت مدیریتی لازم در جامعه وجود دارد. بعد از انقلاب یک خواست تحولی و مشارکت عمومی برای بهبود بود. یعنی خیلی افراد با گرایشهای مختلف دوست داشتند که عدالت پیش بیاید و ساماندهیهای مناسب شود. این یک ظرفیت گسترده بود، ولی آن موقع میگفتند که ما «قحط رجال» داریم؛ یکی از بزرگان اشاره کرد که ما «قحط رجال» نداریم، «جهل رجال» داریم.
در دوره کنونی قحط رجال و جهل رجال نیست؛ «عدم استفاده از رجال» است. با تقسیمبندیهای سیاسی چپ و راست، اصولگرا و غیره، دامنه را محدود میکنیم، افراد را کنار میزنیم و خانهنشین میکنیم. یکی از دلایلی که مشکلات تبدیل به معضل شده، این است که ما از رجال مناسب استفاده نکردهایم و تقسیمبندی جناحی صورت میگیرد. در مجلس هفتم با اینکه اصولگرا بودم، حرفم این بود که ما اقلیت به این مفهوم نداریم که یک چهره اپوزیسیون مجلسی را نام ببریم و بعد او را سرکوب کنیم؛ همه اینها در راستای قانون اساسی انتخاب شدهاند، بلکه باید اینها را «اختلاف سلیقه» بگوییم و بعد سعی کنیم اگر اقلیت حرف خوبی میزند، از آن دفاع کنیم.
پدیدههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که الآن در ایران وجود دارد، اگر نتوانیم آنها را حل کنیم، ممکن است بعدا روند ما را دچار تحولات بنیادی کند. مثلا پدیدههای دو سال پیش جامعه را دید که از مرگ یک نفر شروع شد و خیلی افراد جامعه، فارغ از اینکه چپ یا راست باشند، تحت تأثیر قرار گرفته بودند؛ چون شکل اطلاعاتی که رسانده بودند، «مظلومیت» بود. بعد کشورهای سلطه به وسط آمدند و مردم متوجه شدند که بحث این طوری نیست و عقب کشیدند. بعد به خیر گذشت، یعنی عواقب سنگینش از سر ملت گذشت؛ وگرنه ما هزینه سنگینی میدادیم.
هنوز در ذهن خیلی از عناصر سیاسی جناحها این است که تحلیل روند میکنند و دقت ندارند که چه پتانسیلها، ظرفیتها و مسائلی وجود دارد که ممکن است این روند را منفعل کند. به نظر من هرچه جلو میرویم، دیگر اداره جناحی کشور جواب نمیدهد؛ محدودنگریها و تنگنظریهای موجود یک اشتباه استراتژیک است. مقام معظم رهبری با صراحت «مشارکت حداکثری» را میگوید.
ما در جناح اصولگرایان افرادی داریم که خلاقیت و ایده آنها از خیلی دوستان اصلاحطلب هم بالاتر است؛ مثلا ایدههای خوب اجتماعی و اقتصادی دارند که به واژه «اصلاحات» میخورد. در اصلاحطلبان هم دیدهام آدمهای متدیّنی حضور دارند که خیلی از ما بالاتر هستند. بنابراین اگر افراطیهای هر دو طرف را کنار بگذاریم، چیزی که دوام و بقای جمهوری اسلامی را سبب شده که بنیانگذارش امام راحل بود، «جمهوری اسلامی» است. یعنی مشارکت و حضور مردم لازمه این نظام است و اگر مردم نباشند، نظام دست دیکتاتورها، خودکامهها و دنیای سلطه میافتد.
این جمهوری اسلامی، مخصوصا بعد از جنگ، چه آفتهایی داشت؟ یک سری افراطی به بهای توسل به جمهوریت سعی کردند اسلامیت را نفی کنند؛ یعنی به جای اینکه در تعادل و تکامل پیش بروند، با نفی جلو رفتند. بحثهای مردمسالاری را در دهههای ۶۰ و مخصوصا ۷۰ خیلی شاهد بودیم. واژه «مردمسالاری دینی» توجه به این میداد که مردمسالاری در دنیا زیاد هست ولی هویتبخش آن ایدئولوژی پشت سر آن است. در اسلامیها هم که اسلام تحت عنوان «تحجر» از آنها نام میبرد، کسانی بودند که به اسم اسلام، جمهوریت را قبول نداشتند. یک رگههایی از این تفکر هنوز هست و در ردههای قدرت هم هستند.
پس باید یک نگاه استراتژیک داشته باشید و صحنه را خوب ببینید، وگرنه به سطح میروید و نمیتوانید خوب ببینید. امام بنیانگذار جمهوری اسلامی بود و برای تبیین این جمهوری، به شدت روی «مشارکت مردم» تأکید داشت. پس سرمایهای به نام «مردم» را ایجاد کرد که عصاره آن مشارکت و حضور مردم در عرصه است. رژیم شاهنشاهی اوج لجستیک بود اما امام با مردم توانست بر او پیروز شود.
الآن در خیلی از موارد کشور مسأله نداریم؛ معضل و بحران است. معضل و بحران نیاز به یک نیروی توانمند، جامع و هوشیار دارد که عصاره وجودی او حفظ منافع و مصالح ملی است. اگر به تنگنظریهای سیاسی و ملاحظات صنفی، جناحی، حزبی و باندی وارد شویم، دیگر در اینها توانایی متناسب با این مأموریت و معضلات دیده نمیشود؛ تجربه دو سه دهه گذشته چپ و راست این بوده است.
یعنی هرکس در ستاد انتخابات کار کرده، وارد کابینه شده است و بعد خیلی از اینها عوض شدند برای اینکه متناسب با مأموریتهایشان نبوده؛ و بعد خیلی حوزهها بحران شد. مثلا ما اصلا نباید بحران مسکن میداشتیم. ولی مسکن متولی مناسب خودش را نداشته است؛ البته کارکرد هیأت دولت و مؤسسات پولی و مالی بر حوزه مسکن تأثیر میگذارد.
پس پیام اول من این است که نفی و طرد دیگران بدترین و بداخلاقیترین روش است. در مناظرات دیدیم که یک نفر «بگم، بگم» راه انداخت و در مناظره دیگر دیدیم که همه همدیگر را خطا کار میدانند. این تأثیر منفی روی جامعه دارد و به نظر من غفلت شورای نگهبان و صدا و سیما هم در آن تأثیر داشت. بعد هم گروههای معاند سوار شدند روی اینکه اینها همدیگر را خطاکار میدانند. بعد از انتخابات هم اینها رؤسای قوا شدند. خودمان را جای مردم عادی یا یک دانشآموز، دانشجو یا کارمند نمیگذاریم. شما مناظرهای میگذارید که بمباران بیاعتمادی روی مردم است.
متأسفانه میدان را هم دست دنیای سلطه و فضای مجازی مسموم دادهایم. یادم هست در یکی از دانشگاهها سخنرانی داشتم و گفتند شما چرا از وضع موجود و نظام دفاع میکنید؟ گفتم دانشجو معصوم و امانت دست ما است؛ این دانشجو آرمانخواه، عدالتخواه و ضد ظلم است. اگر به این جوان بگوییم همه فاسد هستند، چه چیزی برای او میماند؟! بعد آنجا اشاره کردم که اگر بگویم در دانشگاه فساد اخلاقی و پولی وجود دارد و مثلا با گرفتن پول به دانشجو نمره دادهاند، تعمیم دادن آن به همه اساتید و محیط آموزشی جفا نیست؟! وضع نظام هم همین طور است.
در درسهای دانشگاهی میگوییم اگر یک اقتصاد رقابتی باشد به سمت پیشرفت میرود. در مقابل رقابت، «حسادت» هست. حسود کسی است که زوال نعمت را میخواهد. یعنی وقتی میبیند یک کسی پست خوبی دارد، تلاش نمیکند که خودش را در ظرفیت یک پست خوب قرار بدهد. بدترین حالت در آموزههای دینی «حاسد اذا حسد» است، یعنی حسادتش را عملیاتی کند.
در انتخابات ما بعد از «بگم، بگم» به جای رقابت یک فضای تخریبی ایجاد شد. به جای اینکه خودش را اثبات کند، با نفی دیگران میخواهد خودش را اثبات کند. همان موقع در صدا و سیما از من پرسیدند که برنده این مناظره کیست؟ آنجا برنده نداشت، اخلاق بازنده شد.
خود شما هم طرفدار همان کاندیدایی بودید که «بگم، بگم» میگفت.
اگر سابقه تاریخی را ببینید، یکی دو روز بعد در صدا و سیما شدیدا به این چیزها انتقاد کردم. گفتم وقتی یک سری مردم را «خس و خاشاک» نام میبرید، منشأ بیاحترامی به مردم است. برای بعضیها سؤال پیش آمده که انتخابات چه شد و باید اقناع فرهنگی، سیاسی و انتخاباتی کنید و نباید اقناع انتظامی و غیره داشته باشید. رسانهها وظایفشان را بدانند و به چهارچوب، روشها و تجربیات جواب نداده اینقدر داخل نشوند.
در موج حسادتی ندمند و رقابتی کنند. مگر اینجا گلادیتاتور است که ضربه بزنند و بعد ما بگوییم که خوب است؟! رسانهها دقت کنند به فضای مسموم میدان ندهند. چون ما ضربه میخوریم و جامعه را به سمت دوقطبی، تخریبها و تهمتها میبریم. بعد این بنا را که سست کنیم، همه آسیب میخوریم؛ چون افرادی با ظرفیتهای کم بالا میآیند.
بنابراین، مسألهای که الآن هست و متأسفانه مسیرش را شورای نگهبان گذاشته و کماکان شورای نگهبان مثل روشهای قبل عمل کرده، یعنی دو جناح را عموما صدای جامعه تلقی کرده و سعی داشته از این دو جناح عناصری برای ریاست جمهوری بیایند. در حالی که فرآیند انتخابات لازم داشت یک جریان سومی باشد که اسمش را مستقل، دانشگاهی یا آکادمیک بگذارید؛ من اصلا به خاطر همین حضور پیدا کردم که فرصتی برای تبیین مسائل و آسیبشناسی مشکلات باشد و راه حل از دل همین آسیبشناسیها میآید.
وقتی شما دو جناح میگذارید و بعضی مواقع یکی از آنها را بالا میبرید و دیگری را پایین میآورید، الآن خیلیها معتقدند که چرا «یک به پنج» شده، و یک جایی برعکس، آن طرف را بالا میبرید و این طرف را پایین میآوردید، به نظرم منطقی دارد و تصادفی نیست. به یک جمعبندی رسیده شده که باید آن جمعبندی را باز کرد.
اولین حرفی که باید به جامعه منتقل شود این است که دوقطبی کردن کار شیاطین است. مسائل و مشکلات فراوان داریم و ما باید به سمت همگرایی و وحدت عمومی برویم؛ این اولین دستاورد برای حل معضلات است. اگر هیأت دولتش را معرفی میکرد، باز در رأی دادن مهم بود. اما بعد از جنگ رئیس جمهوری پیدا نمیکنید که با اراده خودش کابینه را چیده باشد؛ کابینهها شرکت سهامی هستند. رئیس جمهور با گذشت زمان اینها را کنار گذاشته است. پس یک معضل دیگر این است که در مناسبات حزبی و جناحی وزرایشان را تعیین میکنند.
یعنی اگر بخواهیم یک انتخابات خوب داشته باشیم، باید بپرسیم معاون اول و وزیران کلیدی تو چه کسانی هستند؟ بعد ذائقه او را تشخیص بدهیم و این به انتخاب اصلح جامعه و بیرون آمدن از حبّ و بغضهای جناحی کمک میکند. حرفم این است که در انتخابات دچار حبّ و بغضهای جناحی نشویم و به سمت همگرایی برویم. اگر فردی اشاره کرد که از آن جناح این آدم خوبی است و در کابینه من حضور دارد، نشان میدهد دارد فراجناحی عمل میکند.
به نظر شما اولویت کشور با حل کدام یک بحرانهای اقتصادی است که برای شما نام بردم؟ آیا باید یکی را در اولویت قرار بدهیم یا یک نگاه جامع داشته باشیم و همه را با هم پیش ببریم؟
شما نمیتوانید همزمان همه متغیرها را جلو ببرید. یکی از دلایل این است که منابع و زمان اجازه نمیدهد. بنابراین باید انتخاب کنید. با هرکس در جامعه صحبت کنید هدفها را به شما میگوید. در بحثهای مدیریت استراتژیک، ذکر اولویتها مهم نیست؛ تنظیم ردیف اینها و اولویتها مهم است. به کدام هدف توجه کنیم که بیشترین تأثیر را روی بقیه هم میتواند اثر بگذارد.
مثلا وقتی میخواستم در انگلیس دکترا بگیرم، در آلمان هرنات گلد و در انگلیس تاچر، دو هدف مختلف را مطرح میکردند. برای آلمان بحث اشتغال و برای انگلیس تورم مهم بود. البته این طوری نیست که انگلیس به اشتغال توجه نمیکند ولی تورم را اولویت میداند. در اینجا هم باید بگویند کدام اولویت است.
مثلا بعضیها میگویند اگر مشکل بیکاری را حل کنیم، تبعا فقر، ازدواج، طلاق و حتی اعتیاد هم حل میشود.
اگر دقت کنید، گفتم هدفهایی را میگیرند که بیشترین تأثیرگذاری را داشته باشد؛ شما مثال زدید. تأثیر اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن چیست؟ خیلیها معتقدند اشتغال فرصت درآمدی ایجاد میکند و فرصت درآمدی، کشوری که در رکود است را از رکود بیرون میآورد. این اصلا یک نظریه است که جان مینارد کینز قبل از جنگ دوم جهانی، رکود ۱۹۲۹ آمریکا و ۱۹۳۰ اروپا، نظام سرمایهداری میگوید دولت نباید دخالت کند ولی ایشان آن نظریه را شکاند و گفت دولت مخصوصا برای اشتغال باید دخالت کند.
یک تئوری هم داشت که خیلی مهم است. گفت اگر دولت به یک عده پول بدهد که چاله بکنند و به یک عده پول بدهد که چاله را پر کنند، شما فکر میکنید یک کار بیهوده انجام شده، ولی محرک اقتصادی است. توضیح میدهد که وقتی شما پول بدهید، کارگر درآمد کسب کرده و این امر تقاضا ایجاد میکند؛ چیزهایی که لازم دارد را میخرد و آن واحد تولیدی به سمت رونق میرود. دولت با مالیاتی که از تولید میگیرد، پولی که قبلا به عنوان دستمزد داده را جبران کرده است.
یعنی اولویت را که مشخص میکنیم، میفهمیم آقای رئیس جمهور یک چهارچوب اولیه یا مثبتی را برای طرح مسأله دارد یا تازه میخواهد آزمون و خطا کند. اکثر رؤسای جمهور ما آزمون و خطایی بودهاند؛ چون شرکت سهامی هم بوده، پس از مدتی از یک سلیقه اقتصادی خوشش نیامده و وزیر را کنار گذاشته است. به خاطر اینکه از قبل یک چهارچوب جمعبندی درست نداشته است. اینکه من میگویم اگر فراجناحی عمل کند، میتواند مشکلات را حل کند، پیام مهمی است.
از نظر من ضمن اینکه تورم، معاش و بیکاری مهم است، ما در شرایط رکود تورمی هستیم. بنابراین صدا و سیما از کارشناسان بخواهد که سؤال طرح کنند و سطح مناظره را بالا ببرد. شما نمیتوانید حرف تازهای بزنید. در قانون بودجه مشخص است، شما بگویید با چه استدلالی میخواهید اینها را تغییر بدهید؟ برنامه پنجساله هدفگذاری کرده که ما میخواهیم چه کار کنیم. بنابراین صرف اینکه یکی بگوید من خیلی حرفهای خوب میزنم، کافی نیست؛ این طور باید اثبات کند که در چهارچوب برنامهها چطور میخواهد عمل کند.
با توجه به معیارهایی که در ذهن شما هست، از جمله اینکه به عدالت، توسعه متوازن و نگاه فراجناحی و توجه به دیدگاههای کارشناسان اشاره داشتید، به نظر شما کدام یک از شش کاندیدایی که در معرض رأی مردم قرار دارند میتواند این مسائل را حل کند؟
هر شش نفر آدمهای شناخته شدهای هستند.
در این مناظره تأکید مقام معظم رهبری «رعایت اخلاق» است. هنوز نیامدهاند، ضد اخلاق آنها پیچیده و دارند همدیگر را تخریب میکنند. شک ندارم که بعضی از اینها نمایشی است. در انتخاباتهای قبل هم بودند که ممکن است مأموریت تخریب داشته باشند. مثلا سال ۹۶ تقسیم کار این طور بود که رئیس جمهور متین بنشیند و آقای جهانگیری حمله کند و چهار سال بعد کاندیدای اصلی متین نشسته بود و یکی دیگر حمله میکرد. در حقیقت یکی دو نفر «یار کمکی» میشوند. این چه چینشی است که شورای نگهبان میکند؟
اجازه بدهید دو سه نفر دیگر را هم در انتخابات ببینیم. چه کسی میتواند کار کند؟ قطعا خودشان به تنهایی نمیتوانند. یک کابینه هماهنگ، وزین و متناسب با اینکه ما نمیخواهیم مسأله حل کنیم و میخواهیم بحران حل کنیم؛ این باید انتظار مردم از کاندیداها باشد. اگر حرفهای خوب بزند و بگوید من بیایم آباد و پیشرفته میکنم، باید بگوید با چه ترتیبی این کارها را انجام میدهد.
به نظر شما اصولگرایان به کاندیدای واحد میرسند؟
قطعا میرسند؛ مگر میشود نرسند؟! قطعا به یک یا دو کاندیدا میرسند. منطق میگوید که نمیتوانند جلوی هم بایستند. این برای جناح یک نفره هم فرصت و هم تهدید است. اگر بتواند خوب مدیریت کند، فرصت است. اگر آنها بد عمل کنند و ایشان مظلوم قرار بگیرد، از نظر فرهنگی مردم بیشتر به مظلوم گرایش پیدا میکنند.