نظافتچی برج وقتی هنگام تمیز کردن ساختمان یک کاغذ چسباندهشده روی دوربین مداربسته را برمیداشت، هرگز تصور نمیکرد با این کارش راز قتل مدیر شرکت را فاش خواهد کرد.
شامگاه پنجشنبه، ۱۰ خرداد، خانواده مدیر یک شرکت خصوصی وقتی از برنگشتن او به خانه و جواب ندادن تماس ها نگران شدند با سرایدار برجی که دفتر شرکت در آن قرار داشت تماس گرفتند.
به گزارش ایران، همسر مدیر شرکت از سرایدار خواست که به دفتر محل کار شوهرش برود تا ببیند وی در دفتر حضور دارد یا خیر. وقتی سرایدار به طبقه مورد نظر رفت با درهای بسته دفتر روبهرو شد و کسی در را باز نکرد. با اعلام موضوع به خانواده آقای مدیر این بار همسر مرد جوان با شریک شوهرش به نام محسن تماس گرفت و از او خواست به شرکت برود تا ببیند شوهرش در شرکت حضور دارد یا خیر.
مرد جوان نیز راهی برج شد و با کلید یدکی که به همراه داشت وارد دفتر شدند. اما به محض ورود به شرکت، آنها با جسد مدیر در حالی مواجه شدند که با شلیک یک گلوله به قتل رسیده بود.
گزارش قتل مرد جوان به بازپرس کشیک قتل پایتخت و تیم بررسی صحنه جرم اعلام شد و لحظاتی بعد تیم جنایی در محل حاضر شدند. تحقیقات نشان میداد در ورودی سالم است و همین مسأله حکایت از آن داشت که عامل جنایت، شخصی آشنا بوده است.
با توجه به اینکه سرقتی نیز از شرکت رخ نداده بود، این فرضیه مطرح شد که قتل به خاطر یک تسویه حساب شخصی بوده است. زمانی که کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به بازبینی دوربینهای مداربسته راه پلههای محل جنایت پرداختند، تصویر مظنون به قتل را به دست آوردند.
دوربینها نشان میداد محسن، شریک مقتول، از دفتر خودش واقع در واحد شماره ۱۱ خارج شده و به دفتر مقتول در واحد شماره ۱۲ وارد شده است اما حدود یک ساعت بعد هراسان از دفتر مقتول خارج شده و دوباره به دفتر خودش برگشته و بعد از ساعتی نیز آنجا را ترک کرده است.
بدین ترتیب وی به عنوان تنها مظنون پرونده تحت پیگرد قرار گرفت و کارآگاهان جنایی راهی خانه او شدند. گرچه محسن در برابر تیم جنایی مدعی شد که در این جنایت نقشی نداشته است اما در بازرسی از خانه او و از داخل ماشین لباسشویی لباسهایی را که هنگام حادثه به تن داشته پیدا کردند و پس از انتقال آنها به آزمایشگاه تشخیص هویت، اثرات باروت روی آن پیدا شد.
بدین ترتیب مرد جوان به دستور بازپرس جنایی بازداشت شد و به قتل ناخواسته اعتراف کرد: نمیخواستم شریکم را به قتل برسانم. ما سالها باهم دوست بودیم و مشکلی نداشتیم. در حال تمیز کردن اسلحه بودم که ناگهان تیر از آن شلیک شد و به مقتول اصابت کرد. ترسیده بودم و میدانستم کسی حرفهایم را باور ندارد به همین دلیل به دفتر خودم برگشتم و بعد هم راهی خانهام شدم.
گرچه مرد جوان چنین اظهاراتی را مطرح کرد اما مدارکی که در ادامه تحقیقات توسط کارآگاهان به دست آمد، نشان میداد که جنایت عمدی بوده است. زمانی که مدیر شرکت تجهیزات پزشکی در مقابل مدارک پلیسی به دست آمده قرار گرفت، درنهایت به قتل شریکش اعتراف کرد.
اختلافت با مقتول سر چه بود؟
اختلاف مالی. او طوری حساب و کتاب کرده بود که من متضرر شده بودم.
از کی تصمیم به قتل گرفتی؟
دو روز قبل از جنایت تصمیمم را نهایی کردم و به دنبال فرصتی بودم تا آن را اجرا کنم.
اسلحه را از کجا آورده بودی؟
مال خود مقتول بود. روز حادثه مقتول در حال تمیز کردن اسلحهاش بود که آن را از دستش گرفتم. تأکید کرد که مراقب باشم ناخواسته شلیک نکند، اما همین که اسلحه را دستم گرفتم یک تیر به سمتش شلیک کردم که به صورتش اصابت کرد.
بعد از قتل چه کردی؟
به داخل دفتر خودم رفتم و مدتی آنجا ماندم و بعد هم راهی خانه شدم. لباسهایم را داخل ماشین لباسشویی انداختم. شب شده بود که خانوادهاش تماس گرفتند و گفتند که او به خانه نرفته و نگرانش هستند. به خواست خانواده مقتول راهی شرکت شدم و کلید را به سرایدار دادم و با هم وارد دفتر شدیم.
برج دوربین نداشت؟
چرا داشت و من فکر همه جا را کرده بودم اما بدشانسی بزرگی آوردم. دوربین داخل راهرو درست بالای دفتر من قرار داشت. من صبح همان روز با چسباندن یک تکه کاغذ دوربین را کور کرده بودم. حدود ۴ ساعت بعد هم به دفترش رفتم اما از شانس بدم خدمتکار هنگام تمیز کردن ساختمان و دوربینها، کاغذی که من با سختی روی دوربین چسبانده بودم را برمی دارد.
من تصورش را نمیکردم که کاغذ روی دوربین برداشته شده است و با این فکر که دوربین کور شده به دفتر مقتول رفتم. اگر دوربینها نبود شاید به این زودی گرفتار نمیشدم.