«از منظر رقابت حزبی میتوان گفت که اصولگرایان نتوانستند انسجام درونی خود را حفظ کرده و به یک نامزد واحد در رقابتها برسند. عدم اجماع میان قالیباف و جلیلی شانس پیروزی اصولگرایان را بهشدت کاهش داد. بر هر استراتژیست انتخاباتی روشن بود که با وجود جلیلی رقابت به راحتی دوقطبی میشود و برنده این رقابت اصلاحطلبان و نامزد آنهاست.»
رحمان قهرمان پور تحليلگر انتخابات و سياست خارجي طی یادداشتی در روزنامه دنیای اقتصاد نوشت: سرانجام رقابتهای انتخاباتی به پایان رسید و پزشکیان برنده این رقابت شد. همانطوریکه در یادداشتهای قبلی هم گفته بودم در این رقابت، پزشکیان همواره جلوتر از جلیلی و شانس برنده شدنش بیشتر بود. جلیلی هم میتوانست تحت شرایط خاصی برنده شود، اما مسیر پیروزی او به مراتب دشوارتر بود. اصولگرایان هم اشتباهات متعددی را در کمپین جلیلی مرتکب شدند. نخست اینکه اساس کمپین خود را بر تداوم وضع موجود قرار دادند. در حالی که نامزد مستقری در صحنه رقابت حاضر نبود. از طرف دیگر همزمان نقش چالشگر را ایفا کردند و «نه» به دولت سوم روحانی را شعار خود قرار دادند.
ایفای همزمان دو نقش مستقر و چالشگر در کمپین انتخاباتی کاری بسیار دشوار است و در واقع رایدهنده مردد را سردرگم میکند. مشکل اساسی کمپین جلیلی این بود که از ابتدا به رایدهنده مردد نزدیک نشد و نتوانست آنها را جذب کند. سبد رای اصلی او حزبی بود و نتوانست سبد رای شخصی خود را گسترش دهد. این در حالی بود که پزشکیان از ابتدا توانست سبد رای شخصی خوبی را جذب کند و تا آخر هم آن را حفظ کرد. سبد رای حزبی اصلاحطلبان هم به این سبد رای شخصی اضافه شد و او را پیروز انتخابات کرد.
از منظر رقابت حزبی میتوان گفت که اصولگرایان نتوانستند انسجام درونی خود را حفظ کرده و به یک نامزد واحد در رقابتها برسند. عدم اجماع میان قالیباف و جلیلی شانس پیروزی اصولگرایان را بهشدت کاهش داد. بر هر استراتژیست انتخاباتی روشن بود که با وجود جلیلی رقابت به راحتی دوقطبی میشود و برنده این رقابت اصلاحطلبان و نامزد آنهاست.
باید دید که آیا اصولگرایی به سمت مرکز حرکت کرده و نقش قالیباف برجسته میشود یا اینکه به سمت منتهیالیه حرکت کرده و پایداری نفوذ خود را افزایش میدهد؟ احتمال وقوع سناریوی اول بیشتر است. زیرا به نظر میرسد حاکمیت هم میخواهد هزینههای سیاسی اداره کشور را کاهش دهد و تایید صلاحیت نامزد اصلاحطلبان هم نشانه سیاسی روشنی در این زمینه است.
اما نباید فراموش کرد که اداره کشور و حکومتداری امری متفاوت از کمپین انتخاباتی است. اصلاحطلبان همواره در اولی ضعیفتر بودهاند و ناکامی خود در پیشبرد اصلاحات را به سنگاندازی رقیب نسبت دادهاند و یکی از دلایل سرخوردگی جوانان اصلاحطلب و بخشی از طبقه متوسط از اصلاحطلبان همین امر بوده است. اصلاحات در اندونزی پس از سوهارتو، در ترکیه بعد از دهه ۹۰ و در بسیاری از کشورها بدونمانع نبوده است.
هنر سیاستمدار اجماعسازی برای انجام اصلاحات و تغییرات است. اصلاحطلبان در این زمینه ضعیف عمل کردند و دولت روحانی هم این ضعف را تشدید کرد. اکنون اصلاحطلبان بار دیگر یک فرصت طلایی پیشرو دارند تا نشان دهند که میتوانند با اجماعسازی و بدون ایجاد بحران، کشور را اداره کرده و بار دیگر امید را به جامعه برگردانند و طبقه متوسط را با خود همراه کنند. سرخوردگان از اصلاحات را دوباره جذب کنند و به اصولگرایان هم اثبات کنند که دنبال قطبیسازی و حذف آنها از قدرت نیستند.
باید پذیرفت که در شرایط موجود هیچ فرد و جریانی نمیتواند به تنهایی کشور را اداره و مشکلات را حل کند. بنابراین مساله اجماعسازی در اداره کشور را نباید صرفا یک شعار انتخاباتی دانست. سیاست ما در همه ابعاد آن نیازمند اجماع و آشتی است و امیدواریم آقای پزشکیان این مساله را سرلوحه کار خود قرار دهد. اصلاحطلبان کار سختی پیشرو دارند و باید از گذشته درس بگیرند. دیگر نمیتوانند بدنه خود را فراموش کنند و کادرسازی را دست کم بگیرند.
آنها باید سخنگوی گروههای مختلف باشند و منافع خود را به منافع آنها گره بزنند تا بتوانند در اداره کشور و بازسازی اعتبار سیاسی خود موفق شوند. آنها بهتر از هر کس میدانند که در سیاست فرصت داریم نه اطمینان خاطر. پس باید از این فرصت به بهترین نحو استفاده کنند.