عباس عبدی پیشنهادی را در رابطه با برکناری زاکانی مطرح کرد. او خطاب به چمران نوشته است: «راه بازگشت به شرایط عادی قرار گرفتن آقای چمران در کنار اعضای منتقد شوراست. به عنوان رییس شورا نگاه تبعیضی به اقلیت و اکثریت نکند. در ساختار کارآمد، اقلیت هم همانقدر که اکثریت حق دارد، ذیحق است که حرفی شنیده شود والا اگر بازی را صفر و یک کنید، معلوم نیست برنده شوید.»
عباس عبدی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: سیاست یکدستی که از سال ۱۴۰۰ به بعد اجرا شد، نیز دچار همین ایراد بود. اکنون شورای شهر تهران نیز دچار همین بحران شده است. ریشه این وضعیت شورا در یکدستی آن است که به سرعت تبدیل به بدترین نوع تنش میان خودشان میشود.
در شورای اول نیز همین امر منشا بحران بود. اکنون آقای چمران به عنوان رییس شورای شهر تهران اظهار نگرانی کرده و گفته است که «باید از هرگونه حاشیهسازی دوری شود تا بتوانیم خدمترسانی کنیم و چنانچه روند فعلی در هفتههای گذشته در شورا ادامه داشته باشد، ممکن است شورای ششم نیز به سرنوشت شورای اول دچار شود!»
واقعیت این است که یکدستی آن شورا منجر به روی کار آمدن کسی به عنوان شهردار شد که از ابتدا هم معلوم بود این یک انتخاب کاملا سیاسی است و حتی درباره مدرک او هم حرف و حدیثهای قانونی مطرح شد هر چند شخصا حساسیتی بر مدرک مدیران ندارم. در نتیجه این رفتار، اقلیت شورا بالاجبار نیز در چارچوب اهداف جناح اکثریت قرار گرفتند و برای نشان دادن منافع یکدستی و وحدت اصولگرایان، دندان روی جگر گذاشتند و سکوت کردند و اعتراضات خود را به جای فریاد، نجوا کردند.
انحصار رسانهای و یکدستی سیاسی مانع از نظارت موثر بر شهردار شد. در نتیجه مدیریت شهرداری احساس کرد که نیازی به پاسخگویی ندارد و در مسیر اهداف خود حرکت کرد تا اینکه به انتخابات اخیر رسیدیم. این انتخابات همزمان دو نتیجه داشت؛ ابتدا ضربه سنگینی به چهره سیاسی شهرداری تهران زد.
این در شأن تهران نیست که شهردار آن بیش از یک ماه شهر را برای ایفای یک نقش پوششی رها کند. ای کاش خودش نامزد بود، ولی چه میتوان گفت که در نقش پوششی و پیشمرگ نامزد دیگر وارد میدان شد و بدتر اینکه با گفتارهای عجیب خود که از نظر عموم نادرست محسوب شد، وجهه شهرداری تهران و به تبع آن شورای شهر را ملکوک کرد و عجیب اینکه آقای رییس شورا هم به جای هدایت امور از عملکرد شهردار دفاع و اعتبار شورا را از این حیث هم زایل کرد.
نتیجه دوم نیز مهم بود، زیرا ضربه مذکور به شهردار تهران راه را برای انتقاد از وی باز کرد و تمامی انتقادهای فروخفته منتقدین شورا آشکار شد و جالب اینکه به جای پاسخ شهرداری به این نقدهای صحیح، انگیزهخوانی و اتهامزنی کردند، گویی که هیچ فردی در مجموعه اصولگرایی نیست که در برابر شهرداری استقلال داشته و مجاز به نقد باشد و اگر شهردار را نقد کند پس باید خودش را به گروههای مخالف فروخته باشد.
این اتهامی بسیار سنگین به اعضای جریان خودشان است. اکنون این وضع پیش آمده، سخنان آقای چمران نیز صحیح است ولی بخش مهمی از مسوولیت متوجه شخص خودشان است که با این عملکرد، استقلال شورا را در برابر شهرداری تضعیف کردهاند.
راه بازگشت به شرایط عادی قرار گرفتن آقای چمران در کنار اعضای منتقد شوراست. به عنوان رییس شورا نگاه تبعیضی به اقلیت و اکثریت نکند. در ساختار کارآمد، اقلیت هم همانقدر که اکثریت حق دارد، ذیحق است که حرفی شنیده شود والا اگر بازی را صفر و یک کنید، معلوم نیست برنده شوید. مشکل اینجاست که شهرداری به گونهای در این سه سال عمل کرده که دیگر راضی به کنار رفتن نیستند و چه بسا این را خطرناک بدانند. ولی چارهای جز تغییر شهردار نیست.
افراد معتبر و کارآمد نزد اصولگرایان کم نیستند که میتوانند شهردار باشند. «شهردار» ی برای مردم تهران و نه برای یک جناح سیاسی. «شهردار» ی در خدمت تهران و نه پیشمرگ نامزد انتخاباتی دیگر. «شهردار» ی صریح و روراست و نه کسی که از دو روز بعدش یا خبر ندارد یا خبر دارد و خلاف آن را میگوید. «شهردار» ی که آن اندازه متدین باشد که دین را توجیهگر رفتارش قرار ندهد. گرهی است که به سهولت میتواند باز شود، اگر رییس شورای شهر بخواهد.