bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۷۷۲۴۳۵

مثل یک ماهی کوچک!

مثل یک ماهی کوچک!

قهرمان شنای بانوان در مسابقات پارالمپیک امسال، که توانسته مدال طلا را از دل آب بیرون بکشد، در باره خود تعبیر جالبی را به کار برده است: "من مثل یک ماهی کوچک هستم. ماهی‌ها هم بدون دست شنا می‌کنند! "

تاریخ انتشار: ۱۴:۰۲ - ۱۷ شهريور ۱۴۰۳

محمد ماکویی؛ استماع این جمله تعجب و شگفتی مرا به شدت بر انگیخت، زیرا با آنکه چند سالی می‌شود افتخار سر و کار داشتن با ماهی‌های قرمز کوچک را پیدا کرده ام اصلا متوجه اینکه آن‌ها بدون دست شنا می‌کنند نشده بودم.

از شما چه پنهان! ماهی همیشه در زندگی من نقش پر رنگی داشته است: از دوره نوجوانی که با مطالعه "ماهی سیاه کوچولو" متوجه "از ستاره‌های آسمان یکی می‌شود ستاره رخشان! دیگران سوسو می‌زنند" شده بودم گرفته تا دوران بزرگسالی که سعی و تلاش جدی به خرج می‌دادم تا ماهی‌های بازمانده از عید را سهوا؟! به کشتن بدهم تا خود را از زحمت مراقبت از آن‌ها برهانم!

داستان این کشت و کشتار هم اینطور بود که بر عکس دستورالعملی عمل می‌کردم که موجب حفظ و بقای ماهی می‌شد! یعنی اگر در جایی می‌خواندم که ماهی برای زنده ماندن به اکسیژن نیاز دارد جای او را عوض کرده و در ظرف دهانه تنگی که فرصت تنفس خوب را از ماهی می‌گرفت می‌انداختم!

از سوی دیگر، وقتی متوجه می‌شدم که کلر آب برای ماهی سمی است آب را فوری و بی آنکه فرصت از دست دادن کلر خود را پیدا کند بر فرق سر ماهی نگونبخت فرو می‌ریختم!

چندی بعد؛ اوضاع کلا تغییر کرد و با فکر "گناه ندارند؟! " سعی و تلاش جدی به خرج دادم که ماهی‌های بازمانده از عید را بیشتر زنده نگه دارم!

این کار به جایی رسید که خیلی‌ها متعجب این می‌شدند که نزدیکی‌های عید ماهی قرمز نمی‌خرم و از همان ماهی‌های سال قبل برای سفره هفت سین استفاده می‌کنم!

حتی یکبار یک ماهی که کاملا کج شده و روی سطح آب آمده بود و خوب می‌دانستم این‌ها نشانه‌های این است که بیمار صبح روز بعد را نخواهد دید کاملا احیا کردم و به مدد تغییر مرتب آب ماهی، که زود عفونی می‌شد، و استفاده فراوان از نمک، چند ماهی، ماهی را بیشتر زنده نگه داشتم (برای ماهی‌هایی که بیش از چند سال زنده نمی‌مانند چند ماه حیات بیشتر مثل این است که آدمی را چند سال بیشتر زنده نگه داری!)

با این اوصاف و با این دقت نظر نفهمیدن اینکه ماهی‌ها بدون دست شنا می‌کنند فقط می‌توانست نشانه همان مشاهده‌ای (یا عدم مشاهده ای؟!) باشد که در میان ما ایرانی‌ها کم پیدا می‌شود!

نکته جالب این است که در حالی که بسیاری از ورزشکاران و قهرمانان پارالمپیک الهام بخش افراد فاقد نقص جسمانی (عمدا از به کار بردن عادی خودداری کرده ام) هستند، ورزشکاران و قهرمانان پارالمپیک، که خیر چندانی از انسان‌ها ندیده اند، توجه خود را معطوف سایر موجودات زنده کرده و "اگر آن‌ها می‌توانند چرا من نتوانم؟ " را در ته دل نشانیده اند.

این نوغ نگاه، یک نگاه خوش بینانه است که بسیاری از موفقیت‌ها در عرصه المپیک و جهان را رقم می‌زند. نگاهی که در آن در عوض اینکه، مثلا، سگ یک حیوان پاچه گیر و شتر یک حیوان کینه‌ای شناخته شود، اولی را آموزنده "وفا" و دومی را معلم "صبر و حوصله" معرفی می‌نماید؛ چندان که پدر بزرگ، شادروان، همیشه برای ما می‌خواند:‌

ای که مشتاق منزلی مشتاب

پند من کار بند و صبر آموز

اسب تازی دو تک رود به شتاب

شتر آهسته می‌رود شب و روز

نگاه خوش بینانه در کودکان و بچه‌ها بیشتر یافت می‌شود و به همین دلیل است که اولیای امور تعلیم و تربیت بیشتر هم و غم خود را در عوض بزرگسالان معطوف آن‌هایی که هنوز وقت کافی برای آموزش و تغییر و تحول دارند کرده اند!

برای آنکه بهتر متوجه بی آلایش بودن قلب و مغز بچه ها، نسبت به بزرگتر‌هایی که عادت دارند وجه ممیزه هر کس را مویی که در سر ندارد و یا ضعف جسمانی که دارد بگیرند، شویم دو نمونه را آورده و امیدواریم که حدیث مفصل از این مجمل دانسته شود:

پسر بچه سیاه پوست رو به دوست سفید پوست خود کرده گفت: "تو چقدر قشنگی! مثل برف می‌مونی! "

دوست سفید پوست هم بلافاصله پاسخ داد: "تو چقدر شیرینی! عین شکلات! "

مادر نژاد پرست در پاسخ دختر خردسال خود که گفته بود یک دوست جدید پیدا کرده گفت: " رنگ او سیاه است یا سفید؟ "
دختر پس از لختی اندیشیدن گفت: "یادم نیست! فردا خوب می‌بینم و بهت می‌گویم! "

 

bato-adv
bato-adv
bato-adv