سر انگشتانش را روی صفحه کاغذی که آن را نمیبیند، میکشاند و با حرکات انگشتان، مسیر نقطههای برجسته را دنبال میکند؛ نقطههایی که هرکدام نماد یک حرف است که با لمس معنا میگیرند و واژهها را پشت سیاهی چشمها ترسیم میکنند؛ این، گوشهای از روایت زندگی نابینایانی است که اینگونه معنای واژهها را میآموزند.
بعضیهایشان به دلایل بیماریهای مادرزادی و برخی دیگر به دلیل مشکلات ژنتیکی دچار آسیب بینایی یا کمبینایی شدید هستند، اما تقریبا هیچ کدام از آنها از علت نابینایی خود گلهای ندارند. "نرجس"، یکی از مدارس دخترانه ویژه این دانشآموزان است که در کلاسش، با نقطهها مینویسند و با لمس کردن، میخوانند. تاریخچه ساخت و تاسیس این مدرسه به اواخر دهه ۵۰ بازمیگردد؛ مدرسهای که سالانه میزبان حدود ۲۵۰ دانشآموز نابینا بوده اما طی سالهای اخیر تعداد دانشآموزانش به دلایل مختلف به ۹۰ دانشآموز کاهش یافته است.
به گزارش ایسنا، از کودکان پیش دبستانی گرفته تا بالاترین مقطع دبیرستان، پشت نیمکتهای این مدرسه مینشینند و هرکدام برای لمس واژهها و یادگیری، شوق دارند. نام یکی از این دانشآموزان "سمانه" است؛ در ۵ ماهگیِ بارداری مادرش، نارس متولد شده و وقتی پرستاران او را برای مراقبتهای ویژه در دستگاه میگذارند، فراموش میکنند چشمانش را ببندند و همین فراموشی هم منجر به سوختن عصب چشمها و نابیناییاش میشود. حالا هم با نابیناییاش مشکلی ندارد اما میگوید: «بعضیها هستن که به خاطر نابیناییشون ناشکری میکنن و میگن چرا ما اینطوری هستیم و تقصیر سرنوشته اما من اصلا مشکل خاصی با این قضیه ندارم.»
او میخواهد معلم شود. دستهایش را روی صفحه کتاب که جز سفیدی و حک شدن صدها نقطه چیز دیگری روی آن نیست، میگذارد و در کلاس با صدایی رسا از روی کتاب فارسی میخواند: «بدان که هرچه در وجود است، همه صُنع خدای تعالی است».
در گلستان متولد شده و تا پایه پنجم دبستان را هم در یکی از مدارس نابینایان همین استان درس خوانده، اما به دلیل اینکه در استانشان فقط تا مقطع ابتدایی مدرسه ویژه نابینایان وجود داشته مجبور میشود برای ادامه تحصیل به تهران بیاید و حالا امسال در طبقه دوم مدرسه دخترانه نابینایان نرجس در کلاس نهم مشغول به تحصیل است.
در یکی دیگر از کلاسهای همین مدرسه، "ضحی"، دانشآموز کمبینای شدیدی است که حالا در کلاس پایه هشتم درس میخواند. در ۵ ماهگی بر اثر یک تب شدید رنگدانههای چشمانش را از دست میدهد و به تشخیص مدرسه و دکتر، با خط بریل میخواند و مینویسد. مادرش ۲۴ ساله بوده که متوجه کمبینایی شدید ضحی میشود. او از آن روزها اینطور یاد میکند: «وقتی متوجه بیماری "ضحی" شدم، ۲۴ سالهام بود و تا چند وقت کارم شده بود گریه؛ اما گریههام باعث شد متوجه بشم هرچقدر بشینم عقب، بچهام عقب میمونه؛ پس تصمیم گرفتم دنبال پیشرفت "ضحی" باشم و ببینم که چه چیزی توی جامعه براش خوبه و بهش کمک کنم. از همون یک سالگیاش شروع کردم و الان "ضحی" یکی از بهترین شاگردهای مدرسه است. توی رشته شنای تهران اوله و سه تا مقام طلا و دوتا نقره و برنز داره. کلاس شطرنج میره و با حسش نقاشی میکنه.»
«"ضحی" رنگدانههای چشمش آبیه و در اثر تب یه کم روشنتر هم شده، خاطرم هست وقتی ۶ سالش بود و توی پارک بازی میکرد، بچهها بهش گفتن، چشمات آبیه، دنیا رو آبی میبینی؟ ضحی فرار نکرد، گریه نکرد، فقط بهشون گفت مگه شما چشماتون مشکیه دنیا رو مشکی میبینید؟ به نظرم این موضوع باید توی جامعه جا بیفته که چطور با افراد نابینا و کمبینا رفتار و گفتار بشه.»
«خیلی دوست داشتم که ماه، ستاره و خورشید رو به شکل برجسته بکشن که بتونم راحتتر تصورشون کنم چون من که رنگ و شکلشون رو نمیبینم»، این را "ضحی" بعد از صحبتهای مادرش میگوید. «تصور من از دنیا شاید نسبت به آدمهای دیگه فرق کنه. شاید یک آدم نابینا از یک گل یک تصور داشته باشه اما آدم بینا یک تصور دیگه.» مکث میکند و دوباره ادامه میدهد: «نمیدونم چطوری بگم. شاید رنگینکمون یا ستاره از نظر من یه جور دیگه باشه».
زنگ مدرسه به صدا در میآید، بچهها از گوشه راه میروند و با دستهایشان مسیر دیواری که آنها را به درب حیاط مدرسه میرساند دنبال میکنند. گوشه حیاط دختری ریز جثه و با چشمانی درشت و مشکی به آرامی و با احتیاط قدم میزنند. یکی از آنها در گوش دیگری آرام میگوید: «معلم میگفت برای فردا مراسم داریم» نام یکی از آنها "فاطمه" است و نام دیگری "ریحانه"؛ با یک دستشان عصایی به رنگ سفید گرفتهاند و با دست دیگرشان دست یکدیگر را.
هر دویشان ۱۰ سال دارند و کمبینای شدید هستند. ریحانه درباره علت نابیناییاش چیزی نمیداند، اما فاطمه با وجود سن کمی که دارد به طور کامل از جزییات علت نابیناییاش آگاه است. همانطور که خودش میگوید، اندازه چشمانش از یک سالگی شروع به بزرگ شدن میکند و درشت و درشتتر میشود تا اینکه در یک سال و نیمگی به طور کامل بیناییاش را از دست میدهد. «من تا یک سالگی بینا بودم، اما وقتی یک سالهام بود عصب چشمهام از داخل خشک شد و به خاطر همین هم بیناییام رو از دست دادم.» سرش را به سمت آسمان بلند میکند و میگوید: «البته الان نور رو میبینم.» انگشتانش را تا نوک بینیاش جلو میآورد و ادامه میدهد: «مثلا انگشتم رو بیارم اینجا، میبینم. من دنیا رو از همه رنگی میبینم؛ سیاه و سفید. دنیا خیلی قشنگه. چیزای تیره رو خیلی دوست دارم، مثلا من مشکی و سفید رو خیلی دوست دارم».
«عمده دانشآموزان محصل در این مجتمع، از نابینایانی هستند که تعدادی از آنان ساکن استانهای دوردست بوده و امکان رفت و آمد برایشان وجود نداشته و از همین رو، در خوابگاه همین مجتمع ساکن هستند. اگرچه طی سالهای گذشته سالانه ۲۵۰ نفر در مجتمع مشغول به تحصیل بودهاند، اما در سالهای اخیر تعداد دانشآموزان به دلایل مختلفی کاهش یافته، به گونهای که امسال ۹۰ دانشآموز در مدرسه تحصیل میکنند که از این تعداد ۳۸ دانشآموز در مقطع ابتدایی و ۵۲ دانشآموز در مقطع متوسطه محصلاند» این را نزهتزاده سادات حسینی، مدیر مجتمع آموزشی شبانهروزی نابینایان دخترانه نرجس که از سال ۱۳۸۸ در این مدرسه مشغول به فعالیت بوده، به ایسنا میگوید؛ مدرسهای که از سال ۱۳۵۹ راهاندازی و در سال ۱۳۸۳ بازسازی شده و تا امروز نیز مشغول خدمترسانی به دانشآموزان نابینای سنین ۴ تا ۱۸ سال بوده است.
به گفته حسینی، از میان ۹۰ دانشآموز مدرسه که اکثر آنها هم به دلیل مسائل مادرزادی، دچار نابینایی یا کمبینایی شدهاند، ۷۰ دانشآموز از ساکنان شهر تهران و ۲۰ دانشآموز از شهرهای اطراف تهران از جمله شهریار، اسلامشهر، دماوند، رودهن و... و برخی دیگر مربوط به استانهای گرگان، بندرعباس و تبریز هستند. تعداد کمی از آنها نیز بیسرپرستاند که به دلیل داشتن خوابگاه در این مجتمع، به اینجا مراجعه میکنند.
چرا تعداد دانشآموزانی که به دلیل مسائل اکتسابی دچار آسیب بینایی هستند، کاهش یافته است؟
حسینی درباره علت پایین بودن تعداد دانشآموزانی که به دلیل مسائل اکتسابی دچار آسیب بینایی هستند، میافزاید: آن دسته از دانشآموزانی که در گذشته در مدارس عادی تحصیل کرده و به دلیل مسائل اکتسابی نابینا شدهاند، به دلیل ناتوانی در پذیرش این مسئله، در همان مدارس خودشان ادامه تحصیل میدهند، البته مجتمع نرجس، روند تحصیلی آنها را رها نکرده و به صورت آموزش تلفیقی از آنها پشتیبانی میکند؛ اما از دیگر دلایل کاهش تعداد دانشآموزان میتوان به فرهنگسازی و کنترل بهداشت در راستای کاهش تعداد تولدهای نوزادان دارای کمبینایی و نابینایی و همچنین ایجاد مدارس ویژه نابینایان در شهرستانهای مختلف اشاره کرد. البته همین موضوعات نیز موجب شده، نُرمی که برای تشکیل یک کلاس به آن نیازمندیم اتفاق نیفتد، از همین رو ناچار به ادغام برخی کلاسها شدهایم. به طورمثال در گذشته در کلاس مقطع دوم ابتدایی ۱۰ دانشآموز وجود داشت اما در حال حاضر یک دانشآموز در مقطع سوم، یک دانشآموز در مقطع چهارم و یک دانشآموز در مقطع پنجم است که همین روند موجب فشار واردن شدن به معلمان میشود، چراکه آنها باید همزمان چند کتاب را برای چند مقطع مختلف تحصیلی تدریس کنند و این موضوع نیز آموزش مطلوب را با چالش مواجه میکند، البته سعی شده با استفاده از تکنولوژی و از طریق مذاکره با مدارس دیگر جهت تکمیل ظرفیت کلاسها خلاءها را رفع کنیم.
وی در بخش دیگری از این گفتوگو به وضعیت تحصیلی و چالشهای نابینایان اشاره و خاطرنشان میکند: اولین اصل آموزش، مهارتآموزی و آموزشپذیری است. به نظر میرسد دانشآموزان در زمان اوقات فراغت برای مهارت آموزی از تکنیکهای نو استفاده کنند. دنیا به سمتی رفته که دانشآموزان باید بیاموزند برای حل مشکلاتشان خلاقیت داشته باشند. آموزش و پرورش نیز در تلاش است که ضمن مناسبسازی مدارس، دانشآموزانِ دارای نیازهای ویژه را در مدارس عادی هم پذیرش کند.
مسائل مشاورهای؛ عمده مشکل دانشآموزان نابینا و کمبینا
اما مسئله مشاوره و پذیرش نابیناییِ افراد دارای معلولیت از سوی جامعه آن چیزی است که از مدیر گرفته تا مشاور مدرسه به آن اشاره میکنند. به طوریکه حسینی، یکی از مسائلی که این دانشآموزان با آن مواجه هستند را مسائل مشاورهای عنوان میکند و میگوید: دانشآموزانی که دچار نابینایی مطلق هستند به مرور، با مسائل و مشکلات جامعه مواجه میشوند.
هما خانجانی اما، مشاور مجتمع آموزشی شبانهروزی نابینایان دخترانه نرجس و مسئول خوابگاه این مجتمع که خود از بدو تولد به دلیل مشکل مادرزادی دچار نابینایی مطلق است، در توضیح بیشتر این موضوع به ایسنا میگوید: افراد آسیبدیده بینایی که به دو گروه نابینا و کمبینا تقسیم میشوند که یا از بدو تولد و یا در بازههای مختلف، بر اثر بیماری، تصادف، ضربه یا دیگر آسیبهای احتمالی دچار آسیب بینایی میشوند، اما مسئله قابل اهمیت این است که دنیای کسانی که از بدو تولد با نابینایی مواجه میشوند بسیار متفاوتتر از کسانی است که در گذشت زمان، در این مسیر قرار میگیرند. افرادی که از بدو تولد دچار آسیب بینایی هستند، خانوادههایشان باید به طور جدی برای آمادهسازی آنها برای زندگی در جامعه حاضر شوند؛ در مرحله اول که «پذیرش» نام دارد، والدین باید در ابتدا خودشان این مسئله را بپذیرند. من شخصا با وجود اینکه در شهرستان متولد شده و زندگی میکردم، اما والدینام به این مسئله نگاه واقعبینانهای داشتند و دنیای کودکی شیرین و سازندهای برایم ایجاد کردند که همین روند نقش بسیار موثری در آینده کاریام داشته است.
رسالت اولیه پذیرش آسیب بینایی برعهده والدین است
مشاور این مجتمع آموزشی ادامه میدهد: زمانی که والدین نابینایی یا کمبینایی فرزندشان را نمیپذیرند و همچنان در حالت سوگ قرار دارند، چه انتظاری میتوان از کودکی که رو به رشد است، داشت که بتواند جایگاه خود را در جامعه پیدا کند و فرد موفقی باشد؟ بنابراین، رسالت اولیه بر عهده پدر و مادر و مشاورین است. البته برای پذیرش و موفقیت بیشتر بر شناسایی و آشنایی با الگوهای موفق تاکید بیشتری میشود تا خانوادههای دارای فرزندِ دارای آسیب بینایی، افراد دچار نابینایی که در زندگیشان موفق بودهاند را شناسایی کرده و درباره زندگی آنها مطالعه کنند. در حال حاضر با وجود فضاهای مجازی دیگر جایی برای این نگاه که نابینایان از نظر توانایی با سایر افراد جامعه متفاوت هستند، نمیماند.
خانجانی میافزاید: با رشد کودک و ورود او به مرحله نوجوانی کودکان دارای آسیب بینایی میتوانند آگاهیهای بیشتری کسب کنند، در اینجا خود فرد باید به واسطه محیط آموزشی که در آن قرار میگیرد بتواند خود را پیدا کرده و خودش، خودش را بفهمد. گسترس اطلاعات درخصوص جامعه نابینایان و کمبینایان، رسالتی است که باید توسط همین قشر صورت گیرد، اما جامعه نیز باید نسبت به فرهنگسازیِ این موضوع کمک کنند، به طور مثال وقتی در جامعهای هنوز بانکها افراد نابینا را به عنوان فرد باسواد قبول ندارند، نابینایان باید چه کار کنند؟ هنوز باسوادترین شهروندان هم از چگونگی استفاده از تلفن همراه توسط نابینایان و کمبینایان غافل هستند. بنابراین رسالتها در این بخشها پیچیدهتر میشود که امید است در این بخشها گامهای موثرتری برداشته شود.
۹۹ درصد مشکلات دانشآموزانِ دارای آسیب بینایی، مشکلات خانوادگی است
برخی از این دانشآموزان از رفتن به آغوش خانواده گریزانند
وی درخصوص علت ناتوانی خانوادهها در پذیرش آسیب بینایی فرزندشان میگوید: خانوادهها معمولا یا به دلیل آسیب بینایی و یا غالبا به دلیل مسائل شغلی، اینطور مطرح میکنند که آنها به دلیل مشغله امکان نگهداری از فرزندشان را ندارند و این درحالیست که هر چقدر هم ما بر روی درس خواندن دانشآموز کار کنیم، تمام ناراحتی آنها از نپذیرفتن شرایط آنها از سوی والدینشان است.
کودکانِ نابینا و کمبینا هیچ تفاوتی با سایر کودکان ندارند
خانجانی در همین راستا هم از خانوادهها میخواهد که وقتی چنین فرزندانی دارند، قدرت صبرشان را بالا ببرند و روحیه خود را تقویت کنند. باور داشته باشند که این کودکان هیچ تفاوتی با سایر کودکان ندارند و اگر از آنها حمایت کنند این کودکان خودشان میتوانند آیندهشان را بسازند و مستقل باشند و برای خود زندگی تشکیل دهند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود درخصوص میانگین معدل این دانشآموزان نیز اظهار میکند: این مدرسه هم دارای معلمان با سطح دانش بالا و هم دارای دانشآموزان با سطح و بهره هوشی بالاست. در این مدرسه، کتب درسی تا حد امکان مناسبسازی شده و به صورت صوتی در اختیار دانشآموزان قرار میگیرد. شرایط نیز به گونهای است که افراد کمبینا از دستگاهی به نام «بهدید» برای خواندن کتب درسی و نابینایان برای نوشتن از دستگاهی به نام «پرکینز» استفاده میکنند و دستگاههای هوشمندی هم تحت عنوان «نوت تیکر» یا همان «برجستهنگار هوشمند همراه» وجود دارد که نابینایان میتوانند از ان برای خواندن و نوشتن خط بریل استفاده کنند؛ بنابراین از نظر امکانات کمبودی در مدرسه وجود ندارد و فضاهای مدرسه فضاهای خوبی است.
یک مواجهه سخت با پذیرش بریلخوانی و استفاده از عصای سفید
خانجانی یادآور میشود: سال گذشته جلسات متعددی تحت عنوان آموزش خانواده با عناوین مختلف برگزار و در آنجا مشاهده شد که حتی برخی خانوادهها با پذیرش بریلخوانی فرزندشان یا اینکه او بخواهد از عصای سفید استفاده کند، مشکل دارند و این از موضوعاتی است که در افت تحصیلی دانشآموزان ما نقش صد در صدی دارد؛ چراکه وقتی رویکرد مادر یا پدر خوب نسبت به این مسئله خوب نباشد، طبیعتا آن حس منفی به دانشآموز منتقل میشود. با این تفاسیر اما، سطح تحصیلی دانشآموزان در مدرسه دخترانه نابینایان نرجس بالاست به گونهای که سال گذشته تعدادی از دانشآموزان برای ادامه تحصیل در دانشگاه فرهنگیان قبول شدند.
مشاور این مجتمع آموزشی درخصوص نحوه انتخاب رشته دانشآموزان دارای آسیب بینایی نیز به ارائه توضیحاتی میپردازد و میگوید: در زمینه انتخاب رشته، هیچ مشاوری جز همنوع نمیتواند بهترین نظر را به دانشآموز بدهد، از همین رو، دانشآموزان کمبینا و نابینا باید برای انتخاب رشته خوب در ابتدا با معلم نابینای خود صحبت کنند و اگر به تحصیل در رشتههای خاصی علاقهمند هستند، افرادی که در آن رشتهها تحصیل کردهاند را شناسایی و از تجارب آنها استفاده کنند. در این مدرسه نیز سعی شده اطلاعات کامل را درخصوص انتخاب رشته به دانشآموزان ارائه دهیم که البته در این زمینه نیز اغلب دانشآموزان را به تحصیل در رشتههای پزشکی، کامپیوتر و موسیقی ترغیب میکنیم، اما ۹۹ درصد دانشآموزان رشته انسانی را انتخاب و در رشتههای حقوق، ادبی، روانشناسی، علوم ارتباطات و سایر رشتهها تحصیل کرده و موقعیت خوبی هم در جامعه پیدا میکنند.
وی در بخش دیگری از این گفتوگو به چالشهای تحصیلی دانشآموزانِ دارای آسیب بینایی میپردازد و میگوید: انتظار میرود که کتب درسی برای دانشآموزان کمبینا و نابینا به گونهای باشد که هم نسخه صوتی و هم نسخه بریل آن در دسترس آنها قرار گیرد. در حال حاضر برخی کتب درسی فقط به صورت بریل و برخی به صورت نسخه صوتی است و از دوره دانشگاه هم دانشجویان باید خودشان با کمک همکلاسی مشکل خود را حل کنند. برخی دانشآموزان و دانشجویان ممکن است با خواندن کتاب با نسخه صوتی آشنایی نداشته باشند، از سوی دیگر نیز افرادی هستند که نمیتوانند از کتب درسی با نسخه بریل استفاده کنند و از همین رو باید تمامی کتب و جزوات همراه با نسخه صوتی و بریل در اختیار آنها قرار گیرد. افرادی هستند که از ۱۲-۱۳ سالگی نابینا شده و خانواده در پذیرش آسیب بینایی به او کمک کردهاند، در این حالت نباید از آنها انتظار داشت که در سال اول یا دوم خط بریل را یاد بگیرند.
خانجانی ادامه میدهد: اینکه نیمی از کتب به صورت صوتی و نیمی دیگر به صورت بریل است، چالشهایی را برای نابینایان ایجاد میکند. البته نابینایان دارای گروههای خوبی هستند که هرکدام به سهم خودشان در این زمینه ما را یاری میکنند. به طور مثال اگر برخی از کتب به صورت صوتی نباشد، سایتهایی وجود دارد که در آن افرادی به صورت داوطلب کتب را به صورت صوتی درآورده و آن را در اختیار نابینایان قرار میدهند.
وی همچنین با تاکید بر اینکه نه تنها نابینایان با دیگر افراد جامعه تفاوتی ندارند، بلکه میتوانند موفقتر هم باشند، تصریح میکند: در شرایطی که خانوادهها از آنها از طریق آموزشهای صحیح آنها را توانمند کنند، آنها میتوانند به طور مستقیم یک زندگی را خودشان اداره و ازدواج و شرایط خوبی داشته باشند.
حمدالله خواجه حسینی، دکترای روانشناسی که خود دارای معلولیت بینایی است، درخصوص موضوع پذیرش والدین دارای فرزندِ با آسیب بینایی، میگوید: از آنجایی که حس بینایی برای درک علائم زبان بدن و علائم دیداری، حس شنوایی برای شنیدن صحبتها و صداها، حس لامسه در برقراری بیشتر ارتباطات بین فردی و حس بویایی و چشایی برای یافتن نشانههای ارتباط استفاده میشود، در یک ارتباط مطلوب، افراد از حواس پنجگانه خود استفاده کنند که در این میان، حس بینایی مهمترین حسی است که در ارتباط با افراد از آن بهره گرفته میشود.
وی با تاکید بر اینکه حس بینایی اطلاعات زیادی در خصوص ویژگیهای ظاهری، زیبایی، برقراری ارتباط چشمی، موقعیت و محیط در ارتباط با افراد میدهد، ادامه میدهد: زمانی که کسی، بینایی ندارد، طبیعتا در برقراری ارتباط با افراد دچار مشکل خواهد شد، چراکه زبان بدن افراد را مشاهده نمیکند و از آنجایی که هر کلامی با حالات هیجانی مختلف، معانی مختلفی دارد و ممکن است فرد را دچار سو تفاهم کند، ممکن است فرد را در دریافت پیام درست با چالش مواجه کند.
این متخصص روانشناسی با اشاره به اینکه یکی از مهمترین مسائلِ والدین دارای فرزندِ با آسیب بینایی، پذیرش نقص بینایی فرزندشان است، تاکید میکند: عوامل مختلفی از جمله سن ازدواج والدین، میزان پختگی و بلوغ اجتماعی والدین، میزان توانایی والدین در قدرت حل مسئله، علت آسیب بینایی (مادرزادی یا اکتسابی) در میزان سازگاری والدین با پذیرش فرزند دارای نابینایی یا کمبینایی نقش دارد که البته والدینی که به یک باره و بر اثر حادثه با معلولیت بینایی فرزندشان مواجه میشوند میزان سازگاریشان به مراتب کمتر از والدینی است که به تدریج با موضوع مواجه میشوند.
در این راستا، خواجه حسینی سن ورود کودک به مدرسه را از زمانهایی اعلام کرد که سازگاری والدین با فرزندِ دارای آسیب بینایی تحت تاثیر قرار میگیرد، چراکه ممکن است تا زمان مدرسه والدین به میزان محدودیتهای فرزندشان پی نبرده باشند، اما با ورود کودک به سن مدرسه، آنها متوجه چالشهایی میشوند که بعضاً این چالشها یا منجر به حمایت بیش از حد از کودک یا منجر به بیتوجهی نسبت به او میشود.
این متخصص روانشناسی در توضیح بیشتر این موضوع میافزاید: از آنجایی که والدین به دلیل عدم شناخت مقوله نابینایی و کمبینایی عموما نسبت به این نوع معلولیت چشمانداز درستی ندارند و در پذیرش آن دچار مشکل میشوند، ممکن است رفتارهای مختلفی اعم از حمایت بیش از حد، طرد فرزند و رفتارهای دوگانه از خود بروز دهند؛ رفتارهایی که نشاندهنده باور منفی نسبت به توانمندیها یا آینده او و تحقیر فرزندشان است، این عدم پذیرش زمانی بیشتر نمود پیدا میکند که دانشآموز یا کودک دارای آسیب بینایی بخواهد در امر آموزش و یادگیری از حس بینایی استفاده کند. به طوریکه وقتی فرزند وارد حیطه آموزش و یادگیری مهارتهای پایه، خواندن و نوشتن، حل ریاضیات میشود، محدودیت فرزندشان را فراتر از آنچه که هست تصور و فکر میکنند آنها امکان دریافت آموزش و یادگیری را ندارند.
وی ادامه میدهد: در اینجا مداخله به هنگام دارای اهمیت است؛ به گونهای که علاوه بر اینکه برای کودک مداخله بههنگام انجام میشود، برای والدین آنها نیز در جهت پذیرش آسیب بینایی فرزندشان مداخله به هنگام انجام شود.
به گفته خواجهحسینی، رشد و شکوفایی استعدادهای کودکان نابینا یا کمبینا بسته به میزان تلاشهایی است که در جهت بارور ساختن تفکر او انجام میشود. اینکه تحت هر شرایطی کودک در معرض تجارب تازه قرار گیرد و او به انجام فعالیتهای مختلف ترغیب شود؛ اما مهمتر از آن تلاشی است که برای پیوند تجارب گوناگون وی توسط والدین به عمل میآید.
این متخصص روانشناسی معتقد است که کودک نابینا یا کمبینا مانند هر کودک دیگری برای زندگی کردن تلاش میکند و به دوست داشتن، دوست داشته شدن، برقراری ارتباط و کشف محیطِ اطراف نیاز مبرم دارد که اگر این نیاز به طور صحیح برآورده شود، به رشد جسمانی و روانی او کمک شده و او را برای زندگی مستقل محیا میکند. روانشناسان نیز باور دارند که شکوفایی استعدادهای کودکان منوط به آن است که والدین تا حد ممکن وقت خود را صرف ایجاد اعتماد به نفس و استقلال عمل و آگاهی فرزندشان کنند.