از اسبهای پرنده گرفته تا مدلهای داروخانهها در اندازه واقعی، در این مطلب با ایدههای پنج هنرمند مفهومی آشنا میشوید.
هنر مفهومی (Conceptual Art) یک اصطلاح پرکاربرد برای اشاره به یک جنبش هنری منسجم و یک رویکرد به خلق آثار هنری است. برای یک هنرمند مفهومی، هدف اصلی هنری بسیار مهمتر از کیفیت مادی یک اثر، ارزش تزئینی آن و میزان مهارت و کار مورد نیاز است.
به گزارش فرادید، به بیان دیگر، برای یک مفهومگرا، ایدههایش اولویت اول و ویژگیهای فیزیکی اثر اولویت دوم هستند. هنر مفهومی تصور ما از منحصر به فرد بودن مادی هنر را به چالش میکشد و تمرکز ما را به کار ذهن انسان سوق میدهد.
کمک حافظه، توسط از مارسل بروتهرس، ۱۹۶۴
نام این هنرمند به اندازه نام همکاران متعددش بر سر زبانها نیفتاد، اما او پیشگام شکل بسیار روشنفکرانه و پیچیدهای از هنر مفهومی بود. او تا چهل سالگی شاعر سختکوشی بود که با سوررئالیستهای بلژیکی ارتباط داشت. او تا رسیدن به موفقیت نهایی هنری خود در فقر زیست. بر اساس اظهارات خودش، او با الهام از ایده «خلق چیزی خالی از صداقت» به سمت هنرهای تجسمی سوق پیدا کرد.
یکی از موضوعات تکراری هنر بروتهرس، نقد نخبهگرایی دنیای هنر و دستنیافتنی بودن نهادهای هنری بود. اگرچه حرفه هنری او اواخر عمرش شکل گرفت، قبلاً از طریق دوستان متعدد در معرض دنیای هنر و قوانین آن قرار گرفته بود. او در آثارش با طبقهبندی اشیاء تصادفی کار موزهگردانی را تقلید میکرد و با ابهام مفهوم هنر بازی میکرد.
یکی از نخستین و مشهورترین آثار او، «کمک حافظه»، شامل نسخههای فروختهنشده کتاب شعر خودش میشد که در گچ محصور شده بودند. او خود هنر را با محصور شدن فیزیکی آن کنار هم قرار داد، شعر ناب و روشنفکرانه که در گودال زشتی از گچ گرفتار شده بود. این عمل حفاظت هیچ کاری برای نجات معنای واقعی هنر نکرد و در واقع کلمات بودند که داخل ساختاری به دام افتاده و برای چشم غیرقابل دسترس بودند.
نقاشی چیست، از جان بالدساری، ۱۹۶۶-۱۹۶۸
جان بالدسری هم به عنوان هنرمند و هم به عنوان مربی، یکی از مهمترین چهرههای هنر مفهومی معاصر بود. او سالها در چندین دانشگاه آمریکایی هنر تدریس کرد و دانشجویانش را تشویق کرد از هنرهای سنتی مانند نقاشی و مجسمهسازی دور شوند. او در کار خود تکنیکها و مواد را دوباره اختراع کرد و دوباره به کار گرفت و به مرزهای بیثباتی حمله کرد که نهادهای هنری جهان بر اساس آنها کار میکردند. او کتابهای راهنمای متنی را برای هنرمندان مشتاق روی بومها نقاشی میکرد، عکسهای افراد مشهور را دستکاری میکرد و برای ویدیو آرت به ظاهر مهمل ژست میگرفت.
او در طول سالیان، کل مفهوم هنر و روند خلق آن را زیر سوال برد. مشهورترین و تأثیرگذارترین اثر او یک عمل تخریب بود، نه خلق. سال ۱۹۷۰، او صدها نقاشی قدیمی خود را سوزاند، خاکستر آنها را جمع کرد و از آنها بیسکوئیت درست کرد و نام اثرش را «پروژه سوزاندن» گذاشت. این عمل که در ظاهر خلاف تصور سنتی بود، مرزهای میان مخرب و سازنده را محو کرد چرا که بقایای اشیاء ویرانشده مبنایی برای خلق چیز جدیدی شدند. برخی منتقدان هنری این اثر را یک عمل پاکسازی آیینی تعبیر کردند که در آن، هنرمند هویت هنری گذشته خود را بازیافت کرد تا به هویت جدیدی جان بخشد.
داروخانه، از دِیمییِن هِرست، ۱۹۹۲
دِیمییِن هِرست نیازی به معرفی ندارد. او بدون شک یکی از مشهورترین هنرمندان معاصر است، هم یک شخص مشهور و هم یک بدعتگذار. دغدغه اصلی او، مفهوم مرگ و معنای آن برای بشریت است. او باور دارد فناپذیری تنها چیزیست که هستی را گرانبها و باارزش میکند و آگاهانه قطعات تکاندهنده و نفرتانگیزی را برای نشان دادن این مفهوم خلق میکند.
او در طول سالیان، اجساد فاسد حیوانات، قسمتهای بریدهشده بدن انسان و تاکسیدرمی را با هم آمیخت. حتی آثار بصری غیرجنجالی او مشخصههای تیرهتری را پنهان میکنند. به نظر میرسد مجموعههای هِرست به نام «نقاشیهای دارویی»، مجموعهای از شبکههای ساختهشده از نقاط رنگی هستند. با این حال، اینها ساختارهای مولکولی از داروهای تجویزی بالقوه کشنده بودند. سال ۱۹۹۲، این هنرمند یک مدل در اندازه کامل از یک داروخانه ساخت و احساسات و افکار الهام گرفته از محیط را کاوش کرد.
با این حال، شهرت هِرست با توجه به حراجهایش عالی نیست. منتقدان در طول سالها، او را به خاطر اعمال غیراخلاقی در مورد اجساد مرده، احساسافروزی و ترویج مصرفگرایی نقد کردند. از او همچنین به خاطر مشارکت با NFTها انتقاداتی شده است. او پروژه خود با نام The Currency (پول رایج) را سال ۲۰۲۱ راهاندازی کرد و به علاقهمندان پیشنهاد خرید ۱۰۰۰۰ نسخه دیجیتالی از آثار نقاشی دستی خود را داد. هرست پس از یک خرید تاییدشده، معادل فیزیکی اثر فروختهشده را از بین برد، بنابراین وجود آن را فقط به یک محیط دیجیتال محدود کرد. این عمل انتقادهای قابلتوجهی به دلیل اثر ویرانگر زیست محیطی صنعت NFT و همچنین غیر مادیسازی هنر و تخریب آن برای سود دریافت کرد.
تصنیف تروتسکی، نوشته مائوریتسیو کاتِّلان، ۱۹۹۶
مائوریتسیو کاتلان یکی از مشهورترین هنرمندان معاصر است که بدون تحصیلات هنری توانسته برای خودش حرفهای بسازد. او از تمرین آموخته، زمانی که به عنوان مبلساز کار میکرد و در نمایشگاههای هنر معاصر شرکت میکرد. آثار امروزه او از ابهام نمادها استقبال میکنند و فرهنگ عامه را به سخره میگیرد در حالی که خودخواسته بخشی از آن هستند. درست مانند کار بدنام او به نام «کمدین» که در آن موزی را به دیوار چسباند، خشم عمومی معمولاً توسط هنرمند بخشی از مفهوم او در نظر گرفته میشود.
تمام آثار کاتلان بر اساس طنز سیاه و تحریکآمیز هستند. او هراسی استفاده از مواد و ارقام بحثبرانگیز ندارد، از اسبهای تاکسیدرمیشده تا آدولف هیتلر. پشت پوچی سطحی آثارش، او بیشتر دغدغهها و معانی عمیقتری را پنهان میکند. چیدمانی از او به نام «تصنیف تروتسکی» یک اسب مسابقه بزرگ را شامل میشود که از سقف آویزان شده است. اسب نماد بصری انقلاب شکستخورده روسیه و یکی از رهبران آن، لئون تروتسکی است. تروتسکی قصد داشت آرمانشهری آزاد و عادلانه روی آوارهای سلطنتی بسازد، اما شکست خورد و کشورش را میان زمین و هوا گرفتار کرد، کشوری که به ناچار زیر بار آن فروپاشید.
چگونه تصاویر را به یک خرگوش مرده توضیح دهیم، اثر جوزف بیویز، ۱۹۶۵
جوزف بویس یک هنرمند مفهومی افسانهای بود. او که یک خلبان سابق لوفت وافه بود، ادعا کرد در طول جنگ جهانی دوم، هواپیمای او جایی نزدیک کریمه سقوط کرد و یک شمن تاتار کریمهای سلامتی را با نمد، چربی و عسل به او بازگرداند. ظاهراً، آن شمن بخشی از دانش معنوی خود را با بویس به اشتراک گذاشت و دیدگاه او را به زندگی تغییر داد.
بویس پس از جنگ، ایدئولوژی نازیها را محکوم کرد و به هنر روی آورد. او محیط زیست گرایی، بازگشت به طبیعت و نیاز بشر به اختراع دوباره جهان پس از دو جنگ جهانی را موعظه میکرد. یکی از مشهورترین آثار هنری او، «چگونه تصاویر را برای خرگوش مرده توضیح دهیم»، نمایشی بود که طی آن او با سر پوشیده از عسل و ورق طلا، حیوان مردهای را دور یک گالری هنری خالی حمل میکرد و معنای نقاشی را برای آن توضیح میداد. این اجرا مملو از غم و اندوه بود، با این حال، همچنان امید به رستگاری و تناسخ را نشان میداد.
با این حال، شخصیت بویس با وجود شهرت گستردهاش، پیچیدهتر از آن چیزی بود که به نظر میرسید. مورخان هنر ثابت کردند داستان شمنهای کریمه او هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر منطقی بیمعنا است. به علاوه، مطالعات اخیر نشان داده که بویس با مقامات نازی که پس از جنگ به آمریکای جنوبی گریختند، ارتباط داشت و آنطور که به نظر میرسید با ایدئولوژی آنها مخالف نبود.