bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۷۹۳۳۶۷

مصدق در جلسه مجلس: مایلم رضاخان پهلوی زمام‌دار این مملکت باشد

مصدق در جلسه مجلس: مایلم رضاخان پهلوی زمام‌دار این مملکت باشد

«وضعیت این مملکت و وضعیتی بوده که همه می‌دانیم که اگر کسی می‌خواست مسافرت بکند اطمینان نداشت یا اگر کسی مالک بوده امنیت نداشت و اگر یک دهی داشت بایستی چند نفر تفنگچی داشته باشد تا بتواند محصول خودش را حفظ کند ولی ایشان از وقتی که زمام امور مملکت را در دست گرفته‌اند یک خدماتی نسبت به امنیت مملکت کرده که گمان نمی‌کنم بر کسی مستور باشد.»

تاریخ انتشار: ۰۹:۰۷ - ۱۱ آبان ۱۴۰۳

امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزی‌ها می‌خواهد سیر قهقرایی بکند و مثل زنگبار بشود که گمان نمی‌کنم در زنگبار هم این‌طور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد.

به گزارش خبرآنلاین، روز شنبه نهم آبان ۱۳۰۴ خورشیدی مجلس شورای ملی (دور ۵ جلسه ۲۱۱) طی ماده‌واحده‌ای که به قید دو فوریت از سوی شماری نمایندگان پیشنهاد شده بود و در تمام طول جلسه‌ی یادشده درباره‌ی آن بحث شد، با اکثریت آرا (۸۰ نفر از ۸۵ نفر حاضر در مجلس) سلطنت قاجاریه را منقرض و حکومت موقت را به رضاخان پهلوی سردار سپه که مقام ریاست‌الوزرایی داشت واگذار نمود. در این جلسه شماری از نمایندگان از جمله تقی‌زاده و دکتر محمد مصدق در مخالفت با این ماده‌واحده پس از اظهار بیاناتی در علت مخالفت‌شان به نشانه‌ی اعتراض جلسه را ترک کردند. در ادمه مشروح نطق دکتر مصدق را در این جلسه می‌خوانیم:

بنده در سال گذشته در حضور آقایان محترم به کلام الله مجید قسم یاد کردم که به مملکت و ملت خیانت نکنم. آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از آقایان تمنا دارم به احترام این قرآن برخیزند. (در اینموقع کلام‌الله مجید را از بغل خود بیرون آورده و حضار قیام نمودند) و در حضور همه‌ی آقایان بنده شهادت خودم را می‌گویم:

اشهدان لا اله الاالله اشهدان محمدا- رسول الله. اشهدان علیا ولی الله. من شخصی بودم مسلمان و به این کلام‌الله قسم یاد کرده‌ام و این ساعت هم این کلام‌الله خصم من باشد اگر در عقیده خودم یک اختلاف و تفاوتی حاصل کرده باشم.

من همان بودم که هستم و امروز هم اگر یک چیزی برخلاف مصالح مملکت به عقل ناقص خودم ببینم، خودم را ناچار می‌دانم که برای حفظ مملکت و حفظ قومیت و بقای اسلامیت از اظهار عقیده خود داری نکنم.

بنده همه آقایانی را که در این‌جا تشریف دارند غیر از آقایانی که از ملل متنوعه هستند همه را مسلمان و هواخواه مملکت و طرفدار اصلاحات می‌دانم و خودم هم نمی‌توانم از اظهار عقیده خودداری کنم آقایان می‌دانند که بنده حرفم از روی عقیده است و هیچ‌وقت تابع هوا و هوس و نظریات شخصی نیست. امروز هم روزی نیست که کسی در این‌جا نظریات شخصی به خرج دهد و اگر کسی پیدا شود که نظریات مملکتی و ملی و اسلامی خود را اظهار نکند بنده اورا پست و بی‌شرف و مستحق قتل می‌دانم.

کاملا از سلاطین قاجار مایوسم

اول لازم است که بنده یک عقیده نسبت به شخص آقای رئیس‌الوزراء اظهار کنم بعد نسبت به سلاطین قاجار و بعد هم عقیده خودم را درباره اصول قانون اساسی عرض کنم: اولا راجع به سلاطین قاجار بنده عرض می‌کنم که کاملا از آن‌ها مایوس هستم زیرا آن‌ها در این مملکت خدماتی نکرده‌اند که بنده بتوانم این‌جا از آن‌ها دفاع کنم و گمان هم نمی‌کنم کسی منکر این باشد. همین سلطان احمدشاه قاجار بنده را در فارس گرفتار سه هزارو پانصد نفر پلیس جنوب کرد و پس از آن‌که من استعفا دادم بعد از بیست و هفت روز نوشت که به تصویب جناب رئیس‌الوزراء آقای سید ضیاء‌الدین استعفای شما را قبول کردم و فوری به طرف طهران حرکت کنید. مقصودش این بوده که من بیایم به طهران و مرا آقا سید ضیاء‌الدین بگیرد حبس کند. بنده مدافع این‌طور اشخاص نیستم. بنده مدافع اشخاصی که برای وطن خودشان کار نکنند و جرات و جسارت حفظ مملکت‌شان را نداشته باشند و در موقع خوب از مملکت استفاده بکنند و در موقع بد از مملکت غایب بشوند نیستم اگر دوست حقیقی و قوم خویش خودم هم باشد یا از آن بالاتر هم نباشد وقتی که این‌طور شد بنده مدافع او نیستم.

به شخص رضاخان پهلوی ارادت دارم

اما نسبت به آقای رضاخان پهلوی بنده نسبت به شخص ایشان عقیده‌مند هستم و ارادت دارم و خودشان می‌دانند که در هر موقع آن‌چه ایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بود و خودشان هم تصدیق عرایض بنده را فرموده‌اند نه این‌که در حضور من فرموده باشند بلکه اشخاصی که با ایشان خیلی مربوط بوده‌اند به آن‌ها فرموده‌اند ایشان یک مقامی دارند که از من و امثال من هیچ ملاحظه ندارند و اگر یک فرمایشی بخواهند در غیاب من بفرمایند در حضور من هم ممکن است بفرمایند؛ ولی احتیاطا عرض می‌کنم آن اشخاصی که فرمایشات ایشان را به من فرموده‌اند حکایت از این می‌کرده که خودشان هم دانسته‌اند که عرایضی که من عرض کرده‌ام از روی نظریات شخصی نبوده و مبنی بر مصالح مملکت و وطن‌خواهی بوده است و از این حیث ایشان به بنده معتقدند.

اما این‌که ایشان یک خدماتی به مملکت کرده‌اند گمان نمی‌کنم برای احدی پوشیده باشد. وضعیت این مملکت و وضعیتی بوده که همه می‌دانیم که اگر کسی می‌خواست مسافرت بکند اطمینان نداشت یا اگر کسی مالک بوده امنیت نداشت و اگر یک دهی داشت بایستی چند نفر تفنگچی داشته باشد تا بتواند محصول خودش را حفظ کند ولی ایشان از وقتی که زمام امور مملکت را در دست گرفته‌اند یک خدماتی نسبت به امنیت مملکت کرده که گمان نمی‌کنم بر کسی مستور باشد.

البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رئیس‌الوزراء رضاخان پهلوی زمام‌دار این مملکت باشد برای این‌که من یک نفر آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش می‌خواهم و درحقیقت از پرتوی وجود ایشان ما در ظرف این دو سه سال این‌طور چیزها را داشته‌ایم و اوقات‌مان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده و هیچ‌وقت ما در چیزهای خصوصی وارد نشده‌ایم و بحمدالله از برکت وجود ایشان خیال‌مان راحت شده و می‌خواهیم یک کارهای اساسی بکنیم این هم راجع به آقای رئیس الوزراء.

اگر رئیس‌الوزرا سلطان شود این استبداد صرف است

اما راجع باین موضوع بنده باید عقیده ‌یخودم را عرض کنم؛ تغییر قانون اساسی یک تجدیدنظر در قانون اساسی دو جنبه دارد: یکی جنبه داخلی که باید فهمید تغییر قانون اساسی نسبت به امور داخلی چه اثری می‌کند. یکی هم جنبه خارجی که باید دید نسبت به امور خارجی و روابط بین‌المللی چه اثری خواهد داشت.

اما نسبت به جنبه داخلی اگر آمدیم گفتیم خانواده قاجاریه بد است بسیار خوب هیچ‌کس منکر نیست و باید تغییر کند.

البته امروز کاندیدای مسلم ما شخص آقای رئیس‌الوزراء است. خوب آقای رئیس الوزراء سلطان می‌شوند و مقام سلطنت را اشغال می‌کنند. آیا امروز در قرن بیستم هیچ‌کس می‌تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است؟! اگر ما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیل‌کرده و درس‌خوانده و دارای دیپلم هستند ایشان پادشاه مملکت می‌شوند آن هم پادشاه مسئول هیچ‌کس همچو حرف‏ی نمی تواند بزند و اگر سیر قهقرائی بکنم و بگویم پادشاه است رئیس‌الوزراء و حاکمه و همه‌چیز است این ارتجاع و استبداد صرف است‏.

از روز اول می‌گفتید ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی‌خواستیم

ما می‌گوییم که سلاطین قاجاریه بد بوده‌اند، مخالف آزادی بوده‌اند، مرتجع بوده‌اند، خوب حال آقای رئیس‌الوزراء پادشاه شد اگر مسئول شد که ما سیر قهقرایی می‌کنیم‏.

امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزی‌ها می‌خواهد سیر قهقرایی بکند و مثل زنگبار بشود که گمان نمی‌کنم در زنگبار هم این‌طور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد. اگر گفتیم که ایشان پادشاه و مسئول نیستند آن وقت خیانت به مملکت کرده‌ایم برای این‌که ایشان در این مقامی که هستند موثر هستند همه کار می‌توانند بکنند. در مملکت مشروطه رئیس‌الوزراء مهم است نه پادشاه، پادشاه فقط می‌تواند به‌واسطه رای عدم اعتماد مجلس یک رئیس الوزرایی را بفرستد که در خانه‌اش بنشیند یا به واسطه تمایل مجلس یک رئیس‌الوزرایی را به کارد بگمارد. خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیس‌الوزرا پادشاه بشوند آن‌وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح میک‌ند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد؛ شاه هستند، رئیس‌الوزراء هستند، فرمانده کل قوا هستند. بنده اگر سرم را ببرند تکه‌تکه‌ام بکنند و و آقای سید یعقوب هزار فخش به من بدهد زیر پبر این حرف‌ها نمی‌روم‏.

بعد از بیست سال خون‌ریزی. آقای آقا سید یعقوب! شما مشروطه‌خواه بودید آزادی‌خواه بودید ابتدا خودم شما را در این مملکت دیدم که پای منبر می‌رفتید و مردم را دعوت به آزادی می‌کردید حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رئیس الوزراء باشد هم حاکم؟! اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است استبداد صرف است‏. پس چرا خون شهدای راه آزادی را بی‌خود ریختند؟! چرا مردم را به کشتن دادید؟! می‌خواستید از روز اول بیایید بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی‌خواستیم یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود.

اگر مقصود این بوده بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستم ولی چرا بیست سال زحمت کشیدیم و اگر مقصود این بود که ما خودمان را در عرض ملل دنیا و دول متمدنه آورده و بگوییم از آن استبداد و ارتجاع گذشتیم‏، ما قانون اساسی داریم، ما مشروطه داریم ما شاه داریم ما رئیس‌الوزراء داریم، ما شاه غیرمسئول داریم که بمه وجب اصل ۴۵ قانون اساسی از تمام مسئولیت مبراست و فقط وظیفه‌اش این است که هر وقت مجلس رای عدم اعتماد خودش را به موجب اصل ۶۷ قانون اساسی به یک رئیس دولت یا وزیری اظهار کرد آن وزیر می‌رود توی خانه‌اش می‌نشیند آن وقت مجددا اکثریت مجلس یک دولتی را سر کار می‌آورد.

خوب اگر شما می‌خواهید که رئیس‌الوزراء شاه بشود با مسئولیت، این ارتجاع است و در دنیا هیچ سابقه ندارد که در مملکت مشروطه پادشاه مسئول باشد و اگر شاه بشوند بدون مسئولیت این خیانت به مملکت است برای این‌که یک شخص محترم و یک وجود مؤثری که امروز این امنیت و آسایش را برای ما درست کرده و این صورت را امروز به مملکت داده است برود بی‌اثر شود هیچ معلوم نیست کی به جای او می‌آید. اگر شما یک کاندیدایی دارید و کسی را [از] پیش معین کردید بفرمایید ما هم ببینیم بعد از آن‌که ایشان شاه غیرمسئول شدند آن رئیس‌الوزرایی که مثل ایشان بتواند کار کند و خدمت کند و بتواند نظریات خیرخواهانه ایشان را تعقیب کند کی است.

اگر چنین کسی را آقای سید یعقوب ببه نده نشان بدهند بنده نوکر شما چاکر شما مطیع شما هستم. من که در این مملکت همچو کسی را سراغ ندارم و اگر بود تا حالا سر درآورده بود. پس امروز که این یک نفر از بین تمام مردم سر درآورده و اظهار ملیت می‌کند و خدماتی هم کرده است بنده به عقیده خودم خیانت صرف می‌دانم که شما یک وجود مؤثری را بلا اثر بکنید.

پس خوب است یک کسی که بتواند قائم‌مقام او بشود معلوم کنید بعد این کار را بکنید. اول چاه را بکنید بعد منار را بدزدید.

این نسبت با امورداخلی مملکت.

اما نسبت بامور خارجی؛ البته در امور خصوصی اگر یک اشخاصی یک کارهایی کردند و یک زحماتی کشیدند، اگر اشخاصی یک فداکاری‌هایی کردند، آن را مفت و مسلم از دست نمی‌دهند. البته در مجلس یک اشخاصی هستند که تجارت کرده باشند و اشخاصی هم که تجارت نکرده باشند وقتی که یک تاجری تجارتخانه خود را به یک اسم معروف کرد یا یک علامت صنعتی داشت که همه او را شناختند این تاجر آن اسم را تغییر نمی‌دهد برای این‌که آن اسم سبب شده است که مردم به آن اعتماد داشته باشند. بنده من‌باب مثال عرض می‌کنم که در این‌جا یک دواخانه بود معروف به «شورین» که خوب دوا می‌ساخت بعد از آن‌که شورین آن دواخانه را فروخت و از این مملکت رفت و آن کسی که قائم‌مقام او شد اسم دواخانه را تغییر نداد چرا؟ برای این‌که مشتریان این دواخانه اعتماد به آن اسم داشتند. اگر این شخص می‌گفت که دواخانه من دواخانه «یوناطی» است شاید مشتریان از بین می‌رفتند ولی یک چندی که گذشت و مردم با این دواخانه دادوستد کردند دیدند که یوناطی هم مثل شورین است آن وقت اسمش را عوض کرد و دواخانه یوناطی گذاشت‏.

قانون اساسی ما از علامت صنعتی و اسم یک دارالتجاره‌ای کمتر نیست. قانون اساسی ما با یک حوادثی تصادف و مقابله کرده که این حوادث در یک قرن در این مملکت پیدا نشده است‏ قانون اساسی ما وقتی با این حوادث مقاومت کرده و خودش را معروف جامعه مثل کرده اصولی را داراست که به موجب آن اصول تمام ملل اروپا می‌دانند که قانون اساسی یک اموراتی را به مجلس حق می‌دهد و همه مردم می‌دانند اگر یک دولتی پیدا شود و یک عهدنامه ببندد، دادن عهدنامه به موجب اصل ۳۴ قانون اساسی که می‌گوید: «بستن عهدنامه‌ها و مقاوله‌نامه‌ها، اعطای امتیازات (انحصار) تجارتی و صنعتی و فلاحتی و غیره اعم از این‌که طرف داخله باشد یا خارجه باید به تصویب مجلس شورای ملی برسد به استثنای عهدنامه‌هایی که استثنای آن‌ها صلاح دولت می‌باشد.» همه مردم می‌دانند یعنی جامعه ملل می‌داند که باید به تصویب مجلس باشد و همچنین اصل ۲۵ که می‌گوید «استقراض دولتی به هر عنوان که باشد خواه از داخله، خواه از خارجه با اطلاع و تصویب مجلس شورای ملی خواهد شد.» این را هم همه خوانده‌اند و فهمیده‌اند. اصل ۳۶ را هم که می‌گوید «ساختن راه‌های آهن یا شوسه خواه به خرج دولت خواه به خرج شرکت و کمپانی اعم از داخله و خارجه مربوط به تصویب شورای ملی است.» همه می‌دانند.

خدا را به شهادت می‌طلبم که تغییر قانون اساسی را مخالف با صلاح ملت و مملکت و اسلامیت می‌دانم

قانون اساسی یک اصولی را داراست و یک معرافیتی پیدا کرده است که این معرافیت را بنده گمان نمی‌کنم در هر موقعی برای هر قانونی پیدا شود یعنی غالبا با یک مشکلاتی تصادف کرده و حتی آن اشخاصی که می‌خواستند با ما یک معامله بکنند به یک اصل قانون اساسی که رسیده‌اند دیده‌اند که یک قانون اساسی است و یک مجلس و یک تصویبی هم برای مجلس لازم است؛ بنابراین این قانون اساسی یک اصولی دارد که به واسطه معرافیتش به عقیده بنده حتی‌المقدور تا یک قضیه حیاتی و مماتی پیدا نشود نبایستی تغییر داد مگر با بودن یک شرایطی که لازم برای تغییر قانون اساسی است.

خدایا تو شاهد باش! من خدا را به شهادت می‌طلبم که عقیده‌ام را می‌گویم و تغییر قانون اساسی را مخالف با صلاح ملت و مملکت و اسلامیت می‌دانم. قانون اساسی را هر آدم مسلمان و هر آدم وطن‌خواهی و هر آدمی که به شخص رضاخان پهلوی ارادتمند است و عقیده دارد باید برای صلاح و نفع مملکت حفظ کند. اگر قانون اساسی متزلزل شد ممکن است مملکت به یک خرابی بیفتد که مطلوب نباشد آن وقت رضاخان پهلوی هم هرگونه حکومتی را دارا باشد مطلوب نیست‏.

بنده قانون اساسی را یک قانون الهی نمی‌دانم که قابل تغییر نباشد، بلکه قانون اساسی را کار بشری می‌دانم و بشر هم او را باید تغییر بدهد ولی وقتی یک ضرورت تامی پیدا کند و تمام معایب و ممانعش سنجیده شود و عجله در کار نباشد و با اشخاصی که خیرخواه مملکت هستند مشورت شود ولی نه به یک عجله و شتابی که امروز اگر این شجره خبیثه بیخ نشود مملکت فلان می‌شود این را بنده ضروری و فوری نمی‌دانم حالا بنده هم می‌گویم ضروری است‏؛ ولی فوری نمی‌دانم که شما یک قانون اساسی را که در موقع استقلال ما را حفظ می‌کند امروز که هزار طور ایراد هست تغییر بدهند.

بنده که صلاح نمی‌دانم و البته آقایان محترم هم مقصودشان این نیست که یک مواد قانون اساسی را بدهند که در سیاست بین‌المللی مؤثر باشد ولی عرض کنم که این‌طور تغییر ماده قانون اساسی یک سابقه می‌شود که قانون اساسی را به‌کلی سست و متزلزل می‌کند که هر ساعت یک نفر اراده کرد بیاید این اصولی را که بنده برای شما خواندم این اصولی که همه خیر ما را تامین می‌کند تغییر بدهند در صورتی که مجلس رئیس نداشته باشد و یک وکلایی بدون فکری فکر نکرده بیایند این‌جا رای بدهند که می‌خواهیم قانون اساسی را تغییر بدهیم‏

قانون اساسی یک چیزی نیست که یک کسی از توی خانه‌اش بیاید و بگوید من می‌خواهم قانون اساسی را تغییر بدهم. قانون اساسی را باید فکر کرد و دید چطور باید تغییر داد و چه چیزش را می‌خواهید تغییر بدهید و در چه موقع می‌خواهید تغییر بدهید. بعد هم بنده عرض کردم شما که می‌خواهید آقای رئیس‌الوزراء را شاه بکنید ایشان یک وجود مؤثری هستند که می‌خواهید بلااثر کنید. خدایا تو را به شهادت می‌طلبم که آن‌چه گفتم عقیده خودم بود و این در خیر مملکت است می‌گویم و این‌جا عتبه آقایان را می‌نویسم و مرخص میشوم‏.

bato-adv
bato-adv
bato-adv