فدراسیون روسیه همچنان عنوان بزرگترین کشور جهان را دارد. این کشور که وسعت آن یازده منطقۀ زمانی مجزا را در بر میگیرد، از شرق اروپا تا سواحل غربی آلاسکا کشیده شده و سرزمینی پر از مردمان، ملتها، منابع و زیباییهای باورنکردنی است.
یک واقعیت جغرافیایی جالب این است که فنلاند و کره شمالی با اینکه فاصلهای بسیار بسیار طولانی از یکدیگر دارند، تنها توسط یک کشور از هم جدا شدهاند: روسیه!
به گزارش فرادید، بر کسی پوشیده نیست که فدراسیون روسیه همچنان عنوان بزرگترین کشور جهان را دارد. روسیه که از ساحل بالتیک در امتداد یازده منطقه زمانی تا سواحل غربی آلاسکا کشیده شده، در واقع سرزمین وسیعی پر از مردمان، ملتها، منابع و زیباییهای باورنکردنی است.
اینکه دقیقاً روسیه چگونه اینقدر بزرگ شد، تاریخی است از توسعه، جنگ، فتح و سیاست که نسلهای بسیاری از حاکمان و قرنها آشفتگی را شامل میشود.
چاپ روی چوب، تصویر ایوان سوم، اثر آندره ثِوِت، ۱۵۷۵
در عصر قرون وسطی، بسیاری از ایالتها تکامل یافتند تا پایه و اساس چیزی را شکل دهند که بعدها به روسیه تبدیل شد. گروهی از وایکینگها معروف به وارنگیان، اواسط قرن نهم در شهری که بعدها نُوگورود نامیده شد، پایگاه قدرتی ایجاد کردند. آنها که به دنبال گسترش پتانسیل تجاری خود بودند، به جنوب رفتند و از شهر تازهتاسیس خود یعنی «کییِف» فعالیتشان را آغاز کردند. این وارنگیان به «روس کییِف» معروف شدند.
از این زمان به بعد، مجموعهای بیقاعده از شاهزادهنشینها در غرب روسیه امروزی شکل گرفت. این شاهزادهنشینها برای کسب قدرت در تکاپو بودند و رهبران آنها برای کسب عنوان شاهزاده بزرگ کییِف رقابت میکردند.
این شاهزادهنشینها در قرن سیزدهم با تبدیل شدن به بخشی از امپراتوری مغول تحت تسلط مغولها قرار گرفتند. در خلال این مدت، شاهزاده مسکو به عنوان یک دولت قدرتمند ظاهر شد، اگرچه هنوز تابع مغولها و تاتارهای اردوی زرین (یا خاقانات قپچاق که خود را اولوغ اولوس مینامیدند) بود.
سال ۱۳۸۰، با قیام شاهزادهنشینها و شکست دادن اردوی زرین در نبرد کولیکُوُ، این نظام رعیتی و دوره حکومت مغول پایان یافت اما مغولان دوباره بازگشتند و بار دیگر قدرت را به دست گرفتند.
سرانجام یوغ مغولها توسط ایوان سوم معروف به ایوان کبیر، شاهزاده بزرگ مسکو که از پرداخت خراج به اربابان خود امتناع کرد، برچیده شد. این نافرمانی منجر به این شد که ارتشهای اردوی زرین و مسکوُوی در دو طرف رودخانه اوگرا با هم روبرو شوند.
پس از گذشت چند هفته، خان تصمیم گرفت به خانه برود و مسکوُویها را به حال خودشان رها کرد. با خروج مغولان، ایوان سوم بر برتری خود سماجت کرد و خانات قازان را که از جنوب تا شرق شاهزادهنشین مسکو امتداد داشت، زیر سلطه خود درآورد.
نقشه گسترش شاهزادهنشین مسکو و متعاقباً روسیه از ۱۳۰۰ تا ۱۷۹۶
به دنبال خروج مغولها از سرزمینهای شاهزادهنشین روسیه، مسکو به مرکزی تبدیل شد که توسعه روسیه از آنجا آغاز شد. به رهبری ایوان سوم، شاهزادهنشین مسکوُوی به قدرت مسلط منطقه تبدیل شد و از نُوگوروُد پیشی گرفت و حوادثی را رقم زد که قرنها بعد به تشکیل امپراتوری روسیه منجر شد.
سپس ایوان سوم توجه نظامی خود را به ایالت قدرتمند نُوگوروُد معطوف کرد. او نُوگوروُد را در نبرد شِلون در سال ۱۴۷۱ شکست داد و آن را وادار به بیعت با مسکو کرد. هفت سال بعد، ایوان سوم دوباره به نُوگوروُد لشگرکشی کرد و رسماً آن را به سرزمینهای مسکو افزود.
حالا مسکو تمام سرزمینهای شمال از فنلاند تا کوههای اورال را تحت کنترل داشت.
پس از مرگ ایوان سوم، پسرش واسیلی رسالت پدرش را بر عهده گرفت و آن را مستحکم کرد. واسیلی سوم همچنین با فتح ایالتهای خودمختار کوچکی که هنوز در مرزها وجود داشتند، سرزمینهای مسکو را گسترش داد. پسکوف سال ۱۵۱۰، وُلوکولامسک سال ۱۵۱۳، ریازان سال ۱۵۲۱ و سرانجام نُوُگوروُد-سِوِرِسکی در سال ۱۵۲۲ ضمیمه مسکو شدند.
با حکومت واسیلی سوم، عنوان «تزار» به همراه عقاب دو سر که به نماد سلطنت روسیه و دولت روسیه تبدیل شد، رسماً انتخاب شد.
تصویر قرن شانزدهمی از آتشسوزی مسکو در سال ۱۵۷۱
پس از حکومت واسیلی سوم، ایوان چهارم معروف به ایوان مخوف روی کار آمد. تحت فرمانروایی واسیلی سوم، خانات قازان از زیر سلطه روسیه رها شد تا به یک کشور مستقل تبدیل شود که با خانات آستراخان، خانات کریمه و اردوی نوقای متحد شد و با مسکو/روسیه درگیر شد.
سال ۱۵۵۲، ایوان چهارم پایتخت قازان را محاصره کرد و مدافعان آن را با شمشیر کشت. پس از شکست این خانات تاتار، چندین ایالت کوچکتر دیگر به روسیه پیوستند تا از دچار شدن به سرنوشت مشابه جلوگیری کنند. سال ۱۵۵۶، آخرین مقاومت سرکوب شد و مسکو توانست ادعای کنترل کامل بر دشمن سابق خود را داشته باشد. خانات آستراخان نیز به قلمرو روسیه اضافه شد و به روسیه امکان دسترسی کامل به حوضه رودخانه وُلگا را داد.
ایوان چهارم بر اقدامات نظامی و درگیری با تاتارها و سایر گروههای مردم در جنوب افزود. سال ۱۵۷۱، یک ارتش عظیم کریمه متشکل از ۱۲۰۰۰۰ سرباز به مسکو لشگرکشی کردند. روسها با ارتشی متشکل از ۶۰۰۰ سرباز هیچ شانسی نداشتند و به ناچار عقبنشینی کردند. مسکو سوزانده و زمینها غارت شد. مسکو که تقریباً به طور کامل از چوب ساخته شده بود، تنها ظرف سه ساعت به خاکستر تبدیل شد و فقط کرملین بجا ماند.
حکومت وحشیانه ایوان از بد به بدتر تبدیل شد زیرا درگیریها با سوئدیها و لهستانیها نیز به بیراهه رفت و ایوان مجبور شد سرزمینهایی را به این دشمنان در غرب واگذار کند. در زمان مرگ او در سال ۱۵۸۴، کشور غرق ویرانی بود.
نقشه خانات قازان
سالهای بعد برای مردم روسیه تلخ بود. مبارزات قدرت بر سر تاج و تخت، کشور را عملاً بدون رهبر گذاشته بود، در حالی که قحطی جان حدود یکسوم از کل مردم روسیه را گرفت.
سوئد و لهستان به دنبال سود جستن از بلایای روسیه، تلاش کردند کنترل سرزمینهای روسیه را به دست بگیرند. لهستانیها به مسکو حمله کردند و آن را به تصرف خود درآوردند و آن را به مدت سه سال اشغال کردند تا اینکه مردم روسیه توانستند با هم متحد شوند و ارتشی دهقانی تشکیل دهند که لهستانیها را شکست داد و آنها را بیرون راند.
با این حال، در خلال این مدت، سرزمینهای روسیه به شرق اورال گسترش یافتند و زمینه را برای الحاقات عظیمی فراهم کردند که در دهههای آینده اتفاق افتاد. قزاقهای روسی با تاتارهای ساکن این منطقه درگیر شدند و پس از درگیری شدید توانستند کنترل منطقه را به دست آورند.
پرتره حکاکیشده از میخائیل رومانوف، هنرمند ناشناس
پایان سلسله روریک و آغاز سلسله رومانوف، آغاز دورهای از موفقیت و شکوفایی برای دولت روسیه بود.
سال ۱۶۱۳ شاهد به سلطنت رسیدن میخائیل رومانوف بود. اگرچه رومانوف به این دلیل انتخاب شد که به نظر ضعیف میرسید و کنترلش آسان بود، اما حکومت او به طرز شگفتآوری مؤثر بود. او حکومتش را با دستیابی به آتشبس با سوئدیها و لهستانیها آغاز کرد و پایان طرحهای ماجراجویانه این کشورها در قلمروی روسیه را تضمین کرد.
در طول این مدت، فتح سیبری ادامه یافت. کاوشگران پاسگاههایی ایجاد کردند، با قبایل محلی ملاقات کردند و به نام امپراتوری روسیه ادعای زمین کردند.
کاوشگران مشهور این دوره حتی بیشتر به سمت شرق رفتند و قلمرو روسیه را در سراسر سیبری گسترش دادند. پیوتر بِکِتوف سکونتگاههای مستحکم یاکوتسک، چیتا و نرچینسک را تأسیس کرد که بعداً به شهر تبدیل شدند.
نقشه میزان گسترش روسیه (به رنگ سبز) تا سال ۱۶۳۶
یک کاشف قزاق به نام کوربات ایوانوف، اکتشافات به منطقه اطراف رودخانه لنا را هدایت کرد و نخستین روسی بود که دریاچه بایکال را کشف کرد. ایوان مُسکویتین نخستین روسی بود که به دریای اختسک رسید و بنابراین نخستین روسی بود که از راه سیبری به اقیانوس آرام رسید.
واسیلی پویارکوف نخستین روسی بود که منطقه آمور را در خاور دور که رودخانه آمور از آن میگذرد و امروزه مرز طبیعی میان روسیه و چین است، کاوش کرد. این منطقه بعداً توسط یروفی خاباروف-سواتیتسکی مستعمره شد.
البته زمینهای سیبری خالی نبودند. قبایل محلی که با امپراتوری روسیه متحد شده بودند، چه با مذاکره چه با زور اسلحه، آنجا ساکن بودند. بسته به موقعیت، برخی قبایل مانند یاکوتها، تحت فشار قرار گرفتند تا با فرهنگ روسی ادغام شوند، در حالی که قبایل دیگر، عمدتاً آنهایی که در شمال دور زندگی میکردند، اجازه داشتند به شیوههای سنتی خودشان زندگی کنند. برخی از این قبایل تا به امروز همین روال را ادامه میدهند.
یک خانواده چوکچی اثر لوئیس چوریس (۱۸۱۶)
در غرب کشور، گسترش به وسیلۀ درگیری نظامی انجام شد، زیرا روسیه دشمنان زیادی داشت که در مرزهای غربی آن ساکن بودند. رقابتهای طولانی با سوئد، لهستان، (و کشورهای مشترکالمنافع لهستان-لیتوانی) یک تهدید دائمی بود و روسیه باید مدام مسلح میشد.
تحت رهبری میخائیل رومانوف، روسیه با شکست قزاقها میان رودخانههای وُلگا و اورال، کنترلش را گسترش داد. تزار الکسیس جانشین میخائیل شد که سال ۱۶۴۵ درگذشت. تزار الکسیس سرزمینهای در امتداد دنیپرو را فتح کرد.
سال ۱۶۴۸، قزاقهای این منطقه علیه حکومت لهستان شورش کردند و از الکسیس خواستند حاکمیت آن منطقه را بپذیرد. الکسیس پذیرفت و به درگیری طولانی با لهستان بر سر دنیپرو سوق داده شد. معاهده بعد از این، به روسیه حق حاکمیت بر همه چیز در شرق دنیپرو، از جمله کییف و اِسمولِنسک را داد.
پس از سلطنت الکسیس، پتر کبیر (۱۶۸۲-۱۷۲۵) سرزمینهای روسیه را تا بالتیک گسترش داد و قلمروهای استونی و لیوونیا (شمالشرقی لتونی و جنوب استونی کنونی) را تسخیر کرد.
در همین حال، در شرق، ولادیمیر آتلاسوف شمال شرق دور را کاوش کرد و وسعت شبهجزیره کامچاتکا در اقیانوس آرام را کشف کرد. این بخش از روسیه یک فتح پرهزینه بود، چرا که مردم بومی با وجود شکنجههای ناشی از بیماریهایی مانند آبله که توسط مهاجمان روسی آورده شده بود، در برابر گسترش روسیه مقاومت دلیرانهای از خود نشان دادند.
بیابان برفی چوکوتکا
در انتهای جنوبی شبهجزیره کامچاتکا، ایتلمانها در نیمه نخست قرن هجدهم چندین شورش به راه انداختند، اما اشغالگران روسی به راحتی این قیامها را سرکوب کردند.
در شمال شبهجزیره کامچاتکا نیز کوریاکها مقاومت سختی در برابر گسترش روسیه کردند و از سال ۱۷۴۴، روسها درگیر نبردهای تلخ با این مردم بومی شدند.
حتی در شمال، چندین دهه مبارزه با مردم چوکچی جریان داشت. تزارینا الیزابت از پیشرفت آهستهی فتح خشمگین شد و سال ۱۷۴۲ دستور نابودی کامل چوکچیها را داد.
پس از چندین دهه و هفت حمله علیه چوکچیها، سرزمینهای نهایی سیبری تحت کنترل روسیه درآمدند.
ملکه کاترین دوم روسیه اثر الکساندر روسلین حدود دهه ۱۷۸۰
کاترین کبیر یکی از بزرگترین رهبران روسیه بود که امپراتوری روسیه در دوران سلطنت او توسعه چشمگیری را تجربه کرد. یکی از مهمترین افکار او، نفوذ به جنوب بود، زیرا روسیه به دریای سیاه دسترسی نداشت.
کاترین کنترل لهستان را نیز تقویت کرد و پادشاهی به نام استانیسلاو آگوست پونیاتوفسکی را منصوب کرد که به او وفادار بود اما مجبور بود با رشد و اعتلای یک کشور در حال شکست دست و پنجه نرم کند. ضعف لهستان منجر به تسلیم بیشتر قلمرو این کشور به قدرتهای اطراف میشد.
زمانی که عثمانیها اعلام جنگ کردند، درگیریهای مرزی با عثمانیها به نفع کاترین بود. عثمانیها کاملاً شکست خوردند و از ترس مداخله اتریش، طرحی برای واگذاری زمینهای لهستانی مطرح شد. در آنچه به عنوان نخستین تقسیم لهستان شناخته شد، یکسوم زمینهای لهستان به اتریش، پروس و روسیه واگذار شد.
شکست عثمانیها قراردادی را نیز به همراه داشت که به روسیه اجازه میداد کریمه و مناطق اطراف آن را اشغال کند. سال ۱۷۸۳، کاترین این پیمان را نقض کرد و کریمه را به طور کامل اشغال کرد. روسها در درگیری دیگری با عثمانیها بندر اودسا را گرفتند.
گسترش روسیه در آسیا از ۱۵۳۳ تا ۱۸۹۴
سال ۱۷۹۵، باقی لهستان بین پروس، اتریش و روسیه تقسیم شد. پس از شکست ناپلئون، روسیه زمینهای بیشتری به سمت غرب را بدست آورد. در نتیجۀ ترسیم مجدد نقشه اروپا، بیشتر دوکنشین ورشو تحت حاکمیت روسیه درآمد.
جنگ بیشتر با امپراتوری عثمانی به دستاوردهای ارضی نیز منجر شد. سربازان روسی به طرز خطرناکی به تصرف قسطنطنیه نزدیک شدند و سال ۱۸۲۸، فرانسویها و بریتانیاییها قرارداد صلحی راشکستند که به موجب آن به روسها زمینهای بیشتری در ساحل شمال شرقی دریای سیاه داده شد.
در شرق، الکساندر دوم از چین تضعیفشده در طول جنگ دوم تریاک استفاده کرد و مرزهای روسیه را در دل قلمرو چین تا رودخانه آمور پیش برد. افزون بر این، قلمرو بیشتری در امتداد ساحل تصاحب شد، جایی که شبهجزیره کره آغاز میشد.
سال ۱۸۶۴، الکساندر دوم درگیری در آسیای مرکزی را شدت بخشید و مرزهای روسیه را تا جایی که به آن ترکستان میگفتند، گسترش داد. امروزه این منطقه شامل ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان، تاجیکستان و ترکمنستان میشود.
در قرن هجدهم، تاجران خز در جزایر آلوتی پایگاههایی برپا کردند و به سمت شرق حرکت کردند و در سواحل آلاسکا مستقر شدند. سال ۱۷۹۹، یک شرکت روسی-آمریکایی برای نظارت بر گسترش و استعمار سرزمین آمریکا تأسیس شد.
تمرکز آنها فقط روی آلاسکا نبود. روسها تجارتگاههایی ایجاد کردند (فورت راس در ساحل کالیفرنیا و قلعه الیزابت در هاوایی).
با این حال، تامین آلاسکا از پایتخت روسیه یک کابوس تدارکاتی بوده و با سوءمدیریت شرکت روسی-آمریکایی، حفظ این مستعمره به معنی تهیساختن قابلتوجه خزانه امپراتوری بود.
علاوه بر این، با بدتر شدن روابط با بریتانیا (که کانادا را کنترل میکرد)، تزار الکساندر دوم تصمیم گرفت سال ۱۸۶۷ مستعمره آلاسکا را به آمریکاییها بفروشد تا سپری میان قلمرو روسیه و بریتانیا ایجاد کند و قدرت بریتانیا در قاره آمریکای شمالی را خنثی کند.
نقشه روسیه
زمان اتحاد جماهیر شوروی مرزهای اداری ترسیم شدند. دلیل کمی وجود داشت که انتظار رود این امر منجر به کاهش بعدی قلمروی روسیه شود. پس از منحل شدن اتحاد جماهیر شوروی، از بسیاری از این مرزهای اداری برای ایجاد کشورهای مستقل جدید مانند بلاروس و اوکراین استفاده شد.
روسیه در روزهای اوج خود در سال ۱۸۹۵.۸. ۸ میلیون مایل مربع مساحت داشت که ۱۶.۹۲ درصد از خشکی جهان را تشکیل میداد. روسیه سومین امپراتوری بزرگ تاریخ پس از امپراتوری بریتانیا و مغول بود. اگرچه این کشور در حال حاضر کوچک شده، اما هنوز هم تقریباً دو برابر کانادا است.
روسیه سرزمینی پر از تنوع در مردم و در مناظر است؛ میراثی که بازتاب گذشته امپراطوری آن است.