بسیاری از کارشناسان فوتبال ایران طبیعتاً مسائل فوتبالی را با عینک و دید فوتبالی دنبال کرده و مورد انتقاد یا تحلیل قرار میدهند.
برخی مثل بهمن فروتن که به موضوع فوتبال نگاهی فرافوتبالی دارند و آن را به جامعهشناسی و مسائل بیرونی حتی خارج از جامعه ایران ربط و بسط میدهند. بر همین اساس و بعد از مهاجرت این چهره به کشور آلمان این فرصت دست داد تا درباره مسائل و حواشی اخیر تیم ملی دقایقی با او به صحبت بنشینیم و مانند همیشه با پاسخهای متفاوت، اما خواندنی این چهره مواجه شویم. گفتوگوی «فرهیختگان» با فروتن را در ادامه از نظر میگذرانید.
به آن صورت نه البته خیلی هم دور نیستم. در هر صورت ۲۰ سال به جوانها در ایران خدمت کردم؛ اما کسی متوجه نشد و به همین دلیل هم من گفتم خداحافظ! اصلاً مگر فوتبال هم داریم که درباره تیم ملی صحبت کنیم؟
در هر صورت روند جالبی در روند حرکتی تیم ملی و البته مسائل پیرامونی این تیم دیده نمیشود. از لحاظ ساختار دفاعی و تیمی همچنین مدیریت بحران در زمین و حتی بیرون زمین با ایرادهای عینی و عدیدهای مواجهایم. این مسئله را چطور ارزیابی میکنید؟ در این بین قلعهنویی هم مصاحبه میکند و میگوید برخی عاشق ایران نیستند و فقط منافع دارند.
البته تیم ملیای که کیروش به جامجهانی قطر برد هم مشکلات زیادی داشت. آنجا را چه بگوییم؟ البته همه این مواردی که میگویید ریشههای روانشناختی دارند و خیلی عمیق میتوان به آنها فکر کرد. این سؤالاتی که میکنید، سؤالاتیاند که ریشه آن در جامعه ما نیست و در دنیاست!
برایتان مثالی میزنم. همین چند روز پیش وزیر اقتصاد آلمان توسط صدراعظم این کشور برکنار میشود، برای اینکه این فرد میخواست برای خودش کار کند؛ اما شولتز عقیده دارد که او باید برای مردم کار میکرد. از یکسو توپ و تانک به اوکراین میفرستاد که باعث میشد روسیه به این کشور گاز ارزان ندهد و همین امر باری روی دوش مردم بالا آورده و بر همین اساس صدراعظم اعتقاد داشت که این وزیر برای خودش و منافع و حزب خودش کار میکند و برای مردم کار نمیکند! بنابراین این زنجیره علیه مردم بسته میشود و این یعنی همه چیز در دنیا علیه مردم است.
تیم ملی هم جدا از جامعه جهانی و یک جزیره که نیست! تیم ملی چیزی است که مردم زیر فشار نان و اجارهخانه و معیشت اقتصادی به آن دلخوش میکنند. یک زمانی تولد در جامعه عقب میرود. چون یک مرد بیرون از خانه آنقدر خسته میشود که دیگر در بازگشت به منزل حوصله ندارد. در نتیجه جامعه رو به عقب میرود. پس اگر بچهای هم متولد نمیشود و جامعه پیر میشود غیرمرتبط با این موضوع نمیتواند باشد. در این بین هم حالا یک جامعه دوست دارد جمعیتش کم شود و یک جامعه دوست دارد جمعیتش زیاد شود.
اتفاقاً زمینهسازی میکنم تا آرامآرام فضا را به این سمت ببریم. بر همین اساس معتقدم که نه امیر قلعهنویی با مردم و رسانهها و منتقدان درست صحبت میکند، نه منتقدان با قلعهنویی و مردم درست صحبت میکنند. همانطوری که جناحهای سیاسی هم با هم درست صحبت نمیکنند. امروز این تفاهم در جامعه کنونی دنیا نیست، چون نئولیبرالها میگویند فقط پول؛ آدم مهم نیست! فقط پول مهم است؛ بنابراین همه دنبال منافع خصوصی و گروهی خودشانند و امروز در تیم ملی و فضای پیرامونی آن هم شاهد همین عدم تفاهمیم.
شک نکنید قلعهنویی و گروهش هم دنبال منافع خودشانند در غیر این صورت آنها هم به مردم گوش میدادند. در هر صورت مردم از شکلی که تیم ملی بازی میکند، ناراحتند. او مگر صدای اعتراض مردم و حیا کن رها کنها را در تیم ملی نمیشنود؟ در یک زمینههایی هم حق با مردم است؛ بنابراین امیر قلعهنویی هم باید گوش بدهد. یک مقدار بینش، آنالیز و تجزیه و تحلیل خود از مسائل را بیشتر کند. نمیتوان گفت که فلان دلال که ۶۰ تا رسانه را هم اجیر کرده دنبال منافع قلعهنویی و منافع مردم است! این را که دیگر نمیتوانید به من بفروشید. همانطور که قلعهنویی هم نمیتواند به من بفروشد که تیمش عالی فوتبال بازی میکند.
فوتبال تیم ملی پایه ندارد! فوتبالی که ۴ روز و یک هفته دور هم جمع میشوند باید یک ریشهای داشته باشد که ندارد. الان استقلال و سایر تیمهای باشگاهی ایران در چه حالند؟! همه تیمهای ملی دنیا روی دو سه باشگاهشان تکیه دارند و معمولاً ترکیب آنها هم تلفیقی از این ۳ باشگاه است تا وقتی ۴ روز و یک هفته دور هم جمع میشوند و بازیهای ملی را برگزار کنند، بازیکنان هر تیم باشگاهی در ترکیب تیم ملی در کنار هم هماهنگ باشند و بازی را هم بلد باشند. فقط باید این مسئله را مدیریت کرد. الان فوتبالی را که آلمان بازی کرد، ببینید. چند سال بود این تیم یک فوتبال مزخرف را بازی میکرد. الان جلوی بوسنی که ۷ تا زد این را نشان داد که کل جامعه فوتبال آلمان به این نتیجه رسیدند باید یک منافع مشترک درست کنند تا تیم ملی این کشور در فوتبال درست شود.
دلایلش را که برشمردیم؛ اما دلیل اصلی این است که آکادمیهای ما امروز به مرکز درآمد تبدیل شده و بازیکن در آن ساخته نمیشود. باز هم برایتان مثال میزنم. چند سال پیش ۷ ماه در یک آکادمی کار کردم و یکسری بازیکن در رده نوجوانان را که بازیکنان خوب و ریشهداری هم نبودند، جذب کردیم. امروز همه آنها یا در تیم ملی هستند یا در لیگ برتر؛ آن هم در عرض ۷ ماه. اما همان آکادمی بعد از این ۷ ماه از ۶ سال پیش تا به امروز یک بازیکن به جایی نداده است.
مگر تا به حال زمین نخوردیم؟ نتایج امروز را نبینید. وقتی به قطر یا ژاپن در نیمهنهایی جام ملتها میبازیم، مگر اینها زمین خوردن نیستند؟ کجا زمین نخوردیم که اینجا نخوریم؟
راهکار این است که باید در کل سطح فوتبال کشور یک مقدار معیارهای انتخاب را عوض کنیم. امروز یک گروه مرکزی به وجود آمده که فوتبال مملکت را میچرخاند. این گروه مرکزی در سطح فوتبال جهانی نیست و هرکس هم میخواهد در فوتبال باشد باید با این گروه ارتباط داشته باشد و بهاصطلاح باید نوکر این گروه مرکزی باشد؛ بنابراین نوکر نمیتواند فوتبال به وجود بیاورد. آقا میتواند فوتبال به وجود بیاورد.
در هر صورت نمیشود این نفرات را فعلا هم کنار گذاشت، چون در این صورت بیشتر زمین میخوریم. اینها را کنار بگذاریم، از کجا جوان بیاوریم؟ مگر جوان میسازیم که جوان بیاوریم؟ یا اینکه مثل کشورهای خلیجفارس برویم استعدادهای دنیا را بیاوریم یک چنین کاری را بکنیم! به هر حال این سؤالات، سؤالاتی درست و مفهومیاند؛ اما جوابش این است که خانه را دست مهندس ندادهاند و این یعنی آن گروه مرکزی کارش عیب دارد و این میشود وضعیت فوتبال ما که دست مهندس نیست و هر روز دارد یک جایش میریزد!
منبع: فرهیختگان