bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۸۰۶۵۸۴

(ویدئو) بازیگران و خاطرات دوران دانشجویی!

(ویدئو) بازیگران و خاطرات دوران دانشجویی!

شنیدن تلخی‌ها و شیرینی‌های دوران دانشجویی وقتی جذاب‌تر است که یک بازیگر میان صحبت‌هایش به سال‌های دانشجویی برمی‌گردد و از آن روز‌ها می‌گوید. روز‌هایی که سروش صحت از کمبود ویتامین۳ در دوران دانشجویی رنج می‌بُرد، حامد بهداد سرگردان بود و امیر آقایی ساخت فیلمی را شروع کرد که هیچ‌گاه تمام نشد.

تاریخ انتشار: ۲۱:۱۳ - ۱۶ آذر ۱۴۰۳

مرور خاطرات دوران دانشجویی به خودی خود جذاب است اما شنیدن آن از زبان بازیگران لطف دیگری دارد. هنرمندانی که شبیه همه ما، بهترین دوران زندگی خود را در روزهای دانشجویی تجربه کرده‌اند و گاه صحبت‌شان در برنامه‌های مختلف درباره دورانی که با هم در دانشگاه گذرانده‌اند، گل می‌اندازد و بحث به درازا می‌کشد.

به گزارش ایرنا، خاطرات بخشی از بازیگران سینمای ایران در دوران دانشجویی را مرور می‌کنیم.

حامد بهداد از آن دست بازیگران دانشگاه تهرانی نیست؛ از آنهایی که خاطراتشان به هنرهای زیبا و شب‌های کوی دانشگاه ختم بشود. او لیسانس بازیگری خود را از دانشگاه آزاد گرفته و آن طور که خودش هم می‌گوید خو گرفتن با محیط دانشگاه در رگ و پی‌اش نبوده. بهداد مهرماه امسال که برای جشنواره کوروش به دانشگاه تورنتو رفته بود، به یکی از دانشجویان درباره این دوران گفته بود:محیط دانشگاهی در ژن آنها بود. اما من آن ژن را نداشتم، سرگردان بودم؛ انگار در کوچه فوتبال بازی می‌کردم. دانشگاه در من اثر گذاشت اما خودم در خودم اثر نگذاشتم

من در زمان دانشگاهم که در تهران تئاتر می‌خواندم، جزو دانشجویان موفق نبودم. در آن زمان خیلی از دوستانم موفق بودند و در حال حاضر استاد دانشگاه هستند. محیط دانشگاهی و علمی در ژن آنها بود. اما من آن ژن را نداشتم، سرگردان بودم؛ انگار در کوچه فوتبال بازی می‌کردم. دانشگاه در من اثر گذاشت اما خودم در خودم اثر نگذاشتم.

می‌توانم بگویم که بهترین روزهای زندگی‌ام موقعی بود که دانشجو بودم اما در دانشگاه اگر درسی هم باشد برای کسی است که باهوش و اهل دانشگاه است، محیط دانشجویی همه چیز به تو می‌دهد و تو را می‌سازد.

دانشجو باش حتی به غلط؛ بازیگران از خاطرات دوران دانشجویی چه گفتند؟
 سروش صحت در دوران دانشجویی

وقتی خاطرات دانشجویی‌اش هم بوی شعر و کتاب می‌دهد

نفر بعدی لیست، مرد کتاب باز سینماست. کسی که خاطره دوران دانشجویی‌اش هم از جنس کتاب و شعر است و با گفتنش هر دانشجویی را ترغیب می‌کند تا برای یک بار هم که شده سر کلاس درس دکتر محمود مدبری بنشیند و به شعر خواندنش گوش جان بسپارد. سروش صحت یک بار در برنامه «کتاب باز» گفته بود:خیلی وقت بود ویتامین۳ نخوردیم. کل آبلیمو را با دو تا پاچه خوردیم. وقتی بیرون آمدیم صاحب مغازه با دوچرخه دنبال ما افتاده بود. می‌گفت ۱۵ تومن برای دو تا پاچه دادید و اندازه ۳۰ تومان آبلیمو خوردید!

سال دوم دانشکده بودم و رادیولوژی می‌خواندم. در آن مقطع درس فارسی را دکتر محمود مدبری به ما تدریس می‌کردند. یک روز سر کلاس آمدند و شعر «من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو» از مولوی را طوری برای ما خواندند که دفعه بعدی از ۱۹ نفری که سر کلاس بودیم، ۱۴ نفر بدون هماهنگی آن شعر را حفظ کرده بودیم. آن‌قدر که بر جان ما نشسته بود.

او در خاطره دیگری که در فصل اول «شام ایرانی» تعریف کرده، درباره روزهای سخت دانشجویی و بی‌پولی می‌گوید: ما واقعا پول نداشتیم، به غذا ولی میل داشتیم. یک روز با یکی از دوستانم رفتیم تا کله پاچه بخوریم. دو نفری دو تا پاچه سفارش دادیم. یک ظرف آبلیمو روی میز بود و دوستم گفت: ما خیلی وقت است ویتامین۳ نخوردیم. کل آبلیمو را با دو تا پاچه خوردیم. وقتی بیرون آمدیم صاحب مغازه با دوچرخه دنبال ما افتاده بود. می‌گفت ۱۵ تومن برای دو تا پاچه دادید و اندازه ۳۰ تومان آبلیمو خوردید!

حجازی‌فر، خوابگاه و دسته ماهیتابه!

اوایل سال ۹۷ بود که نام هادی حجازی‌فر به خاطر ایفای نقش در «لاتاری» بر سر زبان ها افتاده بود. حجازی فر تیرماه همان سال در برنامه «خندوانه» رو به روی رامبد جوان نشست و از خاطرات روزهای کوی دانشگاه گفت. از آن زمانی که بعد از تمرین‌های تئاتر، مسیر رسیدن به خوابگاه و گذر از کوچه پس کوچه‌های خلوت امیرآباد کار هر شب او و هم‌دوره‌ای‌هایش شده بود.

شانسی که در خانه مهران رجبی را زد

تصورش هم سخت است اما مهران رجبی در دوران دانشجویی هم ازدواج کرده و هم بچه‌دار شده و شرایط مالی به قدری برایش سخت بوده که یادآوری خاطره‌ای از دوران دانشجویی‌اش، با فروش دوربین و پرداخت هزینه ترخیص بیمارستان همسرش همراه است. او می‌گوید: دانشجوی دانشگاه تربیت مدرس بودم و دخترم دنیا آمده بود. خاطرم هست ۱۲ هزار و ۵۰۰ تومان پول ترخیص بیمارستان شده بود و من فقط ۷۰۰ تومان پول داشتم. همان لحظه رو به حرم امام رضا(ع) گفتم: آقا سفارش شده ما از ازدواج نترسیم. من هم نترسیدم و ازدواج کردم و اسم مادر شما را روی دخترم گذاشتم. الان و در این وضعیت چه‌کار کنم؟

صبح که دانشگاه رفتم، کلاس زبان داشتیم. دیدم اطلاعیه‌ای روی دیوار زده شده و نوشته ۳ دوربین عکاسی را بین ۳۰۰ نفر قرعه کشی کردند. دیدم اسم من و دو نفر دیگر را نوشته‌اند. دوربین را گرفتم و ۶۵ هزار تومان فروختم. انگار پول‌دار شده بودم. با خوشحالی به طرف بیمارستان رفتم و همه مشکلم حل شد.

دانشجو باش حتی به غلط؛ بازیگران از خاطرات دوران دانشجویی چه گفتند؟
 امیر آقایی در حال ساخت فیلم در دوران دانشجویی

بدهکاری امیر آقایی از دوران دانشجویی و فیلمی که ناتمام ماند

امیر آقایی خاطره دوران دانشجویی‌اش را با ساخت اولین و آخرین فیلم نگاتیوش گره می‌زند. فیلمی که همه دست به دست هم دادند تا ساخته شود و در نهایت هم ساخته نشد. او در صفحه اینستاگرامش نوشته:

سال ۷۵ دانشجوی تئاتر بودم، کار هم می‌کردم، در گروه تئاتر سبز با سرکار خانم حاجیان. سال‌ها نمایش‌های بی‌نظیری بر صحنه بردیم و تجربه اندوختیم. اما از همان ابتدا دغدغه سینما رهایم نمی‌کرد. اولین فیلم کوتاهم را در سال ۷۶ ساختم. فیلم را بتاماکس ساختم. فیلمی هشت دقیقه ای. سه فیلم بعد هم بتاماکس بود اما من شوق نگاتیو داشتم.همه گروه تئاتر دست به دست من دادند تا فیلم را بسازم. آن فیلم هرگز تمام نشد. مدیر صحنه بخشی از مزرعه‌ای را که در آن کار می‌کردیم، سوزاند! فیلم نیمه ماند و من هنوز بدهکار محمد آفریده ام.

سال ۷۸ آن‌قدر پشت در اتاق محمد آفریده (ریاست انجمن سینمای جوان) نشستم تا در نهایت به یکی از فیلمنامه‌هایم رضایت داد. ۴۰۰ هزار تومان بودجه و چهار حلقه چهار دقیقه ای نگاتیو شانزده میلی متری. با چهار حلقه حتی نباید پلانی را دو بار تکرار می‌کردیم! همه گروه تئاتر دست به دست من دادند و بی‌انتظار مالی رفاقت کردند تا فیلم را بسازم. در راس خانم حاجیان که مشاور بود، سیما تیرانداز قبول زحمت بازی کرد، امیر توسلی موسیقی را قبول کرد، سعید پوراسماعیلی پشت دوربین نشست و نوید فرح‌مرزی طراح چهره ها شد.

نرمین (خواهرم) هم منشی صحنه بود و هم دستیار. خیلی ها بودند، مهراوه، ملیکا، مهیار اما دو روز مانده به شروع کار بازیگر مرد نیامد، بهانه آورد و من گریم شدم تا بازی هم بکنم. تجربه عجیبی بود، آن فیلم هرگز تمام نشد. برحسب اتفاق، نوید (مدیر صحنه) بخشی از مزرعه ای را که در آن کار می‌کردیم، سوزاند! فیلم نیمه ماند و ما تمام پولی را که گرفته بودیم و همه پس اندازمان را خسارت به مالک مزرعه دادیم! از آن فیلم سه قطعه عکس باقی ماند و من هنوز بدهکار محمد آفریده ام.

bato-adv
bato-adv
bato-adv