bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۸۱۷۸۸۳
روایت میدانی خبرنگار میدل ایست آی از نوار غزه؛

خاطراتم از خانه هرگز نخواهند مُرد

خاطراتم از خانه هرگز نخواهند مُرد

«من عمیقا دلتنگِ محله‌ام هستم. جایی که عطر نان تازه و شیرینی‌های لذیذ، همه محیط را پُر کرده بود و می‌شد خوراکی‌هایی نظیر هوموس و کنافه را در مغازه‌های مختلف پیدا کرد. کلا فضایی لذت بخش را در محله خود تجربه کردم. من لباس‌های زیبایی را به یاد می‌آورم که در ویترین مغازه‌ها بودند. شب ها، خیابان‌ها مسحورکننده و جادویی بودند و با نور‌های فراوان روشن می‌شدند. با این حال در وضعیت کنونی، تمامی این خاطرات با دردی تلخ فراگرفته شده و محله محبوب من به تلی از خاکستر و تاریکی تبدیل شده است.»

تاریخ انتشار: ۲۰:۵۰ - ۱۷ دی ۱۴۰۳

خاطراتم از خانه هرگز نخواهند مُردفرارو- هدی اسکایک؛ نویسنده و خبرنگار فلسطینیِ ساکن نوار غزه. 

به گزارش فرارو و به نقل از میدل ایست آی، به عنوان یک نویسنده، واژگان مختلف در ذهنم همچون سیلی از احساسات بر روی کاغذ می‌نشینند. واژگانی که مسائلی نظیر عشق و از دست دادن و تفاوت‌های ظریف زندگی را نشان می‌دهند. با این حال، من به عنوان یک شهروند اهل نوار غزه، عمیقا حس آوارگی دارم. این حس میان من و تمامی ساکنان شمال نوار غزه که به زورِ ارتش اسرائیل به مناطق جنوبی نوار غزه رانده شده‌اند، مشترک است.

ریشه‌های من در شمال نوار غزه است. من در محله الریمال در قلب شهر غزه رشد کردم. جایی که زمانی شور و نشاط و زیبایی زندگی برای اولین بار به سراغم آمد و من آن را حس کردم. هیچوقت صدای خنده دانش آموزان و دانشجویانی که خیابان‌های محله زندگی‌ام را پُر می‌کرد فراموش نمی‌کنم. هیچ وقت صدای اذان در شهر غزه را از یاد نمی‌برم. احوالپرسی‌های گرم با همسایگان، بخشی از زندگی روزانه ما در غزه بود.

من عمیقا دلتنگِ محله‌ام هستم. جایی که عطر نان تازه و شیرینی‌های لذیذ، همه محیط را پُر کرده بود و می‌شد خوراکی‌هایی نظیر هوموس و کنافه را در مغازه‌های مختلف پیدا کرد. کلا فضایی لذت بخش را در محله خود تجربه کردم. من لباس‌های زیبایی را به یاد می‌آورم که در ویترین مغازه‌ها بودند. شب ها، خیابان‌ها مسحورکننده و جادویی بودند و با نور‌های فراوان روشن می‌شدند. 

با این حال در وضعیت کنونی، تمامی این خاطرات با دردی تلخ فراگرفته شده و محله محبوب من به تلی از خاکستر و تاریکی تبدیل شده است. در شرایطی که اکنون در یک چادر در خان یونس در جنوب نوار غزه زندگی می‌کنم، دوری‌ام از خانه، شبیه به شکافی است که انگار هیچگاه پُر نخواهد شد. فاصله‌ای که انگار با گذشت هر روز، عمیق‌تر و بیشتر نیز می‌شود. اسرائیل خانه ما را در ماه فوریه گذشته بمباران کرد. موضوعی که خانواده‌ام را مجبور کرد تا به جنوب نوار غزه بروند. رویای بازگشت به خانه به شدت روی قلبم سنگینی می‌کند.

درد جدایی

اینجا در خیابان‌های آوارگی، من به شدت با خلا حسی که از خانه باید گرفت دست و پنجه نرم می‌کنم. جایی که به تو حس تعلق و گرمی می‌دهد. خانه جایی است که با عشق، و نَه سنگ ساخته می‌شود. آوارگی تنها محدود به جغرافیا نیست. درد جدایی وقتی به یاد دوستان و اقوامم می‌افتم که در شمال نوار غزه باقی مانده‌اند، بیش از پیش تعمیق می‌شود.

دلم برای دورهمی‌هایی که با اعضای خانواده داشتیم تنگ شده است. گفت‌و‌گو‌هایی که مثل دریایی از واژگان ما را در برمی گرفتند. مکالماتی که انگار تا بی نهایت کشیده می‌شدند. اکنون انگار تمامی این مسائل به تجربیاتی غیرقابل دسترس تبدیل شده‌اند. انگار جنگ همه آن‌ها را از ما برای مدتی نامعلوم دریغ کرده است.

من آرامش را از طریق یافتن عزیرانم و برقراری تماس تلفنی با آن‌ها می‌یابم. با این حال، همه این مسائل چیزی بیشتر از یک سایه در قیاس با گرمای واقعی که انسان‌ها باید تجربه کنند نیستند. تماس‌های مجازی هیچگاه نمی‌توانند جایگزین صدا‌های خنده واقعی و آرامشی که افراد از کنار هم بودن آن را تجربه می‌کنند، شوند.

میان ما اشتیاق زیادی برای حضور فیزیکی در کنار هم و کسب آرامش وجود دارد. صدا‌های شور و شوقی را که از شهر غزه می‌شنیدم اکنون صرفا به یک خاطره تبدیل شده است. مثل یک ملودی غم انگیز که در آسمان پخش شده است. هر وقت به دوستان و اعضای خانواده‌ام که هنوز در شمال نوار غزه سکونت دارند می‌رسم، آن‌ها از وضعیت فاجعه بار این منطقه صحبت می‌کنند.

نسل کشی گسترده اسرائیل در این منطقه سیلی از گرسنگی، بیماری و ویرانی را برای مردم به ارمغان آورده است. من آگاهانه از بحث در مورد مواد غذایی نظیر مرغ، سبزیجات، میوه‌ها و بیسکویت، اجتناب می‌کنم، زیرا این موادِ ضروری به دلیل محاصره اسرائیل کمیاب شده‌اند و در صورتی که دردسترس باشند نیز مقرون به صرفه نیستند و به شدت قیمت بالایی دارند. 

هر وقت با پدربزرگ و مادربزرگم، و عمو‌ها و عمه‌هایم صحبت می‌کنم، آن‌ها مکالمشان را با این جمله خاتمه می‌دهند: "شما انشالله بازخواهید گشت. ما نمی‌توانیم منتظر روزی باشیم که دوباره دور هم جمع شویم".

منبع قدرت

وقتی با دوستم سارا تماس می‌گیرم، از وی می‌پرسم که او چگونه در بحبوحه هرج و مرج فراوان خود را مشغول می‌کند؟ او پاسخ می‌دهد: "من سعی می‌کنم کتاب و قرآن بخوانم. با این حال، هر وقت صدای بمب یا موشکی را می‌شنوم، موجی از وحشت درونم را فرامی گیرد. من بیش از یک سال است که سعی می‌کنم با این حس مقابله کنم".

ناراحتی او باعث می‌شود احساس ناتوانی کنم با این حال، من از وی می‌خواهم که قوی بماند. در پیام‌های صوتی‌اش، او می‌گوید: "من خیلی دلتنگت هستم هدی عزیز. واقعا دوست دارم تو را ببینم و یک دنیا حرف بزنیم. من مدام نگاه به عکس هایمان می‌کنم و یادِ روز‌های خوشی می‌کنم که در دانشگاه با یکدیگر تجربه کردیم. تو بازخواهی گشت انشاالله... "

کلمات او برای من منبع قدرت هستند و صبر و تحملم را بالا می‌برند. برای سال ها، به دلیل محدودیت‌های اسرائیل، ما نتوانسته‌ایم بیت المقدس یا هر شهر دیگر اشغال شده از خاکمان را ببینیم. با این حال اکنون، ما با محدودیت‌های جدی در بازدید از محل زندگی خود در شمال نوار غزه نیز رو به رو هستیم. انگار اسرائیل می‌خواهد ما را از گذشته و آینده جدا کند. اسرائیلی‌ها با ایجاد محور نتساریم در مرکز نوار غزه، جدایی ما از شمال نوار غزه را تحکیم می‌کنند.

دیوار‌هایی که ما را حبس می‌کنند صرفا فیزیکی نیستند. آن‌ها همچنین موانع نامرئی را شامل می‌شوند. من مدام در مورد زندگی خارج از غزه فکر می‌کنم. آن سوی گذرگاه رفح. آیا مردم آن سوی مرز در رویا‌های ما و مبارزاتمان شریک هستند یا در واقعیتی زندگی می‌کنند که کاملا متفاوت از آن چیزی است که ما تجربه کرده‌ایم؟

هر روز، من با عدم قطعیت‌ها و محدودیت‌های جدی در زندگی‌ام در نوار غزه دست و پنجه نرم می‌کنم. دیگر انسان‌ها آزادی‌هایی دارند که من فقط می‌توانم آن‌ها را در رویا تصور کنم. آوارگی، هم یک بار سنگین روی دوشم است و هم منبع الهام بخشی است. درد جدایی از خانه، من را مُصر به نوشتن می‌کند تا خاطرات خانه را زنده نگه دارم. همانطور که "رفعت الاریر" استاد سابق ما در دانشگاه اسلامی غزه زمانی گفت: "اگرچه سرزمینمان به طور فیزیکی اشغال شده با این حال، این سرزمین همچنان در یاد و قلبمان زنده است". وی در جریان یک بمباران نیرو‌های اسرائیلی در اواخر سال ۲۰۲۳ کشته شد. 

اگرچه شاید دیوار‌ها برای ما محدودیت‌هایی را ایجاد کنند با این حال، روحیه ما همچنان قوی است. امیدوارم موانع از جلوی راهمان برداشته شوند و ما بار دیگر بتوانیم در خیابان‌های غزه و دیگر شهر‌ها آزادانه قدم بزنیم. امیدوارم روزی بتوانم بار دیگر دوستانم را در آغوش بگیرم و سفر به شهر‌های اشغالی نظیر بیت المقدس را تجربه کنم. تا آن روز، خاطراتم از خانه را زنده نگه خواهم داشت.

bato-adv
bato-adv