معجزهگرایان و آخرالزمانیها مانند تیغ دو دماند که با همه تعارضاتشان گاه منافعشان بر سر حذف واقعگرایان سیاسی مشترک میشود. چگونه میشود این دو رویکرد که تضاد منافع عمیقی دارند بر سر موضوع حذفِ واقعگرایانِ سیاسی اتفاق نظر داشته باشند؟
بررسی نقش ویژه احمدینژاد در کاهش اعتماد عمومی به مسوولان
احمدينژاد در ٢٠ سال گذشته هزينههاي زيادي به نظام تحميل كرده است. حال بايد منتظر ماند و به نظاره نشست كه آيا او براي ٢٨ مرداد ٩٧ برنامهاي ويژه براي تخريب دولت و تحميل هزينه نظام دارد يا خير. به راستي اگر يكي از اين اقدامات توسط يك چهره اعتدالي يا اصلاحطلب رخ ميداد، جريان مقابل سكوت ميكرد؟
عبدالله ناصری تحلیل گر مسائل سیاسی در گفتگو با فرارو صعود و سقوط احمدی نژاد را بررسی میکند
از ۸۸ به بعد مهمترین اتفاقی که برای احمدی نژاد افتاد این بود که در جامعه مدنی مدعی پیدا کرد. احمدی نژاد یک نماد بود. جریانی که احمدی نژاد را روی کار آورد و جریان ۸۸ را شکل داد مورد ارزیابی جامعه مدنی قرارگرفت. حتی در جامعه مدنی حتی بخشی از اصولگرایان منصف هم حضور داشتند. به همین جهت بود که از ۸۸ به بعد حامیان سیاسی احمدی نژاد مثل آقای لاریجانی، ولایتی یا ناطق نوری فاصله خود با احمدی نژاد را کاملا روشن و شفاف کردند. هرچه به انتخابات ۹۲ نزدیکتر میشدیم، حامیان احمدی نژاد بیشتر کسانی بودند که به کانونهای قدرت اقتصادی تبدیل شده بودند آنها برای حفظ پایگاه اقتصادی خود نیازمند آن بودند که قدرت اجرایی کشور از ۹۲ به بعد در اختیار جریان اصلاح طلب قرار نگیرد و یا لااقل اصولگرایانی بر سر کار بیایند که آنها را بتوان در ادامه گفتمان احمدی نژاد تا مدیریت کرد. هدف این بود که بتوان کانونهای قدرت اقتصادی که در این ۵-۶ ساله به تدریج هویدا و آشکار شده اند را بتوان حفظ کرد.
«تقریبا از سال ۹۰ از سیاست کنار رفت، یعنی دقیقا از همان سالی که خورشید احمدینژاد در میان حامیانش شروع به غروب کرد. آخرین سخن و نقل قولی که از رجبی وجود دارد به همان مصاحبهای بازمیگردد که گفت دیگر اندیشهام را نشر نخواهم داد. یعنی مهر ۱۳۹۱. گویی در تمام مدت اخیر در محیطی فریز شده قرار گرفته است. حالا جمع روزهایی که او در سکوت است از پنج سال عبور کرده؛ سکوتی به معنای شکست تئوریهای رجبی، شکستی برای گذاشتن همه ایدهها در سبد معجزه هزاره سوم !»