اکنون، در دوران پسااحمدینژاد هستیم؛ پوپولیزم چپ اکنون از دندهی راست بلند شده. موسیقی سنّتی که گرفتار رکود بود حالا در عصر سوداگریِ هنری از بیعملی به ابتذال فروغلطیده؛ فرض بگیرید آن نوعی از موسیقیِ گروه ولشدگان، که با پنبهی ابتذالِ برخاسته از لالهزار سر هرچه فرهیختهگی را میبُرَد و آبرو میبَرَد؛ میخهای آخری که به تابوت موسیقی سنّتی زده میشوند. این یک فرایند پیچیده از برساختِ اجتماعیِ هنر در جامعه است. موسیقی سنّتی در این اوضاعواحوال هیچ عنصری از شناخت و آگاهی را در مخاطبین خود برنمیانگیزد زیرا بردهی ایدئولوژی شده. کدام ایدئولوژی؟ همانی که در پس دیوارها و زرقوبرق مالشاپها نهفته و در تاروپود آنها تنیده شده: تنآسایی، رانتخواری دلّالی و کاسبکاری و زمینخواری و در یک کلام ستم اقتصادی که پشتبنداش انواعواقسامِ ستمهاست.