bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۰۸۶۹۸
گزارشی از آرامگاه ابن‌بابویه

اینجا «گور» با تو سخن می‌گوید +(تصاویر)

حتماً شما هم داستان‌هایی از "سفر به تاریخ" شنیده‌اید؛ از همان‌ها که با کمک "ماشین زمان" انجام می‌شود و در چشم به هم زدنی آدم را می‌برد در میانه حوادث و وقایعی که پیشتر تنها نام‌هایی از آن شنیده‌ای...

تاریخ انتشار: ۱۴:۴۷ - ۰۸ مهر ۱۳۹۳
حتماً شما هم داستان‌هایی از "سفر به تاریخ" شنیده‌اید؛ از همان‌ها که با کمک "ماشین زمان" انجام می‌شود و در چشم به هم زدنی آدم را می‌برد در میانه حوادث و وقایعی که پیشتر تنها نام‌هایی از آن شنیده‌ای. تجربه مهیجی است وقتی یکباره خودت را رودرروی صفی از مشاهیر و نام‌آوران تاریخ بیابی و هر یک، هرچند برای دقایقی، حافظه‌ات را جست‌وجو کنند به دنبال حادثه‌ای و ماجرایی؛ ماجراهایی که در همین نزدیکی‌ رخ داده‌اند، جایی در تاریخ معاصر ایران.

در همین نزدیکی تهران، در شهر اسطوره‌ای و باستانی ری، آرامگاهی نام‌آشنا برای ایرانیان و تاریخ‌پژوهان جهان، مشاهیری از سده‌ها را در خود جای داده است. در «ابن بابویه» که قدم می‌زنی، انگار برگ‌های تاریخ ایران را مرور می‌کنی. سنگ‌ها و نوشته‌هایشان، هریک تو را می‌برند به دوره‌ای و گوشه کناری از تاریخ؛ از نامداران روزهای پرهیاهوی مبارزات مشروطه‌خواهان تا اوج ذوق و هنرآفرینی‌های هنرمندان و نویسندگانی که در این آرامگاه آرمیده‌اند. این گورهای تاریخی گرچه در طول سالیان، دستخوش حوادث و فرسایش‌های طبیعی بوده‌اند، اما حالا موزه‌ای شده‌اند از مشاهیر و برخی فرزانگان تاریخ معاصر ایران که در آنها خفته‌اند.

«ابن بابویه» آرامگاهی 200 ساله در دشت وسیع "ری" است که قریب به 10 هکتار وسعت دارد. ری باستانی از کهن‌ترین شهرهای جهان است که تاریخ پیدایشش به اقوام آریایی می‌رسد. ری بزرگترین شهر مادها بود و می‌توان نامش را در اسطوره‌های ایرانی یافت. بنا بر آنچه در اوستا آمده، ری سیزدهمین شهری است که در جهان ساخته شده ‌و تاریخ سکونت در آن به سه هزار سال پیش از میلاد برمی‌گردد.

ابن بابویه گورستان وسیعی است؛ به جز معدود علائمی که در آستانه در ورودی برای یافتن برخی از مشاهیرش نصب شده، برای یافتن سایرین باید با دقت و حوصله در بین سنگ‌ها جست‌وجو کرد. به سنگ‌ها که نگاه می‌کنی مشخصات بیشترشان حکایت از آن دارد که صاحبانشان در عهد قاجاریه می‌زیسته‌اند، گرچه آثار فرسایش و تخریب به وضوح در این آرامگاه پیداست اما سنگ‌ها هنوز حال و هوای همان دوران را با خود دارند. حکاکی‌ها و شیوه ساخت آن‌ها مربوط به گذشته‌های دورتری است و البته کم نیستند سنگ‌هایی که شکسته و متلاشی شده‌اند و حکاکی‌های رویشان کاملا از بین رفته و قابل شناسایی نیستند.

بعضی از سنگ‌ها آنقدر قدیمی‌اند که نمی‌توانی بدون اینکه عکسی از آنها برداری یا تلاش کنی رویش را بخوانی از کنارشان رد شوی. بوته‌های روییده در کنار بعضی سنگ‌ها باعث خردشدن آنها شده و بعضی‌هاشان را هم تبدیل کرده به تابلویی کوچک و حاشیه‌کاری شده با برگ‌های سبز.

برگ‌های چنار، کاج و درختچه‌های کوچک و البته جوان این آرامگاه تنها سایه‌بان‌هایی هستند برای این سنگ‌های دراز کشیده در زیر تیغ آفتاب تابستان. شب جمعه که نباشد، آرامگاه بسیار خلوت است. باد در میان این درختان می‌پیچد و سایش برگ‌ها پچ‌پچی ایجاد می‌کند. به جز دو - سه خدمه‌ای که در رفت و آمد می‌بینمشان، کس دیگری در آرامگاه نیست. سراغ مشاهیر خفته در اینجا را که از آنها می‌گیرم، برخی‌شان را می‌شناسند و البته نام بیشترشان را نشنیده‌اند. پول مختصری می‌دهم تا راهنمایی‌ام کنند.

برای یافتن مشاهیر این آرامگاه بی‌راهنما، می‌توان از نمازگزاران مسنی که برای اقامه نماز به بقعه «شیخ صدوق» مراجعه می‌کنند هم سوال کرد. نشانی‌ای می‌دهند و توضیحی، در حالی‌که آشکارا از وضعیت نابسامان آرامگاه ناخرسندند.

در جریان بازسازی ابن بابویه و توسعه شبستان آن، برخی سنگ‌ها جابجا و به مکان دیگری منتقل شده‌اند؛ چنانکه هیچ اثری از بعضی مشاهیر آن نیست. پروژه بازسازی این آرامگاه هم که حالا دیگر به درازا کشیده هیچ رمقی برای این سنگ‌های فرسوده باقی نگذاشته. گرچه آستان شیخ صدوق اعلام کرده است که پیش از شروع این بازسازی، از کلیه قبور به طور دقیق نقشه‌برداری و تصویربرداری شده، اما اوضاع نامناسب ابن‌بابویه دغدغه‌هایی برای مراجعانش ایجاد کرده است.

قرار است شبستان این مجموعه از هر طرف 20 متر توسعه یابد، بنابراین تعدادی از قبور واقع در این محدوده تخریب شده‌اند.

وقتی جویای محل دفن این مشاهیر از یکی از افراد مسنی که می‌گوید روزانه برای اقامه نماز به بقعه شیخ صدوق مراجعه می‌کند، می‌شوم، می‌گوید از برخی از آن‌ها نشانی نمانده است و پیش از این در همین حدود اطراف بقعه بوده‌اند، قرار است با پایان کار شبستان در محوطه داخلی آن نشان محل دفنشان مشخص شود. برخی از ساکنان محل هم می‌گویند به چند فرزندشان محل این قبور تاریخی را گفته‌اند تا در صورت فوت آنها، محل دقیق قبور مشخص باشد.

آرامگاه‌های خانوادگی و قدیمی هم در ابن‌بابویه کم نیستند. فضاهای خصوصی یا سنگ‌هایی که به فراخور حال با سبک و سلیقه‌های متنوع و گاه عجیب و غریبی طراحی شده‌اند، اتاقک‌هایی که برخی کهنه شده و متروکه به نظر می‌رسند. معلوم است قفلشان سال‌ها باز نشده و وسوسه‌ات می‌کنند نگاهی به داخلشان بیندازی. شمعدانی گذاشته‌اند و عکس‌هایی.

آرامگاه‌های خانوادگی در ابن‌بابویه پیشتر اتاقک‌هایی بوده‌اند تا حریم خصوصی صاحبانشان حفظ شود، اما امروز بیشتر آنها تخریب شده‌اند تا این آرامگاه را از محلی برای تجمع معتادان دور نگه دارد، حالا آرامگاه‌های خانوادگی تبدیل شده‌اند به سکوهایی که محدوده هر کدامشان آن را از سایرین جدا می‌کند. معدود اتاقک‌های باقی‌مانده هم تنها متعلق به برخی مشاهیر یا چهره‌های خاص هستند.

مستندات تاریخی می‌گویند ابن‌بابویه پیش از ناصرالدین شاه باغ بسیار وسیعی بوده است، اما در پی کشف جسد سالم فردی در سرداب زیر آن باغ و بدست آمدن سنگی درون سرداب که نشان می‌داد پیکر متعلق به شیخ صدوق است که بیش از 800 سال پیش درگذشته‌، بقعه‌ این دانشمند شیعی قرن چهارم، در آنجا احداث شد.

علامه خوانساری در کتاب روضات‌الجنات در این باره نوشته است: "در حدود 1238 قمری و در عهد فتحعلی شاه قاجار مرقد شریف صدوق که در اراضی ری قرار دارد از کثرت باران خراب شد و رخنه‌ای در آن پدید آمد. به جهت تعمیر و اصلاح آن اطرافش را می‌کندند؛ پس به سردابی که مدفنش بود برخوردند، هنگامی که وارد سرداب شدند، با جسدی عریان مواجه شدند. این خبر به سرعت در تهران منتشر شد و به گوش سلطان وقت رسید، وی با جمعی از بزرگان و امنای دولت به جهت مشاهده حضوری به محل آمدند. جمعی از علما و اعیان دولت داخل سرداب شدند و صدق قضیه را به رأی‌العین مشاهده کردند. پس از آن وی دستور تعمیر و تجدید بنا و تزئینات آن بقعه را صادر کرد."

صاحب روضات که در آن زمان 12 ساله بوده آورده است: "من خودم بعضی از افراد را که در آن واقعه حضور داشتند، ملاقات کرده‌ام."

اما نوشته‌های تاریخی حکایت از آن دارند که بنای نخستین این آرامگاه به دوران ساسانی برمی‌گردد که در مقطعی به دلیل وقوع سیل در ری ویران شده است. آرامگاه اولیه شیخ صدوق نیز در گذر زمان به خاطر حمله مغولان و جنگ‌های دوره خوارزمشاهیان و تیموریان و حوادث مختلف طبیعی چندین بار تخریب می‌شود؛ به گونه‌ای که سال‌ها در زیر توده‌های خاک پنهان می‌ماند، اما وقتی بقعه شیخ صدوق در این آرامگاه ساخته ‌می‌شود افراد زیادی در اطراف آن به خاک سپرده می‌شوند.

آرامگاه شیخ صدوق



بقعه امروزی شیخ صدوق در نزدیکی در اصلی این آرامگاه است که در طول سالیان قبور بسیاری از عرفا و مشاهیر سیاسی، هنری و مذهبی در کنار آن قرار گرفته است. این بقعه در زمان فتحعلی شاه ساخته شد اما به جز کتیبه‌ای که در آن آیات قرآنی به خط یکی از خوشنویسان معروف دوره قاجار نگاشته شده، هیچ اثر دیگری که نشان از قدمت آرامگاه داشته باشد، در آن وجود ندارد.

محمدبن علی‌ابن‌بابویه، معروف به شیخ صدوق در حدود سال 306 قمری در شهر قم و در خاندانی اهل دانش متولد شد و پرورش یافت. پدرش در زمان امام حسن عسگری (ع) و غیبت صغرای امام زمان(عج) و در دوره نیابت خاصه حسین بن روح زندگی کرده است. از آنجا که در 50 سالگی هنوز صاحب فرزندی نشده بود در نامه‌ای به امام عصر(عج) می‌خواهد برایش دعا کند. نامه به نایب امام رسانده می‌شود و در پاسخش تولد شیخ صدوق را به او بشارت می‌دهند.

شیخ صدوق در کتاب "اکمال‌الدین" در تشریح بخش‌هایی از زندگی‌اش به ماجرای دعای حضرت ولی عصر(عج) اشاره کرده است.

او در خردسالی از محضر مشایخ آن شهر بهره برد و علاقه و استعدادش در علم‌آموزی زبانزد بود. شیخ صدوق بنا به خواست یکی از حاکمان سلسله دیلمیان - رکن‌الدوله دیلمی - به ری هجرت کرد. گرچه شیخ صدوق سفرهای بسیاری انجام داد اما بر اساس همه اسناد تاریخی، در ری درگذشته است.

بیشترین تلاش شیخ صدوق صرف جمع‌آوری، تدوین و نشر احادیث و نگارش کتب مختلف شد که با توجه به موقعیت زمان او و نبود یا کمبود امکانات نگارشی و تحقیقی در آن عصر، اهمیت ویژه‌ای یافته است.

مشهورترین و بزرگترین اثرش، کتاب چهار جلدی "من لا یحضره الفقیه" است که یکی از کتب اربعه روایی شیعه به شمار می‌رود. این کتاب در بردارنده نزدیک به شش هزار حدیث است که بر اساس موضوعات مختلف فقهی تدوین شده است.

مهم‌ترین کتاب شیخ صدوق که خود نیز نامی از آن برده است و تا زمان پدر شیخ بهایی، مورد استفاده عالمان دینی بوده و آن را یکی از پنج کتاب مبنا در بیان احادیث دانسته‌اند، کتاب ده جلدی "مدینة العلم" اوست که متأسفانه مفقود شده است و با وجود تلاش‌های فراوان علامه مجلسی و دیگران اثری از آن به دست نیامده است.

شیخ صدوق در اواخر عمرش کتاب "کمال‌الدین و تمام‌النعمة" را تالیف کرد. این کتاب در زمانی نوشته شد که ایرادهایی درباره موضوع غیبت امام مطرح می‌شد. او در مقدمه این کتاب ‌نوشته است «به دلیل حیرانی شیعیان در امر غیبت، اندوهگین بودم تا این که شبی در عالم خواب حضرت ولی عصر(عج) را دیدم که بر در خانه کعبه ایستاده است و من، با دلی مشغول و حالی پریشان، به او نزدیک شدم. آن حضرت، در چهره من نگریست و راز درونم را دانست. بر او سلام کردم و پاسخم را داد. سپس فرمود چرا در باب غیبت کتابی تألیف نمی‌کنی تا اندوهت را زایل سازد؟ عرض کردم: یا ابن رسول‌الله! درباره غیبت چیزهای تالیف کرده‌ام. فرمود: نه به آن طریق. اکنون تو را امر می‌کنم که درباره غیبت، کتابی تألیف کنی و غیبت انبیا را در آن بازگویی. از خواب برخاستم و تا طلوع فجر به دعا، گریه و درد دل و شِکوِه پرداختم. چون صبح دمید، تألیف این کتاب را آغاز کردم.»

شیخ صدوق در سال 381 هجری دیده از جهان فانی فرو بست.

آرامگاه ابوالحسن جلوه



در جوار بقعه شیخ صدوق و در فاصله نزدیکی از در ورودی این آرامگاه بنای حرم دیگری قرار گرفته که متعلق به حاج ابوالحسن جلوه (طباطبایی) است. گرچه این قبر معماری زیبایی دارد و به سایبانی مزین شده اما این سایه‌بان که خود بیانگر هویت تاریخی این آرامگاه است، نتوانسته سنگ این مزار را از تخریب دور نگه دارد.

بقعه او را که شامل یک ایوان و طاق بوده "میرزا احمدخان بدر نصیرالدوله" و "شاهزاده سلطان میرزای نیرالدوله" ساخته بودند. این مجموعه امروزه خراب شده و به جای آن بقعه‌ای با هشت ستون ساخته شده که بنایی شبیه آرامگاه حافظ در شیراز دارد.

چند پله بالا می‌روی و مزار شیخ و شاگردانش را که در زیر این ایوان در کنار هم دفن شده‌اند می‌بینی. در پای این ایوان و گرداگرد آن، فرزندان و شاگردان بیشتری از حاج ابوالحسن جلوه دفن شده‌اند. محمدطاهر تنکابنی و حاج شیخ محمدتقی آملی از شاگردان بنام دفن‌شده در جوار آرامگاه حاج ابوالحسن جلوه هستند.

حکیم میرزا ابوالحسن جلوه یکی از دانشوران جهان تشیع است، او نزد علمای بنام آن زمان به تحصیل علم و حکمت پرداخت. مدرسه‌ای که در تهران، جلوه برای اقامت برگزید دارالشفا نام داشت که ابتدا به دستور فتحعلی شاه برای بیمارستان ساخته شد ولی بعدها به صورت مدرسه درآمد.

جلوه 41 سال در این مدرسه به تدریس حکمت، فلسفه و ریاضیات مشغول بود و شاگردان بسیار تربیت کرد.

سمت چپ در ورودی آرامگاه اداره تربیت بدنی شهرستان ری، سازه‌ای را برای استراحتگاه دوستداران جهان‌پهلوان غلامرضا تختی بنا کرده است.

آرامگاه تختی بعد از بقعه شیخ صدوق، تنها آرامگاهی است که نوسازی شده و ظاهر مدرن‌تری دارد. علاوه بر سایبانی که برای استراحتگاه و تجمع دوستدارانش در نظر گرفته شده، سنگ آرامگاه با شیشه‌ای محافظت می‌شود و شرحی از زندگی او و مدال‌های ملی و جهانی‌ای که کسب کرده نیز در این مکان نصب شده است.

آرامگاه غلامرضا تختی



به فاصله نزدیکی از سنگ قبر او، افراد دیگری نیز به خاک سپرده شده‌ و در سایه‌بان ویژه تختی قرار گرفته‌اند که روشن نیست آیا نسبتی با غلامرضا تختی داشته‌اند یا خیر.

تختی دی‌ماه 1346 در ابن بابویه به خاک سپرده شده است. او 5 شهریور 1309 در خانی‌آباد تهران متولد شد. یکی از نزدیکان او نقل کرده است که پدرش خواربار فروشی بود که در دکانش بر روی تختی می‌نشست و به همین دلیل در میان اهالی خانی‌آباد به حاج‌قلی تختی شهرت یافت و همین نام بعدها به نام خانوادگی آنها تبدیل شد.

تختی در دوران زندگی حرفه‌ای‌اش رکورددار شرکت در المپیک‌ها و کسب بیشترین مدال در کشتی بود. او به لحاظ جوانمردی، منش و سجایای اخلاقی نیز شهرتی در میان مردم یافته بود.

نقل شده یکی از جاهایی که تختی همیشه می‌رفت، گل‌فروشی رز نزدیک چهارراه تخت‌جمشید (طالقانی کنونی) بود. او گل‌های باغچه خانه‌اش را می‌چید، دسته می‌کرد و می‌برد گل‌فروشی رز که فروش برود. اما مردم دور و برش را می‌گرفتند و با او گرم حرف‌زدن می‌شدند. تختی برای جبران مهربانی‌ها به آنها گل می‌داد. همین بود که از ده‌تا دسته گل، یک دسته هم به گل‌فروشی نمی‌رسید. بچه‌های مدرسه به ماشین بنز سفیدش تکیه می‌زدند و کنار او عکس یادگاری می‌گرفتند. گل‌فروش با حرص و جوش از تختی می‌خواست خودش را از بچه‌ها و مردم پنهان کند. او گوش نمی‌کرد و می‌گفت: مردم برای دیدن من آمده‌اند؛ چرا باید خودم را پنهان کنم؟

تختی در 37 سالگی درگذشت. اختلاف نظرهای زیادی درباره دلایل مرگ او که در دوره خود به یک اپوزیسیون سیاسی محبوب و با گرایش‌های ملی‌گریانه تبدیل شده بود وجود دارد.

چند دقیقه‌ای زیر سایه‌بان آرامگاهش نشستم؛ در کنار چند نفری که معلوم است از دوستدارانش هستند. تسبیح می‌چرخانند و فاتحه می‌خوانند. اغلب کسانی که به ابن‌بابویه می‌روند سری هم به مزار تختی می‌زنند. کمتر می‌توان مزارش را خالی از دوستدارانش دید، آنها یا فاتحه‌ای می‌خوانند، یا سخن کوتاهی از او می‌گویند و شاخه گلی هدیه‌اش می‌کنند.

از بین معدود تابلوهای راهنمای آرامگاه، یکی هم مربوط به محل دفن شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط) است؛ مزاری که در آرامگاهی خانوادگی "حاج علی‌اکبر سپاسگزار" قرار دارد.

مشخص است که صاحبان این آرامگاه خانوادگی به احترام حضور نکوگویان، تابلوی سردر این آرامگاه را تغییر داده‌اند. بر روی تابلویی نوشته‌اند "مقبره عبد صالح خدا؛ جناب شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط)" و آن را نصب کرده‌اند بر روی تابلوی قدیم که می‌گفت اینجا آرامگاه خانوادگی "حاج علی اکبر سپاسگزار" است.

آرامگاه شیخ رجبعلی خیاط



رجبعلی خیاط سال 1262 هجری شمسی، در تهران متولد شد. خودش گفته بود احسان و اطعام یک ولی خدا توسط پدرش موجب شده خداوند چنین فرزندی به وی عنایت کند.

از کودکی او اطلاعات چندانی در دست نیست اما خانه خشتی و حجره ساده خیاطی شیخ که از پدرش به ارث برده بود در خیابان مولوی کوچه سیاه‌ها (شهید منتظری) قرار داشت و تا پایان عمر در همین خانه محقر زندگی می‌کرد. شوق بهره‌گیری از مواعظ علما و شنیدن آیات قرآن، رجبعلی را که در 12 سالگی پدرش را از دست داده به حرم شاه عبدالعظیم می‌کشاند.

از تقوا، وارستگی، ساده‌زیستی و عظمت روح او حکایت‌های زیادی نقل کرده‌اند. او به دیگران توصیه می‌کرد انسان باید برای خدا خوش‌اخلاق باشد و با مردم خوش‌رفتاری کند.

آرامگاه او اتاقکی است تمیز و آراسته که کلیددارش با خوشرویی حاضران را می‌پذیرد. از او درباره شیخ که می‌پرسم آنچنان با اشتیاق پاسخ می‌دهد که علاقه او به شیخ نکوگویان را به خوبی نشان می‌دهد. باید کفش‌ها را درآورد تا بتوان وارد اتاق شد. در هوای گرم تابستان داخل اتاقک برای مراجعه‌کنندگان بسیار خنک نگه داشته شده. با وجود اینکه در این آرامگاه خانوادگی افراد دیگری نیز دفن شده‌اند اما اتاق کاملا فرش شده و پشتی‌هایی برای راحتی دوستداران شیخ قرار داده شده است. سنگ قبر با پارچه سبز رنگی پوشانده شده و عکسی از شیخ روی آن به حاضران لبخند می‌زند. منبر ساده و قدیمی رجبعلی خیاط در کنار کتاب‌های چیده شده قرآن، احادیث و ادعیه که عموما وقف شده قرار گرفته است و علی نکوگویان، یکی از فرزندان او نیز در کنار مزارش دفن شده است.

شیخ رجبعلی در 79 سالگی و در شهریور 1340 هجری شمسی، در این آرامگاه دفن شده است.

آرامگاه هادی اسلامی



روبروی مقبره شیخ نکوگویان، چند ردیف جلوتر، هادی اسلامی مدفون شده است. او از بازیگران تئاتر، سینما و تلویزیون ایران است که مردادماه 1372 در این آرامگاه به خاک سپرده شده است.

اسلامی، زاده تهران بود و از زمان تحصیل در دبیرستان به بازیگری در تئاتر پرداخت و پس از اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1346 نمایشنامه "زیرگذر لوطی صالح" را که شخصا نوشته بود به صحنه برد که با موفقیت فراوان روبرو شد. او پس از انقلاب در فیلم‌های بسیاری به ایفای نقش پرداخت و در چهارمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر در سال 1364 در تهران، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد برای فیلم «اتوبوس» شد.

اسلامی علاوه بر سینما در چند سریال تلویزیونی از جمله "مرغ حق" (در نقش شهید مدرس) بازی کرده بود. او در سال 72 بر اثر سکته قلبی درگذشت و در این آرامگاه به خاک سپرده شد.

چند متر دورتر از آرامگاه شیخ خیاط، آرامگاه خاندان دهخدا قرار گرفته است. این آرامگاه در مقایسه با بسیاری از آرامگاه‌های خانوادگی که به شدت فرسوده و یا تخریب شده‌اند مرتب‌تر به نظر می‌رسد. نمای آجری آرامگاه به تازگی رنگ شده است. در ورودی آن همیشه قفل است و تنها می‌توان از پنجره سرکی به داخلش کشید و مزار علی اکبر دهخدا را که سنگ بزرگتری در مقایسه با سنگ‌های اطراف دارد دید.

علامه علی‌اکبر دهخدا 1257 در تهران و اسفند ماه 1334 در سن 77 سالگی در منزل خود در خیابان ایرانشهر درگذشت. پس از درگذشت دهخدا، خانه‌اش به دبستانی با نام خودش تبدیل شد. اما در سال‌های پس از انقلاب نام او را از روی دبستان برداشتند. او ادیب، لغت‌شناس، سیاست‌مدار و شاعر ایرانی و نیز مؤلف و بنیان‌گذار لغت‌نامه‌ای با نام خودش بود.

آرامگاه علی‌اکبر دهخدا



علی‌اکبر دهخدا



مزار شیخ محمدحسین زاهد در آرامگاه خانوادگی دیگری است که با قالیچه‌هایی مفروش شده است. او استاد اخلاق بسیاری از کسانی بوده که در عصر ما خود به عنوان استاد اخلاق شناخته می‌شدند. شیخ زاهد 40 ساله بود که در مسیر طلب علم و فضیلت گام برداشت.

او نفت‌فروشی بود که گاه به گاه در درس مرحوم آقا سیدعلی مفسر حاضر می‌شد. در شرح زندگی او آمده است روزی که با چرخ نفت‌فروشی گذارش به کنار مسجد جامع تهران افتاده بود، دقایقی در پای درس آیت‌الله مفسر نشست و در آن جلسه تصمیم گرفت به فراگیری علوم دینی بپردازد. مدتی در مشهد و تهران به علم‌آموزی پرداخت تا جایی که در میان مدرسان تهران، یکی از بهترین و دقیق‌ترین مدرسان ادبیات عرب به حساب می‌آمد.

حکایات بسیاری از فضایل و کمالات شیخ زاهد که عمری در مسیر تقوا و تذهیب نفس تلاش کرد و شاگردان بسیاری داشت نقل شده است.

بر در این اتاقک نیز قفلی زده‌اند و تنها می‌توانی نگاهی از پشت شیشه به داخل بیندازی. اتاق پر است از پرچم‌های سبز رنگی که روی بیشتر آن‌ها نامی از امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (س) ثبت شده است. سنگ مزارش را با شیشه پوشانده‌اند و رحل قران، شمعدان و گل و عکسی روی آن قرار داده شده است.

آرامگاه محمدحسین زاهد



مزار دکتر سیدحسین فاطمی نیز تقریباً در میانه این آرامگاه قرار گرفته است. سنگ مزار او و خواهرش «سلطنت فاطمی» حدود نیم متر بلندتر از سنگ‌های اطرافشان ساخته شده‌اند که به یافتنشان کمک می‌کند.

بر روی سنگ مزارش نوشته شده "وزیر خارجه دکتر محمد مصدق و مدیر روزنامه باختر امروز؛ شهادت: سحرگاه 19 آبانماه 1333 ". و شعری بر ضلع‌ سیمانی مزارش حک شده که: "بر سر تربت ما چون گذری همت خواه/ که زیارتگه رندان جهان خواهد بود."

پدرش سیدعلی محمد، معروف به سیف‌العلماء از روحانیون طراز اول نایین بود. روزنامه "باختر امروز" را پس از شهریور 1320 و آزادتر شدن فضای سیاسی منتشر کرد که بعدها ارگان جبهه ملی شد. در دولت مصدق از کلیدی‌ترین وزیران کابینه و تندروترین مخالف استعمار انگلیس و سلطنت بود. فاطمی در جریان نهضت ملی شدن نفت از همکاران نزدیک مصدق بود. به گفته مصدق، او نخستین کسی بود که پیشنهاد ملی‌شدن صنعت نفت در سراسر ایران را ارائه داد.

مزار حسین فاطمی



پس از کودتای 28 مرداد، مدتی نزد تعدادی از دوستانش در خفا بود. فاطمی 6 اسفند دستگیر شد. برخی نوشته‌اند در ابتدای دستگیری تصمیم گرفته می‌شود در حین دادرسی در دفتر فرمانداری نظامی تهران که آن زمان داخل کاخ شهربانی - ساختمان شماره نه امروزی وزارت‌ خارجه - بود، طی یک حرکت به ظاهر خودجوش مردمی به دست شعبان جعفری(شعبان بی‌مخ) و مریدانش به قتل برسد، اما وی و خواهرش در این سوء قصد مجروح می‌شوند.

فاطمی7 مهرماه 1333 پس از محاکمه غیرعلنی در دادگاه نظامی به اتهام اقدام برای برکناری شاه و اقدام علیه سلطنت در سحرگاه آبان 1333 اعدام و در کنار شهدای قیام 30 تیر به خاک سپرده شد.

* مزار شهدای قیام 30 تیر کمی پایین‌تر از مزار فاطمی است و نظم و چینش خاص سنگ‌هایشان و کتیبه تخریب شده در مقابل آنها به اولین نگاه توجه ام را جلب می‌کند. 25 تن از شهدای 30 تیر در سکویی کنار هم دفن شده‌اند. روی سنگ قبر همه آن‌ها نوشته شده "شهید راه وطن"؛ عنوانی که مجلس وقت بعد از قیام 30 تیر 1331 و احیای دولت مصدق برای آنها تصویب کرد. چهار سنگ اما در بین این سنگ‌ها فقط عنوان شهید راه وطن را دارند و معلوم است که از جمله شهدای گمنام این واقعه‌اند.

اغلب آنها در سنین جوانی شهید شده‌اند. از کشتگان 30 تیر آماری در دست نیست. گفته می‌شود بیشتر آنها در تهران و در این گورستان دفن شده‌اند.

محوطه‌ای که شهدای 30 تیر دفن شده‌اند متعلق به فرد دیگری بوده که مصدق در زمان دفن این شهدا این قطعه زمین را از او خریداری کرده است. شب هفتم دفن آنها، مصدق بر مزارشان حاضر شده، شاخه گل‌هایی هدیه‌شان کرده و آنقدر اشک ریخته که حالش بد شده و زیر بغلش را گرفته و برده‌اند.

در مقابل این سکو نیز کتیبه‌ای قرار دارد که می‌گویند مصدق به نشانه شهدای 30 تیر در آن مکان نصبش کرده است. نگاشته‌های این کتیبه به دلیل واژگونی آن اصلا مشخص نیست و نمی‌توان آنها را خواند. با اینکه این کتیبه بر روی زمین نصب شده اما مشخص نیست کی و چگونه واژگون شده است. اگر ندانی که این سازه سنگ و سیمانی کتیبه‌ای بوده است، ممکن است به سادگی از کنارش رد شوی.

آرامگاه شهدای 30 تیر



مصدق نیز وصیت کرده بود که او را در کنار این شهدا دفن کنند اما با مخالفت شاه این کار انجام نشد. شاه گفته بود "در همان احمدآباد خودش دفن شود". پیکر مصدق از آن زمان تا کنون در روستای احمدآباد به امانت مانده تا روزی در کنار شهیدان 30 تیر قرار گیرد.

در میانه‌های قبرستان ابن بابویه، آثار کهنگی و تخریب آرامگاه بیشتر دیده می‌شود. بیشتر خاندان قاجار، متنفذان و متمولان آن دوره در آن حوالی و بر روی سکوهایی دفن شده‌اند.

از کنار مزار شهدای 30 تیر که سر برمی‌گردانی یکی از این سکوها را می‌توانی ببینی. سه پله به بالای سکو می‌خورد و بر روی سکو که حالا به تلی از خاک تبدیل شده تعدادی سنگ دیده می‌شود. روی یکی از سکوها حدود 9 سنگ که بیشترشان جنس و حکاکی متفاوتی با سایر سنگ‌ها دارند و از جایگاه سیاسی و اقتصادی ویژه صاحبان آنها نشان دارند قرار گرفته‌اند. هر چه این سنگ‌ها کیفیت بالایی دارد، اما اطراف این سنگ‌ها کاملا تخریب شده و در نگاه اول اصلا به نظر نمی‌رسد آنجا قبری قرار گرفته باشد.

یکی از این قبور متعلق به اشرف الملوک فخرالدوله، دختر دهم مظفرالدین شاه و مادر علی امینی است. او سال 1261 شمسی متولد شد و در 14 سالگی به عقد محسن‌خان امین‌الملک (امین‌الدوله) پسر علی خان امین‌الدوله درآمد. پیش از این او را برای محمد مصدق (پسرخاله‌اش)، خواستگاری کرده بودند اما شاه تمایل داشت دخترش با خاندان متنفذتری وصلت کند، به همین دلیل خواستگاری عبدالحسین میرزا فرمانفرما را رد کرد.

آرامگاه فخرالدوله



فخرالدوله از جمله زنان مشهور تاریخ معاصر ایران است. او از چنان جایگاه سیاسی برخوردار بود که واسط بین خاندان قاجار و رضاشاه بود و شاه نیز شخصا به او احترام می‌گذاشت. فخرالدوله نخستین کسی است که در تهران موسسه تاکسی‌رانی به راه انداخت. او قصد تاسیس یک موسسه بورس ملی را در ایران داشت که به علت فراهم نبودن شرایط موفق نشد.

از جمله کارهای فخرالدوله تاسیس یک آسایشگاه برای سالمندان در املاک موروثی‌اش واقع در کهریزک بود؛ بنایی که آغازگر ساخت بزرگترین بنیاد کمک‌رسانی به از کار افتادگان و سالمندان شده است.

محله الهیه در تهران زمانی باغ ییلاقی فخرالدوله بود. او با وجود همه فراز و نشیب‌های انتقال قدرت به پهلوی و عزل پدر همسرش تلاش کرد اموال خانوادگی خود را حفظ کند.

فخرالدوله سرپرستی 28 فرزند یتیم را برعهده گرفت و امکان تحصیل را برای آنان فراهم کرد. او بانی مسجد فخرالدوله که در محله دروازه شمیران تهران قرار دارد، است؛ مسجدی که روبروی خانه‌اش ساخته شد و بنای آن در فهرست آثار ملی ایران قرار دارد.

فخرالدوله مورد تحسین رجال سیاسی زمان خود بود. مشهور است که رضاشاه درباره‌اش گفته بود قاجاریه دو مرد دارد، یکی فخرالدوله و دیگری آقامحمدخان!

فخرالدوله در اواخر عمر بر اثر از دست دادن پسرش حسین امینی، دچار اندوه فراوان شده بود. او پس از این واقعه اوقات خود را در باغ الهیه می‌گذراند و از مراوده با اشخاص خودداری می‌کرد. مدتی پیش از مرگش خواسته بود او را گورستان ابن بابویه در کنار مزار پسرش به خاک سپارند. او دی‌ماه 1334 در سن 73 سالگی در پی یک سکته قلبی درگذشت.

در کنار قبر فخرالدوله که کارهای خیر زیادی انجام داده، قبر محمدحسین‌خان امینی ملقب به امین‌الدوله نیز وجود دارد، بر روی آن نوشته شده که محمدحسین خان امینی "در پاریس به رحمت ایزدی پیوسته است". سنگی که مشخص است مربوط به اعیان دوره قاجاریه بوده است.

به نظر می‌رسد سکوی قاجارها، بزرگترین سکوی این آرامگاه است. کمی آن سوتر دو فرزند عبدالحسین فرمانفرمائیان قرار گرفته است.

فیروز میرزا (نصرت‌الدوله) و نظام‌الدین فرزندان شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما از دیگر قاجاریان مدفون در این گورستان است. فیروز میرزا از نوجوانی به کار سیاست ‌پرداخت، در جریان انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ وزیر امور خارجه کابینه وثوق‌الدوله و یکی از سه امضاءکننده قرارداد بود.

مزار فیروز میرزا



وقتی رضاخان روی کار آمد به او نزدیک شد و مدتی در حکومت او وزیر بود. سپس مورد غضب واقع و بازداشت شد. با وساطت مستوفی‌الممالک آزاد شد و مدتی در خانه تحت نظر بود. رضاشاه پولی را که او برای موافقت با قرارداد 1919 از انگلیس‌ها گرفته بود پس گرفت. فیروز پس از بازداشت دوباره به سمنان تبعید شد و آنجا تحت نظر قرار گرفت. او در سال 1316 در تبعیدگاهش به قتل رسید.

سنگ قبر "احترام فیروز" (برزین)، همسر فیروز میرزا نیز در کنار او قرار گرفته است.

روی همین سکو و در کنار این دو سنگ، همسر امیرکبیر نیز خفته است. ملک‌نساء خانم معروف به عزت‌الدوله یا ملک‌زاده خانم دختر محمدشاه قاجار و مهد علیا بود از دیگر اعضای خاندان قاجار است که در این آرامگاه مدفون است.

او خواهر ناصرالدین‌شاه محسوب می‌شد و پس از مرگ محمدشاه، مهدعلیا 45 روز و تا ورود موکب ناصرالدین میرزای ولیعهد از تبریز نیابت سلطنت را بر عهده داشت. او در این مدت میرزا آقاخان نوری را در اداره امور بسیار به کار گرفت و او را نامزد صدر اعظمی کرد. با ورود شاه جوان متوجه شد شاه میرزا تقی‌خان امیرکبیر را به عنوان صدر اعظم خود را انتخاب کرده است این موضوع باعث شد میرزا آقاخان نوری رابطه خوبی با امیرکبیر نداشته باشد.

به ابتکار ناصرالدین شاه، عزت‌الدوله به ازدواج امیرکبیر درآمد تا شاید خویشاوندی بتواند این رابطه را بهبود بخشد. ملک‌زاده با وجود ناخرسندی مهد علیا 27 بهمن 1227 به همسری امیرکبیر درآمد که حاصل این ازدواج دو دختر به نام‌های تاج‌الملوک و همدم‌الملوک بود که آنها نیز با پسردایی‌های خود مظفرالدین میرزا و مسعود میرزا ازدواج کردند.

مزار همسر امیر کبیر



پس از عزل امیر و قتل فجیع وی، عزت‌الدوله که هنوز در مرگ شوهر سیاهپوش بود، به فرمان مادر ابتدا با میرزا کاظم خان (پسر میرزا آقاخان نوری) و سپس با شیرخان اعتضادالدوله و بعد از آن با یحیی خان مشیرالدوله ازدواج کرد.

ملک‌نساء در اواخر عمر ‌گفته بود: یک موی گندیده آن بچه آشپز، می‌ارزید به تمام هیکل این بچه اعیان‌ها!

در میانه این آرامگاه سنگ قبری به نام دکتر امیراعلم حک شده است. آرامگاه خانوادگی امیر اعلم که همسر و تعدادی از بستگان و فرزندانش نیز در اطراف او دفن شده‌اند. سنگی زردرنگ دارد که سادگی تنها ویژگی برجسته‌اش است والبته شعری بلند بالا که برای او گفته شده است: دانشور گرامی دانا پزشک نامی، استاد اوستادان دکتر امیر اعلم / دارالشفای مشهد از او گرفت بنیان، بنیاد شیر و خورشید از او شده است محکم ...

امیراعلم فرزند میرزا علی‌اکبرخان قزوینی (معتمدالوزرا) سال 1256 در تهران دیده به جهان گشود. پدرش رایزن فرهنگی ایران در بغداد بود.

امیر اعلم تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌اش را در ایران، ترکیه و سوریه به پایان رساند و در دانشکده پزشکی فرانسوی بیروت، مشغول تحصیل طب شد. او تحصیلات خود را در مدرسه نظامی لیون فرانسه در رشته پزشکی به پایان رساند.

مزار امیراعلم



وی که در دوره احمدشاه قاجار زندگی می‌کرد، به نمایندگی از ایران در تعدادی از کنفرانس‌های بین‌المللی در حوزه بهداشت و پزشکی شرکت کرد. امیراعلم در مدرسه طب به استادی تشریح انتخاب شد و به عنوان عضو مجلس "حفظ الصحه" برای گذرانیدن قانون آبله‌کوبی عمومی و ایجاد اماکن مجهز قرنطینه در سرحدات تلاش‌های زیادی کرد و قوانین لازم برای آن را از تصویب مجلس شورای ملی گذراند.

او سه دوره در مجلس شورای ملی به عنوان نماینده انتخاب شد و قانون طبابت را با کمک پزشکان دیگر به تصویب مجلس رساند؛ امیراعلم با رتبه سرتیپی به ریاست بهداری ارتش انتخاب شد و برای ارتش بهداری مرتب و منظم طبق اصول جدید تأسیس کرد. وی درآمد مطب خود را برای تأسیس بیمارستانی مجهز برای ارتش اختصاص داد، این بیمارستان با وسایل کامل در سال 1303 رسماً افتتاح شد.

امیراعلم پس از سه سال تلاش بیمارستان زنان و کودکان را تأسیس کرد.

او یک دوره نیز به عنوان وزیر فرهنگ منصوب شد، برای به مصوب شدن قانون آبله‌کوبی عمومی بسیار تلاش کرد.

امیراعلم در سال 1302 پس از 17 ماه کوشش جمعیت خیریه شیر و خورشید سرخ را دایر کرد و نایب‌رییس آن شد. این جمعیت توانست در چند زلزله‌ای که باعث ویرانی‌های زیادی شد نقش فعالی در امدادرسانی به مردم آسیب‌دیده ایفا کند.

او در سال 1340 و در 84 سالگی درگذشت. اکنون بیمارستان امیراعلم تهران در خیابان سعدی به نام اوست.

در میان قبور آرامگاه ابن بابویه، مزار میرزاده عشقی معماری خاصی دارد که در نگاه اول توجه را به خود جلب می‌کند. عکس و اشعاری از او روی این سنگ حک شده است و بیشتر کسانی که به این آرامگاه مراجعه می‌کنند سری هم به مزار این شاعر معاصر ایران می‌زنند.

در بنای مزارش، سنگی به کار رفته که کمتر برای قبور از آن استفاده می‌شده. برچسب‌های نصب‌شده برای گرامی‌داشت نودمین سالگرد شهادتش، حکایت از آن دارد که دوستدارانش سری به مزار او می‌زنند.

سیدمحمدرضا کردستانی معروف به میرزاده عشقی، در 1273 در همدان متولد شد. شاعر دوران مشروطیت، روزنامه‌نگار و نویسنده جسوری که سرانجام 12 تیر 1303 شمسی، در 31 سالگی و در دوره نخست‌وزیری رضاخان در تهران ترور شد. او "روزنامه عشقی " را در همدان منتشر کرد. در مجلات و روزنامه‌ها اشعار و مقالاتی منتشر می‌کرد که عموما مضامین وطنی و آزادیخواهانه داشت.

مزار میرزاده عشقی



عشقی از مخالفان سردار سپه بود و با صراحت لهجه و نکته‌بینی به بیان انتقادات خود می‌پرداخت. آثارش در جامعه تاثیر زیادی در بین مردم و نخبگان می‌گذاشت. علاقه و اشتیاقش به موضوعات اجتماعی او را از دنیای شعر و شاعری به روزنامه‌نگاری هم رساند.

عشقی نشریه "قرن بیستم" را منتشر کرد که البته در دوره انتشار سه‌ساله‌اش، شماره‌های آن از 20 شماره افزون‌تر نشد. خودش گفته بود که در زمان انتشار تنها دو مشترک داشته است.

نخستین آثار نیما یوشیج، پدر شعر نو پارسی، برای نخستین بار توسط وی در روزنامه قرن بیستم چاپ شده است.

عشقی در شماره اول روزنامه قرن بیستم، کاریکاتورها، اشعار و طنزها و مقالات تندی در انتقاد از جمهوری و جمهوری‌خواهان اختصاص داد. او جمهوری رضاخان را جمهوری قلابی توصیف و مخالفت خود را با آن اعلام کرد که بلافاصله از طرف شهربانی، شماره‏‌های آن، جمع و سانسور شد. گفته می‌شود عشقی به دلیل انتشار این مقالات، در 12 تیر 1303 شمسی به دست دو ناشناس کشته شد. قاتلان عشقی گریختند و تنها مردم توانستند یک نفر از آنها - ابوالقاسم بهمن- را دستگیر کنند؛ فردی که با وجود تشکیل پرونده، سرانجام تبرئه شد.

مرگ او تا مدتی فضای رعب و هراس را در روزنامه‌نگاران زمانش ایجاد کرد.

این شعر معروف بر کنار سنگ قبر وی حک شده است:

خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم / خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟

من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک / وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم

معشوق‌ عشقی ای وطن ای عشق پاک من/ ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم

بر مزارش نوشته‌اند که : "در راه آزادی قربانی گردید."

در ردیف‌های کناری این آرامگاه مزار استاد حسین بهزاد قرار گرفته است؛ مینیاتور و نقاش مشهور ایرانی که در کنار همسرش آرمیده است. سنگ قبر بهزاد کمی بلندتر از همسرش طراحی و نصب شده است. از نکات جالب توجه درباره آنها این است که همسرش نیز چند ماه بعد از درگذشت بهزاد از دنیا رفته است.

حسین بهزاد در سال 1273 در تهران متولد شد. دوران کودکی او به دلیل درگذشت پدرش در مشقت و رنج گذشته است. در جایی گفته بود گاهی نان خالی هم گیرش نمی‌آمد و مجبور بود گرسنه بخوابد. اما عشق به طراحی و نقاشی او را زنده نگاه می‌داشته و گاهی نیمه‌شب در نور مهتاب نقاشی می‌کرده است.

پدرش میرزا فضل‌الله اصفهانی نقاش و قلمدان‌ساز بود. هفت ساله بود که پدرش او را به شاگردی در دکان استاد قلمدان ساز گذاشت. بعد از مدت کوتاهی پدرش و استاد ملاعلی هر دو به مرض وبا درگذشتند.

بهزاد که از سن 18 سالگی کارگاه مینیاتوری مستقلی دایر کرده بود، مینیاتورهایی برای چندین موزه کشید و پس از آن به شهرت رسید. او برای مطالعه در آثار نقاشی جدید و قدیم هنرمندان اروپایی، بارها از اروپا دیدن کرد و در موزه لوور بر آثار قدیمی مینیاتور ایران مطالعه کرد.

بهزاد 17 نمایشگاه در داخل و خارج کشور برگزار کرد، چندین جایزه و مدال گرفت. هنرمندان ایرانی و خارجی به علت هنر و اخلاق انسانی‌اش بسیار او را دوست داشتند. مرحوم ملک‌الشعرای بهار در مدح او شعری سرود.

او که سال‌ها کارمند فنی اداره کل باستان‌شناسی و استاد مینیاتور هنرستان هنرهای زیبای تهران بود، در مدت زندگی خود قریب 400 کار هنری به وجود آورد و هنر مینیاتور را به اوج خود رساند.

مزار حسین بهزاد



"ژان کوکتو" نویسنده و هنرمند معروف فرانسوی درباره وی گفته است: بهزاد پیغمبر افسونگری است از مشرق‌زمین داستانسرا. اگر همیشه مشرق زمین به قصه‌های هزار و یک شب و کاخهای طلایی و کنیزکان زیبایش برای ما داستانها می‌گفته این بار، مردی با موهای سفید و چشمان با نفوذ و اندامی با خط‌ها و رنگهایش اشکال افسون‌کننده در مقابل چشمان ما گسترده است. بدون شک در مینیاتور قرن ما، یک استاد از جهت قدرت طرح و رنگ‌آمیزی وجود دارد که او حسین بهزاد هنرمند ایرانی است.

دو سنگ قبر جدا افتاده از سنگ‌های دیگر، خاطره گله‌ها و انتقادهای برادرزاده این نقاش چیره دست را به یادم می‌آورد.

او در جایی گفته بود استاد بهزاد با میرزاده عشقی دوستی صمیمانه‌ای داشت. میرزاده عشقی بسیار به حجره محل نقاشی و کارگاه استاد بهزاد می‌آمد و آنجا همدیگر را می‌دیدند. آن‌ها از نظر فکری خیلی به هم نزدیک بودند. استاد بهزاد از ترور میرزاده عشقی به شدت متاثر ‌شده بود و بسیار گله می‌کرد.

رفت و آمد‌ها به مزار عشقی آنقدر زیاد شد تا اینکه استاد بهزاد در سال‌های بعد آرامگاهی را در گوشه شمال غرب ابن بابویه نزدیک قبر میرازده عشقی خرید و با نظر و دید هنرمندانه خودش دستور داد که آن را بسازند. ساخت این آرامگاه حدود سال 1334 همزمان با خرید خانه محل زندگی‌اش در خیابان نوفلاح تمام شد.

او گفته بود: این آرامگاه شبیه یک ویلا به سبک آن دوره بود. شیروانی قدیمی داشت. اتاق بزرگ و یک آشپزخانه و سرویس بهداشتی. چاهی هم در آن زده بودند. وقتی استاد فوت کرد او را در این آرامگاه به خاک سپردند، نزدیک یک ماه بعد همسرش از دار دنیا رفت و او را هم کنار عمویم در این آرامگاه به خاک سپردند. سه سال بعد هم پدر من، برادر استاد فوت کردند و در این آرامگاه دفن شدند. شهرداری برای تخریب آرامگاه حتی از ما اجازه نگرفت. وقتی ما خبردار شدیم که با لودر آمدند و آرامگاه را فرو ریختند؛ آرامگاهی که بهزاد با سلیقه و وسواس آن را ساخته و تزیین کرده بود. وقتی من رسیدم سنگ قبر پدرم و استاد و همسرش شکسته و روی هم ریخته شده بود.

برادرزاده بهزاد انتقاد کرده بود که این مکان را تخریب کردند و 15 سال است که بازسازی آن به نتیجه‌ای نرسیده است.

امروز هم محدوده آرامگاهی که بهزاد ساخته بود از فضای خالی اطراف سنگ قبر او و همسرش پیداست. در فاصله 12 متری از این سنگ هیچ سنگ دیگری نیست. هیچ گوشه‌ای از این آرامگاه را نمی‌توان این گونه که این دو سنگ قرار گرفته‌اند یافت؛ دو سنگ در کنار دیوار و فضای خالی در اطراف آن.

در این آرامگاه چاه‌های آبی هم کنده شده‌اند که یکی از آنها نزدیک آرامگاه پیشین بهزاد بوده است. ساکنان این منطقه می‌گویند بیشتر این چاه‌ها هنوز آب دارند و به همین دلیل روی آنها را با ورقه‌های چوبی پوشانده‌اند. خادمان ابن بایویه از این چاه‌ها برای آبیاری درختان آن استفاده می‌کنند.

در ضلع شمالی آرامگاه، مزار "ابراهیم ناهید" قرار گرفته است. سنگ سیاهرنگی که رویش نوشته "مدیر روزنامه ناهید"؛ از آن سنگ‌هایی که اتفاقی می‌توان پیدایش کرد.

جزئیاتی از زندگی میرزا ابراهیم ناهید شیرازی منتشر نشده است. تنها در همین اندازه که او در 1300 شمسی روزنامه "ناهید" را در تهران تاسیس و منتشر کرد که اولین روزنامه کاریکاتوریستی و انتقادی - اجتماعی بوده که از 22 فروردین 1300 تا 20 اردیبهشت 1312 با وقفه‌هایی در تهران منتشر می‌شده است. از آنجا که مقالات آن به زبان ساده عوام‌فهم نوشته می‌شد، مورد استقبال عموم مردم قرار می‌گرفت.

مزار مدیر روزنامه ناهید



نخست ارگان طنزآمیز هواداران سردار سپه بود و با مخالفان او در می‌افتاد و به آنان ناسزا می‌نوشت، اما در طول عمر ده - دوازده ساله‌اش با مخالفان همراه گشت و بارها توقیف شد و عاقبت اداره روزنامه‌اش را به آتش کشیدند و به عمرش پایان دادند.

باستانی پاریزی در کتاب «نای هفت‌بند» درباره این روزنامه ‌نوشته است: ناهید (ستاره صبح) مهم‌ترین روزنامه فکاهی است که بعد از کودتا به مدیریت میرزا ابراهیم ناهید منتشر می‌شد. ... اثر این روزنامه و کاریکاتورهای جالب آن در جامعۀ آن روز کاملاً آشکار است و بسیاری هنوز هستند که از آن خاطراتی دارند و مبارزات و زدوخوردهای او مشهور است.

اینکه باستانی نام "ستاره صبح" را می‌آورد، به این دلیل است که ناهید هر گاه توقیف می‌شد، به نام‌های دیگری، از جمله "ستاره صبح"، منتشر می‌شد.

دفتر روزنامه ابتدا در خیابان چراغ‌برق، کوچه عظیمی قرار داشت، ولی بعدها محل آن به خیابان لاله‌زار انتقال یافت و در همین محل بود که آن را به آتش کشیدند.

یک سال پس از انتشار این شماره در اثر حریق ناگهانی اداره روزنامه ناهید با خاک یکسان شد. بعضی حریق را عمدی دانسته و به تیمورتاش، وزیر دربار وقت، نسبت داده‌اند.

میرزا ابراهیم سرانجام در تهران درگذشت.

از مزار مرشد چلویی که سراغ می گیرم، جایی در ضلع شمالی آرامگاه را نشان می‌دهند. محل دفن او در ردیف‌های نزدیک به ضلع شمالی این آرامگاه و در محدوده صحن امام‌زاده هادی قرار گرفته است که به واسطه قرار گرفتن در ارتفاع بالاتر از محدوده ابن بابویه متمایز می‌شود.

مزار حاج مرشد چلویی



حاج میرزا احمد عابد نهاوندی، مشهور به مرشد چلویی، یکی از عرفای بنامی بود که در بازار تهران جنب مسجد جامع، طباخی داشت و برای عموم سخنرانی‌های هفتگی برپا می‌کرد. چون با مردم با زبان شعر و پند و اندرز برخورد می‌کرد به "حاج مرشد" معروف بود. تنها نسخه دیوان اشعار عرفانی ساعی در زمان خود در آتش‌سوزی مغازه‌اش سوخت؛ از این رو پس از تدوین اشعار به جا مانده به «دیوان سوخته» مشهور شد. او اجازه چاپ اشعار خود را نمی‌داد، پس از درگذشتش تا کنون چندبار چاپ شده‌ است.

حاج مرشد از دوستان نزدیک شیخ رجبعلی خیاط و حاج اسماعیل دولابی بود.

وی سال 1357 و در 90 سالگی در تهران درگذشت. قبر وی در امامزاده هادی در جنب ابن بابویه قرار گرفته است.

در این آرامگاه مزار رحیم مؤذن‌زاده اردبیلی اذان‌گوی مشهور ایران و جهان اسلام در مقایسه با سایر قبوررنگ تازگی دارد. "حی علی الصلوه" بر دیوار طراحی شده‌ای که در جوار این مزار قرار گرفته نشان از مدفن پدر و پسری دارد که هر دو از اذان‌گویان مشهور ایران بوده‌اند. رحیم موذن‌زاده اردبیلی در 1304 در اردبیل متولد شد. او در آواز بیات ترک و در گوشه روح‌الارواح اذان سر می‌داده است. این اذان در سال 1334 در استودیو یک رادیو ضبط شد. سال 1387 اذان رحیم مؤذن‌زاده اردبیلی اثر ملی معنوی شناخته شد. اذان‌هایی که توسط او خوانده شده‌، هنوز به عنوان زیباترین اذان‌های موجود در رسانه‌های صوتی و تصویری ایران پخش می‌شود.

مزار مؤذن‌زاده اردبیلی



در جایی گفته بود اذان‌گویی در خانواده آنها، 150 سال قدمت دارد و نام فامیل آنها به‌همین دلیل مؤذن شده است.

مؤذن‌زاده درباره اجرای یکی از اذان‌های خود گفته بود :"یک روزی تصمیم گرفتم تا یک اذان یادگاری بگویم. در استودیوی 6 صدا و سیما، هر گوشه‌ای انداختم، نشد تا اینکه آن را در روح‌الارواح آواز بیات ترک به این شکل که بیش از 50 سال پخش می‌شود گفتم. ما ایرانی هستیم و اذان ما باید برخاسته از خودمان باشد."

او سال 84 در پی ابتلا به بیماری سرطان در بیمارستان مدائن تهران بستری شد و در بهار همان سال از دنیا رفت.

غرب بقعه شیخ صدوق، آرامگاه خانوادگی خاندان فروغی قرار گرفته است. چند سنگ در کنار هم که همه نام فروغی را بر خود دارند. سرشناس ترینشان «محمدعلی فروغی» مشهور به «ذکاءالملک» است که اولین نخست‌وزیر رضا شاه و پسرش بود.

محمدعلی فروغی در کنار پدرش، محمدحسین فروغی (ذکاء الملک اول) که از ادیبان دوره قاجار بود دفن شده است و پسران او نیز بعدها در این آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شده‌اند.

مزار محمدعلی فروغی



او مترجم، ادیب، فلسفه‌نگار، روزنامه‌نگار، سیاست‌مدار و دیپلمات بود و نمایندگی مجلس را هم در کارنامه خود دارد.

فروغی شرح زندگی فلاسفه غرب را به فارسی ترجمه کرد. یادداشت‌های او کتابی با عنوان "سیر حکمت در اروپا" شد. او کتابهای دیگری در حوزه تاریخ و حقوق نیز به فارسی ترجمه کرده است.

فروغی در نقاشی شاگرد کمال‌الملک بود و به جای آن به وی زبان فرانسه می‌آموخت.

او در زمان نخست‌وزیری‌اش اقدامات زیادی در حوزه‌های فرهنگی، ادبی و علمی انجام داده است.

در این آرامگاه خانوادگی، سنگی نیز متعلق به محسن فروغی فرزند محمدعلی است. او استاد معماری و رییس سابق دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. او از بنیان‌گذاران و استادان دانشکده معماری دانشگاه تهران بود که 15 سال ریاست دانشکده را بر عهده داشت.

وی پس از مدتی تبرئه شد و خود عضوی از مجلس سنا شد. در خلال سال‌های 1345 تا 1357 وی در حدود سه ماه و در کابینه‌های جعفر شریف امامی و غلامرضا ازهاری، سمت وزیر فرهنگ و علوم را عهده‌دار بود.

فروغی پس از انقلاب اسلامی و در 12 فروردین 1358 دستگیر شد و مجموعه اشیا و آثار هنری شخصی وی ضبط و به موزه ایران باستان تهران منتقل شد. وی در ششم دیماه 1361 از زندان آزاد شد و 10 ماه بعد درگذشت.

اشرف‌الدین حسینی گیلانی (نسیم شمال) نیز در این آرامگاه دفن شده است. به فاصله چند قدم از در ورودی آستان شیخ صدوق سنگ سفیدش را می توانی ببینی، با همان عنوان نسیم شمال که البته چند شکاف بزرگ هم برداشته است.

بر اساس آنچه اشرف‌الدین گیلانی نوشته او در 1288 ه‍.ق در قزوین دیده به جهان گشود. گیلانی شاعر و نویسنده روزنامه «نسیم شمال» بود که بعدها با همین عنوان معروف شد؛ نشریه‌ای اجتماعی، سیاسی و طنزآمیز که در دوران جنبش مشروطه ایران ابتدا در رشت و سپس در تهران منتشر می‌شد. او در قزوین و تبریز تحصیل کرد، در 26 سالگی به رشت مهاجرت کرد. آشنایی با رهبران مشروطیت در گیلان زندگی اش را متحول کرد. پس از آن او به انتشار هفتگی "نسیم شمال" پرداخت.

نزدیکی وی به برخی از اعیان بانفوذ گیلان چون فتح‌الله‌خان اکبر (سپهدار رشتی)، سردار معتمد و سپهسالار محمدولی خان تنکابنی، سبب درگیری و مشاجرات قلمی نسیم شمال با برخی روزنامه‌نگاران گیلانی شد. او پس از بمباران و انحلال مجلس، از بیم ماموران محمدعلی شاه با لباس مبدل از طریق روستاهای گیلان و قزوین به اشتهارد گریخت و روزنامه نسیم شمال نیز هفت ماه توقیف شد.

در پی اولتیماتوم روس‌ها و انحلال مجلس دوم، نسیم شمال مجددا تعطیل شد و اشرف‌الدین بار دیگر ناگزیر از ترک رشت شد. ظاهرا فشار کنسول روس در خروج او از رشت بی‌تاثیر نبوده است. پس از آن، روس‌ها چاپخانه عروةالوثقی را که نسیم شمال در آن چاپ می‌شد، ویران کردند.

گیلانی پس از ورود به تهران چندی در سایه حمایت‌های سیاسی سپهدار رشتی زندگی می‌کرد. محل اقامتش در تهران، ابتدا در پارک امین‌الدوله، سپس حجره‌ای کوچک در ضلع شرقی مدرسه صدر، و در پایان عمر منزلی محقر در شرق تهران بوده است.

از زندگی خانوادگی سیداشرف‌الدین گیلانی چون دیگر جنبه‌های زندگی شخصی او آگاهی‌های دقیقی در دست نیست. به گفته نفیسی، عشق نافرجام او در جوانی سبب تنهایی و تجردش تا پایان عمر شد. گزارش‌ها درباره آخرین سال‌های زندگی و بیماری روحی گیلانی مبهم و متناقضی است. گفته می‌شود در 1309 شمسی دچار اختلال حواس شده است. درباره سبب بروز اختلال مشاعر و رهایی اش از تیمارستان نیز نظرها متفاوت است؛ برخی تلاش ملک‌الشعرا بهار و سید حسن مدرس را در رهایی گیلانی از تیمارستان موثر شمرده‌اند.

سعید نفیسی در این رابطه ‌گفته است: "او را به تیمارستان شهر نو که در آن زمان "دارالمجانین" می‌گفتند بردند، در قسمت عقب تیمارستان جایی به او اختصاص دادند. من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود. همان بود که همیشه بود. مقصود از این کار چه بود؟ این یکی از بزرگ‌ترین معماهای حوادث این دوران زندگی ماست."

بر اساس آگهی ترحیمی که در روزنامه نسیم شمال (اول فرودین 1313) چاپ و دو روز پس از مرگش منتشر شد، گیلانی در 29 اسفند 1312 کمی پس از رهایی از تیمارستان و در آستانه پانزدهمین سال انتشار نسیم شمال درگذشته است.

مزار نسیم شمال



آرامگاه او نزدیکی قبر خاندان اکبر و چهره شاخص آن، سپهدار رشتی قرار دارد؛ به فاصله چند قدمی از در ابن بابویه.

محل دفن او سال‌ها به فراموشی سپرده شده بود تا اینکه ابراهیم فخرائی، تاریخ‌پژوه، در سال 1364 به کمک پسر یکی از توزیع‌کنندگان روزنامه نسیم شمال آن را پیدا کرد و به شش نفر از گیلانیان ساکن تهران که اشتیاق زیارت این قبر را داشتند نشان داد. با هزینه مهدی آستانه‌ای، روزنامه‌نگار و بازرگان رشتی روی سنگ قبر قدیمی آن، سنگی به وسعت تمامی قبر از مرمر کار گذاشته شد که نام مدیر روزنامه نسیم شمال بر آن نقش بسته‌ است.

فتح‌الله خان اکبر (سپهدار رشتی) ملقب به سپهدار اعظم و معروف به سپهدار رشتی نماینده مجلس، وزیر و نخست‌وزیر ایران در دوران مشروطه از آبان تا اسفند 1299 شمسی بود.

او اجاره‌دار گمرکات شمال ایران بود. پیش از انقلاب مشروطه وزیر پست شد. با وقوع انقلاب از آن حمایت کرد و به فرمان محمدعلی شاه قاجار به کلات در خراسان تبعید شد. چندی بعد که عموزادگانش با همکاری دیگر مشروطه خواهان «انقلاب محرم رشت» را به راه انداختند و پس از آن قزوین و تهران را فتح کردند، او نیز قدرت یافت و به عضویت کمیسیون 28 نفره سران مشروطه درآمد و دوباره به وزارت پست و تلگراف منصوب شد. پس از آن در کابینه‌های اول، دوم و سوم محمدولی خان تنکابنی سپهدار اعظم در سمت خود ابقاء و در کابینه چهارم او به سمت وزارت عدلیه منصوب شد.

او از 1295 شمسی در سه کابینه وثوق‌الدوله وزیر داخله و وزیر جنگ شد. تا اینکه در آبان 1299 نخست‌وزیر شد. اما کابینه او پس از سه ماه با وقوع کودتای رضاخان میرپنج سقوط کرد. پس از کودتا او در سفارت بریتانیا در تهران پناهنده شد و سپس به خانه‌اش در رشت رفت، جایی که تا زمان فوتش در سال 1317 در آن زیست. او در گورستان ابن بابویه در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شده است.

در کنار این سنگها، سنگ قبری نیز به نام میرزا کریم‌خان رشتی پسر عموی فتح‌الله‌خان اکبر قرار داده شده است. او از رجال سیاسی فعال دوره مشروطه بود. او تلاش‌های زیادی برای بازگشت مشروطیت کرد اما هیچ مقام و منصبی را نپذیرفت و تا پایان عمر در زمزه رجال متنفذ پشت پرده سیاست قرار داشت.

با اینکه تحکیم پایه‌های قدرت و سلطنت رضاشاه پهلوی تلاش کرد، مورد غضب این پادشاه قرار گرفت و تا پایان سلطنت وی یعنی سال 1320 در تبعید به سر می‌برد؛ ولی پس از روی کار آمدن محمدرضا شاه پهلوی به تهران احضار و مشاور و ندیم پادشاه جوان شد.

او سال 1323 در مقبره خانوادگی خاندان اکبر دفن شده بود.

یکی از سنگ‌های جالب در این آرامگاه که باز هم مانند بسیاری دیگر، اتفاقی به چشمم آمد و در حوالی آرامگاه شیخ خیاط قرار گرفته، مربوط به مزار سیدمهدی میرزایی، نوه میرزای شیرازی است. بخشی از نگاشته های روی سنگ از بین رفته و نمی‌توان تاریخ درگذشت و دفن او را از روی سنگ خواند.

مزار نوه میرزا رضا شیرازی



جست‌وجو در این آرامگاه وسیع، که متن جامع مکتوب منتشرشده‌ای درباره خفتگان آن تدوین نشده کم از عملیات اکتشاف ندارد؛ چنانکه با وجود ساعات طولانی جست‌وجو، نتوانستم محل همه مشاهیر دفن شده در آن را بیابم.

در متون پراکنده‌ای که درباره این آرامگاه منتشر شده از برخی مشاهیر دیگر دفن‌شده در آن هم نامی به میان آمده است؛‌ از جمله ابن بابویه فخرعظمی ارغون (فخر عادل خلعتبری) که سال 1345 در این آرامگاه دفن شده است. او شاعر، روزنامه‌نگار و از پیشروان جنبش زنان ایران بوده است. خلعتبری مادر سیمین بهبهانی است. او از سال 1311 سردبیر روزنامه آینده ایران بود و سال 1314 نیز مجله بانوان را منتشر کرد. وی در زمان رضاشاه عضو فعال کانون بانوان و از شهریور 1320 از اعضای حزب دموکرات ایران بود.

فخر عظمی در تأسیس مدارس دخترانه نقشی چشمگیر داشت و خود زبان فرانسه تدریس می‌کرد و آموزگار رسمی آموزش و پرورش بود.

او سال 1303 با عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام) ازدواج کرد که سیمین بهبهانی حاصل این ازدواج بود.

فخرعظمی ارغون سال 1345 در سن 68 سالگی درگذشت. صدو پنجاه شعر از او در قالب‌های شهری مختلف که در نشریات آن زمان چاپ شده بود موجود است.

یکی از استادان خوشنویسی ایران و از برجسته‌ترین خوش‌نویسان خط نستعلیق و شکسته‌نستعلیق دوره قاجار نیز در این آرامگاه مدفون است. «میرزا غلام‌رضا اصفهانی» شاید تنها خوشنویسی است که هر دو خط نستعلیق و شکسته‌نستعلیق را به مهارت و استادی تمام می‌نوشته و در هر دو نیز صاحب سبک ویژه خود است.

از آن جا که اصفهانی در زمان حیاتش نامی‌ترین استاد مسلم خوشنویسی بود، نگارش آثار بسیاری به وی سفارش داده می‌شد که برخی را به شاگردانش می‌سپرد. همانطور که کاشی‌های پیرامون بقعه شیخ صدوق ابن بابویه را به محمدابراهیم تهرانی از شاگردانش واگذار کرد.

از بهترین نمونه‌های کتیبه‌نویسی میرزا غلامرضا کتیبه‌های مدرسه سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری فعلی در میدان بهارستان تهران) است که آن را در سال 1301 نگاشته‌ است.

«سیدابوالقاسم انجوی شیرازی» ‏از دیگر آرمیدگان ابن بابویه در 1372 است.

او از پژوهشگران ادبی ایران است. وی از آخرین دوستان صادق هدایت بود. خانه وی در نیاوران جمال‌آباد پس از مرگش به موزه فرهنگ مردم تبدیل شده است.

انجوی در جوانی فعال سیاسی بود و مجله‌ای انتقادی و سیاسی با نام "آتشبار" انتشار می‌داد. در جریان کودتای سال 1332 دستگیر و به خارک تبعید شد.

دیوان حافظ شیرازی با تصحیح انجوی شیرازی به زعم برخی حافظ شناسان کامل‌ترین دیوان است زیرا وی گونه‌ها و روایات مربوط به اشعار حافظ را گردآوری و ارائه کرده‌ است.

«ابراهیم حکیمی»، ملقب به حکیم‌الملک، از دولتمردان ایرانی دوره قاجار و پهلوی است که چند دوره نخست‌وزیر ایران بوده است. وی مدتی نیز رئیس مجلس سنای ایران بود. او که در اروپا تحصیل کرده بود به عنوان طبیب دربار مشغول کار شد. در پی تجویز داروی زیاد به مظفرالدین شاه که نزدیک بود به مرگ شاه منجر شود، دست از طبابت کشید.

دو دوره نماینده مجلس بود. وی یک دوره به وزارت مالیه، سه بار به وزارت دارایی، هشت بار وزارت علوم (معارف)، یک بار وزارت دادگستری، یک بار وزیر مشاور و یک بار به وزارت امور خارجه منصوب شد.

با روی کارآمدن رضاشاه، از سیاست کناره‌گیری کرد و بعد از شهریور 1320، به صحنه سیاست بازگشت تا اینکه در اردیبهشت 1324 به نخست‌وزیری منصوب شد ولی یکماه بعد استعفا کرد. برای دومین بار در آبان 1324 به نخست‌وزیری منصوب شد و تا دی همان سال در آن سمت بود. وی برای آخرین بار در دی 1326 به نخست‌وزیری منصوب شد و تا خرداد 1327 در این سمت بود. او در 1338 شمسی در تهران درگذشت.

آرامگاه این بابویه یک ادب‌دوست دیگر را نیز در خود مدفون دارد. «فاطمه رضازاده محلاتی» معروف به «فاطمه سیاح»، نیز در این آرامگاه دفن شده است. او زاده 1281 شمسی و در مسکو بود. او دکتری ادبیات اروپایی خود را در این شهر گرفت و در 32 سالگی به ایران آمد.

سیاح بنیانگذار کرسی ادبیات تطبیقی در دانشگاه تهران است. او با پسر عمویش، حمید سیاح ازدواج کرد، و همین علت که مدتی همسر حمید سیاح بوده است، او را فاطمه سیاح می‌خواندند ولی در زندگی مشترک شکست خورد و پس از سه سال از همسرش جدا شد.

سیاح در ایران بزرگ نشده بود، بنابراین زبان فارسی را خوب نمی‌دانست و مطالب خود را به زبان روسی می‌نوشت و دیگران به فارسی ترجمه می‌کردند. وی اسفند ماه 1326 شمسی در تهران بر اثر بیماریِ قند و سکته قلبی، درگذشت.

در این آرامگاه یکی از نوسندگان ایرانی نیز مدفون شده است. «محمدباقر میرزا خسروی کرمانشاهی» (دولتشاه)، متخلص به خسروی ادیب، نویسنده، شاعر ایرانی و از پیشوایان نثر نو ادبی و نویسنده نخستین رمان تاریخی در تاریخ ادبیات ایران است.

نخستین رمان تاریخی ایرانی در سال 1278 خورشیدی در سه جلد تحت عناوین «شمس و طغرا»، «طغرل و هما» و «ماری و نیسی» توسط محمدباقر میرزا خسروی کرمانشاهی نوشته شد.

او در هنگام حمله روس‌ها به غرب ایران زبان به انتقاد گشود که منجر به محبوس و تبعید شدنش شد. خسروی، که بنیانگذار رمان نو ایرانی به شمار می‌آید، به خصوص پس از مهاجرت به تهران با فقر دست به گریبان بود. او در 72 سالگی درگذشت.

«محمدطاهر میرزای قاجار» (محمدطاهر میرزا)، از شاهزادگان قاجاری و از بزرگترین و نامدارترین مترجمان ایرانی در عصر قاجار بود. برخی از مهم‌ترین شاهکارهای ادبیات جهان همچون اغلب آثار الکساندر دومای پدر، نخستین بار در عصر پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار توسط او به فارسی برگردانده شد. همچنین برگردان دو رمان بزرگ «سه تفنگدار» و «کنت مونت کریستو»ی او اوست.

پدرش فرزند ششم عباس میرزا ولیعهد (پسر فتحعلی شاه قاجار) بود و مانند پدر از خدمات دولتی گریزان بود و عمر خود را به مطالعه و تحریر و ترجمه گذراند. وی با میرزا ابوالحسن جلوه، که از فلاسفه و عرفای نامی ایران است، دوست و هم‌نشین بود.

یکی از مشاهیر دیگر این آرامگاه، «هادی تجویدی» است که سال 1318 در این بابوبه مدفون شده اما طرح توسعه شبستان گورستان اثری از محل دفنش باقی نگذاشته است. او نگارگر، نوازنده و هنرمند ایرانی است که مینیاتور ایرانی را پس از نزدیک به سه سده وقفه و رکود به سبک و شیوه اصیل و سنتی خود برگرداند و پایه‌گذار مکتبی نوین در مینیاتور معاصر با نام مکتب مینیاتور تهران شد. او را حلقه اتصال هنر نگارگری سنتی به نسل امروز می‌دانند.

تجویدی در شاعری نیز دستی داشت و تخلص «تائب» را برای خود انتخاب کرده‌ بود.

سرتیپ علی‌اکبر درخشانی نیز از افسران پایه‌گذار ارتش جدید ایران است که در این آرامگاه مدفون است. او از زمان احمدشاه قاجار خدمت نظام خود را شروع کرد، پدرش از اولین افسران ایرانی بریگاد قزاق بود. جدش در پی عهدنامه ترکمانچای میان دولت‌های ایران و روسیه همراه تعداد زیادی از اهالی و سرخیلان ایلات حاضر به قبول تابعیت روسیه نشد و از منطقه نخجوان به جنوب رود ارس کوچ کردند.

او در دوران خدمت در ژاندامری در معیت فوج ششم مامور قلع و قمع اشرار لرستان شد.

در سال‌های پایانی حکومت محمدرضا شاه وی از مخالفان شناخته شد و به طور دائم تحت نظر بود. او فروردین ۱۳۵۷ در منزلش توسط مامورین ساواک به اتهام جاسوسی برای شوروی، دستگیر شد و در زندان اوین درگذشت.

حیدر رقابی شاعر و فعال سیاسی دیگری است که سال 66 در این آرامگاه به خاک سپرده شده است.

حیدر رقابی (حیدرعلی) از فعالان سیاسی دهه 1332 در ایران بود. پدرش باجناق محمدحسن شمشیری از هوادارن مصدق بود و مادرش با مادر بیژن ترقی، ترانه‌سرای معروف، دختر عمو بوده‌اند.

او ملی‌گرا بود. مهمترین شناختی که از حیدر رقابی در ایران وجود دارد این است که وی با تخلص به "هاله"، سراینده شعر ترانه "مرا ببوس" با صدای حسن گلنراقی است.

در آرامگاه‌های خانوادگی‌ای که در ابن بابویه قرار دارد سنگ قبری به نام حسین سمیعی (ادیب‌السلطنه) است. او دولت‌مرد، نماینده مجلس، سناتور و ادیب رشتی اواخر دوره قاجار و اوائل دوره پهلوی بود که ریاست فرهنگستان ایران را برعهده داشت.

مزار حسین سمیعی



«حاج محمدحسن شمشیری» در 1340 در ابن بابویه به خاک سپرده شده است. او از بازاریان ثروتمند و متمول تهران و از برجسته‌ترین حامیان جبهه ملی بود که کمک‌های مالی او به مصدق در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، نقش به سزایی در موفقیت‌های این نهضت داشت.

وی که به خاطر اهتمام در خرید اوراق قرضه در واقعه چاپ اوراق قرضه ملی توسط دولت مصدق و تشویق دیگران به خرید این اوراق، با عنوان «قهرمان قرضه ملی» نیز معروف است، به دلیل استقامت در پشتیبانی از مصدق مدتی طعم زندان و تبعید را نیز چشید.

او صاحب چلوکبابی معروف شمشیری واقع در سبزه میدان تهران بود که مرغوبیت غذای آن برای سال‌ها زبانزد خاص و عام بود و مشتریان بسیار داشت. آشنایان برنج‌کار شمشیری از گیلان، برنج دم‌سیاه درجه یک و دامداران دوست او از ملایر و همدان گوشت کبابی اعلا و مرغوب را با وانت یخچال‌دار، منظما به چلوکبابی وی واقع در سبزه میدان می‌رساندند و تهیه چلوکباب بسیار مطبوع با نهایت دقت و سلیقه از این محصولات و رضایت کارکنان و مشتریان چلوکبابی، نهایتا چلوکبابی شمشیری را در تهران بی نظیر و بی‌رقیب ساخت، به طوری‌که هر ظهر و شام با وجود سالن بزرگ این رستوران، مشتریان بسیاری ناگزیر بودند برای خوردن چلوکباب مدتی به انتظار بایستند.

او با حسن خلق و خوشرفتاری او با طبقات مختلف مردم بود و چون از فقر و فاقه به ثروت بسیار رسیده بود، هرگز طبقات محروم و مردم فقیر جامعه را نیز فراموش نمی‌کرد.

در جریان انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی، حاجی شمشیری با تلاش و پی‌گیری فراوان، تقریبا تمامی بازاریان تهران را تشویق کرد تا به نامزدهای جبهه ملی، از جمله دکتر مظفر بقایی، حسین مکی و ... ، رای بدهند و در این کار ایمان و اعتقاد کامل خود را نسبت به مصدق نشان داد و ثابت کرد.

هنگامی که مصدق به نخست‌وزیری ایران رسید، بازاریان هر تقاضایی داشتند از طریق «حاجی شمشیری» به نخست‌وزیر اطلاع می‌دادند و متقابلا خواسته‌های مصدق از بازاریان توسط شمشیری به آنان اطلاع داده می‌شد. اما جالب اینجاست که در سرتاسر دوران زمامداری مصدق، حاجی شمشیری حتی یک تقاضای نامشروع هم به دفتر نخست‌وزیری تسلیم نکرد و برای خودش هم هیچ تقاضایی نداشت.

در جریان اختلاف مصدق و کاشانی جانب مصدق را گرفت و در برابر روحانی مورد علاقه‌اش، آیت‌الله کاشانی موضع‌گیری کرد. بعد از وقایع 28 مرداد و سقوط دولت مصدق، حاجی شمشیری به جرم پایمردی در حمایت و طرفداری از مصدق زندانی و مدتی بعد محاکمه و به جزیره خارک تبعید شد.

شمشیری با زحمت زیاد در جزیره خارک یک مزرعه سبزیکاری احداث کرد و با پی‌گیری زیاد توانست چند راس گاو شیرده به آنجا بیاورد.

شمشیری پس از هفت‌ماه از زندان جزیره خارک آزاد شد و به تهران بازگشت. او پس از بازگشت از تبعیدگاه و در زمانی که فضل‌الله زاهدی نخست‌وزیر بود، چون معتقد بود پس از رفتن مصدق، بازار غارت بیت‌المال و رشوه و فساد و ارتشا رونق پیدا کرده‌ است، تصمیم گرفت سه میلیون تومانی را که در دوران زمامداری مصدق به بانک بیمه پرداخته بود ، از این بانک پس بگیرد.

گرچه بانک اشکالات و بهانه‌های فراوانی را برای پس ندادن پول مطرح کرد، اما سرانجام شمشیری موفق به بازپس گیری سه میلیون تومان خود شد. وی بخشی از این مبلغ را صرف بازسازی و افتتاح مجدد چلوکبابی خود در ابتدای ورودی بازار تهران (سبزه میدان) کرد و بقیه آن را برای ساختن بیمارستانی در قسمت شمالی بیمارستان نجمیه که از موقوفات نجم‌السلطنه، مادر مصدق بود، خرج کرد. شمشیری پس از احداث این بیمارستان، آن را وقف کرد و تولیت آن را نیز به دکتر مصدق سپرد.

در زمان حکومت علی امینی، شمشیری بر اثر عارضه سکته قلبی درگذشت.

«غلامحسین صدیقی نوری» از جمله مشاهیر ایران است که سال 1370 در ابن بابویه به خاک سپرده شده است. او استاد دانشگاه تهران و وزیر پست، تلگراف و تلفن (در دولت اول) و وزیر کشور (در دولت دوم) محمد مصدق بود.

صدیقی از کسانی بود که دانش جامعه‌شناسی را به ایران آورد و از موسسان مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی (وابسته به دانشگاه تهران) بود. وی همچنین سال‌ها عضو هیئت امنای بنیاد فرهنگ ایران بود.

وی را پدر علم جامعه‌شناسی در ایران دانسته‌اند.

پس از 28 مرداد 1332 مدتی به زندان افتاد و محاکمه شد. در جریان محاکمه از دکتر مصدق تجلیل کرد.

سنگ قبر «شیخ محمود ذاکر زاده تولائی» (حلبی) از جمله سنگ‌هایی بوده است که در ورودی بقعه شیخ صدوق قرار گرفته بود اما به دلیل توسعه شبستان آن سنگ برداشته شده و اثری از مزار او نیست. حلبی 1376 در تهران درگذشت. او را از پایه‌گذاران انجمن حجتیه مهدویه دانسته‌اند.

او از هواداران نهضت ملی شدن صنعت نفت بود اما پس از کودتای 28 مرداد از سیاست کناره گرفت و توجهش به افزایش تعداد بهائیان در ایران باعث شد "انجمن نقد بهائیت" را پایه‌ریزی کند که بعدها به نام انجمن حجتیه مهدویه نامیده شد.

در ابتدای جوانی محمود حلبی در راه بازگشت از سفر کربلا به بیماری صعب‌العلاجی دچار و آنجا بدست حسنعلی نخودکی اصفهانی درمان شد. این حادثه باعث شد که وی به شاگردان حسنعلی نخودکی بپیوندد و شاخص‌ترین شاگرد وی شود.

وی در 80 سالگی به بیماری قلبی مبتلا می‌شود و در دی 1376 درگذشت.

در نزدیکی ابن بابویه صحن امامزاده هادی قرار گرفته که با دفن اموات در صحن این دو آرامگاه، آنها دیگر به هم پیوسته‌اند.

شهدای فدائیان اسلام هم در جوار امامزاده هادی دفن شده‌اند.

مزار ابوالحسن خانعلی، در این آرامگاه قرار گرفته است. معلمی که پیش از انقلاب در جریان اعتراضی صنفی شهید شده است.

اردیبهشت 1340 وقتی کابینه تازه تاسیس شده جعفر شریف امامی لایحه‌ای درباره حقوق فرهنگیان به مجلس تقدیم کرد موجب واکنش فرهنگیان شد. جمعی از معلمان برای اعتراض به این لایحه، 12 اردیبهشت ماه سال 1340 مقابل مجلس شورای ملی تجمع کردند و شعارهایی علیه دولت سردادند. وقتی تلاش ماموران برای متفرق کردن معترضان با ماشین‌های آب‌پاش به نتیجه ای نرسید رییس کلانتری میدان بهارستان، با کلت به سوی معلمان شلیک کرد و گلوله‌ای به سر ابوالحسن خانعلی معلم جوان حاضر در این تجمع اصابت کرد. تجمع صنفی و آرام فرهنگیان، پس از این تیراندازی شکل یک تظاهرات را به خود گرفت و معلمان شروع به شعار دادن علیه دولت و نخست‌وزیر وقت کردند و تجمع به خشونت کشید.

13 اردیبهشت تابوت این معلم شهید بر روی دستان دانش‌آموزان و معلمان غم‌زده به سمت میدان بهارستان به حرکت درآمد گفته می‌شود از کودتای 28 مرداد به بعد، تهران چنین جمعیتی در خیابان‌های خود ندیده بود.

این جریان باعث استعفای شریف امامی شد و در کابینه بعدی نماینده معلمان به عنوان وزیر آموزش منصوب شد.

در اجتماع عظیم معلمان در 18 اردیبهشت 1340 روز 12 اردیبهشت را روز معلم اعلام شد. پس از انقلاب شهادت آیت‌الله مطهری در 11 اردیبهشت سال 1358 باعث شد که روز معلم تثبیت شود.

در این آرامگاه مشاهیر و نام‌آوران کم نیستند. برای توسعه بقعه شیخ صدوق، تعدادی از سنگ قبرهای تاریخی این مجموعه تخریب شده است. بنا بر پژوهشی که سیداحمد محیط طباطبایی، پژوهشگر تهران قدیم، در این گورستان انجام داده، حدود 260 نفر از رجال معاصر ایران، در گورستان ابن‌بابویه آرمیده‌اند که البته آثاری از برخی از این مشاهیر در این آرامگاه یافت.

«حسین کوهی کرمانی» ادیب، محقق، روزنامه‌نگار و شاعر اهل کرمانی است که در این آرامگاه دفن شده است. در اوان کودکی تحصیلات چندانی نکرد و در اداره یکی از روزنامه‌ها به شاگردی پرداخت. وی در سال 1302 اقدام به تاسیس و انتشار "نسیم صبا" کرد. کوهی بعدها از کار روزنامه‌نگاری دست کشید و به عضویت وزارت فرهنگ درآمد. وی یکی از ارادتمندان ملک‌الشعرای بهار و از طرفداران سرسخت سیدحسن مدرس بود.

او از نخستین کسانی است که به گردآوری ادبیات عامیانه پرداخت و مدت‌ها در کار تصحیح نسخه‌ها و چاپ آثار متقدمان فعالیت داشت که در این راه، ملک‌الشعرای بهار و سعید نفیسی او را یاری می‌کردند.

"ترانه‌های ملی - فهلویات" وی را پروفسور کریستین سن به آلمانی و پرفسور «هانری ماسه» به فرانسه ترجمه کرده‌اند. وی در تهران درگذشت.

محمدحسین سیفی قزوینی (عمادالکتاب) استاد خوشنویسی نستعلیق بود که از راه کتابت و تعلیم خط، امور زندگی خود را اداره می‌کرد. او همچنین علاوه بر استادی خط احمدشاه، در دربار رضاشاه نیز سمت خوشنویس مخصوص و استادی ولیعهد را به عهده داشت.

او آخرین استاد کل خط نستعلیق در ایران است که از کتیبه تا غبار را استادانه می‌نوشت و اولین خوشنویسی است که رسم‌المشق را برای استفاده نوآموزان ابداع و چاپ کرد.

سال 1312 شمسی از طرف انجمن آثار ملی ایران مامور نوشتن کتیبه‌های آرامگاه فردوسی در طوس شد و بعد از آن، کتیبه‌های دارالفنون، دانشسرای عالی، مدرسه رضاییه، دانشگاه تهران و دانشگاه معقول و منقول را نوشت.

استاد «علی‌اکبر خوشدل تهرانی» از شاعران مذهبی و مدیحه سرای ایران است. او پس از اتمام تحصیلات فقهی، به سیر و سیاحت روی آورد و در طول سی سال ایران، عراق، مصر، ترکیه، حجاز، افغانستان، پاکستان و هندوستان را با پای پیاده طی کرد و چهار بار به زیارت خانه خدا رفت.

مزار علی‌اکبر خوشدل تهرانی



او پس از آن در تهران ماندگار شد و به شعر و شاعری پرداخت.

خوشدل، در غزل، قصیده، قطعه و مثنوی، شعر می‏‌سرود. او بیشتر به عنوان یک شاعر مذهبی و مدیحه‏‌سرا شناخته شده است.

هنوز در حال جستجو هستم که حضور جوانی که خاضعانه در کنار قبری ایستاده است توجهم را جلب کرد. زیر لب فاتحه‌ای خواند، با اینکه سری برای دیدن من که حالا تقریبا نزدیکش ایستاده‌ام برنمی‌گرداند اما کنجکاوی اجازه نمی‌دهد که از او درباره صاحب قبر نپرسم و البته او چیز بیشتری از آنچه که روی سنگ نوشته نمی‌گوید: او ادیب و عارف معاصر، شیخ موسی دبستانی است.

حجت‌الاسلام والمسلمین فاطمی‌نیا درباره او گفته است: آ شیخ موسی دبستانی را من زیارت کردم. خیلی لطیف بود. از شاگردان آیت‌الله قاضی بود. یک شب بلند می‌شود برای نماز شب. قبل از بیدار شدن برای نماز شب در خواب می‌بیند که یک نفر گفت: «یا موسی إقبل و لا تخف انک من العاملین» (ای موسی رو کن و نترس که تو در امانی.) نماز شب را خواند و خوابید، دیگر بلند نشد. همانطور در خواب رفت.

مزار شیخ موسی دبستانی



در این آرامگاه مزار «جواد فاضل» نیز وجود دارد. فاضل در کار نویسندگی و ترجمه متون عربی و دینی قدرت بالایی داشت و از خود آثار دینی و داستان‌های متعددی که بارها تجدید چاپ شده، به یادگار گذاشت. ترجمه نهج البلاغه و صحیفه کامل سجادیه از معروفترین آثار ارزشمند اوست.

بر روی سنگ مزار او که در 45 سالگی درگذشته است این رباعی نوشته شده است که:

زان دم که جام عمر ترا آشنا شکست / مینای اشک، در صدف آشنا شکست

در هر نوشته‌ام، غمی رنجی نهفته است / این رنج‌های ماست، که آخر ترا شکست

علامه «میرزا طاهر تنکابنی» از دیگر مدفونان این آرامگاه است. او از دانشمندان اسلام در قرن 14 هجری، فقیه، فیلسوف، حکیمی عارف و از رجال سیاسی معاصر ایران، به او لقب علامه خاتم‌الحکماء داده‌اند. او در دوره اول و سوم نماینده مردم تهران مجلس بوده است. یکی از کتابخانه‌های مهم تهران با بیش از چهار هزار جلد متعلق به او بوده که به کتابخانه مجلس شورای اسلامی فروخته شده است.

محمدطاهر تنکابنی طبق وصیتش، در جوار استادش میرزا ابوالحسن جلوه، به خاک سپرده شده است.

آیت‌الله «سیداسدالله میرسلامی خارقانی» نیز از اولین منادیان اصلاحگری دینی و از جمله کسانی است که طرح بازنگری در برخی از عقاید موروثی شیعه امامی را مطرح کرد. خرقانی زمانی که از مبارزان نهضت مشروطه بود و پس از آن نیز تبعید شد.

در این آرامگاه آیت‌الله «محمدصادق فخرالاسلام افشار» نیز مدفون است. او ابتدا مسیحی بود و سپس به مذهب تشیع گروید. وی صاحب کتابهائی به نام انیس‌الاعلام ، بیان‌الحق ، برهان المسلمین، افتخارات اسلام.

آیت‌الله «میرزا ابوالقاسم فلسفی تنکابنی» نیز در این آرامگاه دفن شده است. او فرزند آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی و برادر بزرگ‌تر حجت‌الاسلام حاج شیخ محمدتقی فلسفی واعظ شهیر و آیت‌الله حاج میرزا علی فلسفی بود.

مزار علامه علی‌اکبر غفاری را می‌توان در این آرامگاه یافت. فقیه و محدث، محقق که سالها در احیاء و اصلاح متون اسلامی تلاش کرد. او برای انتشار بیش از 100 جلد کتاب در سال 82 به عنوان چهره ماندگار برگزیده شد. غفاری آبان ماه سال 83 دیده از جهان فروبست.

«طهماسب قلیخان کرمانشاهی» (وحدت)، شاعر عصر قاجاریه که نام اصلی‌اش طهماسب‌قلی‌خان متخلص به وحدت و ملقب به افصح المتکلمین عصر ناصری است. او از از مشایخ سلسله نعمت‌اللهی بود و سال‌ها به تدریس و تهذیب و ریاضت مشغول.

آیت‌الله «سیدجعفر دین‌پرور دربندی» نیز از دیگر خفتگان این آرامگاه است. او از علمای تهران بود که در سال 1263 شمسی در نجف اشرف متولد شد. او در کمال زهد و قناعت و مناعت طبع به تحصیل و تدریس معارف دینی پرداخت. نماز جماعتش در شمیرانات و دربند با استقبال مردم تهران برگزار می‌شد. او در 1343 شمسی درگذشت و در آرامگاه خانوادگی‌اش در این بابویه به خاک سپرده شد.

«محمود محمود» هم از ملیون و آزادیخواهان پرحرارت و فعال معاصر ایران بود که به دلیل مشابهت نام خانوادگی‌اش با رضاخان پهلوی پس از کودتای 1299 مجبور شد نام خانوادگی‌اش را تغییر دهد.

محمود که یک دوره نماینده مردم اصفهان در مجلس بود، چند کتاب در حوزه علوم تربیتی نیز تالیف کرده است.

او در سال 1344 و در سن 84 سالگی در حالی که نابینا شده بود درگذشت. کتابخانه شخصی‌اش که شامل کتاب‌های ارزشمند خطی بود بنا بر وصیتش به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران اهدا شد.

یکی از مفسران قرآن کریم نیز در این آرامگاه مدفون است. دکتر «محمدجعفر اسلامی» که کتابی نیز با عنوان دائرةالمعارف قرآن ترجمه کرده است.

مزار «ابوالقاسم پاینده» نیز در این آرامگاه قرار دارد. او روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، و مترجم برجسته ایرانی بود که در 1292 در اصفهان متولد شد و در 18 مرداد 1363 در تهران درگذشت. وی مدیریت مجله صبا را که در سال 1321 تاسیس کرده بود عهده‌دار شد و آن را در زمره یکی از موفق‌ترین نشریات در تاریخ مطبوعات ایران ثبت کرد. او در یکی از نشست‌های سازمان همکاری اسلامی نماینده ایران بود. پاینده علاوه بر ترجمه زیبای قرآن نثر زیبایی در ابتدای آن با عبارات زیبا و شیرین و شیوه‌ای مخصوص خود نگاشته است که مورد توجه آیت‌الله بروجردی قرار می‌گیرد.

«میرزا لطفعلی نصیری» ملقب به صدرالافاضل، دانشمندی فاضل و از مشاهیر علم و تقوی در قرن چهاردهم هجری بوده است.

«سیدمحمد تنکابنی» نویسنده کتاب ایضاح‌الفوائد، که مراتب قداست و زهد و تقوای وی زبانزد خاص و عام است.«یحیی دولت‌آبادی» از علمای معروف اصفهان که به تاسیس مدارس نوین پرداخت و کتابش اولین کتاب درسی برای تدریس در مدارس جدید بود. از تالیفات وی کتاب «علی» در آموزش ابتدایی و «حیات یحیی» در چهار جلد را می‌توان نام برد.

«میرزا محمدحسین سیفی قزوینی» ملقب به عمادالکتاب و از استادان خوشنویس خط نستعلیق در یکصد سال گذشته بود که پیرو و گسترش دهنده سبک و شیوه خاص میرزای کلهر است در این بابویه آرمیده‌اند.

آیت‌الله «سیدمحمدحسین موسوی درچه‌ای» - از محدثان شیعه و برادر سیدمحمد باقر درچه‌ای، حجت‌الاسلام شهید «مقدسیان» از مبارزان فدائیان اسلام و هم‌رزم شهید آیت‌الله محلاتی، حجت‌الاسلام «حسن خندق‌آبادی»(علامی) از علما و دانشمندان تشیع، آیت‌الله «مسیح طالقانی» از استادان حوزه ، «محمدعلی مظفری» و بنیانگذار یتیم‌خانه‌های مظفری در این آرامگاه دفن شده‌اند.

آیت‌الله «شیخ هادی مدرس نوری»، آیت‌الله «هاشمی کاشانی»، آیت‌الله «سیدخلیل زرین‌کیا لاریجانی»، آخوند «ملاعلی اکبر فیروزکوهی»، حجت‌الاسلام «ثابت الموتی»، آیت‌الله «شیخ محمد آملی»، آیت‌الله «مجدالمحققین شیخ‌الاسلامی شیرازی»، حجت‌الاسلام والمسلمین «سیدرضا دربندی» از دیگر علمای شیعه مدفون در جوار شیخ صدوق هستند.

آرامگاه «صدیقه دولت‌آبادی» از اولین فعالان حقوق زن در ایران نیز همین‌جاست.

حتی «معصومه عزیزی بروجردی» معروف به «مهوش» خواننده قبل از انقلاب نیز در این آرامگاه قرار دارد.

این آرامگاه از گذشته‌ها اهمیت ویژه سیاسی و مذهبی یافته و بسیاری از چهرهای دنیای ادب و عرفان و سیاست وصیت کرده بودند که در آن دفن شوند.

جالب است که محمدرضا شاه پهلوی نیز مانند مصدق وصیت کرده بود در ابن بابویه دفن شود، اما شاید روزگار تاوان اجرا نشدن وصیت مصدق را از او گرفت و فراز و فرودهای دنیا مدفن او را جایی غیر از خاک ایران قرار داد.

بقعه ابن بابویه 5 دی 1375 با شماره ثبت 1816 به‌عنوان یکی از آثار ملی به ثبت رسیده است. وزارت کشور سال 1373، دستور منع دفن مردگان را در این محدوده صادر کرد. گرچه تاریخ نگاشته شده بر برخی از سنگ‌ها حکایت از این دارد که هنوز معدود مردگانی هستند که در این آرامگاه دفن می‌شوند و کم نیستند سنگ‌هایی که می‌توانی عنوان "رزرو" حک شده روی آنها را ببینی.

آرامگاه ابن بابویه، گرچه در گذر ایام حوادث زیادی به خود دیده، اما امروز به موزه مشاهیر و برخی فرزانگان خفته تاریخ معاصر ایران بدل شده است. وقتی از پیرمردی محل دفن این نام‌های آشنا را جویا می‌شدم، گفت: «نشان‌ها در اینجا از بین رفته‌اند، نام‌ها را جستجو کنید.»
bato-adv
bato-adv
bato-adv