bato-adv
bato-adv

فرمان‌آرا: تماشاگر کلید من است

بهمن فرمان‌آرا در طول اين سال‌ها بارها تمايلش را براي بر صحنه بردن «مردي براي تمام فصول»، نمايشنامه ستايش‌شده رابرت بولت اعلام كرده بود؛ چه در محافل خصوصي و چه در گفت‌وگوهاي مختلف. اتفاقي كه در نهايت پس از گذر سال‌ها و فراز و فرودهاي تاريخي مختلف مقدور شد تا اين نمايش با بازي رضا كيانيان در نقش سِر تامس مور، صدراعظم برجسته هنري هشتم و نظريه‌پرداز علم سياست به روي صحنه تالار وحدت برود.

تاریخ انتشار: ۰۹:۴۴ - ۱۱ آذر ۱۳۹۳

بهمن فرمان‌آرا در طول اين سال‌ها بارها تمايلش را براي بر صحنه بردن «مردي براي تمام فصول»، نمايشنامه ستايش‌شده رابرت بولت اعلام كرده بود؛ چه در محافل خصوصي و چه در گفت‌وگوهاي مختلف. اتفاقي كه در نهايت پس از گذر سال‌ها و فراز و فرودهاي تاريخي مختلف مقدور شد تا اين نمايش با بازي رضا كيانيان در نقش سِر تامس مور، صدراعظم برجسته هنري هشتم و نظريه‌پرداز علم سياست به روي صحنه تالار وحدت برود.

بي‌ترديد واكنش‌ها و موضع‌گيري‌هاي سياسي فرمان‌آرا در طول اين سال‌ها به ما، بينندگان، اين نمايش كمك مي‌كند تا درك كنيم كه چرا فرمان‌آرا تا اين حد مصر بود تا اگر قرار است تنها يك بار اجراي نمايشي روي صحنه را تجربه كند، آن تجربه اجراي اين متن باشد.

بهمن فرمان‌آرا جدا از كار هنري‌اش، چهره‌يي مورد وثوق و احترام بوده و هست، در موضع‌گيري‌هايش همواره ثابت قدم بوده است، با اهالي هنر و فرهنگ از هنرمند گرفته تا روزنامه‌نگار و روشنفكر با احترام برخورد كرده و همواره منتقد قدرت بوده و هست. زماني كه گفت در دوره‌يي كار نخواهد كرد، پاي حرفش ايستاد و كار نكرد و شايد از همين رو باشد كه علاقه‌مندان فراواني براي تماشاي «مردي براي تمام فصول» او به تالار وحدت مي‌روند تا تالار نمايشش هر شب پر باشد. اما حكايت «مردي براي تمام فصول» حكايت سياستمداري است كه حاضر نمي‌شود پا روي قانون بگذارد، مردي كه به بهاي جانش حاضر به كتمان قانون نمي‌شود.

بي‌ترديد فرمان‌آرا با اصرار بر اجراي اين نمايش به همين حقيقت، به اهميت و احترام به قانون نظر داشته، چيزي كه كم و بيش در گفت‌وگوهايش هم به آن اذعان كرده است، ولي جدا از گفته‌هاي خودش چه سندي زنده‌تر از اجرا. پس با وجود ضعف‌هاي اجرا، نمايش با استقبال فراوان مواجه شده است. لااقل روشنفكران حاضر شده‌اند كه بي‌توجه به ضعف‌هاي اجرايي به فرمان‌آرا، پايمردي‌اش و ايستادگي تامس مور دل ببندند.

هشت سال پيش قرار بود نمايش مردي براي تمام فصول را اجرا كنيد و به دلايلي اين اتفاق نيفتاد. در اين هشت سال هيچ فعاليت تئاتري ديگري نداشتيد تا بالاخره شرايط مهيا شد و تقريبا با همان بازيگراني كه آن سال انتخاب كرده بوديد توانستيد اين نمايش را به روي صحنه ببريد. نكته‌يي كه توجهم را جلب كرد اين بود كه احساس كردم شما دغدغه اجراي تئاتر نداشتيد و فقط به خاطر اين متن بود كه مي‌خواستيد نمايشي را به روي صحنه ببريد.

بخشي از اين صحبت كاملا حقيقت دارد؛ من تئاتر را هميشه دوست داشتم و از طرفدارانش بودم. قبل از انقلاب هم هميشه ١٥ روز در سال به انگلستان مي‌رفتم فقط براي اينكه تئاتر ببينم و اين يكي از لذت‌هاي زندگي من بود. اما تئاتر كار نكردن من صرفا به اين دليل بوده كه جزو آن دسته افرادي هستم كه دوست دارند كنترل كارشان به دست خودشان باشد.

به نظرم تئاتر مديوم هنرپيشه است و زماني كه پرده بالا مي‌رود، من در مقام كارگردان هيچ‌كاره‌ام؛ فقط مي‌توانم نكاتي را يادداشت و بعد از هر اجرا به بچه‌ها يادآوري كنم. در يك دوره‌ به دليل ضعف اقتصادي و خست دولت در سرمايه‌گذاري در بخش تئاتر، به اجبار تئاترها به دو يا سه نفر محدود و تنها با يك ميز و صندلي اجرا مي‌شدند. حتي يكسري از متن‌هاي كلاسيك را طوري دراماتورژي كردند كه هنرپيشه‌ها با شلوار جين روي صحنه مي‌رفتند. هميشه دلم مي‌خواست يك تئاتر كلاسيك را با متني كه مورد توجه باشد، اجرا كنم.

 چرا براي اجرا تالار وحدت را انتخاب كرديد؟

 بدون تالار وحدت، اين نمايش قابل اجرا نبود چون مخارج آن قابل برنگشت نيست. ٤٥ سال از عمر تالار وحدت مي‌گذرد و هنوز در ايران هيچ سالني مشابه تالار وحدت نداريم. شهرهاي كرمان، شيراز، اصفهان و... از ما دعوت كرده‌اند تا نمايش‌مان را در شهرهاي‌شان به اجرا درآوريم، من به تمام‌شان گفته‌ام كه طراح صحنه و مشاورم را مي‌فرستم تا امكان اجراي اين تئاتر را در سالن‌هاي‌تان بررسي كنند چون اگر عمق ميدان صحنه كم شود، نمايش به خوبي قابل اجرا نخواهد بود و بازيگران در دست و بال يكديگر مي‌روند.

 درواقع اگر بخواهيم كلي نگاه كنيم، اين متن انگيزه‌يي شده براي تئاتر كار كردن شما.

بله، درست است. كاري كه هميشه مي‌خواستم انجام بدهم بالاخره اتفاق افتاد و نمي‌دانم آيا امكان دوباره كار كردن پيش مي‌آيد يا نه.

 از دهه ٨٠ به بعد، انتخاب متن كلاسيك براي كارگردان‌هاي تئاتر ما كمتر شده و كساني كه متن كلاسيك را به روي صحنه مي‌برند انگشت‌شمارند. مي‌توان گفت اجراي شما با حفظ كردن فضاي كلاسيك، جريان جديدي در تئاتر امروز ما است چون سال‌هاست كارگردانان ما به سمت متون كلاسيك نرفته‌اند و اگر رفته‌اند، متون را به شكل امروزي دراماتورژي كرده‌اند تا مخاطب بيشتر پذيراي آن باشد.

زماني كه مي‌خواستيم كار را شروع كنيم، به آقاي مرادخاني گفتم از شما غير از سالن، چيز ديگري نمي‌خواهيم چون با اين روال آشنا هستم و مي‌دانستم بايد كميسيوني تشكيل بشود تا ببيند چقدر بودجه تعلق مي‌گيرد و اين مانعي بود كه مي‌خواستم از سر راه بردارم. از طرفي ديگر ممكن بود با مخالفت كساني كه سال‌هاست در عرصه تئاتر كار مي‌كنند مواجه شويم كه اعتراض كنند چرا به كسي كه براي نخستين بار نمايشي را به روي صحنه مي‌برد چنين سرمايه‌يي داده‌ مي‌شود.

بنابراين اين مساله را از سر راه‌مان برداشتيم و همه‌چيز از نظر اجرايي آسان‌تر شد. اجازه داديم هر چند بار مي‌خواهند نمايش را بازبيني كنند تا به ايراد اجرايي برنخوريم چون دنبال اين نبوديم كه بخواهيم چيزي را در پشت اين ماجرا پنهان كنيم. تنها از سه مورد ايراد گرفتند كه مسائل مهمي نبود و آن را برطرف كرديم و در كليت اجرا مشكلي نداشتند.

 شما خودتان نخواستيد اين متن كلاسيك را كمي مدرن كنيد؟ فكر نكرديد شايد مخاطب با اين شكل از اجرا ارتباط برقرار نكند؟

من از بچگي هميشه همراه پدر و مادرم به تئاتر سعدي مي‌رفتم و نمايش‌هايي كه مي‌ديدم همه اجراي متون كلاسيكي بودند كه به صورت جدي اجرا مي‌شد. زماني كه دانشجو بودم و براي تماشاي تئاتر به انگلستان مي‌رفتم، يكي از زيباترين خاطراتم تماشاي نمايش كرگدن يونسكو بود به كارگرداني اورسن ولز كه سه بار براي اين نمايش بليت ايستاده خريدم. به همين دليل اين مساله از ابتدا براي من اهميت داشت.

 منظورتان از تئاتر كلاسيك دقيقا درام لباسي است؟

نه الزاما، شما حتي مي‌توانيد يكي از نمايشنامه‌هاي يوجين اونيل را هم اجرا كنيد. مساله اين است كه مدرن كردن آثار را صرفا به دليل مسائل اقتصادي نمي‌پذيرم و مثلا هملتي كه كباده به دست بگيرد، هملت من نيست. به عنوان مثال نمايشنامه آوازه‌خوان طاس اثر يونسكو، مربوط به دهه ٥٠ ميلادي است و ما الان در سال ٢٠١٤ هستيم، بنابراين بايد ببينيد آيا تغييراتي كه در نمايشنامه مي‌دهيد قابل توجيه است؟

من موسيقي اين نمايش را به كارن همايون‌فر سفارش دادم و با يك اركستر درست و حسابي اجرا كرد. فقط به دليل مسائل اقتصادي بود كه نتوانستم اركستر را به صورت زنده به مدت ٤٥ شب به روي صحنه بياورم، بنابراين از موسيقي ضبط‌شده استفاده كردم. در تمام صحنه‌هاي اين نمايشنامه يك خانه اشرافي وجود دارد كه پله‌يي دارد و تمام ورود و خروج‌ها از آن صورت مي‌گيرد. منوچهر شجاع ايده‌يي داد كه تمام صحنه را به صورت پله درست كنيم، چون در تمام زندگي، آدم‌ها در طبقات مختلف، بالا و پايين مي‌روند.

ما در پس‌زمينه، يك طراحي كاملا مدرن براي يك درام لباسي داريم و آنقدر اصرار نداشتيم كه طراحي كاملا مطابق الگوي اصلي باشد؛ ولي كاملا به متن وفادار مانديم. البته نمايشنامه اصلي چهار ساعت و نيم بود ولي به دليل طولاني شدن زمان نمايش، آن را تبديل به يك نمايش دوساعته كرديم.

 البته سه، چهار شب اول نمايش دو ساعت و نيمه اجرا شد.

در اجراهاي اول ورود و خروج‌ها بايد هماهنگ مي‌شدند و اين روي مدت زمان نمايش تاثير مي‌گذاشت كه بعد از چند اجرا كم‌كم به زمان واقعي رسيديم. مثلا بعد از چند اجرا به بچه‌ها گفتم نمي‌خواهم صحنه محاكمه طولاني شود، بنابراين از آنها خواستم اتهامات را سريع بخوانند و از آن عبور كنند. در نظر گرفتن اين گونه مسائل در محاسبات زماني تاثير زيادي مي‌گذارد. به نظرم يكي از اشتباهات ما اين بود در متني كه به مردم داديم بايد اطلاعاتي در مورد دوره تاريخي   اين   نمايشنامه   مي‌نوشتيم.

 به نظر من متن اين نمايشنامه، كارگردان را به سمت روش اجرايي خاص خودش سوق مي‌دهد.

رضا كيانيان در اين نمايش در نقش تامس مور، كاملا خود رضا كيانيان است. مثلا كنترل صددرصدي كه پل اسكوفيلد در فيلم زينه‌مان در تك‌تك حركاتش دارد، در بازي رضا كيانيان نيست. ما مقداري نقش‌ها را تعديل كرديم. مثلا در يك جا نياز به عصبانيت شديد نديديم يا در جايي ديگر تحقير در چهره را لازم نديديم. شايد در نمايش ما نقش ريچ، شبيه‌ترين شخصيت به فيلم فرد زينه‌مان است. اما مثل تمام آدم بدهاي متن‌ها، آدم جالب داستان، او است.

 انتخاب بعضي از بازيگران مثل آقاي كيانيان از پيش‌تر اعلام شده‌بود و عده‌يي از بازيگران هم قبلا با شما كار كرده‌بودند. مثلا انتخاب اميررضا دلاوري به عنوان نقش پادشاه برايم جالب بود. چگونه بعضي از اين بازيگران به نمايشنامه اضافه شدند؟

در ابتدا براي نقش پادشاه، حسن معجوني را انتخاب كرده‌بودم. اما درست زماني كه مي‌خواستيم اين نمايش را كار كنيم آقاي معجوني جاي ديگري مشغول به كار بود. پس از آن افراد مختلفي را براي اين نقش ديدم و روزي كه اميررضا دلاوري آمد، از نظر شكل و شمايل احساس كردم براي اين نقش مناسب است. چون نمي‌خواستم نقش پادشاه را يك فرد چاق بازي كند، متوجه شدم آقاي دلاوري جدا از اينكه از جنبه ظاهري به نقش ما مي‌آيد، احساس خل‌مآبانه بودن پادشاه را هم مي‌تواند به خوبي در بازي‌اش به نمايش بگذارد.

مدت زيادي صرف شد تا اين امير دلاوري كه روي صحنه مي‌بينيد، به اين شكل درآيد. البته او هم به خوبي به نكاتي كه اشاره مي‌كردم، دقت و توجه مي‌كرد. در فيلم آخرم با تعدادي از هنرپيشه‌هاي تئاتر كار كردم كه همه‌شان نقش‌هاي كوچكي در فيلم دارند و با رضا مولايي هم در آن فيلم كار كرده‌بودم كه در اين نمايش براي نقش لوپر او را انتخاب كردم. با فرزين صابوني در خاك‌آشنا كار كرده‌بودم و با بهناز جعفري هم در دو فيلم همكاري داشتيم. با محمدرضا مالكي در فيلم دلم مي‌خواد كار كرده‌بودم اما علي‌رضا محمدي تنها بازيگري بود كه براي نخستين بار با او همكاري مي‌كردم.

از طرفي چون زياد به تماشاي تئاتر مي‌روم، اغلب بازيگران تئاتر را مي‌شناسم. حميد پورآذري كه مشاور من در اين نمايش بود، با گروه‌هاي تئاتري و عوامل پشت صحنه آشنايي داشت و بدون كمك حميد اين كار براي من امكان‌پذير نبود چون با اينكه سر صحنه حضور داشتم اما انرژي سر وكله زدن روي صحنه را نداشتم. اينكه خودم نقش كاردينال را بازي كردم به اين دليل بود كه دلم هواي اورسن ولز را كرده‌بود، وگرنه آدم چاق ديگري براي بازي كردن اين نقش پيدا مي‌شد!

 فكر نمي‌كنيد به خاطر حضور حميد پورآذري و مشاوره ايشان كه سال‌هاست در كنار دكتر رفيعي كار مي‌كنند، طراحي صحنه كمي به سمت كارهاي آقاي رفيعي متمايل شده‌ است؟

نه، طراحي صحنه كاملا ايده منوچهر شجاع بود و اگر من قبول نمي‌كردم به اين شكل درنمي‌آمد. اما من ظرافتي در استفاده از پله‌ها به عنوان يكي از اجزاي شاخص اين نمايشنامه ديدم. در اين نمايشنامه از نظر اجرا، اهميت نقش طبقات كاملا به چشم مي‌خورد. چون انگلستان در قرن شانزدهم و حتي حالا، جامعه‌يي بسيار طبقاتي است.

يعني از جايگاهي كه داريد به سادگي نمي‌توانيد بپريد و جزو طبقات بزرگان جامعه انگلستان بشويد، هميشه فاصله و توقفگاهي بين اين دو جايگاه وجود دارد. زماني كه هشت سال پيش قرار بود با آقاي رفيعي كار كنيم، طرحي كه براي صحنه دادند با اين طرح كاملا متفاوت بود.

   طراحي لباس چطور؟

من به نگار نعمتي و ندا نصر كه طراحي لباس را انجام دادند، گفتم هرچه نقاشي و عكس از آن دوره وجود دارد تهيه كنيد و خوب خرج كنيد تا لباس‌ها كاملا واقعي به نظر برسند. به محض اينكه لباس‌ها آماده شد، بچه‌ها در يك حس و حال ديگري رفتند و شكل بازي‌ها تغيير كرد. ما آگاهانه اين هزينه را انجام داديم كه لباس‌ها كاملا قرن شانزدهمي به چشم بيايند، در حالي كه بك‌گراند و اجراي‌مان يك مقدار مدرن است.

 اتفاقا نگار نعمتي در نمايش شكار روباه آقاي رفيعي، طراح لباس بودند.

كاري كه من مي‌خواستم انجام بدهم و انجام دادم، اين بود كه كسي را از سينما وارد اين كار نكردم. فقط از آدم‌هاي تئاتري استفاده كردم؛ چه پشت صحنه، چه روي صحنه. به عقيده من افراد تئاتري جماعتي به هم پيوسته هستند و از نظر بازي روي صحنه آزادند؛ صحنه براي‌شان جاي غريبي نيست. بازيگراني كه در سينما كار مي‌كنند، لنز و دوربين و كارگردان از آنها محافظت مي‌كند بنابراين نمي‌توانند روي صحنه راحت بازي كنند. با اينكه رضا كيانيان در سينما هم بازي مي‌كند اما من بيشتر او را به عنوان هنرپيشه تئاتر مي‌شناسم. به همين دليل اصرار داشتم تمام عوامل حتما تئاتري باشند تا بتوانيم حس و حالي را كه مد نظرمان بود در كار به خوبي درآوريم.

 يكي از ويژگي‌هاي نقش تامس مور اين است كه بسيار خوب شخصيت‌پردازي شده و مي‌تواند خودش را روي صحنه به خوبي نشان بدهد. فارغ از توانايي‌هاي آقاي كيانيان، شما به عنوان كارگردان چقدر دست او را در ايفاي اين نقش باز گذاشتيد و چقدر بازي ايشان خارج از اختيار شما بوده؟

اتفاقا سعي كردم دست او را باز نگذارم. بيشتر به اين دليل كه رضا در بازي‌اش حركاتي دارد كه بعضي از آنها اصلا به شخصيت تامس مور نمي‌خورد. در ابتداي تمرين‌ها هم بحث‌هايي در اين زمينه داشتيم و به او گفتم تو الان براي من ٦٠ درصد از تامس مور هستي و ٤٠ درصد ديگر را هم از تو مي‌خواهم. بعضي از ريزه‌كاري‌هاي بازي با شروع اجرا تمام نمي‌شوند و در زمان اجرا هم ممكن است بارها در چاله بيفتيد. بعضي از جزييات در طول اجرا ممكن است بارها گوشزد شوند. البته اين موارد ريزه‌كاري‌هايي بسيار كوچك هستند و گاهي در حد جابه‌جايي يك كلمه هستند. مثل استفاده از كلمه آدم به جاي كلمه انسان؛ همين يك لغت ساده معني جمله را به كل تغيير مي‌دهد

يكي از اصول عمده تمرينات ما اين بود كه كارهاي امروزي را از بازيگران بگيريم. چون بازيگران امروزي فيزيك‌‌شان به بازي‌ها و رفتارهاي امروزي عادت كرده است. مثلا جوان‌هاي امروزي در دست زدن به يكديگر عادت دارند، مثلا شما نمي‌توانيد دست هانري را بگيريد، فقط ممكن است انگشترش را جلو بياورد و دستش را ببوسيد، اما هرگز نمي‌توانيد به او دست بزنيد. ما چندين ماه روي اين قضيه كار كرديم تا بتوانيم عادت‌هاي روزمره را از بچه‌ها بگيريم و سعي كرديم رفتار تمام بازيگران كاملا درباري باشد و سرسري انجام نشود.

 آيا قبل از اجرا هنرپيشه‌ها را تشويق به ديدن فيلم فرد زينه‌مان كرديد؟

همه‌شان قبل از اينكه من بگويم به اين فيلم رجوع كرده‌بودند.

 ترجيح شما اين بود كه فيلم را ببينند يا نبينند؟

اين فيلم در تلويزيون هم نشان داده‌ شده‌بود و اين مساله‌يي براي من نبود. البته به امير دلاوري گفتم بازي رابرت شاو را حتما ببيند. شخصيت اين پادشاه شخصيت خطرناكي است، به اين دليل كه يك قدرت تام دارد و حالش هيچگاه قابل پيش‌بيني نيست و اين نقش را رابرت شاو به خوبي در فيلم زينه‌مان ايفا كرده است.

با فرزين هم سر اين موضوع كه چه نوع كرام‌ولي مي‌خواهيم صحبت كرديم. كرام‌ولي كه در فيلم بازي مي‌كند خباثتي را در آرامش نشان مي‌دهد و من به فرزين گفتم هرچه ميزان خباثت را كمتر بگيري براي تو بيشتر قدرت‌نمايي مي‌كند. چون معمولا آدمي كه زياد محكم نيست بيشتر داد مي‌زند و به فرزين گوشزد كردم كه در بعضي از اجراها زيادي از حد داد مي‌زند.

 البته نوع صداي فرزين صابوني طوري است كه حتي اگر داد هم نزند مي‌تواند خباثت و قدرت اين كاراكتر را نشان دهد.

ما روي اين صدا بسيار كار كرديم. افرادي مثل بهناز جعفري، خانم رضوي و محمدرضا مالكي كنترل بيشتري روي نقش‌هاي‌شان داشتند ولي با بقيه افراد از بالا تا پايين نقش را مرور كرديم.

 اگر بعد از ٤٥ شب، نمايش با موفقيت به اتمام برسد، فروش بليت‌ در اين ٤٥ شب هزينه‌يي كه كرديد تامين خواهد كرد؟

بله، هزينه‌يي كرديم توجيه اقتصادي خواهد داشت. يك مقدار از اين استقبال هم به خاطر كنجكاوي مردم است كه مي‌خواهند ببينند بهمن فرمان‌آرا بعد از چندين سال چه كرده است. اما دركل موقعيت اين كار، متن و اجرا هم به موفقيت آن كمك مي‌كند. البته يكي از دلايل پافشاري براي اجرا در تالار وحدت هم همين مساله بود. چون در سالن‌هاي ديگر حتي اگر ٩٠ شب هم اجرا داشته ‌باشيم باز اين هزينه برنمي‌گردد.

 درگفت‌وگوهاي قبلي‌تان گفته‌بوديد كه به خوبي روي متن اشراف داشتيد. در متن اصلي به شخصيت زن‌ها توجه بيشتري شده اما در اجرا اين را كمتر مي‌بينيم و كارايي خاصي از زنان اين نمايش به چشم نمي‌خورد. در متن اصلي دختر تامس مور در زندگي او و تصميم‌گيري‌هايش تاثيرگذار بوده اما در اين نمايش كمتر اين حضور و تاثير را حس مي‌كنيم. آيا خودتان نخواستيد زنان حضور پررنگ‌تري در اين نمايش داشته باشند؟

وقتي يك متن را كه اجراي اصلي آن ٤ ساعت و نيم طول مي‌كشد مي‌خواهيد آن را به دو ساعت برسانيد، خواه ناخواه بايد مقداري از متن اصلي را كم كنيد. ما سعي كرديم قصه اصلي را حفظ كنيم. مثلا صحنه كاردينال وُلزي ٩ صفحه است كه ما آن را در ٢ صفحه خلاصه كرديم. چون به يكسري از مكالمات سياسي كه مربوط به اسپانيا و پاپ و... بود، نياز نداشتيم. سعي كرديم آن مقداري از قصه را نگه داريم كه در حفظ مسير اصلي داستان به ما كمك كند.

مثلا زني را كه رشوه مي‌دهد كلا از متن حذف كرديم. با اميد سهرابي هم كه متن را تنظيم مي‌كرديم، بيشتر سعي كرديم قصه اصلي را سرپا نگه داريم و نقش هر كسي را كه حذف آن به داستان لطمه‌يي وارد نمي‌كرد حذف يا تعديل كرديم. اما هدف‌مان آگاهانه كمرنگ كردن نقش زن‌ها نبود. يكسري گفت‌وگوهاي تاريخي پيچيده در متن وجود دارد كه حتي زماني كه زينه‌مان هم از آنها در فيلم استفاده كرده، باز خط داستان را چسبيده چون او هم مجبور بوده فيلم را در يك ساعت و ٤٠ دقيقه خلاصه كند.

 شما نمي‌خواستيد به جاي اجراي تئاتر، فيلم اين داستان را بسازيد؟

نه، زينه‌مان فيلم زيبايي از اين داستان ساخته است و اگر ما در انتها از نمايش تصويربرداري مي‌كنيم به اين خاطر است كه اين نمايش ثبت شود.

 در صحبت‌هاي‌تان گفتيد كه وقتي اجرا شروع مي‌شود كارگردان فقط به عنوان يك تماشاچي قلمداد مي‌شود. به عنوان يك تماشاگر چقدر از نمايشي كه روي صحنه اجرا مي‌شود رضايت داريد؟

٩٠ درصد از اجراي اين نمايش رضايت دارم. كاري كه از دستم برمي‌آمده انجام داده‌ام. وقتي كه به تماشاي نمايش مي‌نشينم، بيشتر حواسم به تماشاگران است. گاهي مي‌بينم در يك جاي خاصي از اجرا ٢٠٠ نفر همزمان تكان مي‌خورند و هميشه بايد به اين فكر كنم كه چرا چنين اتفاقي افتاده است. اين حركت نشان‌دهنده خستگي است و يك مساله مسري در تئاتر است.

من اين قسمت را به خاطر مي‌سپارم كه كجا اين اتفاق افتاد و فردا شب قبل از اجرا در مورد آن با بچه‌ها صحبت مي‌كنيم. در واقع تماشاگر كليد من است و هميشه دقت مي‌كنم چند نفر در حين اجرا تكان مي‌خورند يا چند نفر در ميانه نمايش سالن را ترك مي‌كنند. اينها جزيياتي است كه روي آن حساسيت دارم.

 با توجه به حساسيت شما روي فيزيك بازيگران، آيا نمي‌خواستيد ايستايي بازيگران كمتر باشد و روي صحنه تحرك بيشتري داشته باشند؟ فكر نمي‌كنيد اين كار نتيجه بهتري مي‌داد؟

فكر مي‌كنم اين مساله بيشتر سليقه‌يي است. وقتي بازيگر زياد راه مي‌رود، زور و جذبه ديالوگ گرفته مي‌شود. من مي‌توانستم عروسي هنري را از نمايش حذف كنم ولي به نظرم تصويري است كه جالب است. از روز اول به مسوول نور گفتم موقعي كه تامس مور براي اعدام شدن از پله‌ها بالا مي‌رود، آنقدر نور مي‌خواهم كه قديس شدن او به خوبي نشان داده ‌شود. باشكوه اجرا شدن اين صحنه آنقدر برايم اهميت دارد كه دلم مي‌خواهد تماشاگر پس از اتمام نمايش، نشئه از سالن خارج شود.

خوب اين يك مساله سليقه‌يي است و اصرار شخصي من بود كه به اين صورت نورپردازي شود. به نظرم علي رفيعي يكي از بزرگ‌ترين طراحان صحنه مملكت ما است و زماني كه به تماشاي نمايش‌هاي ايشان مي‌نشينم احساس مي‌كنم از تماشاي يك تابلوي زيبا لذت مي‌برم. ما هم در حد بضاعت‌مان سعي كرديم به زيبايي‌شناسي كار توجه كنيم.