bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۲۶۵۷۹

چرا قتل‌های مشکوک رازگشایی نمی‌شوند؟

تاریخ انتشار: ۱۸:۴۵ - ۲۱ اسفند ۱۳۹۳
محمدحسن دانایی‌فر - خواهرزاده جلال آل احمد - در روزنامه اعتماد می‌نویسد:

«جلال آل احمد» نویسنده و نظریه پرداز معاصر، در سال ١٣٤٨در ٤٦ سالگی، با وضعیتی مشکوک به قتل از دنیا رفت. قبل از او دو نفر دیگر از سرشناسان این مملکت هم چنین وضعی داشتند: «غلامرضا تختی»، قهرمان کشتی و شخصیت محبوب هزاران نفر ایرانی و غیرایرانی که در ٣٧ سالگی از دنیا رفت و «صمد بهرنگی» ٢٩ ساله، معلم جوانی که تازه قلم به دست گرفته بود و می توانست به یک ستاره تبدیل شود. ٥٠ سال است که علت مرگ این شخصیت ها در پرده ابهام مانده و هیچ اقدامی برای شفاف سازی این ماجراها و ماجراهای مشابه بعدی، نشده است. چرا؟

از طرف دیگر، «پابلو نرودا» را داریم، شاعر سرشناس اهل شیلی که از دوستان «دکتر آلنده»، رییس جمهور آزادیخواه شیلی بود. «دکتر آلنده» در سال ١٩٧٠ با وجود مخالفت ها و کارشکنی های سازمان سیا، به ریاست جمهوری شیلی انتخاب شد و اصلاحات اجتماعی خود را آغاز کرد، اما سرانجام در سال ١٩٧٥ طی کودتایی که توسط سیا سازماندهی شده بود، از قدرت ساقط شد. در این کودتا، علاوه بر «دکتر آلنده» و خانواده اش، حدود یک میلیون نفر از مردم شیلی هم کشته شدند. ١٢روز بعد از این کودتا، «پابلو نرودا» نیز به طرز مشکوکی از دنیا رفت. همچنین است وضعیت مرگ مشکوک «یاسر عرفات» رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین. او هم پس از یک عمر مبارزه برای آزادی سرزمین فلسطین، سرانجام در سال ٢٠٠٤ در یک بیمارستان نظامی در فرانسه درگذشت.

با اینکه «نرودا»ی ٧٠ ساله مبتلابه سرطان پروستات بود و «عرفات» ٧٥ ساله هم به علت پیری و بیماری های معمول این سنین در یک بیمارستان نظامی در فرانسه درگذشته بود، ولی چون مرگ شان از لحاظ بعضی از اقوام، هواداران یا جامعه جهانی مشکوک بود و احتمال داده می شد که توسط مخالفان به قتل رسیده باشند، لذا مقامات قضایی مربوط که خودشان را در قبال افکار عمومی مسوول احساس می کنند، برای رفع ابهام در این زمینه ها دست به کار شدند و دستور یا اجازه کالبد شکافی و مطالعه برای کشف علت واقعی مرگ این دو شخصیت را صادر کردند و سرانجام معلوم شد که:

١) مرگ «پابلو نرودا» طبیعی و در اثر ابتلابه سرطان پروستات بوده و هیچ مدرکی دال بر قتل او وجود ندارد. بنابراین، دادگاه شیلی حکم پایان بررسی را صادر کرد و دستور داد که باقی مانده جسد او را به قبرش بازگردانند.

٢) اما نتیجه آزمایش ها در مورد «یاسر عرفات» به گونه ای دیگر بود، یعنی در جریان بررسی و معاینه اشیا و وسایل شخصی رهبر فقید فلسطین از سوی انستیتوی رادیوفیزیک سوییس در شهر لوزان، معلوم شد که شایعه قتل او صحت دارد و او در اثر آلودگی به یک ماده رادیواکتیویته به نام «پلونیوم ٢١٠» به قتل رسیده است. مظنون اصلی در این قتل هم اسراییل و تیم های امنیتی و اطلاعاتی این رژیم است.

صرف نظر از نتایج قضایی یا سیاسی مترتب بر این گونه بررسی ها و شفاف سازی ها، جای این پرسش وجود دارد که چرا ما ایرانیان نسبت به چنین موضوعاتی بی توجهیم و احساس مسوولیت نمی کنیم؟ آیا احتمال قتل یک انسان، آن هم انسان هایی که از شخصیت های ملی هستند و جزو سرمایه های نمادین کشور به شمار می روند، امری بی اهمیت و پیش پاافتاده است، یا از روبه روشدن با حقیقت می ترسیم؟ صرفنظر از پیگیری یا عدم پیگیری اولیای دم که لابد دلایل خاص خود را دارند، وظیفه جامعه در این قبیل موارد چیست؟ با توجه به حیثیت عمومی این گونه وقایع، آیا مسوولان وظیفه ای ندارند و نباید با ورود به این قبیل قضایا، به افکار عمومی پاسخ بدهند و ابهامات و شایعات را برطرف سازند؟ آیا مسوولان نباید همان طور که برای کشف علت مرگ یک شهروند عادی بسیج می شوند، به دنبال کشف علت این گونه حوادث هم باشند؟