بحث اصلی و زیر ساخت بنیادین همه این جریانها در اسطوره سازیهای مدرن جامعه ایرانی نهفته است. چیزهایی هستند که این روزها به محل بحث و مناقشه جامعه ایرانی مبدل شدهاند و کم کم واجد چهرههایی اسطورهای میشوند. اسطورههای نوین و مدرن جامعه ایرانی از بابک زنجانی تا دی جی حسین فسنقری، از سعید حنایی و شهلا تا پریوش پورشه سوار در خیابان شریعتی.
یادداشت دریافتی- یونس یونسیان*؛ این روزها صحبتها و حرف و حدیثهای زیادی پیرامون تصادف یک پورشه در تهران ایجاد شده است که به نظر میرسد هر کس خواسته است با نگاه خودش و کمک گرفتن از واژگانهای تخصصی و نظریههای علمی به تفسیر این ماجرا وارد شود.
از دید من این موضوع به هیچ عنوان ربطی به راننده پورشه، نوع ماشین، پراکسیس پورشه سواری یا اخلاقیات و اعتقادات آدمها و رانندهها ندارد. این تصادف و همه تفسیرها و نگاههای اجتماع به آن برای من در حکم یک «زنگ خطر» است.
از نگاههای آسیبشناسانه تا تفسیرهای روانکاوانه و جامعه شناسیک تا استدلالهای کوچه بازاری و مردمی همه و همه بخشهای زیادی از حقیقت را نادیده میگیرند. به عبارت دیگر هیچکس از خود سوال نمیکند که چرا باید به یکباره این اجبار در میان روشنفکران و مردم عادی ایجاد شود که به سراغ حرف زدن و تفسیر این گونه اتفاقها بروند.
این حوادث و این اشخاص دارای چه مولفهها و ویژگیهایی هستند که خود را به موضوع مناقشات اجتماعی وارد میکنند. از منظری میتوان گفت که کسی هم باید پیدا شود و بپرسد که حالا چرا این موضوع این قدر مهم شده است که همه دارند دربارهاش نظر میدهند.
بحث اصلی و زیر ساخت بنیادین همه این جریانها در اسطوره سازیهای مدرن جامعه ایرانی نهفته است. چیزهایی هستند که این روزها به محل بحث و مناقشه جامعه ایرانی مبدل شدهاند و کم کم واجد چهرههایی اسطورهای میشوند. اسطورههای نوین و مدرن جامعه ایرانی از بابک زنجانی تا دی جی حسین فسنقری، از سعید حنایی و شهلا تا پریوش پورشه سوار در خیابان شریعتی.
حقیقت این است که طبقات خاص و رفتارهای ویژهای در جامعه ایرانی در حال شکل گیری هستند که تا کنون هیچ تحقیق و شناخت مدون و مستندی از آنها صورت نگرفته است. این طبقهها و رفتارشناسیهایشان در مقاطعی خاص از پرده بیرون میافتند و به یکباره همه نگاهها را به خود معطوف میکنند.
به عنوان نمونه میتوان به پدیده اینستاگرامی «بچه پولدارهای تهران» اشاره کرد که به یکباره از خلال عکسها توانست مردم را با رفتارها، اخلاقیات، عادات و شیوه زندگی قشر تازهای در تهران آشنا کند. این سبک و سیاقهای زندگی هر کدام دارای الگوهای ویژهای هستند که میتواند یک نسل را جهت دهی کرده و آرزو سازی نماید.
جامعه ایرانی به شدت از اسطورهها فراری است، به عبارت دیگر تاریخ ما نشان میدهد که هیچ یک از اسطورههایمان از رستم و سهراب بگیر تا شاهان و پهلوانان هیچگاه نقش کلیدی در راهبری و هدایت اندیشههای مردم نداشته و نتوانستهاند به الگوهای ماندگار و همرنگ جامعه و زمانه بدل شوند.
گذر زمانه و تاریخ و حتی شدیدتر از آن گذر نسلها و دهه شصتیها و دهه هفتادیها در جامعه ما با نوستالژیها و خاطرات و اسطورههای متفاوتی مواجه میشود. جامعه ما در زمینه اسطورهها به شدت دچار آلزایمر و فراموشیهای مزمن و حملههای عصبی است.
اسطورهها به سرعت میآیند و با سرعت هم میروند و اگر بتوانند در این مدت بارشان را هم میبندند. جامعه ما بسیار اندک به اسطورههایش میاندیشد و از آن اندکتر نیز دارای منطق و ساختار اندیشگانی اسطورهای میباشد.
جامعه ایرانی هر اسطورهای را تن دوخت خودش میکند، اسطورههای ما در حقیقت میل و بازتاب امیال مردمان هستند. نقش زبان در ایجاد افرادی نظیر بابک زنجانی یا رندهای عیاش که خود را جهادگر اقتصادی میدانند چیست؟ به نظر میرسد تاریخی کردن و زبانی کردن این موضوع تا حد زیادی فرار از درک مساله است، نقش زبان و تاریخ بدون شک غیر قابل انکار است ولی در تحلیل شخصیت بابک زنجانی نمیتوانیم به سراغ یک جریان تاریخی از تولید رندها رفته و بابک زنجانی را ادامه شعر و ادبیات و سنتهای مندرج در سنایی و حافظ و سعدی بپنداریم.
وضعیت کمی و شاید خیلی بیشتر از کمی دارای پیچیدگیها و مولفههای مبتنی بر زمانه و وضعیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی زمان خویش است و رها کردن آسیبشناسیها و تحلیلهای بافتاری از ساختار و سیستم و چسبیدن به مفاهیم رندانه شاید کمی «رندانه» به نظر رسد.
نوشتن یک تحلیل و نقد تنها با مفاهیمی کلی و پا در هوا و ارجاعاتی که همه فرضیات زندگی مدرن و پسا مدرن هستند و پیدا کردن بابک زنجانیها در فرهنگ و تاریخ کهن ایران بیش از هر چیز خود شبیه جادوگری و رندی و گونهای توضیح واضحات در پوسته تحلیل است.
در تحلیل روانکاوانه از بابک زنجانی در بخشی از مطلب آمده است: «همان گونه که تقید و تعصب زاهدانه نشانه سلطه «ابرمنی» سرکوبگر است، آزادی رندانه هم، در تحلیل روانکاوانه، آزادی امیال غریزی است. یعنی سلطه احساسها و امیال غریزی که در پی کامروائی آنی و بلاشرطاند. این همه قانون گریزی، خشونت، اعتیاد، روابط جنسی بیبند و بار، بیهدفی و سرگردانی در جامعه، نشانههای این «اید» (مخزن غرایز و رانهها در ناخودآگاه انسان) رها شده است.
فروید گفت ناکامیهای انسان اضطراب آورند. در «تمدن و ناخوشنودیهایش» میگوید که تمدن و قانونهایش افراد را مجبور میکند که از خیلی چیزهایی که میخواهد و آرزو دارد، بگذرد و ناکام بماند و امیالش واپس زده و سرکوب شود.
این ناکامی حاصلش اضطراب و روان نژندی است. بهایی که میپردازیم، برای اینکه میخواهیم متمدن باشیم. معنی این حرف این است که ما در جامعه متمدن نمیتوانیم افسار امیال خود را رها کنیم، مهاری میخواهیم که به آن قانون میگویند. این «منِ خردورز» انسان رشد یافته است که بر این پروسه میباید نظارت داشته باشد. نه لزوما با احساس ترس یا گناه، بلکه با واقع بینی منی که میاندیشد. «من سخنگو» مانند رند، رها و لاابالی نیست.
اگر به صورت کلی و به زبان ساده بخواهیم منظور این پارگراف را بیان کنیم میشود چیزی در این مایهها که در جوامع متمدن گویا اگر عقل و خرد در کار نباشد همه چیز به سمت لذت بری و غرایز و در نهایت اضطراب و روان نژندی میرود و همین دوری از خرد و عقل است که شخصیتهای رند و لاابالی نظیر بابک زنجانی را ایجاد میکند.
بدون حتی یک لحظه تردید هم میتوان گفت که بدون شک بخش خردورز و عقلانی بابک زنجانی اصلا رشد نیافته و ناقص نیست و به عکس میتوان گفت او گویا بخش عقلانی رشد یافته و خردورزی آشکاری داشته است.
اینکه معانی و مفاهیمی نظیر حریت، رندی، زرنگی، باهوشی، فرصت طلب، لاابالی و دمدمی مزاج و هوسباز و زبل در زبان فارسی تا حد زیادی با هم تلفیق شدهاند و ما در ذهنمان به سراغ تمجید و ستایش رندی و حقه بازی و فرصت طلبی و یک شبه ره صد ساله رفتن و با یک عکس مدل و سوپر استار شدن را رفتهایم، اما این همه ماجرا نیست.
ساختار پیچیده و سیستماتیک موجود در بحث و تحلیل شخصیت بابک زنجانی و تبیین و استقرار او در سیستم و ساختاری که او را ایجاد کرده است نیاز به تفسیرها و تحلیلهای دقیقتر دارد. در زیستشناسی و جانورشناسی با پدیدهای به نام «فراگموسیس» (phragmosis) مواجه میشویم که در برخی جانوران و به ویژه عنکبوتی به نام سیکلوکاسمیا (cyclocosmia) دیده میشود. فراگموسیس به روش و شیوهای دفاعی گفته میشود که در آن جانور با استفاده از بخشی از اندام یا قسمت ویژهای از بدن خودش از خودش دفاع میکند و در حقیقت به جای توسل به ابزار دفاعی و سپرهای بیرونی از بدن خود به عنوان وسیله دفاعی بهره میبرد. عنکبوت عجیب سیکلوکاسمیا با استفاده از سپر خود که بخش انتهایی از شکمش میباشد، ورودی لانه خود را در مواقع خطر مسدود میکند.
نگاه سیستماتیک و کلی نگر تنها این نیست که هر فرد یا شخصی را به عنوان بخشی از یک سیستم و ساختار پیچیدهتر در نظر بگیریم و کلیه تحلیلهای جاندار و دقیق را به یک گزاره ساده فروکاست نماییم.
فرض نظریه سیستمها این است که هر بخش منفرد و مجزا قسمتی از یک سیستم کلیتر و پیچیدهتر میباشد. اکتفا به این گزاره برای توصیف هر شخص یا فرد کافی نیست و باید یک قدم به جلو برداشته و درک تازهای از این ساختار را به دست آوریم.
پدیده فراگموسیس میتواند درک تازهای به ساختار و نظریه سیستمی باشد. سیستم در مواقع خطر و برای پوشاندن ورودیها و مجرای اطلاعات و پنهان کردن ساختار اصلی بخشی از بدن خود را در برابر ورودی قرار میدهد. بخشی از بدن که به عنوان سپر دفاعی بوده و با ساختارها و نقشهای خوش خط و خال پوشیده شده است.
سیستم برای پوشاندن ساختار اصلی خود از بخشی از خود استفاده نموده و این بخش را تا حد امکان دارای ویژگیهای فریبنده و خوش نقش مینماید تا ماهیت سپر دفاعی بودن این فرد یا بخش مشخص نشود.
بابک زنجانی از ساخته شدن داستانهای پیچیده دربارهاش اظهار تعجب کرده و تاکید دارد: «اگر از هر کدام از دوستان سوال شود شاید دو بار هم نتوانند آن داستانهای ساختگی درباره من را دوباره تعریف کنند»
به واقع بخش زیادی از این داستانها دیگر در کنترل سیستم نبوده و به صورت خودجوش توسط مردم و شبکههای مرتبط تولید میشود و هر داستانی نیز به پیچیدگیها و نقشهای بابک زنجانی میافزاید. بابک زنجانی در باره سرمایهاش میگوید: «سرمایهام را خرد خرد درآوردهام. تا کنون هیچ بانکی در ایران به ما هزار تومان پول و یا وام نداده است.» «من به عنوان یک سرباز بسیجی در جبهه اقتصادی کار میکنم. شانسهایی بوده که خدا در اختیارم گذاشته و از آنها استفاده کردهام. حداقل سه یا چهار بار هم ورشکسته شدهام» آیا میتوان کسی را که چنین جملاتی را گفته است به سادگی تحلیل و بررسی شخصیت کرد؟
بابک زنجانی خود را راننده رییس بانک مرکزی سابق دانسته و از پدرش به عنوان یکی از بنیانگزاران شرکت مسافربری تی بیتی یاد کرده است. منصور سلطانی راد، وکیل پرونده طلاق «ثریا اسدی» همسر پیشین «بابک زنجانی» میگوید زنجانی چندبار به زندان رفته بود و اوایل سال ۸۸ بابت چکهای برگشتی شرکت «سورینت قشم» به مدت سه ماه به زندان رفت. زنجانی نیز خود به ورشکستگیها و شکستهای مالیاش در جاهای دیگری اشاره کرده است.
هر چه هست اصل داستان و شروع او با یکی از این شکستها همراه بوده است. زنجانی به وضوح و به شکلی تابلو و گل درشت در حال ساختن تاریخ برای گذشته و فقدان هویت خود است.
بابک زنجانی سوژهای نیست که بتوان ردپاها، نشانهها و ویژگیهای شخصیتیاش را به سادگی ترسیم و تحلیل کرد. برای حرکت به سمت بابک زنجانی باید تا حد امکان به جای نقد و تحلیل او به سمت شبیه شدن و رفاقت با او رفت.
شاید بتوان گفت که مجموعه رفقای عجیب بابک زنجانی از علی دایی، سعید مرتضوی، امیر جعفری، سردار رویانیان، سید حسن میرکاظمی، و جماعت عجیبی از هنرپیشگان، تجار، سیاستمداران و فعالان فرهنگی از حلقه رفقای او هستند. رفقایی که شاید گستردگی و تنوعشان کاملا آشکار کننده علاقه و میل زنجانی برای داشتن دوست و دوستان گسترده باشد.
تنها وسیلهای که میتواند روشنگر درک بابک زنجانی باشد، به عوض تبدیل او به سوژه روانکاوی حرکت با او و قدم زدن روی ردپاهای میل اوست. جستجوی نشانههای لذت و میل در بابک زنجانی میتواند آشکار کننده ساختار پنهان باشد. شرکتهای ساختمانی، هولدینگها، رستورانها، بانکها، هواپیمایی ایر قشم، شرکت لوازم آرایشی کیش، پروژه طهران قدیم، قنادی و شیرینی فروشیها، استودیوهای هنری، فیلمها و پروژههای سینمایی نظیر نقش نگار به کارگردانی عطشانی و سرمایه گذاری روی فیلم هیچ کجا هیچ کس، خرید باشگاه راه آهن و بخشی از حلقه تجاری علی دایی، تبلیغات گسترده در شبکههای ملی ایران همه و همه بخشی از بدن سیستم و «مک گافین» ساختار بودند.
مک گافین اصطلاحی سینمایی و به ویژه در رابطه با سینمای هیچکاک است. «مکگافین» مفهومی در سینما است که توسط آلفرد هیچکاک متداول شدهاست. مکگافین به سرنخ یا ابزاری گفته میشود که بدون اهمیت ذاتی، به پیشبرد داستان کمک میکند.
یکی از مستعملترین تکنیکهای گسترش پیرنگ در سینمای هیچکاک استفاده از «جستجو برای مک گافین» بوده است. «مک گافین» فردی/ شیئی/ مفهومی و به طور کلی ابژهای است که همه به دنبال آن میگردند و ماجرا پیش میرود اما در بسیاری مواقع سرانجام معلوم میشود که یا ابژه خیالی بوده است و یا اینکه اهمیت چندانی نداشته است. در روانی، پولهای دزدیده شده نقش «مک گافین» را ایفا میکنند و اولین حدسهای ما کنجکاوی در مورد سرانجام پول هاست که تقریباً از انتهای همان نیمه اول فیلم فراموش میشود.
پولهای دزدیده شده در روایت بابک زنجانی نیز در نهایت مک گافین و سرنخهای دروغین هستند. واژه ابداعی آلفرد هیچکاک که به تمهیداتی در قصه اطلاق میشد که سبب تداوم ماجرا میشوند و شخصیتها به آن توجه خاصی نشان میدهند.
مک گافین در واقع بهانهای است برای خلق هیجان و تاثیرات ویژه آن. خود هیچکاک معمولا به عنوان نمونه از نقشههای مخفی یا اوراق ربوده شده، نام میبرد که همه شخصیتهای فیلم به دنبال آن هستند.
زنجانی میگوید که در دو - سه سال گذشته بیش از ۱۷ میلیارد از درآمد حاصل از فروش نفت را به ایران منتقل کرده است. زنجانی در مصاحبه با ایسنا خودش را «سرباز بسیجی در جبهه اقتصادی» معرفی کرد و گفته بود که همه فعالیتهایش زیر نظر وزیر نفت و مسئولان وقت و «کاملاً شفاف» بوده است.
هیجانات و تاثیرات ایجاد شده در جامعه برای رسانهای شدن بابک زنجانی بخشی از میل خود او و بخشی نیز میل ساختار بودند، ساختاری که نمیتواند به تمامی و درستی به تبیین و درک بابک زنجانی نایل شود.
قضیه بابک زنجانی میتواند به سادگی دچار محو تدریجی شود، گونهای کم کم از پیش چشم و درون دل رفتن و به بوته فراموشی سپرده شدن. برای جامعه و ملتی که یکی از فانتزیهای ذهنیاش در افق محو شدن است چندان هم عجیب نیست که بابک زنجانیها را نیز کم کم در افق محو کند.
جامعه ایرانی به شدت بر خاطرات، نوستالژیها و فانتزیهای خود مستقر شده است و هر گونه عامل خارجی در هر لحظهای که بخواهد کلیت یک فانتزی را خراب کند به کل نابود و با فانتزی فراموش میشود.
سرنوشت بابک زنجانی تنها نکته روانکاوانهای را که دارد همانا بررسی غایتشناسانه یک ایرانی است، یعنی اگر روزی شرایط و زمانه و شانس دست به دست هم دهند تا یک ایرانی بتواند بخش زیادی از سرمایه و پول یک مملکت را در اختیار داشته باشد در نهایت با تمام ویژگیهای مثبت درونی، عقدههای درونی، انحرافات فکری و اخلاقی و در نهایت با تمام وجود به کدام سمت میرود.
بابک زنجانی در چنین شرایطی به سمت تبدیل شدن به چه چیزی پیش رفته است؟ ته خط یک پولدار ایرانی کجا میتواند باشد؟
ایجاد تولید و ثروت ملی یا رفاقت با فوتبالیست و بازیگر و فیلم ساختن و پارتی گرفتن و هواپیمایی زدن و هزار و یک بامبول دیگر که ته و آخرش معلوم است که هیچ نفع و دوایی نداشته است.
چرا اینگونه شدهایم، چرا ثروتمندان و پولدارترین بخشهای جامعه ایرانی به سمت الگوها و تبدیل شده به ایده آلهایی رفتهاند که دیوانه وار باعث نابودی فرهنگ و اقتصاد ما شده است؟ چرا یک تاجر ایرانی تبعه بریتانیا (آقای شجاع شجاعی سرمایه دار و میلیونر بریتانیایی متولد ایران) تعداد زیادی زن و دختر را به بهانههای واهی نظیر مدل شدن و درس خواندن با خود به ویلایش در ماربلای اسپانیا برده و حرمسرایی مفتضحانه ایجاد کرده است؟
به گفته پلیس اسپانیا تعداد نه نفر از زنان ساکن خانه این مرد که بین بیست تا سی سالهاند، مدعی شدهاند که به اجبار و به شکل تطمیع در خانه آقای «ش» نگه داشته شده بودهاند. با این حال یکی از خدمتکاران خانه گفته است که این زنان هر روز آزادانه از منزل بیرون میرفتند و در شهر گردش و خرید میکردند و تا جایی که او مطلع است اجباری برای ماندن آنان در خانه آقای «ش» در کار نبوده است.
پلیس اسپانیا بعد از بازجوییهای اولیه، متهم را با وثیقه آزاده کرده و زنان ساکن خانه را با فرزندانشان به محلی دیگر منتقل کرده است. فرزندان آقای «ش» بین نه ماه تا هفت سال سن دارند. یکی از همسایههای این عمارت بزرگ ده اتاق خوابه که به سبک عربی ساخته شده است میگوید که این زنان همراه با فرزندانشان هر روز با اتومبیلهای اعیانی از خانه بیرون میآمدند و همیشه لباسهای گرانقیمت به تن داشتند.
«ش. ش» علاوه بر تابعیت ایران، گذرنامه بریتانیایی نیز دارد. شاکیان همچنین ادعا کردند شجاعی خود را «غول نفتی» و از دوستان باراک اوباما و ولادیمیر پوتین معرفی کرده است. پلیس بعد از شنیدن این ادعاها شجاعی را بازداشت کرد. او در بازجوییها تمام اتهاماتش را رد کرد و بعد از دو روز با قرار وثیقه آزاد شد.
شجاعی مردی متاهل است و از همسر ۳۳ساله دانمارکی خود دوفرزند دارد که آنها نیز در همین ویلا سکونت دارند. شجاعی که در سال ۲۰۰۸ تابعیت بریتانیایی گرفته است در بازجوییها گفت این زنان همگی به میل خود به خانه وی رفته و در آنجا آزاد بودند و هر وقت میخواستند، میتوانستند ویلا را ترک کنند اما شاکیان ادعا کردهاند فقط در صورتی حق ترک ویلا را داشتند که از قبل با شجاعی هماهنگ میکردند و همیشه باید با راننده او از خانه خارج میشدند. در همین حال، یکی از همسایهها گفته همیشه ورود و خروج زنان را به این خانه میدید.
شجاعی در پاسخ به اتهامات مطرحشده گفته این زنان از کارمندان شرکتش بودند که با میل خودشان با او رابطه جنسی برقرار میکردند. او همچنین ادعای دیگری را مطرح کرده و گفته در دو روزی که در بازداشت بوده مبلغ زیادی پول، جواهرات، آثار هنری و قالیچههای ایرانی از خانهاش مفقود شده و وی قصد دارد موضوع را پیگیری کند. «خونه آقا شجاع» همان جایی است که روزگاری در جواب سوال «کجا» به هم میگفتیم. «کجا؟» و میشنیدیم «خونه آقا شجا»
شاید بتوانیم انتهای این مسیر را با دوباره پرسیدن این سوال کمی تغییر بدهیم: به راستی به کجا میرویم؟
*پژوهشگر و منتقد
البته با تشکر از شهردار یکی از محله های تهران چون کارشو خوب ، نه خوب بلده