bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۴۳۵۳۲

فرمان آرا: لبه تیز شمشیر به سوی سینماست

تاریخ انتشار: ۱۰:۲۹ - ۲۵ مرداد ۱۳۹۴
می‌گوید: من هم کور نیستم و مشکلات را می‌بینم. در ٧٤ سالگی ‌این را می‌گوید، چندروز بعد از بازگشت از سفری به آلمان که رفت زانویش را عمل کرد و سرپا و سرحال بازگشت. معتقد است جز امیدواری راه ‌دیگری برای ادامه نیست. اول قرار بود گفت‌وگویی داشته باشیم درباره علل بلاتکلیفی نمایش آخرین ساخته‌اش. قرار بود بگوید در این دو سال بر او و فیلمش چه گذشته است. قرار بود بگوید تهیه‌کننده جوان و بی‌تجربه ‌چگونه حاصل زحمات گروهی از سینماگران ایران را معطل نگه داشته است. اما این‌طور نشد. گفت روز قبل از گفت‌وگو، عباس گنجوی به وقت دیدار او را منصرف کرد از گفتن این حرف‌ها؛ بیا راجع ‌به گذشته حرف نزنیم. بیا از آینده بگوییم. ‌

 ‌ به‌نظر بهمن فرمان‌آرا، درکل اوضاع تغییر کرده است؟
شکل ظاهری‎اش، بله. آدم‎ها معقول‎تر هستند؛ با شما درست صحبت می‎کنند. فیلم‎نامه‎تان را می‎خوانند اما در عمل گرفتاری اصلی ما پابرجاست؛ یعنی مثلا برای یک فیلم در تهران می‎توانی جایزه بگیری و در ارومیه، برای همان فیلم، تنبیه شوی. در این صورت دولت مرکزی هیچ کنترلی بر این اوضاع ندارد تا حمایت کند. این مسئله همیشه کار ما را مشکل کرده است. پروانه ساخت می‎گیریم، دو، سه میلیارد هزینه‌ ساخت فیلمت می‎شود. همه کارهای آن را انجام می‎دهی و ناگهان گروهی خارج از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‎گویند فیلم اکران نشود. با این مثال یاد خاطره‎ای از سینما میهن میدان حسن‎آباد می‎افتم؛ هر کسی فیلم را نمی‎پسندید جلو پروژکتور می‎ایستاد تا پخش نشود. حالا آن فیلم ممیزی خاصی هم نداشت و فیلم دیگری پخش می‎کردند.

هنوز با این همه علاقه دولت به مسائل فرهنگی، باز هم گروه‎های فشار اجازه نمی‎دهند؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی چهارپنجم زمانش را وقف بازی‎های دفاعی این‎چنینی می‎کند. لبه تیز این شمشیر هم به سوی سینماست. معمولا گالری‎ها این گرفتاری را ندارند. کتاب هم هنوز این مسئله را دارد. سینما، مثل کتابی که چاپ می‎شود، موجودی زنده است. از تئاتر هم بگوییم، من «مردی برای تمام فصول» را کار کردم، بعد از اجرای آن فقط بروشورهایش ماند. حتی آن ویدئو هم احساس آن نمایش را نمی‎‎رساند. چرا رخشان بنی‎اعتماد نباید فیلمی که می‎خواهد بسازد؟ ایشان زن مهمی برای جامعه هستند. فیلم‌ساز مهمی هستند. برخی چه واهمه‎ای از ما دارند که نمی‎گذارند ما راحت کار کنیم؟

‌مثال مشخص‎تری بزنم. در همان سال اول ریاست‌جمهوری، آقای روحانی از اهالی فرهنگ و هنر دعوت کردند و در ردیف اصلی میهمان‎ها، شما و آقای محمود دولت‎آبادی نشسته بودید که بازتاب‎های متفاوت و بسیاری در جامعه داشت. خیلی جالب است که الان دو سال از آن واقعه می‎گذرد اما نه تکلیف کتاب «کلنل» روشن شده است و نه تکلیف فیلم شما. بخواهیم شفاف توضیح دهیم، باید بگوییم شما و آقای دولت‎آبادی به این جمع رفتید و به دعوت رئیس‌جمهور پاسخ دادید اما پشتیبانی‌ای اتفاق نیفتاد. آیا دولتمردان نگران نیستند اهالی فرهنگ و سرشناسی مثل شما  پس از این از دولت حمایت نکند؟

درست است. من با احتیاط درباره این مسائل صحبت می‎کنم چون می‎بینم مشکلات مدیریتی انگشت‎شمار نیست. ما هم جزئی از آن هستیم. درست است من در سینما هستم، اما از مسائل دوروبرم هم اطلاع دارم؛ بحران آب، تورم و ...، درنتیجه وقتی در ابتدای دولت حرف از تدبیر و امید شد، ما امیدش را برای خودمان پررنگ کردیم؛ چون بدون امید از خواب هم نمی‎شود بیدار شد. اما به‌علت اتفاقات هشت سال قبل، چاله‎ای به‌وجود آمده که باید پر شود. کار من همدردی با دولت نیست؛ چیزی که می‎خواهم، بدون دغدغه کار انجام‌دادن است. در اکران فیلم‎ها پارتی‎بازی نباشد و سیاست وزارت ارشاد درباره کارها شفاف باشد. ما اینجا زندگی می‎کنیم و علیه مملکت کاری نمی‎کنیم. برخی هر مسئله اجتماعی را سیاه‎نمایی قلمداد می‎کنند، درحالی‎که این‎طور نیست! پس تمام کارهای مهرجویی، سیاه‎نمایی است؟ نه. شما داری شمایی از مملکت و زندگی دوروبرمان را نشان می‎دهی. اگر ما نتوانیم اینها را نشان دهیم، چه چیزی نشان دهیم؟ تجربه کردیم و دیدیم فیلم‎های تبلیغات سیاسی بدون استثنا شکست خورده‌اند.

به جایی هم می‎رسیم که کارگردانی را کلی تشویق و تأیید کرده‎اید و همین کارگردان، فیلمی به نام «رستأخیر» می‎سازد. مجوزش را چطور گرفت؟ چطور ساخته شد؟ چطور پول گرفت؟ بدون توجه به هیچ‎کدام از اینها؛ ناگهان می‎گویید پرونده «رستاخیز» بسته است، اکرانش ممنوع! بر فرض چون دولت هستید، بتوانید زیانش را هم بدهید.
‌ بله در مواردی اتفاق افتاده است که خسارات سرمایه‎گذار را داده‎اند. از نمایش «به رنگ ارغوان» به دستور وزیر اطلاعات درجشنواره بیست‌وسوم فجر جلوگیری شد و در همان سال هم به طور غیررسمی اعلام شد زیان تهیه‌کننده پرداخت می‌شود. جالب اینکه دولت که تغییر کرد، در جشنواره فجر بیست‌وهشتم، به رنگ ارغوان جایزه بهترین فیلم را دریافت کرد و فیلمی که در یک دولت با نظر عالی‌ترین مقام امنیتی کشور توقیف شد، در دولت بعدی در برنامه اکران نوروز یعنی اسفند ٨٨ به نمایش عمومی درآمد.

ولی به‌واقع پنج‌سال از زندگی فیلم‌ساز حرام شده است. یا در مورد رستاخیز می‌گویند ما نمی‎توانیم شمایل معصوم را نشان دهیم! خب، این تصمیم را زمانی که فیلم‌نامه را می‌خواندند یا هنگام صدور پروانه نمایش می‌شد اعلام کرد. البته این فقط در کشور ما رایج نیست. زمانی‎که در آمریکا بودم، شرکتمان فیلمی به نام «آخرین وسوسه مسیح» را ساخت. نمایش آن هرقدر هم درآمدزایی کرد هزینه حفاظت تماشاچیان را داد؛ با پلیس و چک‌کردن‎های اضافه! درنهایت نمایش آن متوقف شد برای اینکه فردی از متعصبان جنوب آمریکا، با این نگرش که نباید مسیح را نشان داد، با کامیون صف گیشه را زیر گرفت و چهار نفر کشته شدند.

‌ سؤال اینجاست چون این متعصب‎ها وجود دارند، آیا باید جلو نمایش فیلم را گرفت؟
خیر، نباید جلو نمایش فیلم گرفته شود. سیاست وزارت ارشاد باید آن‎قدر شفاف باشد که بتواند باقدرت بگوید من مجوز ساخت و پروانه ساخت داده‎ام و پایش می‎ایستم. تا کی می‎خواهیم تاوان این را دهیم که مثلا عده‎ای از دیوار راست بالا می‎روند و ما تا پنج سال بعدتر می‎خواهیم ثابت کنیم که جزء آنها نبوده‌ایم. با تحت‌نظرگرفتن این مسائل این روزها، باز هم سالن سینما ساخته می‎شود. در سال‎های اخیر هم در مراکز بزرگ تجاری سینماهای متعددی ساخته شده. باید به فیلم‎های خارجی هم اجازه نمایش داد. هرکسی که می‎گوید سینمای ایران بسته می‎شود؛ نه، این‎طور نیست. مگر قبل انقلاب نبود؟ کی سینما تعطیل شد؟ هم موفق‎تر بود و هم موج نو سینمای ایران مربوط به آن زمان است.

الان به جایی رسیدیم که می‎خواهیم به بازار جهانی برویم. حالا چرا فیلم‎های بازار جهانی را در اینجا نمایش ندهیم؟ تا من هم مجبور نشوم برای درست‌کردن یک افکت خاص هشت، نه ماه صبر کنم. باید قبول کنیم این صنعت را ما از آنها گرفته‎ایم. من موافق ساخت مدرسه عالی سینمایی ایران توسط دولت هستم ولی وقتی استعدادهای درجه یکی وجود دارند یا افراد فراموش‌شده‌ای که از قبل هم در سینما بوده‎اند و حالا به دلیل کهولت سن جلو دوربین نمی‎روند، خب دوباره از آنها استفاده کنیم. وقتی می‎خواهیم یک فیلم بزرگ بسازیم می‎گویم فلانی نه و فلانی نه، درحالی‎که اینها خوب هستند. ما همیشه در حال درست‌کردن مسائل مختلف هستیم اما درنهایت همین مسائل انگار وارد قیفی می‎شوند که از طرفی گروه‎ها به آن فشار می‎آورند.

‌ تا پیش از انقلاب نظارت بر سینما بر عهده یک اداره کل بود که بعد از انقلاب تبدیل به معاونت و الان هم سازمان شده، درکنار آن هم یک شورای‌عالی سینما داریم که همواره درخواست شرکت رئیس‌جمهور در جلسات آن از سوی ریاست این سازمان در دولت قبلی و کنونی مطرح بوده است. با وجود این همه طول و عرض که قائدتا به دنبال اهمیت‌بخشی به سینماست، شاهدیم هر گوشه این سازمان که می‎رویم، از این معاونت کلیدی و اداره کل تخصصی تا بنیادهای زیرمجموعه، همه در مشکلات بسیار دست‌وپا می‌زنند. با این واقعیات امیدواری شما ازکجا نشئت می‌گیرد؟

من ٧٤ سال دارم. با توجه به تجربیات شخصی و حرفه‎ای‌ام، که حاصل بیش از ٤٠ سال کار مداوم است، در زندگی دیدگاهی پیدا کرده‌ام که ناامیدی جز منفی‎بافی، افسردگی، و ناراحتی چیزی نمی‎آورد. من هم کور نیستم و مشکلات را می‎‎بینم. در نظر بگیرید شش سال از اکران «خاک آشنا» می‎گذرد اما هنوز پروانه نمایش خانگی ندارد.

باید توجه کرد منبع درآمد سینما از کجاست. چرا می‎گوییم مثلا اگر یک میلیون هزینه ساخت فیلمی شده، باید سه میلیون تومان فروش کند تا خرجش را دربیاورد؟ پخش آن، تبلیغات، هزینه سینما و ... است که باید تأمین شوند.

نرخ جهانی، ٣٣ درصد از هر دلار آمریکاست اما آمریکایی‎ها ویدئو، پخش خانگی و ... هم دارند. درنتیجه بعضی از فیلم‎ها که در سینما پخش موفقی نداشته‌اند، با این فروش‎ها به سودشان می‎رسند حتی با سود بیشتری از سینما. تلویزیون هم که فیلم‎های ایرانی را نشان نمی‎‎دهد و معمولا ترجیح می‎دهند عصر جمعه فیلم‎های درجه هشتم را نشان دهند. چرا به تهیه‎کننده‌ای که فیلم‌اش چند سال پیش اکران شده اجازه پخش در تلویزیون نمی‌دهند، مگر اینکه نامه محرمانه برایش نوشته باشد؟ مگر ما از هم جدا هستیم؟ من که انتظار تعریف و تمجید از فلان روزنامه ندارم؛ نه آن را می‎خرم، نه توجهی می‎کنم. ولی صداوسیما متعلق به ملت ایران است، بودجه‎اش را از مردم ایران می‎گیرد، متعلق به هنر ایران است. چطور هنری مثل فیلم را از آن حذف می‎کنید؛ فیلم‎هایی که هر کدام در سینمای ایران تولید می‎شود از مجموع تله‌فیلم‌هایی که سیمافیلم یا شبکه‌ها می‌سازند، بهتر است.‎

‌ درگیری صداوسیما با سینمای ایران ریشه‌دار است. بعد از چند بار عوض‌شدن تیم اجرائی و سردبیر و مجری  برنامه «٧» -که هرکدام بنا به قاعده، مورد تأیید مدیران بودند -  خانم بنی‎اعتماد را هم‌زمان با اکران فیلمش دعوت کردند اما رئیس شبکه گفته است این برنامه از خطی که برای سینما درنظر داشتیم، خارج شده است. پس برنامه «٧» هم نمی‎تواند به همه فیلم‎های مجوزدار و در حال اکران بپردازد.

گرفتاری اصلی ما این است که در مملکتی زندگی می‎کنیم که عده‎ای از ابتدا تافته‌جدابافته هستند. صداوسیما خواستار این است که ما آن را گوش دهیم و ببینیم، پس اگر مردم جِم تی‌وی و من‌وتو را تماشا می‎کنند، از بی‎کفایتی مدیران داخلی است. همه ترجیح می‎دهند زندگی خودشان را در تلویزیون ببینند، نه سلطان ترکیه را. خب وقتی نیاز مردم از صداوسیما تأمین نشود، معلوم است فیلم‎های آنها پررنگ‎تر می‎شود. حتی اقتصاد ترکیه هم سود می‎کند که دوبله می‎گذارد و چه و چه؛ بنابراین تلویزیون ایران بیننده‎اش را از دست می‎‎‎دهد. اگر رخشان بنی‎اعتماد از خط سینمایی ایران خارج است، پس هرکسی که سرش به تنش می‎ارزد هم خارج است.

‌ کارشناسان اقتصادی می‎گویند سرمایه‎گذارهای خارجی وقتی به ایران بیایند سردرگم می‎شوند. در فرهنگ هم همین است؛ درواقع بعد از هشت سال و اتفاقاتی که در دولت قبل افتاد، جوایزی که پس دادید و نامه‎هایی که نوشتید، بازگشت شما به سینما مانند ورود سرمایه‎گذار خارجی بود؛ انگار فردی را از جای دیگری بیاوری. الان امکان نمایش فیلمتان به هر دلیلی وجود ندارد. باز انگیزه دارید کار تازه شروع کنید؟
بعد از سالیان دراز تصمیم به بازکردن دفتر سینمایی گرفتم که این اتفاق با همراهی عباس گنجوی شکل گرفت تا راحت بتوانیم بنشینیم و صحبت کنیم، بدون آنکه مشکلی پیش بیاید. اسمی هم برای این دفتر درنظر نگرفتیم؛ اسمش شده است دفتر عباس و بهمن. می‎خواستیم بتوانیم بدون دردسرهای معمول کار کنیم. فیلم‌نامه تازه‎ای به نام «راز چشمه» دارم که درواقع دو داستان مجزا در کنار هم است. دو خواهر هستند که یکی از آنها را دکترها جواب کرده‎اند و دارد می‎میرد. خواهر بزرگ‎تر بنا بر خواست خواهر کوچک‎تر او را از بیمارستان بیرون می‎آورد و به سمت چشمه‎‎ای می‎روند که در زادگاه پدرشان است. دیگری داستان جوانی است که از خارج آمده و به گمانش پدر و مادرش هردو فوت کرده‎اند. برای او رازی را برملا می‎کنند که مربوط به جدایی پدر و مادرش در سال‌های دور است. بعد از طلاق به دلیل اینکه زنان از حقوق بسیاری محروم‌اند، پدر به مادر می‎گوید دیگر پیدایش نشود و به بچه می‌گوید مادرش مرده است. این آقا هم به سمت آن چشمه به دنبال مادرش به راه می‎افتد. فیلمی جاده‎ای است؛ چون ایران جاهای عجیب و زیبایی دارد که می‎توان آنها را نشان داد. آن چشمه همان امید است! تصمیم گرفته‌ام نگاه مستقیمی به جهان اطرافم داشته باشم؛ دو داستان متفاوت که در مسیر روایت به‌هم برخورد می‎کنند.

‌ بنابراین باید امیدوار باشیم این فیلم در دفتر «عباس و بهمن» تهیه می‎شود؟ فیلم قبلی‎تان هنوز امکان نمایش پیدا نکرده است. به‌نظر خودتان در نمایش‌ندادن فیلم تا به امروز چه مقدار اعمال تهیه‎کننده فیلم دخیل است و به چه میزان مسائل ممیزی‎ باعث این مشکل است ؟ چون هنوز هم رسما مشخص نیست چرا فیلم شما اکران نمی‎شود.
درست است، مسئله اکران‌نشدن فیلم به مسائل ممیزی برنمی‎گردد. اصلاحاتی خواستند و انجام دادیم و آنها چیزهایی نیستند که بخواهد جلو پخش فیلم را بگیرد. نگاهشان مثبت است. مشکلات به تهیه‎کننده برمی‎گردد که غیرحرفه‎ای عمل کرده.

ارشاد فهرستی برای تصحیح داد. در کانادا در بیمارستان بستری بودم اما به آقای گنجوی گفتم تغییرات را انجام دهد. حتی مقداری از موسیقی را هم تغییر دادیم. خوشبختانه هر بار که فیلم ساخته‎ام، برای فیلم‎هایم سرمایه‎گذار داشته و دارم. حتی پرداخت‎های عوامل در تک‌تک فیلم‎هایم، چه آنها که به تهیه‎کنندگی خودم بوده  چه آنها که فقط کارگردان بوده‌ام، همه به‌موقع ‎انجام شده و پرداخت‌ها روی روال بوده است. نکته این است که اتفاقا آن عوامل ساده و آدم‌های معمولی که در فیلم هستند، بیشتر به پولشان نیاز دارند. معلوم است نمی‎توان پول سوپراستار را نداد اما در کنارش آن عوامل شناخته‌نشده هم هستند که نیاز بیشتری دارند.

همین اواخر سردبیر یکی از مجلات با من تماس گرفت و گفت آقایی که از شهرستان آمده بوده و در فیلم آخر شما فعالیت داشته، هنوز به دستمزدش نرسیده است. من فقط یک‌روز با آن‌ آقا کار داشتم و با اینکه وظیفه من نبود، بابت یک ‌روز کارش پولی به حسابش پرداخت کردم. بالاخره این فرد نماینده فیلم فرمان‎آرا در آن شهر است و نباید با این مبالغ نگاه‎های دیگری را به سمت خودمان بکشیم و غیرحرفه‎ای عمل کنیم. آنهایی که تعهدی در قبال عواملشان نشان نمی‎دهند، ما و این صنعت را بدنام می‎کنند. برای همین تصمیم قطعی‎مان را برای راه‌انداختن این دفتر گرفتیم. اولین کاری هم که دفتر انجام داده، فیلم مستندی درباره سیمین بهبهانی است به نام «ننه‌دلاور ما». کار میکس و صداگذاری آن هم تمام شده و آماده است؛ روایت خانم بهبهانی از زبان خودش به مدت صد دقیقه.

‌ برنامه‎تان این است جدا از کارگردانی، در تولید و تهیه فیلم هم فعالیت کنید؟
بله. الان مسئله اصلی سینما این است که تهیه‎کنندگان کمی داریم که فیلم‎نامه را بخوانند، بفهمند، حمایت کنند و حتی اگر کارگردان جوانش بخواهد کاری انجام دهد، بگویند به‌صلاحش است یا نیست. من تهیه‎کننده فیلم‎های عباس کیارستمی، بیضایی و دیگران بوده‌ام. اسم من پای آن فیلم‎ها می‎‎رفت. کاری به دکوپاژها و...  نداشتم اما بعضی از اشتباهات معمول جریان سینمای ایران را نمی‌گذاشتیم اتفاق بیفتد؛ «کلاغ»، «گزارش»، «ملکوت» و بقیه، تجربه‎هایی هستند که نشان می‌دهند کار باید حرفه‎ای شروع و تمام و به‌موقع عرضه شود؛ نه اینکه چهار سال در تونل زمان بمانیم. اصلا بیاییم پروانه ساخت را برداریم، بالاخره این فیلم باید اکران شود و شما باید نظارت داشته باشید. نه اینکه به‌ علت نداشتن پروانه نمایش کلا جلو پخش فیلمی گرفته شود که تمام مراحل مجوز فیلم‌نامه و پروانه ساخت را طی کرده است.

‌ زمانی مطرح بود پروانه نشر را هم بردارند؛ به‌نحوی که ناشر بعد از ٣٠ سال تجربه ضوابط نشر خودش صلاحیت داشته باشد و بداند چه کتابی باید منتشر شود. اما این تصمیم هم عملی نشد و دوباره کتاب باید در زمان پخش مجوز بگیرد.
بله، مثل سینما. مهری می‎زنید و هیچ ضمانتی نیست بعد آنکه شما پولت را خرج کرده‎ای. من که نمی‎خواهم پول‎هایم را بیهوده خرج کنم، می‎خواهم فیلمی بسازم که مردم ببینند. «خاک آشنا» هم با حذفیات فراوان دچار همین مشکل شد و دیگر در زمان نمایش حرفش به‌روز نبود. وقتی در آن فیلم می‎گویم نسل شما نکاشته می‎خواهد درو کند و جواب می‎گیرم ما درو هم نمی‎خواهیم بکنیم، درباره ناامیدی بنیادی‎ای صحبت می‎کنم که درش اعتیاد و... هم است. ٦٥ درصد جامعه ‎ما جوان است، آرزو دارد و می‎خواهد کار کند. وقتی می‎بیند یکی با پنج کلاس سواد میلیاردر شده، با خودش می‎گوید چرا بروم در فلان شرکت کار کنم و حقوق‌بگیر شوم و درنهایت حداکثر یک میلیون تومان حقوق بگیرم! آن فیلم در آن زمان حرفش این بود که باید دستتان به این خاک برود تا بتوانید این مملکت را بشناسید.

سرعت تحولات در ایران به حدی است که اساسا نمی‎دانیم داریم با کدام جامعه صحبت می‌کنیم، کسی به طور معمول حرف دلش را نمی‎زند. انباشت این محدودیت در طول زمان در درون افراد یا جامعه تبدیل به  حالتی می‌شود که پیش‎بینی‌شدنی نیست.
قبول دارم. به این دلیل هم سال‎های اولیه بعد از انقلاب نمی‎توانستی فیلم بسازی. حوادث و اتفاقات خیلی سریع‎تر از گرفتن پروانه فیلم و باقی کارها بود. «سایه‎های بلند باد» را که در ١٣٥٦ ساختم، در آن دوره مجوز نگرفت. بعد از انقلاب، سه روز اکران شد و دوباره عدم نمایش گرفت. واقعا نمی‎شود با سرعت حوادث پیش رفت.

و در این دوره و زمانه که سرعت تحولات بسیار بیشتر از گذشته است، شما مجددا وارد صنعت سینما شدید؟
صنعت سینما در ایران تعریف اشتباهی دارد. تعریف آن پخش‌کردن تولید است و تنها سینمایی که صنعت دارد، سینمای آمریکاست. مثلا وقتی «جدایی نادر از سیمین» را به آمریکا می‎بری، باید به شرکت سونی بدهی و منتظر صورت‎حسابت باشی. ما که آنجا قدرت پخش نداریم. حتی در همین کشور هم معضل پخش داریم وقتی سر اکران فیلمی که پروانه گرفته مثلا استان کرمان می‎گوید فیلم‎های فلان فرد را پخش نمی‎کنم، چه ربطی به استان دارد؟ ما غیرصنعتی عمل می‎کنیم. قوانین سینمای صنعتی را رعایت نمی‎کنیم.

‌ سال گذشته وقتی مردی برای تمام فصول  را در تالار وحدت روی صحنه بردید، خیلی‎ها فکر کردند فضای فعالیت برای فرمان‎آرا باز شد. اما شما ١٠ سال برای آن پروژه زمان گذاشته بودید و همه‌چیز آماده شکوفایی بود. یا مستندی از آقای یاحقی هم براساس فیلم‌های آرشیو شخصی خودش ساختید که پروسه‌ای بود که ایده‌اش از چندین سال پیش با شما بود. بنابراین روحیات شما را می‎دانم که وقتی می‎خواهید کاری را انجام دهید مدت‌ها روی آن وقت و انرژی می‌گذارید، اما این فعالیت‌ها وقتی به منصه‌ظهور می‌رسد خارج از انتظار مخاطبان  است و مورد استقبال قرار می‌گیرد.

شاید این‌طور باشد. ما در این دفتر داریم سه داستان از آقای فصیح را آماده می‌کنیم که در موقع حیاتشان اجازه دادند ساخته شوند؛ «داستان جاوید»، «زمستان ٦٢» و «باده کهن». هیچ‎کدام در زمان حیاتشان عملی نشد. بعد از فوتشان با اجازه ورثه حقوق تلویزیونی و سینمایی «داستان جاوید» را خریدم که در حال حاضر حق کپی‌رایتش را دارم. در حال حاضر با گروهی نویسنده،‎ به سرپرستی ماهان حیدری، فعالیت می‎کنیم تا سریال «داستان جاوید» آماده شود. هدفم این است داستانی قوی مثل «داستان جاوید» با دکور تهران قدیم و بازیگران خوب آماده شود.

‌ اسماعیل فصیح رمان‎های پرتیراژ و جذابی می‎نوشتند که خوانندگان زیادی چاپ چندم کارهایش را هنوز می‎خرند. با تجربه‌ای که شما در سینمای بین‎المللی دارید و با برخی محدودیت‌های داخلی که در کشور داریم، آیا این سریال می‎تواند در شبکه‎های خارجی پخش شود؟ چه‌کار کنیم این اتفاق برای فیلم‎ها و مجموعه‌های استاندارد ایرانی بیفتد؟
خدابیامرز آقای زورلینی که با هم فیلم «صحرای تاتارها» را ساختیم، در این‌باره به من گفت باید صمیمانه در درون فیلمت ملی باشی تا بین‌المللی شوی . چون فرانسوی‌ها، که فیلم خودشان را دارند، چه زمانی جذب فیلم ما می‎شوند؟ وقتی فیلمی متفاوت، از فرهنگی دیگر را می‎‎بینند. اگر «بینوایان» چندین بار ساخته می‎شود، برای قصه اصیلش است. تمام مردم جهان با آن همذات‎پنداری و همدردی می‎کنند. حتی سریال آمریکایی «فراری» براساس همان داستان است. وقتی این اتفاق بیفتد، می‎توان درباره بازار خارجی فکر کرد.

همان‎طور که الان داریم «بازی‌ تاج‌وتخت» را تماشا می‎کنیم. می‎بینیم در جاهای مختلف دنیا، تلویزیون تولیدات بهتری از سینما می‌سازد، داستان‎گوی بهتری است و نوآوری دارد. مثل «خانه‎ای از ورق» که کارگردان‎های معروفی آن را ساخته‎اند. گرچه قبل‎تر در سینما، تگ‎گویی با دوربین را داشتیم ولی با این سریال، این نوع شیوه بیانی  یک نوآوری در تلویزیون به حساب می‎آید و بر آن تأکید شده تا مخاطب را درگیر شخصیت کند.

یک سال است دارم فکر می‎کنم در این سریال شخصیت جاوید را تا نوجوانی چه کسی بازی کند. تلاش می‎کنم آدم‎های درجه یکی را پیدا کنم تا مخاطب را جذب کند.

‌ گفت‌وگو را با تحلیل شرایط این روزها شروع کردیم و آن را با خبر تمام ‎کنیم. آیا فیلم «دلم می‎خواد» را قبل از به جریان‌افتادن پروژه‌های جدیدتان روی پرده خواهیم دید؟
به جایی رسیدم که دیگر دلم نمی‎خواد! همیشه فکر می‎کنم آدم‎ها می‎آیند و می‎روند و اشتباه می‎کنند. مسئله‎ای نیست، پذیرفته‌ایم. دولت این قدرت را دارد و من فقط دلم می‎خواهد از این آقا، که پروانه تهیه‎کنندگی دارد، بپرسند این اعمال یعنی چی؛ تا این را نپرسند، نمی‎توانم چیزی بگویم.