bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۶۶۷۳۶

باهنر: از بکوب‌بکوب‌های ناظری خوشم می‌آید

تاریخ انتشار: ۱۰:۵۸ - ۰۳ فروردين ۱۳۹۵

نائب رئیس دوم مجلس شورای اسلامی می‌گوید: پدر 6 فرزند و پدربزرگی برای 4 نوه است و یا اینکه در بین خوانندگان، صدای شجریان‌ها و شهرام ناظری را به دیگران ترجیح می‌دهد.

محمدرضا باهنر در آستانه 64 سالگی و با داشتن 28 سال سابقه نمایندگی از علاقمندی به موسیقی سنتی و مشغله کاری می‌گوید. او تاکید دارد که از خانه و خانواده دور نیست و در شبکه‌های اجتماعی هم سرکشی می‌کند و زمانی که تلفن همراهش را نشان  می‌دهد، 45 هزارو 407 پیام  نخوانده دارد که به گفته خودش تنها می‌تواند به بخش‌های مورد علاقه‌اش مثل گروه‌های تخصصی گرافیک یا موسیقی سرکشی کند.

اینها در گفت‌وگوی نوروزی باهنر با روزنامه جام‌جم بیان شده است. این گفت‌وگو بیشتر جنبه شخصی دارد و کمتر به موضوعات سیاسی پرداخته است. بخش‌هایی از سوالات و جواب‌ها در ادامه می‌آید:

خودتان بر این باور هستید که استبدادی عمل می‌کنید؟

تجربه به من می‌گوید که نمایندگان از مدیریت قاطعانه و سخت در کوتاه مدت ناراضی هستند اما در بلندمدت این مدیریت را دوست دارند. بارها بوده که نمایندگان به رفتار من نقد داشتند اما در سال‌های بعد مشخص شد که این رفتار بد هم نبوده؛ برای اثبات این تغییر نگرش دلیل دارم. در مجلس نهم وقتی برای نائب رئیسی نامزد شدم، رای من از دوره قبل هم بیشتر شد، لذا می‌توانم بگویم این نتیجه علاقه نمایندگان است.

یعنی بعد از این دوره دیگر هیچ‌وقت نمی‌خواهید کاندیدای مجلس شوید؟

نه، اینطور نگفتم. چون تضمینی برای آینده نداریم.

یعنی فقط این دوره نیامدید؟

من تنها تصمیم گرفتم این دوره نباشم و دوره بعد را، بعدا تصمیم می‌گیرم. اما در این دوره در شرایطی که می‌توانستم مسئولیت بگیرم، داوطلبانه جاخالی دادم.

درباره شایعات چه می‌گویید؟

شایعات که زیاد است. از کاندیدا شدن من برای انتخابات ریاست جمهوری گرفته تا اینکه می‌گفتند دولت وعده یک پست به من داده است. جالب است که برخی هم می‌گفتند فلانی ترسید رای نیاورد! ازجمله حرف‌های دیگر هم این بود که ترسید صلاحیتش به دلیل داشتن پرونده تایید نشود! خلاصه حرف زیاد بود. به قول معروف، در دروازه را می‌شود بست اما در دهان مردم را نه! چه برسد به رسانه ها، که این یکی را اصلا نمی‌شود بست. (با خنده)

حالا کدام‌یک از این شایعات به واقعیت نزدیک‌تر بود؟

همه اینها، چه مثبت و منفی واقعیت ندارد. من اصلا قصد نامزد شدن برای ریاست جمهوری ندارم چه برسد که با دولت قرار و مداری داشته باشم. چون پستی بالاتر از نائب رئیسی مجلس وجود ندارد که دولت بخواهد به من بدهد. آنها هم که گفتند که فلانی می‌ترسد رای نیاورد، انگار یادشان رفته ما در مجلس ششم درحالی کاندیدا شدیم که احتمال زیادی می‌دادیم لیست ما رای نیاورد اما عقب نشینی نکردیم و حضور پیدا کردیم و البته رای هم نیاوردیم. پس باید بگویم که از رای نیاوردن نمی‌ترسم، چون هم بلدیم رای بیاوریم وهم بلدیم شکست تحمل کنیم.

این ماجراهای پرونده داشتن چه بود. داستان پرونده‌ها هم طولانی بود...

بله، در مورد دادگاه و پرونده قضایی و اینها، ضمن تکذیب ادعاها باید بگویم کل داستان دروغ است. چندی قبل در سایتی خواندم که گفتند باهنر سلطان چای ایران است. رفتم در پایین این خبر کامنت گذاشتم، حداقل از این سلطان چای ماهیانه یک بسته چای به ما بدهید که ما نرویم مغازه سر کوچه خرید کنیم. البته به این  شایعات عادت دارم. حدود 20 سال قبل هم گفتند، پسر باهنر یک کت می‌پوشد که 1000 دلار قیمت دارد. این درحالی بود که آن موقع پسر من 4 ساله بود! خب این حرف وحدیث‌ها متاسفانه هست و البته باید اخلاق و ادب رعایت شود.

شاید چون عدم کاندیداتوری شما کمی غیرمنتظره بود، به شایعات دامن زد؟

بله، شاید دلیل این شایعات دیر تصمیم گرفتن بنده برای کاندیدا نشدن بود. اما این اولین باری نبود که تصمیم گرفتم کاندیدا نشوم. در مجلس هفتم هم قاطعانه تصمیم گرفته بودم که کاندیدای مجلس هشتم نشوم و این نظرم را رسانه‌ای کردم. اما ظرف سه ماهی که از اعلام  این تصمیم گذشت خیلی‌ها، با صحبت یا حتی دعوا، خواهش، استدلال با من صحبت کردند که باید بیایی. حتی جناب دکتر حداد که رئیس مجلس هفتم بودند و من نائب رئیس ایشان بودم، آنقدر تواضع به خرج دادند که گفتند «اگر امر دایر شود که بین من و تو یک‌نفر باید به مجلس بیاید، من می‌گویم تو باید بیایی نه من.» خلاصه هر چند در آن دوره تصمیم قاطع گرفتم که نیایم ولی در ساعت‌های آخر اتفاقی که نمی‌خواهم مشروح آن را رسانه‌ای کنم رخ داد و مجبور شدم ثبت‌نام کنم. اما در این دوره ثبت‌نام نکردنم را، مدیریت کردم و تا روز جمعه که ثبت‌نام ساعت به ساعت تمدید می‌شد، هر کس سوال می‌کرد ثبت‌نام کردی یا نه، می‌گفتم دارم بند کفشم را می‌بندم که برم یا دارم ماشینم را استارت می‌زنم. نزدیک ساعت 10ونیم شب بود که دوستان مطمئن شدند من ثبت‌نام نکردم. تازه به درب منزل آمدند و با اعتراض گفتند که چرا این کار را کردی؟ من هم در سرما و هوای باز ایستادم و استدلال کردم که چرا نرفتم ثبت‌نام کنم. این حرف‌ها آنقدر طولانی شد که زمان ثبت‌نام تمام شد و خلاصه تصمیم خود را این‌بار عملی کردم.

واکنش‌های روی بعد پایان مهلت ثبت‌نام، چه بود؟

صبح شنبه که تلفن‌ها را جواب دادم گلایه‌های زیادی شنیدم. حتی دکتر لاریجانی هم  گفت، آقا چرا مشورت نکردی، چرا نگفتی نمی‌خواهی ثبت‌نام کنی؟! این جمله را گفتم چون دیدم برخی رسانه ها نوشتند که چرا آقای لاریجانی به تو نگفت ثبت‌نام کنی، که در پاسخ  گفتم اصلا بنده خدا آقای لاریجانی تصور نمی‌کرد که من ثبت‌نام نکنم. صبح شنبه آقای لاریجانی به شوخی و به جدی گفت «آقا یک مشورتی! اجازه‌ای!»... به هر حال انگیزه من در ثبت‌نام نکردن، گردش نخبگان بود. چون از مجلس هفتم تصمیم گرفته بودم که نیاییم و گفتم پنج دوره نمایندگی دیگر بس است؛ کارهای دیگری هم هست که باید انجام دهم و عمدتا  تشکیلات سیاسی برایم مهم است.

ممکن است کمی از خانواده خودتان بگویید و بفرمایید چند فرزند دارید؟

انشاالله برای هیچ خانواده‌ای پیش نیاید، خانم اول بنده حدود 10 سال پیش مرحوم شد و از ایشان 5 فرزند دارم که 4 فرزندم ازدواج کرده‌اند و 4 نوه دارم که الحمدالله بچه ها درس ومشقشان را هم خوب خوانده‌اند. البته بعضی‌ها از بیرون فکر می‌کنند که نکند این نمایندگان سهمیه دانشگاه دارند ولی ما بدون اینکه سهمیه دانشگاه داشته باشیم بچه هایمان از دانشگاه تهران، امیر کبیر و علم و صنعت فارغ‌التحصیل شدند.

واقعا برای فرزندانتان هیچ‌وقت توصیه‌نامه ننوشتید؟

نه، اصلا. ‌چون خودشان تنها این سه دانشگاه را قبول داشتند. البته یکی از دخترهایم یکسال دانشگاه سراسری قبول نشد و دانشگاه آزاد کرمان رشته مهندسی عمران قبول شد. بعد اعلام نتیجه آمد و گفت بابا من اگر ثبت‌نام کنم، به تهران منتقلم می‌کنی؟ گفتم اگر ثبت‌نام کنی باید عین 4 سال را کرمان باشی و مطمئن باش قدمی برای انتقال تو بر نمی‌دارم.

حالا فارغ از درس، واقعا هیچ توصیه برای‌شان نکردید؟

دختر اولم فوق لیسانس مدیریت آی.تی از دانشگاه مدیریت تهران است، دختر دومم فوق لیسانس مهندسی عمران از دانشکده فنی دانشگاه تهران، دختر سومم لیسانس نساجی از دانشگاه امیرکبیر و فوق لیسانس آی.تی از دانشگاه تهران دارد و پسرم که چهارمین فرزندم است فوق لیسانس مکانیک ازدانشگاه تهران دارد و پنجمی هم در حال گرفتن لیسانس عمران از دانشگاه تهران است. ما حضرت عباسی سهمیه‌ای نداریم و توصیه‌ای هم نمی‌کنیم. برای همین هم هست که از چهار فرزندم که فارغ‌التحصیل شدند عملا سه نفر آنها بیکار هستند و یکی هم در یک شرکت خصوصی کار می‌کند.

پس شما هم با بحران بیکاری در خانواده مواجه هستید؟

نه، چون خیلی هم نیاز به کار ندارند. مثلا دخترهای من که فوق لیسانس دارند، هر کدام دو بچه دارند و من 4 نوه دارم. دخترها می‌گویند فعلا بچه‌ها را از آب وگل در بیاوریم بعد می‌رویم دنبال کار؛ لذا الان خیلی دنبال کار نیستند.

قصد نداشتند با این درجه علمی از کشور خارج شوند و به ادامه تحصیل بپردازند؟

نه، دنبال این چیزها نبودند.

خودشان نبودند یا شما مانع شدید؟

نه، نیازی به ممانعت نبود. خودشان نمی‌خواهند، چون خانواده با هم خیلی جمع هستیم.

پس مجموعا 5 فرزند دارید؟

نه، بعد از فوت مرحوم همسرم، با خانم دیگری ازدواج کردم و یک فرزند دارم که کلاس سوم دبستان است. نوه من سه سال از فرزندم بزرگ‌تر است.

چقدر نوه‌هایتان را دوست دارید؟ اینکه می گویند نوه شیرین تر از بچه است در مورد شما هم صادق است؟

نوه خیلی شیرین است. جنس ما هم جور است و دو پسر و دو دختر داریم و بیشتر عکس نوه‌هایم را داخل موبایلم دارم.

اگر بخواهید به تعطیلات بروید ترجیج می‌دهید با خانواده باشید یا اوقات‌تان را به‌تنهایی می‌گذرانید؟

از این جهت روحیه جمع‌گرایی دارم. حتی زمانی که سه بچه من مهد کودکی بودند و پشت سرهم به دنیا آمده بودند، خیلی وقت‌ها پیش می‌آمد که صبح جمعه ساعت 9 یا 10 غذا را می گذاشتیم عقب ماشین و می‌رفتیم بیرون. البته جایی هم نداشتیم ولی می‌رفتیم زیر درختی یا کنار جوی آبی می‌نشستیم.

برای سفر، کدام شهر را بیش از همه دوست دارید؟

البته همه ساله سفر به کرمان خانواده سر جایش است و اگر توفیق شود برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد هم می‌رویم.

سفر خارجی چطور؟ شما از آن دست نماینده‌هایی نیستید که خیلی به سفر خارجی علاقه‌مندند؟

توفیق نداشتیم که خانوادگی به سفر خارج برویم. البته نمی‌گویم سفر خارج نرفتیم طی 30 سال گذشته یکی دوبار رفتیم.

پس اگر الان بخواهید همین حالا چمدان سفر ببندید، ترجیح شما کرمان است؟

من همه جا می روم. از یک جهت وضعم خوب است چون در هیچ یک از شهرستانهای کشور نیست که آشنا نداشته باشم. بالاخره می‌روم، می‌گردم و یکی را پیدا می‌کنم.

موسیقی گوش می کنید؟

بله گوش می‌دهم.

به صدای کدام هنرمند علاقه مند هستید؟

حالا بماند.

چه سبکی گوش می‌دهید سنتی یا پاپ؟

شجریان گوش می‌دهم، صدای همایون شجریان را هم دوست دارم. ناظری را هم از آن بکوب بکوب‌هایش خوشم می‌آید. البته از این خواننده‌های جدید هم گوش می‌دهم اما اسمشان را نمی‌دانم ولی صدایشان را دوست دارم. بچه‌ها اسمشان را می‌دانند.

پس شما هم جز پدرهایی هستید که سلیقه بچه‌ها رویشان تاثیر می‌گذارد؟

من البته جزو پدربزرگ‌ها هستم (با خنده). بگذارید یک خاطره‌ای بگویم؛ یکی از آقایان وزرا تعریف می‌کرد که یکی از مدیران ژاپنی چند سال قبل یک نوت‌بوک به او هدیه داده و به او گفته بود: این وسیله را خودت بلد نیستی کار کنی اما پسرت می‌تواند با آن کاری انجام دهد ولی نوه‌ات به آن مسلط است.

تلویزیون نگاه می‌کنید؟

بله نگاه می‌کنم.

ماهواره می‌بینید؟

نه اصلا، ‌خانه ماهواره نداریم.

یعنی اخبار شبکه‌های خارجی را نگاه نمی‌کنید؟

بچه‌ها گاهی می‌گویند حالا بابا چه اشکال دارد ببینیم و این حرفا؛ ولی به آنها گفته‌ام هر چه می‌خواهید را از اینترنت نگاه کنید؛ ولی ماهواره نه!

فیلم‌های روز را می‌بینید؟ مثلا فیلم‌های هالیوودی یا اُسکاری نگاه می‌کنید؟

می‌بینم، اما بیشتر از تلویزیون فیلم‌های خارجی را دنبال می‌کنم. البته سینما هم می‌روم.

سریال تلویزیونی نگاه می‌کنید؟

بله نگاه می‌کنم.

چه شخصیتی در ذهن شما از قهرمانان سریال‌ها باقی مانده است؟

سریال‌های همین حالای تلویزیون را خب می‌بینم. کیمیا، در حاشیه، پشت‌بام تهران، اینها را می‌بینم.

اقتصاد خانواده دست شما است یا همسرتان؟

اقتصاد خانواده دست خودم است.

یعنی حتی خرید منزل را خودتان انجام می‌دهید؟

نه، ولی سعی می‌کنم عدد ثابتی را در خانه خرج کنم و آن را با نرخ تورم تنظیم کنم. اصولا سعی دارم در اوج و فرود درآمدهای مالی، سعی کنم تعادل حتما حفظ شود. نه اینکه خساست در بیاورم ولی اینکه بگویم مثلا ماشین را بفروشیم و به تور اروپا برویم، ‌از این کار ها نمی‌کنیم .

اگر بخواهید برای خرید به فروشگاه بروید چطور خرید می‌کنید؟

خریدهای عمده را ماهی یک بار به اتفاق همسرم از فروشگاه‌های زنجیره‌ای انجام می‌دهیم و به‌طور متوسط خرید ماهیانه از گوشت وروغن و... حدود 600 هزار تومان می‌شود.

فرزند کوچک شما هم در فروشگاه هر چیزی بخواهد برایش می‌خرید؟

نه، از قبل می‌گوییم که مثلا می‌تواند یک قلم جنس بخرد حالا یا خوردنی یا وسیله بازی.

آیا رابطه شخصی میان شما و رقبای سیاسی‌تان، مثلا اصلاح طلبان وجود دارد؟

واقعا با کسانی که سخت‌ترین تفاوت‌های سیاسی را دارم هیچ وقت قهر نیستم و رفت وآمد داریم، صحبت می‌کنیم و حتی در بخش‌هایی که می‌توانیم، همکاری داریم. مثلا الان 5 سال است انجمنی برای توسعه استان کرمان راه‌اندازی کرده‌ایم و کارهایی چون سرمایه‌گذاری افراد در استان را پیگیری می‌کنیم. جالب است بدانید در این انجمن افرادی چون آقایان مجید انصاری، حسین مرعشی و جهانگیری حضور دارند و با هم کار می‌کنیم اما در موقع انتخابات، با هم رقیب هستیم. از این همکاری‌ها خاطره زیاد دارم. در دولت اصلاحات، روزی در مجمع تشخیص مصلحت نظام پیشنهادی مطرح شد که من و رئیس‌جمهور وقت هر دو از آن دفاع کردیم و مجمع آن را تصویب کرد. وقتی داشتیم بیرون می رفتیم، آقای خاتمی گفت فلانی، ما خیلی خوب می‌توانیم با هم کار کنیم. من هم جواب دادم بله، می‌توانیم کار کنیم ولی بعد از 7 سال خیلی دیر است و بماند برای بعد.

رابطه شما با شبکه های اجتماعی چطور است؟

شبکه‌های اجتماعی را می‌بینم ولی واقعا نمی‌رسم که پیگیری کنم .،همین الان شما ببینید چند پیام روی تلگرام برای من آمده!

45هزار و 407 پیام...

بله، واقعیت این است که همه را آدم نمی‌تواند نگاه کند. البته بعضی از پیام‌ها را دوست دارم و نگاه می‌کنم. مثلا یکی از گروه‌ها به اسم کافه گرافیک هست که طرح‌های زیبایی دارد، یا موسیقی اصیل ایرانی را که بعضی‌ها می‌دانند دوست دارم و برایم می فرستند را گوش می‌دهم.

به فیس‌بوک وتویتر هم سر می‌زنید؟

نه اصلا؛ چون واقعا نمی‌رسم اما دوست دارم و در مورد آنها گاردی ندارم.

با این همه مشغله، ورزش هم می‌کنید؟

بله، اما الان کم شده. معمولا با بچه‌ها کوه می‌روم. گاهی هم شنا در حد آب درمانی انجام می‌دهم.

قصد ندارید از دوران طولانی 28 سال نمایندگی، کتاب خاطره‌ای بنویسید؟

اتفاقا خیلی دوست دارم و درمرکز اسناد انقلاب اسلامی تا حالا 20ساعت نوار پُر کرده‌ام و تازه رسیده‌ام به مجلس دوم. البته مجموعه‌ای هم در دفتر مقام معظم رهبری درحال تدوین است که بیشتر مسایلی را که حول محور زندگی سیاسی رهبر انقلاب است دنبال می‌کند. در مورد آن 14 تا 15 ساعت بحث‌ها و خاطرات را مطرح کرده‌ام. خاطرات در این رابطه زیاد است و به‌هرحال یک زمانی حضرت آقا دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بودند، و ما هم دبیر حزب بودیم. با وجود این چون دست به قلمم قوی نیست باید به من کمک کنند تا خاطرات را گردآوری کنم.